*یهبندهخداییمیگفت:
همهدارندمیگنشھدارفتنتامابمونیم
ولیمنمیگمشھدا؛
رفتنتاکهمادنبالشونبریم..
آرهجاموندیم!💔
Eshghe4harfe
آدمیزاد مۅجود عـجیـبیست❗️
چون بࢪاۍ هدایتش
۱۲۴ هــزاࢪ پیامبࢪ کفایت نکࢪد💔
اما بـࢪاۍ گمراھ کࢪدنش
یڪ شیطان ڪافے بـود...🚶🏿♂️
_وَقتِےفَہمیدَمچِقَدردُنیاقَشَنگاسٺکِہ"
یِڪچادُر:)"
آنچِنانامنیَٺےبَرایِمَنایجادڪَرد؛
کِهدَرواژِهنِمـیتَوانتوصیفَشڪَرد!💛
#حجاب
Eshghe4harfe
فرا رسیدن دی ماه، فصل امتحانات را تبریک می گوییم !
ستاد کوفت سازی شب یلدا
یلداتون مبارک
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
#شوخی_طوری
Eshghe4harfe
هیچ جوره نمیتونم فراموشت کنم...🥹
🔻 شهید رئیسی عزیز
🔹شب یلدای ۱۴۰۰:
در جمع ایتام و کودکان معلول
🔹شب یلدای ۱۴۰۱:
در منزل شهید آرمان علیوردی
🔹شب یلدای ۱۴۰۲:
در جمع سربازان گلستانی
#یلدا
#رئیسی
#شهید_رئیسی
Eshghe4harfe
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه دیر میگذرد زندگی بدون شما
#یلدا بهانه است.کسی که در انتظار زیارت کربلا عمرش گذشته باشه.طولانی بودن شب و روزها بهتر از هر کسی درک میکنه.یا اباعبدالله...
در آروزی زیارت گذشت هر شب من
گذشت هر شب من بی تو چون شب یلدا... ♥️
Eshghe4harfe
شب یلـدا که چیزی نیست
ما شبی بلند تر از آن داشتیم
مثل شبی که شما رفتید . .🕊'
#یلدا
Eshghe4harfe
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤
🖤🌱
🖤
#رهایی_از_اسارت⛓
#پارت۹۴
رو به ماه منیر کرد:
- نصفه شبی بریم دم خونه بابا اینا هول میکنن... بریم هتل؟
ماه منیر سرش را به زیر افکند:
- نمیدونم...
یوسف اخمهایش را در هم کشید و دیگر سوالی از ماه منیر نکرد.
ماشین را جلوی یک هتل نگه داشت. هوا رو به سردی میرفت. یوسف از ماشین پیاده شد و به
داخل هتل رفت. بعد از چند دقیقه برگشت. چند ضربه به شیشه ی طرف ماه منیر زد.
ماه منیر شیشه را پایین داد:
- بله؟
- شناسنامه ها رو آوردی؟
- تو کیفمه
- بیا پایین. اتاق دارن! بچه رو بپوشون هوا سرده!
یوسف از صاحب هتل تقاضای دو تا اتاق یک نفره کرد که مرد میانسال چپ چپ نگاهی به یوسف
و ماه منیر و بچه ی خواب بغل زن انداخت:
- مگه شناسنامه ها مال خودتون نبود؟ به عکسش دقت نکردم...زن و شوهر نیستید؟
یوسف خونسرد گفت:
- چرا ... بچه شبا بیدار میشه و گریه میکنه... من جدا میخوابم که بد خواب نشم.
صاحب هتل ابرویی به علامت تعجب بالا انداخت و نگاهی به لیست اتاقها کرد:
سه تا اتاق دونفره خالی داریم و یک یه نفره
یوسف با خوشحالی گفت:
- اشکالی نداره یه دونفره با یه یک نفره بدید
کپی؟نشه بهتره:)!
Eshghe4harfe
🌱🖤
🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤
🖤🌱
🖤
#رهایی_از_اسارت⛓
#پارت۹۵
صاحب هتل در حالیکه پشت گردنش را میخاراند گفت:
- یه نفرمون یه ایرادی داره
یوسف با تعجب پرسید:
- چه ایرادی؟
- بخاریش خرابه! نشتی گاز داره!
اوایل آبان، خوابیدن در اتاق بدون بخاری آن هم در همدانی که در تابستان هوایش خنک است چه
برسد به پاییز...
یوسف نگاهی به ماه منیر انداخت که به معنی این بود که چکار کنیم
ماه منیر از روی مبل بلند شد و بدون زدن حرفی به سمت راه پله ها رفت
صدای صاحب هتل را شنید:
- الکی واسه چی میخواید پول دو تا اتاق دو نفره رو واسه چند ساعت خواب بدید؟ یه امشبو آقا
کنار بیا! انشاا... که کوچولو بیدار نمیشه! البته که گرفتن دو تا اتاق دو نفره واسه ما...
یوسف به میان کلام مرد پرید:
- یه اتاق دونفره لطفا...
با راهنمایی خدمه هتل به اتاق رفتند. از شانس آنها کف اتاق پارکت بود و هیچ فرشی انداخته
نشده بود تا یوسف روی زمین بخوابد.
ماه منیر کودک را وسط تخت گذاشت. مانتویش را در آورد و به گوشه ی تخت خزید. دلش از
گرسنگی به قارو قور افتاده بود ولی بقدری غرور داشت که به یوسف چیزی نگوید. یوسف بدون
اینکه به ماه منیر حرفی بزند از اتاق خارج شد و بعد از بیست دقیقه با یک پلاستیک حاوی کیک و
آبمیوه به داخل اتاق آمد. ماه منیر گیج خواب بود. چند بار ماه منیر را صدا کرد ولی جوابی نشنید.
بالای سرش رفت. به آهستگی گفت:
- خانم آرام
نفسهای یوسف به صورت ماه منیر خورد. چشمهایش را باز کرد و نگاهش در نگاه یوسف قفل شد.
چقدر رنگ چشمهایش شبیه امیر طاها بود!
یوسف به سرعت سرش را عقب کشید و ماه منیر روی تخت نشست. شالش به کناری رفته بود.
شال را روی سرش درست کرد و با خجالت گفت:
- بله؟
کپی؟نشه بهتره:)!
Eshghe4harfe
🌱🖤
🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
هدایت شده از . قِطعهبهشت | مُحِبْ -
کسی از بابامهدی خبر داره شب یلدا کجاست ؟