eitaa logo
💝💖زمزمه عشق💖💝
64 دنبال‌کننده
984 عکس
432 ویدیو
38 فایل
کپی با ذکر صلوات برای ظهور مهدی فاطمه ___________°•°~♡~°•°__________ ارتباط با ادمین جهت پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/fm7sm7
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷‏در ⁧ ⁩امسال جای محبت پدرانه حاج قاسم بین خانواده شهدا خالی است... 🌷حاج قاسمی که خود هم منتقم خون شهدایمان بود، هم پشت و پناه خانواده شهدا... ‏《روز همه دختران سرزمینمان، به ویژه دختران شهدا و حاج قاسم مبارک💜🍃》 ❅✿🔗🌙🔗✿❅ @eshgh1313
☀️♥️ قسمت فاطمه پرسيد: - حالا تكليف شام بچه‌ها چي ميشه؟ جواب آقاي پارسا رو چي بديم؟! سميه گفت:😅 - خب همون جواب رو كه دو ساعت پيش ميخواستي بدي! الان برو بگو چه فرقي ميكنه؟ فاطمه- فرقش اينه كه در برنامه غذايي قرار بود امشب "كوكو" بپزيم. ولي حالا كه ديگه داره شب ميشه، ديگه وقت "كوكو" درست كردن نداريم. تازه هيچ چيزش هم آماده نيست. من پيشنهاد كردم: - خب اينكه نگراني نداره. فكر ميكنم بري پشي آقاي پارسا و بگي برنامه غذايي رو عوض كنن و امشب غذايي بدند كه زود تر و راحت تر آماده بشه. ثريا هم با لبخندي تاييد كرد: - منم موافقم خيلي پيشنهاد خوبيه. من شخصا با پيتزا موافق ترم. همين كنار ميدان بالايي من يه پيتزا فروشي ديدم ميريم پيشش و ميگيم ما اينقدر پيتزا ميخوايم. بعدم خودشون ميارن دم در حسينيه و ميرن. البته به شرطي كه آقاي پارسا پول براي اين ولخرجي‌ها در بساط داشته باشن وگرنه چه عرض كنم؟!😄 فاطمه با حالتي كاملا جدي گفت: _خيلي از پيشنهاد شما متشكرم. دستور ديگه اي ندارين؟! ترجيح ميدين پيتزاي قارچ سفارش بدين يا كوكتل؟ يه موقع رو دربايستي نكنين ها!😐 ثريا انگار بهش برخورده باشد؟ با لحني كه دلخوريش را نشان بدهد گفت: - حالا بيا و كمكشون كن. اصلا تقصير منه كه راهنماييتون ميكنم و براتون كلاس ميذارم. شمارو چه به پيتزا! شما بايد برين همون نون و پنيرو هندوانه تون رو بخرين. فاطمه لبخند كمرنگي زد:😊 - خيلي ممنون ثريا جون! اتفاقا خيلي كمك كردي. و بعد چادرش رو برداشت و از پله‌ها دويد پايين. حدود يك ربع ساعت بعد بود كه برگشت. از همان دهانه در نتيجه صحبت هايش را با آقاي پارسا اعلام كرد! - بسيار خب بچه ها! آقاي پارسا هم با پيشنهاد مريم و ثريا موافقت كردن. همه با حيرت پرسيدند: -"پيتزا؟ "😟😧😳 - نخير! نون و پنير و هندوانه! قرار شد اقاي پارسا خودشون هندوانه هايش روتهيه كنن من و مريم و سميه ميريم نون مي‌گيريم. فهيمه و راحله هم برن پنير بخرن.😄 ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ @eshgh1313
☀️♥️ قسمت لبخند فاطمه عميق تر شد. - فقط همين؟ اين همه نگراني فقط براي همين بود؟ من- كمه!🙁 فاطمه- زياد هم نيست. تو فكر مي‌كني بقيه چنين نگراني‌هايي ندارن؟ چنين نقص‌ها و كمبود‌هايي ندارن. دختري كه پدرش معتاده، مادرش توي زندانه و هيچكس جرات نميكنه به خواستگاريش بياد. نگراني نداره! خانواده اش كامله! يا اون بچه اي كه چشم نداره چه طور؟ اون كه فلجه و نمي تونه از جايش حركت كنه و از داشتن خانواده ناقص هم محرومه، هيچ مشكلي در زندگيش نداره. اگه همه اين بلا‌ها به اضافه كشته شدن پدر و مادرش، در يك تصادف براي يه دختر پيش اومده باشه، هيچ غمي نداره؟ مشكلات تو از اين‌ها هم زياد تره؟! چيزي نگفتم، گفت: -پس ميبيني كه مال تو خيلي هم زياد نيست! گفتم: - پس آخه چرا بايد چنين نقصها و كمبود‌هايي در زندگي‌هاي ما باشه كه مانع رشدمون بشه؟ فاطمه- نميشه! من- نميشه؟! چي نميشه؟ فاطمه- منظورم اينه كه اين نقصها و كمبود‌هايي كه تو ازشون شاكي هستي، يا كلا اين شرايط و موقعيت‌ها به تنهايي مانع رشد شخصيت نميشن. من- آخه چطور ممكنه؟! تو قبول نداري مادر راحله كه به خاطر داشتن يه شوهر مستبد و خودخواه از ادامه تحصيل باز مونده، در نتيجه شخصيتش هم به اندازه كافي رشد نكرده؟! يا حتي خود من كه به خاطر بودن مشكلات خانوادگي و دعواهاي پدر و مادرم نتونستم اونطور كه بايد و شايد درس بخونم، در نتيجه اون رشته اي رو كه علاقه داشتم قبول نشدم، هيچ ضرري نكردم؟ فاطمه- ببين مريم جان! اشتباه تو اينه كه عاملي به نام اراده رو در انسان فراموش كردي. من- چه ربطي به اراده داره؟ فاطمه- ربطش اينه كه همين عامله كه باعث ميشه كه شخصيت انسان رو اعمال اختياري اش بسازن، نه اعمال و افعالي كه از روي اجبار انجام ميده. من- چه طور چنين چيزي ممكنه؟ يعني كسي كه در تصادف پاهايش رو از دست ميده و ديگه نميتونه حركت كنه، اين حادثه هيچ تاثيري روي شخصيتش نميذاره؟ ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ @eshgh1313
☀️♥️ قسمت فاطمه رو به من و سميه كرد: - شما هم زود تر آماده شيد كه الان نانوايي‌ها شلوغن بايد كلي تو صف بايستيم. فاطمه درست ميگفت. جلوي نانوايي شلوغ بود. فاطمه وسميه با هم بحث ميكردن كه بعد از شام برنامه خواندن زيارت عاشورا باشه يا نه. من باز هم كه طبق معمول تنها ميشدم، به فكر فرو رفتم. چقدر وضعيت من از چيزي كه فاطمه حرف ميزد دور بود. تا اينكه صداي فاطمه گفت: - باز هم كه تو تنها شدي و با غم هات خلوت كردي؟!😕 برگشتم طرفش، سميه پشتش به ما بود. گفتم: - مي‌گي چي كار كنم؟ اومدم پيش تو درد دل كردم كه درمان دردم باشي، قاتل جونم شدي. فاطمه خنديد: - چيه، چرا اينقدر شاكي هستي؟ ديگه چي شده؟😄 - آخه من اومدم پيش تو و از چيز‌هايي كه نداشتم يا كم داشتم، گفتم. تو اومدي و از چيزايي كه بايد داشته باشم و از ايده آل‌ها حرف زدي. چيزهايي كه بعضي هاش به فكر من هم نرسيده بود. تازه من فهميدم نقايص و كمبود هايم خيلي بيشتر از اون چيزيه كه تا حالا فكر ميكردم. تازه دلم بيشتر ميسوزه كه چرا من نبايد يه خانواده كامل، يه مادر ايده آل و با محبت داشته باشم كه تو زندگي كمكم باشن. چه طوري مطمئن بشم كه زندگي خانوادگي فردايم بهتر از اينه؟ از كجا بدونم كه شوهر آينده من هم اين اهميتي رو كه الان من براي صفا و صميميت خانواده قائلم، قبول داره و بهش عمل ميكنه؟ از كجا معلوم كه مثل خيلي از مردهايي نباشه كه خانوادشون رو اذيت ميكنن يا رها ميكنن و ميرن. اونوقت تكليف مني كه در تمام عمرم خانواده مناسب و كامل نداشتم، چيه؟ ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ @eshgh1313
☀️♥️ قسمت لبخند فاطمه عميق تر شد. - فقط همين؟ اين همه نگراني فقط براي همين بود؟ من- كمه!🙁 فاطمه- زياد هم نيست. تو فكر مي‌كني بقيه چنين نگراني‌هايي ندارن؟ چنين نقص‌ها و كمبود‌هايي ندارن. دختري كه پدرش معتاده، مادرش توي زندانه و هيچكس جرات نميكنه به خواستگاريش بياد. نگراني نداره! خانواده اش كامله! يا اون بچه اي كه چشم نداره چه طور؟ اون كه فلجه و نمي تونه از جايش حركت كنه و از داشتن خانواده ناقص هم محرومه، هيچ مشكلي در زندگيش نداره. اگه همه اين بلا‌ها به اضافه كشته شدن پدر و مادرش، در يك تصادف براي يه دختر پيش اومده باشه، هيچ غمي نداره؟ مشكلات تو از اين‌ها هم زياد تره؟! چيزي نگفتم، گفت: -پس ميبيني كه مال تو خيلي هم زياد نيست! گفتم: - پس آخه چرا بايد چنين نقصها و كمبود‌هايي در زندگي‌هاي ما باشه كه مانع رشدمون بشه؟ فاطمه- نميشه! من- نميشه؟! چي نميشه؟ فاطمه- منظورم اينه كه اين نقصها و كمبود‌هايي كه تو ازشون شاكي هستي، يا كلا اين شرايط و موقعيت‌ها به تنهايي مانع رشد شخصيت نميشن. من- آخه چطور ممكنه؟! تو قبول نداري مادر راحله كه به خاطر داشتن يه شوهر مستبد و خودخواه از ادامه تحصيل باز مونده، در نتيجه شخصيتش هم به اندازه كافي رشد نكرده؟! يا حتي خود من كه به خاطر بودن مشكلات خانوادگي و دعواهاي پدر و مادرم نتونستم اونطور كه بايد و شايد درس بخونم، در نتيجه اون رشته اي رو كه علاقه داشتم قبول نشدم، هيچ ضرري نكردم؟ فاطمه- ببين مريم جان! اشتباه تو اينه كه عاملي به نام اراده رو در انسان فراموش كردي. من- چه ربطي به اراده داره؟ فاطمه- ربطش اينه كه همين عامله كه باعث ميشه كه شخصيت انسان رو اعمال اختياري اش بسازن، نه اعمال و افعالي كه از روي اجبار انجام ميده. من- چه طور چنين چيزي ممكنه؟ يعني كسي كه در تصادف پاهايش رو از دست ميده و ديگه نميتونه حركت كنه، اين حادثه هيچ تاثيري روي شخصيتش نميذاره؟ ادامه دارد.... ❌ ••✾با ما همـــراه باشیـــــن😎👌 ✾•• ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ @eshgh1313
❤️شهادت❤️قشنگه ولی... توضیح در عکس👆 سفارش رایگان👇 @cha2re_khaki :) ❤️ :) ❤️ :) ❤️ ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @eshgh1313 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
••• ["🌿 ماآمده‌ایم‌زندگی‌ڪنیم تـــــاقیمت‌پیداڪنیم… نه‌اینڪه‌باهرقیمتی‌زندگی‌ڪنیم! زندگی‌ماحڪایت‌یخ‌فروشی‌است ڪه‌ازاوپرسیدند:فروختی؟ گفت:نه‌ولی‌تمام شد...‌! 🌴 💫 •💎 •🍃 •🌈 @eshgh1313
════🍃🌺🍃════ 🌤️ 🌤️ 🎬قسمت: بیست و چهارم 🌌⑭ﭼﻬﺎر ﺷﺐ از ﻇﻬﻮر اﻣﺎم زﻣﺎن ﻣﯽ ﮔﺬرد● •.¸✿¸.•❤•.❀•❣.¸✿¸.•❤•.❀•. 🕋☜ 😌در ﺷﻬﺮ ﻣﮑﻪ آراﻣﺶ ﺑﺮﻗﺮار اﺳﺖ، اﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺑﯿﺮون ﺷﻬﺮ ﺳﭙﺎهﺳﻔﯿﺎﻧﯽ ﻣﺴﺘﻘﺮ ﺷﺪه وﺷﻬﺮ را در ﻣﺤﺎﺻﺮه دارﻧﺪ. ⚔ﺳﭙﺎه ﺳﻔﯿﺎﻧﯽ ﻫﺮاس دارد ﮐﻪ وارد ﺷﻬﺮ ﺷﻮد و با ﻟﺸﮑﺮ اﻣﺎم ﺑﺠﻨﮕﺪ. 😰آﻧﻬﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﻧﺪ تا ﻧﯿﺮوي ﮐﻤﮑﯽ از ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺑﺮﺳﺪ تا ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ اﻣﺎم ﺑﺮوﻧﺪ. 🕋☜🐎اﻣﺸﺐ، ﺳﯿﺼﺪ ﻫﺰار ﻧﻔﺮ از ﺳﺮﺑﺎزان ﺳﻔﯿﺎﻧﯽ از ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺑﻪ ﺳﻮي ﻣﮑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. 😰ﺳﻔﯿـﺎﻧﯽ ﺑﻪ آﻧـﺎن دﺳـﺘﻮر داده ﺗـﺎ ﺷـﻬﺮ ﻣﮑﻪ را ﺗﺼـﺮف وﮐﻌﺒﻪ را ﺧﺮاب ﮐﻨﻨـﺪ واﻣـﺎم را ﺑﻪ ﻗﺘـﻞ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨـﺪ.⚔ ❌اﯾﻦ ﻧﻘﺸﻪ ﺷﻮم ﺳـﻔﯿﺎﻧﯽاﺳﺖ. 😟ﺑﻪ راﺳﺘﯽ، اﻣﺎم زﻣﺎن ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺳـﯿﺼﺪ وﺳـﯿﺰده ﺳـﺮﺑﺎز دارد، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﺪ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻟﺸـﮑﺮي با ﺑﯿﺶ از ﺳـﯿﺼﺪ ﻫﺰارﺳـﺮﺑﺎزﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﮐﻨﺪ⁉️ 💠ﻣﻦ ﻣﯽ داﻧﻢ ﮐﻪ ﺧﺪا ﻫﺮﮔﺰ وﻟﯽ ﺧﻮد را ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯽ ﮔﺬارد.♡•0•● 🔸ﺳﭙﺎه ﺳﻔﯿﺎﻧﯽ از ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﮑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ وﺑﻌﺪ از اﯾﻨﮑﻪ از ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺧﺎرج ﺷﺪ در ﺳﺮزﻣﯿﻦ *«ﺑﯿﺪا»* ﻣﺴﺘﻘﺮ ﻣﯽﺷﻮد. 🤔ﻣﯽ داﻧﯿﺪ «ﺑﯿﺪا» ﮐﺠﺎ اﺳﺖ❓ ﺣﺪود ﭘﺎﻧﺰده ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ در ﺟﺎده «ﻣﺪﯾﻨﻪ» ﺑﻪ ﺳﻮي «ﻣﮑﻪ» ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺑﺮوي ﺑﻪﺳﺮزﻣﯿﻦ «ﺑﯿﺪا» ﻣﯽ رﺳﯽ. 🌌ﭘﺎﺳﯽ از ﺷﺐ ﻣﯽ ﮔﺬرد... 🤔آن ﻣﺮد ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﺮاﺳﯿﻤﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﻤﺖ ﻣﯽ آﯾﺪ⁉️ 💠ﻧﮕﺎه ﮐﻦ ! 🔹ﻇﺎﻫﺮش ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ ﮐﻪ اﻫﻞ ﻣﮑﻪ ﻧﯿﺴﺖ. ☜او از راﻫﯽ دور آﻣﺪه اﺳﺖ. ════🍃🌺🍃════ 🔁ادامہ دارد...🔜 منــــــــــبـــــع: ڪتاب داستان ظهور نوشتہ مهدے خدامیان آرانے ┈┄┉┅━╠📚╣━┅┉┄┈ ⏯️آنچہ در قسمت بعد میخوانید:↶ «ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺧﻮد وﺑﺮادرت راﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻦ» ∵∵∴∵∴∵∴∵∴∵∴∵∴ ┈════🌿🌸🌿════┈ ℡✆ با ما در این مسیر قدم بگذارید: ↶ @eshgh1313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا