eitaa logo
منم‌ شیعه‌ علی‌ ع
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
70 فایل
تاسیس شب شهادت #امام_جعفر_صادق 99/3/28 لینک کانال @eshghemola لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17260621320323 کپی آزاد با ذکر صلوات برای تعجیل در فرج https://eitaa.com/joinchat/2356412470C172c143d60
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_456141434.mp3
10.97M
۸ ★ بخش مهمی از مسیر ؛ رعایت مراتب ادب در کلام است، که دربرابر اشخاص مختلف در زندگی ما متفاوت است! - مراتب ادب در برابر کودک ما، با نوجوان ما، متفاوت است. - رعایت ادب در برابر والدین ما، با همسرمان متفاوت است ... ✓ باید برای آموختن‌شان وقت گذاشت و تمرین کرد. 🎤 @shia_khone
1_461849619.mp3
12.2M
۹ ▪️ادب در کلام، فقط منحصر به دایره‌ی واژگان ما نیست، بلکه بیش از کلام، زبان بدن ما را نیز شامل می‌شود! ⚡️گاهی اشارات و ابرو، و نوع نفوذ چشم، چنان خنجر برّنده‌ای در قلب مخاطب وارد می‌کند، که می‌تواند ما را از چشمان خدا، ساقط کند. 🎤 @shia_khone
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت بیستم🌸 *********** گره گشایے بیشتر مردم از کنار موضوع مهم حل مشکلات مردم به سادگی عبور می کنند. اگر انسان بتواند حتی قدمی کوچک در حل گرفتاری بندگان خدا بردارد، اثر آن را در این جهان و در آن سوی هستی به طور کامل خواهد دید. در بررسی اعمال خود، مواردی را دیدم که برایم بسیار عجیب بود. مثلا شخصی از من آدرس میخواست. من او را کامل راهنمایی کردم. او هم دعا کرد و رفت. من نتیجه دعای او را به خوبی در نامه عملم مشاهده کردم! یا اینکه وقتی کاری برای رضای خدا و حل مشکل مردم انجام میدادم، اثر آن در زندگی روزمره ام مشاهده میشد.اینکه ما در طی روز، حوادثی را از سر می گذرانیم و می گوییم خوب شد اینطور شد. یا می گوییم: خدا رو شکر که از این بدتر نشد، به خاطر دعای خیر افرادی است که مشکلی از آنها برطرف کردیم. من هر روز برای رسیدن به محل کار، مسیری را در اتوبان طی می کنم. همیشه ، اگر ببینم کسی منتظر است، حتما او را سوار می کنم یک روز هوا بارانی بود. پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران مانده بود. با اینکه خطرناک بود اما ایستادم و او را سوار کردم ساک وسایل او گلی شده و صندلی را کثیف کرد، اما چیزی نگفتم. پیرزن تا به مقصد برسد مرتب برای اموات من دعا کرد و صلوات فرستاد. بعد هم خواست كرابه بدهد که نگرفتم و گفته هر چه می خواهی بدهی برای اموات ما صلوات بفرست. من در آن سوی هستی، بستگان و اموات خودم را دیدم. آنها من به خاطر دعاهای آن پیرزن و صلوات هایی که برایشان فرستاد حسابی تشکر کردند. این را هم بگویم که صلوات، واقعا ذکر و دعای معجزه گری است. آن قدر خیرات و برکات در این دعا نهفته است که تا از این جهان خارج نشویم قادر به درکش نیستیم. پیامبر اکرم فرمودند گره گشایی از کار مؤمن از هفتاد بار حج خانه خداوند بالاتر است. ثمرات این گره گشایی آنجا بسیار ملموس بود. بیشتر این ثمرات در زندگی دنیایی اتفاق می افند. یعنی وقتی انسان در این دنیا خودش را به خاطر دیگران به سختی بیاندازد، ائرش را بیشتر در همین دنیا مشاهده خواهد کرد. یادم می آید که در دوران دبیرستان، بیشتر شبها در مسجد و بسیج بودم. جلسات قرآن و هیئت که تمام می شد، در واحد بسیج بودم و حتی برخی شبها تا صبح می ماندم و صبح به مدرسه می رفتم.یک نوجوان دبیرستانی در بسیج ثبت نام کرده بود. او چهره ای زیبا داشت و بسیار پسر ساده ای بود.یک شب، پس از اتمام فعالیت بسیج، ساعتم را نگاه کردم. یک ساعت به اذان صبح بود. بقیه دوستان به منزل رفتند. من هم به اتاق دار القران بسیج رفتم و مشغول نماز شب شدم. همان نوجوان یکباره وارد اتاق شد و سریع در کنارم نشست وقتی نمازم تمام شد با تعجب گفتم: چیزی شده؟ با رنگ پریده گفت: هیچی، شما الان چه نمازی می خونی؟ گفتم: . قبل اذان صبح مستحب است که این نماز رو بخوانیم. خیلی ثواب دارد، گفت: به من هم یاد می دی؟.... ********** 🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍 @shia_khone
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت بیست و یکم🌸 *********** به او یاد دادم و در کنارم مشغول نماز شد. اما میدانستم او از چیزی ترسیده و نگران است. بعد از نماز صبح با هم از مسجد بیرون آمدیم گفتم اگه مشکلی برات پیش اومده بگو، من مثل برادرت هستم. گفت روبروی مسجد یک جوان هرزه منتظر من بود. او با تهدید می خواست من را به خانه اش ببرد. حتی تا نیمه شب منتظرم مانده بود. من فرار کردم و پیش شما آمدم. روز بعد یک برخورد جدی با آن جوان هرزه کردم و حسابی او را تهدید کردم. آن جوان هرزه دیگر سمت بچه های مسجد نیامد. این نوجوان هم با ما رفيق و مسجدی شد. البته خیلی برای هدایت او وقت گذاشتم خدا را شکر الان هم از جوانان مؤمن محل ماست. مدتی بود، دوستان من که به دنبال استخدام در سپاه بودند، شش ماه با بیشتر در گیر مسائل گزینش شدند. اما کل زمان پیگیری استخدام بنده یک هفته بیشتر طول نکشید! تمام رفقای من فکر می کردند که من پارتی داشتم اما آنجا به من گفتند: زحمتی که برای رضای خدا برای آن نوجوان کشیدی، باعث شد که در کار استخدام کمتر اذیت شوی و کار شما زودتر هماهنگ شود. البته این پاداش دنیایی اش بود. پاداش آخرتی اش در نامه عمل شما محفوظ است. حتی به من گفتند: اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری، نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام دادی من شنیدم که مامور بررسی اعمال گفت:کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خدا کشیده باشید، آنقدر در پیشگاه خدا ارزش پیدا می کند که انسان،حسرت کارهای نکرده را می خورد یک روز همسرم به من گفت: دختری را در مدرسه دیده ام که لحاظ جسمی خیلی ضعیف است. چندین بار از حال رفته و. . . من پیگیری کردم، او یک دختر یتیم و بی سرپرست است میای امروز به منزل شان برویم؟ آدرس شان را بلدم. باهم راه افتادیم. در حاشیه شهر، وارد یک منزل کوچک شدیم که یک اتاق بیشتر نداشت، هیچگونه امکانات رفاهی در آنجا دیده نمیشد. یک یخچال و یک اجاق گاز در کنار اتاق بود. مادر و دو دختر در آن خانه زندگی می کردند. پدر این دخترها در سانحه رانندگی مرحوم شده بود. به بهانه ی خوردن آب، سر یخچال رفتم. هیچ چیزی در این یخچال نبود سرم داغ شده بود. خدایا چه کنم؟ خودم شرایط مالی خوبی نداشتم. چطور باید به آنها کمک می کردم؟ فکری به ذهنم رسید. به سراغ خاله ام رفتم. او همسر شهید و انسان مؤمن و دست به خیری بوده و هست. او را به منزل آنها آوردم. شرایط منزلشان را دید. خودم نیز کمی کمک کردم و همان شب برای آن دو دختر، کاپشن و لباس مناسب خریدیم. خاله ام آخر شب با کلی وسایل برگشت و یخچال آنها را پر از مواد غذایی کرد. در ماه های بعد، تا توانست زندگی آنها را تأمین نمود. وقتی در آن سوی هستی مشغول بررسی اعمال بودم، مشاهده کردم که شوهر خاله ام به سمت من آمد. او از رفقایم بود که شد و در کنار دیگر شهدا در بهشت برزخی، عند ربهم يرزقون بود. به من که رسید، در آغوشم گرفت و صورتم را بوسید. خیلی از من تشکر کرد. وقتی علت را سؤال کردم گفت: توفیق رسیدگی به آن خانواده یتیم را شما به همسر من دادی، نمیدانی چه خیرات و برکاتی نصیب شما و همسر من شد. خدا میداند که با گره گشایی از کار مردم، چه مشکلات دنیوی و آخرتی از شما حل میشود. یاد حدیث نورانی امام صادق از افتادم که فرمودند: هر کس یک حاجت برادر مومن خود را برآورده کند، خداوند در قیامت، صدهزار حاجت او را برآورده کند که یکی از آنها بهشت است و دیگر آنکه خویشان او را به بهشت بفرستد(اصول کافی جلد ۲ ص ۳ ) ********** 🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍 @shia_khone
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت بیست و دوم🌸 *********** خیلی مطلب در مورد ارتباط با نامحرم شنیده بودم. اینکه وقتی یک مرد و زن نامحرم در یک مکان خلوت قرار می گیرند نفر سوم آنها شیطان است. یا وقتی جوان به سوی خدا حرکت می کند شیطان و ابزار جنس مخالف به سوی او حرکت میکند. یا در جای دیگری بیان شده که در اوقات شیطان به سراغ فکر انسان می رود. این موضوع فقط به مردان اختصاص ندارد زنانی که با نامحرم در تماس هستند نیز به همین دردسرها دچار می‌شوند. و اینجا بود که کلام حضرت زهرا را درک کردم که می فرمودند: بهترین حالت برای زنان این است که (بدون ضرورت) مردان را نبینند و نامحرمان نیز آنان را نبیند. در کتاب اعمال من یک موضوع بود که خدا را شکر به خیر گذشت. سال‌های اولی که موبایل آمده بود برای دوستان خود با گوشی پیامک می‌فرستادم. بیشتر پیام‌های من شوخی و لطیفه بود. آن زمان تلگرام و شبکه‌های اجتماعی نبود لذا از پیامک بیشتر استفاده می‌شد. رفقای ما هم در جواب ما جوک می فرستادن. در این میان یک نفر با شماره ناشناس برایم لطیفه های عاشقانه می‌فرستاد. من هم در جواب برایش جوک می فرستادم.