🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤
🖤🌱
🖤
#رهایی_از_اسارت⛓
#پارت۲۰
محبت من هر روز به این کودک ناز که حتی اسمی برایش گذاشته نشده بود هر روز بیشتر و بیشتر میشد!
دلم برای لب های کوچکش که دنبال سینه مادر میگشت اما به جای آن شیشه شیر کوچک مهمان دهانش میشد میسوخت!پدرش از بیمارستان از مادران دیگر شیر میگرفت و دم در میگذاشت میرفت حتی تو نمی آمد.
روز سوم بود که آقا اومد سری به کودک زد ۲.۳ ساعتی در خانه کوچک مهمان من بود . غمی عجیب در دلم افتاده بود اگر
او را از من جدا کنند چه کنم؟؟
از همان اول حس مادرانه ی خاصی بهش داشتم هرچه متتظر شدم حرفی بزند از نتیجه مذاکارات با همسرش چیزی نگفت و رفت!
فردا صبح که بلندشدم کسی در خانه را زد و پاکتی را داد نامه ای از طرف پدر کودک بود آرام بازش کردم
کاغذ تا خورده ای همراه با سند اتاق کوچکی که در آن ساکن بودم همراه با شناسنامم که از اول قرداد دستشون قرار داشت در آن بود
آرام نامه را باز کردم
نوشته بود که من مادر خوبی برای کودکشان میشوم نوشته بود او عاشق همسرش است و از بین کودک و همسرش همسرش، را ترجیح میدهد .
مات ماندم مگر میشد مادری از کودکش بگذرد .میشد؟!!
این پدر با خودش چی فکر میکرد
من مادر خوبی بشوم این بچه پدر نمیخواهد !این بچه شناسنامه نمیخواهد!
با یک سرپناه و اندکی پول که فقط خورد و خوراک را جواب میدهد من این بچه رو بزرگ میکردم اینها کافی بووود!!؟
کپی؟نشه بهتره:)!
Eshghe4harfe
🌱🖤
🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤
🖤🌱
🖤
#رهایی_از_اسارت⛓
#پارت۲۱
اون زن و شوهر، منو انداختن تو یه میدون کشتی که یه سرش من بودم و یه سرش حریف قَدر که
همون مشکلات و بدبختیها باشه. شده بودم یه تبعیدی! تبعید شده به یه زندگی جدید و زندونیتوش پر بود از احساسات ضدو نقیض بهاین طفل معصوم که هر لحظه حالش بدتر میشد!
کارم از گریه و زاری گذشته بود! ترس، دلهره واضطراب کابوس تمام لحظه هام شده بود.
خونه خودشون روکه فروخته بودن
با پیگیری زیاد دنبال آشنامون که تو روستا بود افتادم و سراغی ازشون گرفتم اما اون هام خبری نداشتنحتی خط هاشون هم عوض کرده بودند کسی هم ازشون خبری نداشت...!
زندگیم میگذشت. یک صبح و یک شب دیگه. یک ترس و یک هراس دیگه از بدتر شدن حال این
طفل معصوم. زندگیم پرشده بود از بلوا، هیجان و استرس. زندگیم عجیب شده بود!
از دیروز این بچه داره رنگ عوض میکنه! اولش با یه تب ساده شروع شد و بعد هر لحظه نفس
کم آورد و کبود تر شد.
آقای دکتر، دوماهه که حال خوشی ندارم. یکروز پرازغم و اندوهم و یه روز پر از خشم و نفرت . یه
روز پر از کینه و یک روز پر از.......
حرف زن به اینجا که رسید، سیل عظیم غم به چشمانش هجوم آورد و حجم بغض افزایش یافت.
عقده های درونی اش سربازکرد و بی محابا اشک ریخت. حقایق زندگیش به زهر هلاهل می ماند.
حسی تلخ در وجود یوسف زبانه کشید!
با هق هق غیر قابل کنترلی ادامه داد: به هر دکتری که بردمش گفت باید عمل بشه! ولی با کدوم
پول....؟ اسیر شدم آقای دکتر... اسیر زندگی.... اسیر این بچه... اسیر فقر.... تنهایی.... نداری....
بی کسی..... تا حالا اسیر تر از من دیدید...؟
کپی؟نشه بهتره:)!
Eshghe4harfe
🌱🖤
🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمانهزارانشهیدبهتودوختهشده!
توچهمیکنیزیرایننگاهان👀❤️🩹
#شهید_مهدی_زین_الدین
#استوری
Eshghe4harfe
عشقـہ♡ چهارحرفہ
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد🙂🫀 #پروف #زوجی_مذهبی #عاشقانه Eshghe4harfe
...
👀♥️😅
من همیشه سر به زیرم تو همیشه با حیا
کفش هایت را عوض کردی تو را نشناختم
#عاشقانه
Eshghe4harfe
۱۳ آبان، روز فریاد، روز شهادت است، روز مشتهای گره خورده امت، روز فتح است
روز دانش آموز بر سربازان سید خراسانی مبارک باد
Eshghe4harfe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید علی خامنهای فاتح جنگ است!👌🏻
#رهبرانه
@eshghe4harfe
ایـن دمآخـَری ما رو
از خودمون
بگیر ؛
نزار غــَرق بشیم تو
دنیایـی کہ ..
امـامزمانـِش غریب
موندھ (:
#امام_زمانم
@eshghe4harfe
🌹مزار بسیجی سرافراز شهید روح الله عجمیان
♦️ ۱۲ آبان سال ۴۰۱ اغتشاشگران زن، زندگی، آزادی این مدافع امنیت را به طور وحشیانهای به شهادت رساندند
🕊شادی روح بلندش صلوات
Eshghe4harfe
بعـضی از کلمـات انگار صاحـب دارن ؛
‹ صاحبِ کلمهٔ ″پناه″ تا ابد امامرضاست 🫀🪴›
#پروفایل
#امام_رئوف
Eshghe4harfe
سیزده آبان...
روز فریاد، روز شهادت است🪖
روز مشتهای گره خورده امت و
روز فتح است✊🏻
امروز روز دانش آموزان آینده ساز فرداست✨🇮🇷
روز دانش آموز گرامی باد🌱
#سیزده_ابان
#روز_دانش_آموز
Eshghe4harfe
خداکند به دلت مهر این غلام افتد
به رنگ سرخ شهادت درآوری مارا💔😢
#پروف
#نظامی
Eshghe4harfe
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤
🖤🌱
🖤
#رهایی_از_اسارت⛓
#پارت۲۲
روی بازگشت به روستا رو ندارم. اصلا رو ندارم که در
خونه ی کسی رو بزنم...! تا حالا اَنگ بدنامی بهم نزدن که با دیدن این بچه تو بغلم حتما اونم
میزنن...!
زن سرش را بلند کرد و نگاه یوسف در نی نی چشمان اشکی اش چرخید. نگاه زن پر از درد بود.
یوسف با ناراحتی پرسید:
- این بچه شناسنامه داره؟
زن در حالیکه بغضش را فرو میخورد لب زد: نه...! ولی من امیر طاها صداش میکنم...
یوسف ادامه داد:
- اسم خودتون چیه؟
- ماه منیر...! ماه منیر آرام.
زن پوزخندی زد و ادامه داد:
- می بینید چقدر فامیلیم به اوضاع آشفته ی روحیم میاد؟
🌱🌱🌱
دلنوشته های یوسف
چه روزهایی بود آنروز!
بنیامین به دیدنم نیامد. اصلا شک داشتم که به ماموریت رفته است یا نه! گرمای تابستان بیداد
میکرد! بهجت را از آن روز دیگر ندیدم ولی جسته گریخته به گوشم میرسید که او هم حال خوشی
ندارد! قوم و خویشها و دوستان از دور و نزدیک به دیدنم می آمدند و تمامی حرفهایمان در
محدوده ی خاطرات دفاع مقدس و روزهای سخت اسارت بود. دو هفته ای از بازگشتم نگذشته بود
که پدرم گفت:
- بنیامین به جنوب منتقل شده و علیرغم نارضایتی بهجت، تا یکماه دیگه میرن بندر عباس!
با وجود اینکه با جریان بنیامین و بهجت کنار نیامده بودم، گفتم:
- بنیامین نمیخواد واسه دیدن برادر گمشده ش بیاد؟
پدر اشک در چشمانش حلقه زد و با اندوه گفت:
- من هم همینو بهش گفتم ولی گفت:" آقاجون روم سیاه که طاقت دیدن چشمای برادرمو ندارم!"
یکروز بعد از ظهر بود. کنار حوض نشسته بودم و غرق در خاطرات روزهایی بودم که جز صفا
صمیمیت چیزی نداشت! روزهایی که با یاد خداوند بیدار میشدیم، با یاد خداوند پیکار میکردیم و با
یاد خداوند سر به بالین میگذاشتیم!
یکی از دوستان دوران قبل از اعزامم به دیدنم آمد. یک هفته به رفتن بنیامین و خانواده اش به
جنوب مانده بود.
شرمندگی و شرمساری پیغام هند جگر خوار را به من داد و گفت که در رساندن این خبر تردید
داشته است ولی چون یکبار بهجت با قرض دادن پول به او آبروی در حال رفتنش را خریده بود،میخواست د ینی از بهجت به گردن نداشته باشد.
کپی؟نشه بهتره:)!
Eshghe4harfe
🌱🖤
🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤🌱🖤
🖤🌱🖤
🖤🌱
🖤
#رهایی_از_اسارت⛓
#پارت۲۳
من هم در جواب گفتم:
- چه ظالمانه آبروی کسی که یه روز آبروی تورو خریده بود، بردی!
دنیای خداوند با شنیدن این پیغام برایم کوچک شده بود! باید به جایی میرفتم که دلم
برایش پر
میکشید. باید به جایی سفر میکردم که خودم را رها میکردم از اینهمه فشارهای روحی! باید به
جایی سرک میکشیدم که روزی قلبم را در کنار جسد برادران غیرهمخونم جا گذاشتم!
راهی شدم تا غروب آنسال را در شلمچه بار دیگر تجربه کنم! چه عالمی داشت آنجا! غیر قابل
وصف! خدا قسمت کسانی کند که دلشان برای دیدن آنجا پر میکشد. آنجا مکان عاشقانه من
است! خدا قسمت همه بکند که خود عالمی دارد!
رفتم همانجایی که روزی خود را متعلق به آنجا میدانستم تا شاید پیدا کنم گمشدگانم را. رفتم تا
زمزمه کنم:
کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی، کجایید ای سبکبالان عاشق،
پرنده تر ز مرغان هوایی...
رفتم تا شاید گردی از خاک پاک آن پرستو ها ی عاشق را بر آلودگی های روح زخم خورده ام
بنشانم.
به فکه که رسیدم آهی کشیدم و گفتم:
- حــق میدهــم به آنــها که" تــو را قتلــــگاه "میخوانند ... حــق دارنــد ... چه کـــم
داری از کربـــلا ...؟ رمـــل .. .؟ آفتاب سوزان ...؟ عطــــش ...؟ شــــهادت ...؟ کدامین را...؟
رفتم تا شاید با دعای آن عزیزان این زنگار از دلم زدوده شود تا شاید بتوانم برای لحظه ای ، حتی
لحظه ای صاف و شفاف باشم. راهی شدم تا شاید قطره ی اشکی جاری شود تا حتی به اندازه ذره
ای این پرده سیاهی از چشم هایمبرداشته شود تا بتوانم ببینم چیزهایی را که باید ببینم. سر به
راهی سپردم تا شاید جواب سالم های واجبم را بگیرم... رفتم تا شاید این بغض های سنگین در
گلویم شکسته شود...!
🖤🖤🖤
یوسف چشم در چشم زن شد و گفت:
میدونید که بچه تون بیماری نقص دیواره دهلیزی - بطنی داره و باید هر چه زودتر عمل بشه.
اینطور که از اوضاعش معلومه بیماریش پیشرفته ست و اگه زودتر اقدام نشه، هیچ تضمینی واسه
زنده موندنش نیست!
ماه منیر با شنیدن حرفهای یوسف دومرتبه چشمهایش بارانی شد:
- همه اینو میگن ولی از کجا پولشو بیارم؟ وقتی کف دست مو نداره از کجا بکَنمش آقای دکتر؟
همه چی که هزینه بیمارستان نیست، پولی که خود دکتر هم درخواست میکنه خیلیه!
کپی؟نشه بهتره:)!
Eshghe4harfe
🌱🖤
🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤
🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤
عشقـہ♡ چهارحرفہ
🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤🌱 🖤🌱🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤🌱🖤 🖤🌱🖤 🖤🌱 🖤 #رهایی_از_اسارت⛓ #پارت۲۳ من هم در جواب گفتم: - چه ظالمانه آبروی کسی
به درخواست عزیزان پارت
هارو کمی بلند تر کردم🚶🏻
#پیشنهادمیدمحتمابخونید👀!
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ
فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة
وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ
ناصرا وَ دلیلا و عَیناً
حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً
وتُمَتّعَهُ فیها طَویلاً.
#اللهمعجلالولیڪالفرج♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبخند نوزاد #شهید حمزه جهاندیده هنگام شنیدن صدای آقاش...😍
Eshghe4harfe
اگه از گناهاتون خسته شدید
بدونید که خدا از بخشیدن
شما خسته نمیشه !(:
_آیت الله مرتضی تهرانی
Eshghe4harfe