جمعههاهوا...هواۍدلتنگےداردودسٺ
خودٺنیستبۍهوا...هواۍمولابرسرت
میزند😔
#مهدوے
#جمعه
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
عشـقیعنۍ:
استخۅانۅیڪپلاڪ!!
ساݪهاتنھاۍتنھازیرخاڪ...🕊💔
#شھیدانہ
#شھید_گمنام
#سـرباز_ولایـت
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
إن استرشدْتَ أُرشدت، وإن طلبت وجدت
اۍشیعہما
اگرخواستاررشدوڪمالمعنوۍباشے هدايتمےشوۍ واگرطلبڪنےمےيابے
#حدیث
#مهدوی
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از عشقـہ♡ چهارحرفہ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمانمۍگذرد
ومڪانھافرومۍڪشنند
اماحقایقباقۍمۍماندوماھمچنان
درفراقرفتنتمۍسوزیم
حاجۍ،براموندعاڪن
خیلۍبہدعاۍشمانیازداریم؛)💔🥀
#استورے
#حاج_قاسم
#سـرباز_ولایـت
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
سلامتےروزۍڪہٺوخونہنشسٺمیهوبهم
پیاممیدنڪہزودخودتوبرسونماموریٺ
جدیدداری😅😎
#پلیسی
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
سلامتےروزۍڪہٺوخونہنشسٺمیهوبهم پیاممیدنڪہزودخودتوبرسونماموریٺ جدیدداری😅😎 #پلیسی #دختر
مݧهیچوقٺهدفمراڪنارنخواهمگذاشٺ
وروزۍبہهمهثابٺمیڪنمڪہلیاقت رسیدنبہاینشغلرا.دارم👌
#پلیسی
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
وقتےمیشنومڪہیڪےدیگرهمرفٺوباز
منجاماندمدلممیگیرداینآدمپروبال
شڪستہهمدلشپروازمیخواهدمگرمن
دگردلندارم؟
#شهیدانہ
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
جمعہراسرمہڪشیممگربرگردۍ😔💔
#جمعه
#دلتنگی
#دختر_مشڪے_پوش_حسےـن
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@eshghe4harfe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_شصت_ششم #خانومہ_شیطونہ_من فقط با سردی سرمو
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_شصت_هفتم
#خانومہ_شیطونہ_من
[دو روز بعد]
دو روز از اون ماجرا گذشت و من یه باران دیگه شدم دیگه از اون بارانِ لجباز و شیطون خبری نیست به جاش یه بارانِ ساکت و جدی و سرسخت اومده
فردا اون مهمونی برگزار میشه به همه بچه های گروه نقشم و گفتم و الان همه آماده باشن قراره چند ساعت قبل مهمونی دختره و نجات بدیم
چند روزیه رفتار اقا محمد رضا تغییر کرده دیروز که رفته بودیم خونش تا درباره نقشه من حرف بزنیم رفتم تا لپ تاپم و از اتاق بردارم دیدم داره نماز میخونه محو نماز خوندش شده بودم انقدر قشنگ میخوند که ناخداگاه وایستاده بودم و نگاهش میکردم
از اتاق میرم بیرون از کنار اتاق باراد که رد شدم صداش میومد کنجکاو شدم ببینم داره چیکار میکنه آروم در اتاقش و یکم باز کردم و از لاش نگاه کردم دیدم رو تختش نشسته و بابک داره براش مداحی میکنه و اونم با ذوق بهش نگاه میکنه لبخندی میزنم و میرم داخل کنار بابک وایستادم انقدر غرق خوندن بود که اصلا متوجه من نشد به صدای قشنگ و آرامش بخشش گوش کردم خیلی صداش و دوست داشتم اونم موقعه ای که مداحی میکرد
وقتی مداحی کردنش تموم شد براش صلوات فرستادم و فوت کردم طرفش که خندید و گفت: کی اومدی؟
من: چند دقیقه پیش انقدر غرق شده بودی که نفهمیدی ... میگم فکر زن گرفتن و از کلت بیرون کن چون من نمیزارم تو عروسی کنی
بابک: چراااا
من: دلم نمیخواد هیچ دختری و کنارت ببینم بعدددش دیگه تو فقط برا اون مداحی میکنی منو یادت میره😒
بابک با یه حرکت منو کشید تو بغلش و سفت فشارم داد و با خنده گفت: اییی شیطون 😂
=============
|@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️