نمی‌دانستم چه کسی هست. دو بار زنگ زدم اما گوشی را جواب نداد. از شماره ثابت به او زنگ زدم. به محض اینکه گوشی را برداشت متوجه شدم یک خانم جوان است، بلافاصله گوشی را قطع کردم. از آن به بعد دیگر هیچ پیامی برایش نفرستادم و پیامک هایش را جواب ندادم. جوان پشت میز همین طوری که برخی اعمال روزانه ما را نشان می‌داد به من گفت: نگاه حرام در ارتباط با نامحرم خیلی در رشد معنوی انسان‌ها مشکل‌ساز است. امام صادق علیه السلام در حدیثی نورانی می فرماید: نگاه حرام تیری مسموم از تیرهای شیطان است. هر کس آن را تنها به خاطر خدا ترک کند خداوند آرامش و ایمانی به او می‌دهد که طعم گوارای آن را در خود می یابد. به من گفت: اگر تلفن را قطع نمی کردی گناه سنگینی در نامه اعمالت ثبت می شد و تاوان بزرگی در دنیا می‌دادی. جوان پشت میز وقتی عشق و علاقه مرا به شهادت دید گفت: اگر علاقه مند باشید و برای شما شهادت نوشته باشند هر نگاه حرام که شما داشته باشید ۶ ماه شهادت شما را به عقب می‌اندازد. یادمه اردوی خواهران برگزار شده بود به من گفتند شما باید پیگیر برنامه های تدارکاتی این اردو باشی. مربیان خواهر کار اردو را پیگیری می‌کنند، اما برنامه تغذیه و توزیع غذا با شماست.از سربازها هم استفاده نکنید. سه وعده در روز با ماشین حامل غذا به محل اردوی می‌رفتم و غذا را می کشیدم و روی میز می چیدم و با هیچ‌کس حرفی نمی‌زدم. روز اول یکی از دخترانی که در اردو بود دیرتر از بقیه آمد و وقتی احساس کرد که اطرافش خلوت است خیلی گرم شروع به سلام و احوالپرسی کرد... ********** 🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍 @shia_khone
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت بیست و سوم🌸 *********** سرم پایین بود فقط جواب سلام را دادم. روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد، هیچ عکس العملی نشان ندادم. خلاصه هر بار که به این اردوگاه می آمدم با برخورد شیطانی این دختر جوان روبرو بودم اما خدا توفیق داد که واکنشی نشان ندادم. شنیده بودم که در بیان توصیفی اینگونه زنان می فرماید: مکر و حیله زنان بسیار بزرگ است. در بررسی اعمال وقتی به این اردو رسیدیم، جوان پشت میز به من گفت: اگر در مکر و حیله آن زن گرفتار می شدی به مرور کار و زندگیت را از دست میدادی. برخی گناهان اثر نامطلوب این گونه در زندگی روزمره دارد. یکی از دوستان همکاران فرزند بود خیلی با هم رفیق بودیم شوخی می‌کردیم. یک بار دوست دیگر ما به شوخی به من گفت باید بروید و مادر فلانی ازدواج کنید تا با هم فامیل میشوید. اگر ازدواج کنی فلانی هم می شود پسرت! از آن روز به بعد سرشوخی ما باز شد و دیگر این رفیقم را پسرم صدا میکردم. هر زمان منزل دوستم می رفتیم و مادر این بنده خدا را می دیدیم ناخود آگاه می خندیدیم. در آن وادی پدر همین رفیق من در مقابل قرار گرفت. همان شهیدی که ما با همسرش شوخی می‌کردیم! ایشان با ناراحتی گفت: به چه حقی در مورد یک زن نامحرم و یک انسان اینطور شوخی کنید؟! از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم. یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد. سوال کردم: عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟ گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت. اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند. اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند... چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من داده‌اند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم. بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت: این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود. باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود. به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود. همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد! بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه می‌کرد. شگفت‌زده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟ گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد. پرسیدم: حالا چه می‌شود؟ چه کار باید بکنید؟! گفت: مدتی طول می‌کشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند. من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم.... ********** 🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍 @shia_khone
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت بیست و چهارم🌸 *********** آنجا می توانستیم به هر کجا که می‌خواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد می‌رسیدیم. پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم. بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم. مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است... یعنی نمی دانیم زیبایی‌های آنجا را چگونه توصیف کنیم؟! کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگل‌ها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند. حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونه‌ای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد. وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد. درختان آنجا همه نوع میوه‌ای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان. بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود. صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش می‌رسید. اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد. به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم. با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه‌ای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. نمی‌توانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی می‌شود. اما نمی‌دانید آن خرما چقدر خوشمزه بود. از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانه‌ها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود. اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب. اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه. آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمی‌دانم چطور توصیف کنم. با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم. با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم. میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمت‌های بزرگ بهشت برزخی است... اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته. جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم. بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم. همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟ گفتم: نخیر دستم را ول کن! اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد. یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد. من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم . چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد. چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم. اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین ثواب در رکاب مولا علی♥️ در نامه عمل شما ثبت شده است. در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود: یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العاده‌ای داشت که بچه‌ها را جذب می‌کرد. خالصانه فعالیت می‌کرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت. این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد. من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود. اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود! ********** 🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍 @shia_khone
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_462991228.mp3
11.11M
۱۰ مقدماتی ترین تمرین برای رسیدن به ادبِ در کلام، کنترل خیال است! بدون مهار کردن قوّه‌ی خیال، و ممانعت از اسارت آن در چنگال خیالات منفی ، محال است کسی اصلاح شود! از همین حالا، قدم قدم، تمرینات کنترل خیال را، آغاز کنیم... @shia_khone
1_462994445.mp3
9.45M
۱۱ ← |برای رسیدن به اَمنیّت زبان و ادب کلام؛ بطوریکه دیگران در کنارمان احساس امنیّت کنند؛ باید بسرعت از روح فاصله بگیریم ...| خودمان را دائماً بجای دیگران قرار داده، و بتوانیم به آنها حق بدهیم. در اینصورت بخش عظیمی از تیزی‌ها و تندی‌های ما، از بین خواهند رفت. @shia_khone
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_385993376.mp3
11.65M
🔴 سریع خوانی 12 دقیقه 🎤 با صدای علی فانی @shia_khone
بهترین کانالهای ایتا ☘☘☘☘☘☘ برای امام زمانم چه کنم؟ @emamamm ☘☘☘☘☘☘ گلچین کلیپهای امام زمانی @emamm_zaman ☘☘☘☘☘☘ گلچین صوتهای امام زمانی @emam_zamann ☘☘☘☘☘☘ گلچین عکس های امام زمانی @emamm_zamani ☘☘☘☘☘☘ مدافع حجاب @modafe_heejab ☘☘☘☘☘☘ به سمت آرامش @shia_khone ☘☘☘☘☘☘ گناه نکنم چه کنم؟ @gonahh ☘☘☘☘☘☘ استیکر مذهبی @estikeer ☘☘☘☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💙 (ع): در چهار وقت به دنبال باشید...👆 📘کافی، ج۲، ص۴۷۶ 🌿🌷🌿🌷🌿 @shia_khone
9c032e5737d7a66e4ddf29b203947a32172dd005.mp3
1.44M
برای امام زمانم چه کنم؟ 🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 عزیزان، . اگه قبول نداری این فایل را گوش بدین وقتهایی که دعا مستجاب میشود.... 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 @emam_zamann 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 @emamamm 🥀🥀🥀🥀🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا