عشقـہ♡ چهارحرفہ
●●●🖤😎" • . نمے دانم چقدر خدا روشڪر ڪنم کہ فرزند ایرانم!😍✨ #دخترونہ #شهید_گمنامــ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @es
#تباه
اوکه ارزو دارد فرزندش در شناسنامه اش بنویسنند فرزند ایتالیا و کاناداو...
هویت خود را زیر سوال میبیرد ن چیز دیگر :/...!
#شهید_گمنامــ
↯♡
EHGHE FOUR HARFE
#مثلا...
خدا یه مسێولیت بزرگ شرین بده...
تربیټ یکے از بندهاشو:)
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
مثݪا دݪتنگ بشوے و یهو دݪت گلزار شهدا بخواهد...بروے و یڪ دݪ سیر درد و دݪ ڪنے...شهدا مارا حتے بهتر از خودمان مے شناسند ...🕊
#شهیدانہ
#دلتنگے
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشق تویی بقیہ اداتو در میارن😝🔗
#عشقچهارحرفه
#ادیت
#شهید_گمنامــ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
روزی کمی با قرآن 🌱✨ وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَ
روزی کمی با قرآن 🌱✨
يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ ﴿١٠٦﴾
وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿١٠٧﴾
تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ ۗ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعَالَمِينَ ﴿١٠٨﴾
وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۚ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ﴿١٠٩﴾
كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ۗ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ ۚ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿١١٠﴾
#روزی_کمی_با_قرآن
شدم دیوانہ و دݪ داده آن(..؟..)
شده زندگے و تنها هدفم
عاشقش شدم بیشتراز عشق مجنون
هرڪہ دید مرا گفت : چه ڪردے با خود
گفتم: هیچ فقط بہ عشقش گرفتار شدم
گفت: مگر دیوانے اۍ تو ڪه عاشق این شدے
گفتم: آرۍ ز دیوانہ،دیوانہ ترم من😁
فڪرا اشتباه مشتباه نڪنید منظورم از عشقم اینہ👈(پـلـیـسے)😬😂😂 سرڪار تون گذاشتم😉
#یکم_خنده
#عشق_چهار_حرفه
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
شَِرَِوَِعَِ پَِاَِرَِتَِ گَِذَِاَِرَِیَِ
عشقـہ♡ چهارحرفہ
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️ #حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ #پارت_صد_و_بیست_و_پنجم بی خیال
⚡️ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ★ـــــ⚡️
#حٍـجًـابَ_چَـًشَـٍمْـٌانَـٍتّ
#پارت_صد_و_بیست_و_ششم
رفتم تو حیاط که دیدم همه بچه
ها هستن رفتم طرفشون و
گفتم: پس سهند کو
ترلان: الان میاد گفت تا اون وقت
بریم زیرزمین
بعد این حرف ترلان همه راه
افتادیم سمت زیر زمین کلی پله
داشت بعد ده دقیقه رسیدم به یه
در ساسان درو باز کرد و رفتیم
داخل مثل اتاق شکنجه بود .کلی
وسیله داخل بود من آخرین نفری
بودم که وارد شدم تا سرم و بلند کردم
با چیزی که دیدم اشک تو چشمام
جمع شد امیر و با زنجیر از
سقف آویزون کرده بودن تمام لباساش
خونی بود روی بازوش کبودی
های بنفش دیده میشد و زیر چشماش،
سیاه و کبود شده بود رنگش هم مثل
گچ دیوار ... خداروشڪر کردم که
کلاه شنلم مانع دیده شدن صورتم
میشه وگرنه بد میشد برام اشکام
روی گونه هام سرازید شدن بمیرم
برای داداشی که تازه پیداش کردم
فکر کنم نامردا معتادش کردن
با صدای سهند زود اشکام و پاک
کردم و رفتم تو جلد زینب سرد
و بی تفاوت با سردی تمام زل زدم
به سهند که داشت میرفت طرف
امیر وقتی بهش رسید محکم با لگد
زد تو شکمش که باعث شد خون بالا
بیار و از درد صورتش مچاله بشه و
قلب من فشرده😓 امیر لبش
و گاز میگرفت که صداش در نیاد
و همین باعث شد سهند بلند بخنده
امیر بی حال از لای پلکا بستش به
سهند نگاه کرد و پوذخند زد که
باعث شد سهند عصبانی بشه با مشت
و لگد افتاد به جون امیر دیگه
نمی تونستم تحمل کنم از زیر زمین
زدم بیرون هواش برام خفه بود
چنتا نفس عمیق کشیدم که
اشکام سرازیر شدن و بی صدا به
حال داداشم گریه کردم
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•