eitaa logo
مسجد پایگاه قرآنی
335 دنبال‌کننده
5هزار عکس
923 ویدیو
34 فایل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
از شیطان پرسید: که شیطان تو بر من هم تسلطی داری؟ بر من هم پیروز می شوی؟ شیطان گفت نه. من بر شما پیروز نمی شوم ، ولی از یک چیز شما خوشم می آید . یک دارید که من خوشم می آید. حضرت یحیی فرمود من چی دارم که خوشت می آید؟ شیطان عرض کرد شما گاهی شب زیاد می خوری . بعد سنگین هستی . موقع برای عبادت شبانه تان که بلند می‌شوید سنگین هستید . من خیلی از این حالت خوشم می آید زیاد خوردن حضرت‌ یحیی‌ علیه‌السلام مثل زیاد خوردن ما نیست. ماها گاهی اوقات سوپ می خوریم. تا اشتهایمان باز شود تازه . بعدش هم که می خوریم ، دسر می خوریم تا هضم شود زیاد خوردن حضرت این بوده که کنار نانش یک نمک یا شیری بخورد. وقتی این راگفت، حضرت یحیی فرمود عهد می‌بندم با که دیگر شب را سیر نخورم . شیطان هم گفت عهد می‌کنم دیگر نصیحت به مؤمن نکنم. ازبیانات حجت الاسلام عالی
بنده خدایی بدهی زیادی داشت . تاجر ای را به او معرفی کردند که احسان می‌کند. رفت و تاجر سخاوتمند را در بازار پیدا کرد . دید که به معامله مشغول است و بر سر مبلغی چانه می زند، آن صحنه را که دید ، پشیمان شد و برگشت تاجر اورا دید و فهمید که برای حاجت کاری آمده ، به دنبال او رفت و گفت با من کار داشتی؟ مرد گفت برای هر چه آمده بودم بی فایده بود . تاجـر فهمید که برای آمـده است به غـلامش اشاره کرد و کیسه‌ای سکه زر به او داد مرد با تعجب گفت : آن چانه زدن با آن تاجر چه بود واین بذل و بخشش چه؟ گفت آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خداست! در کارخیر طرف حساب خداست ، خداوند خوش حساب است . بیاییم هــوای رو بیشتر داشته باشیم
ماموریت ما تمام شد ، همه آمده بودند جز "بخشی". بچه‌ی خیلی شوخی بود. همه بودیم ، اگر بود همه مان را الان می خنداند. یهو دیدیم دوتا امدادگر با یه‌ برانکارد که دستشون گرفتن دارن می‌آن . یک غواص روی برانکارد آه و ناله می‌کرد. کردیم که خودش هست یا نه! نزدیک ما رسیدند بخشی سر امدادگر داد زد که نگه دار! بعد جلوی چشم بهت زده دو امدادگر پرید پایین و گفت دستتون! چقدر می شه؟ و زد زیر خنده و دوید بین بچه ها خودش رو مخفی کرد. به زحمت امداد گرها رو راضی کردیم که ولش کنند و از اونجا بروند 📚 ا
خانمی که محجبه‌ ای ، آقایی که غیرت‌ داری و از نگاه حرام خودداری می‌کنی، مسافری که اول وقت کنار جاده توقف کردی نماز بخوانی و... اگر گفتند: مردم بهت میخندند، بگو اگر مردم معیار حق بودند به‌، خداوند نمی خندیدند ما مـوسی را با آیات و معجزاتی که به او دادیم به سوی و بزرگان و اشراف قومش به‌رسالت فرستادیم، او به آن‌ها گفت: من رسول ربّ العالمینم! وقتی آیات ما را بر آنان عرضه داشت، همگی از روی تمسخر خندیدند. سوره زخرف آیه ۴۶ و آیه ۴۷ یادتان باشد همانطور که مردم پیشین، نه تنها به آیات الهی عمل نمی کردند ، بلکه هم می‌کردند، بعضی از مردم در آخرالزمان هم همانند . خسته نشوید و نه سستی کنید . برد نهایی با شماست
دانایی در سفر به مکانی رسید و اسب خود را به درختی بست و برایش کاه ریخت و سفره راپیش خود گذاشت تا چیزی بخورد . شخصی سوار بر آنجا رسید، از خرش پایین آمد و او را پهلوی اسب حکیم بست ، تا در خوردن کاه شریک اسب شود و خود پیش دانا رفت تا بر سفره نشیند مرد دانا به‌او گفت خرت راپهلوی اسب من نبند که همین‌دم زند و پایش بشکند ، مرد غریبه آن سخن را نشنیده گرفت. با حکیم به نان خوردن مشغول گشت. بعد از مدتی ناگاه اسب لگدی به خر زد گفت اسب تو خر مرا لنگ کرد. حکیم ساکت شدو خود را به لال بودن زد. غریبه او را کشان کشان نزد قاضی برد، قاضی از حالش سوال کرد، حکیم هم همچنان خاموش بود قاضی به غریبه گفت این بنده خدا که لال است. غریبه گفت این نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد ، پیش از این با من سخن گفته پرسید با تو سخن گفت ؟ چه‌ گفته؟ غریبه جواب داد که به من گفت خرت را پهلوی اسب من نبند، که لگدی بزند و پایش بشکند . قاضی خندید و بر دانش مرد دانا آفرین گفت
شخصی زیر ی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبل‌هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: خدایا همه‌ی کارهایت عجیب و غریب است! کـدو به ایـن بزرگی را روی بوته‌ ای به این کوچکی می‌ رویانی و گـردو به این کوچکی راروی به این بزرگی! همین که حرف هایش تمام شد گـردویی از درخت افتاد و با ضرب به سرش خورد بلافاصله از جایش بلند شد وبه آسمان نگاهی کرد و گفت: خدایا خطای من را ببخش! دیگر در کارت نمیکنم فهمیدم ، هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی سر من آمده بود!!
خیلیها باور نمیکردند فرمانده توپخانه سپاه این قدر کم حقوق میگیره؛ وقتی هم که خواستند حقـوقش را زیاد کنند شد و نذاشت توی جلسه ای بهش یه تلویزیون هدیه دادند اما قبول نکرد گفتند این رابه همه فرماندها دادن چرا نمیگیری؟ گفت ناخالصی در عمل یه نقطه شروع داره ممکن هست قبول این هدیه نقطه شروع در زندگی من باشـه، نمی خوام ذرّه ای از ناخالصی در عملم باشه من با خدا معامله کرده ام ، هدیه رو هم از خودش می گیرم خاطره از شهید حسن شفیع‌زاده، کتاب فرزندان فاطمه ، جلد۱ ،ص۴۰
پیامبر صل الله علیه و آله وارد مسجد شدند. گروهی را دیدند که در گوشه‌ای مشغول هستند و جمعی در گوشه ی دیگری از مسجد به تعلیم و تعلم مشغول هستند پیامبر فرمود: کِلاهُما علی خَیر؛ هر دو گروه به و نیکی مشغولند و بعد فرمودند : ولِکن بِالتَّعلیمِ اُرسِلتُ؛ اما من برای تعلیم فرستاده شدم سپس حضرت نزد آن گروه که‌به تعلیم و مشغول بودند رفت و نزد آنها نشست
کفشی ﺧﺮﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻣﺎ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯار می‌داد. ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: کمی ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺟﺎﺑﺎﺯ میکند. ﺧﺮﻳﺪم و ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ، خیلی ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ، ﻓﻘﻂ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯار میداد ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ، ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭنگی ﺳﺖ ﮐﻪ می ﺧﻮﺍستم ، ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ میپوشم. اما ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻫﻢ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ میداد ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻓﻬﻤﯿـﺪﻡ ﮐـﺮﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ . ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ، ﻧﺒﺎﯾﺪ آن را نگهش ﺩﺍﺷﺖ. ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭﺳﺎلها ﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ. انتخاب غلط ... 📚
امام کاظم علیه السلام فرمودند هرگاه مومنی نزد مومن خود بیاید و از او حاجتی بخواهد، این موضوع در حقیقت رحمتی از جانب خداوند است که به سوی او آمده اگر حاجت او را برآورده کند، به ولایت ما که متصل به ولایت الهی است، نائل شده است، اگر با این این که توانائی دارد، حاجت او را برنیاورد : و ان رده عن حاجته و هو یقدر علی قضائها سلط الله تبارک و تعالی علیه شجاعا من نار ینهشه فی قبره الی یوم القیامة خداوند تبارک و تعالی در قبرش ماری از آتش بر وی مسلط گرداند که تا روز قیامت او را نیش زند . جلد ۲ ، صفحه
ابو سلام عبدی می گوید: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و عرض کردم چه می فرمایید درباره کسی که عصرش را عمدا تاخیر اندازد؟ حضرت فرمود: در روز قیامت بی کس و تنها و فقیر و بدون ثروت می گردد. عرض کردم اگر از بهشتیان باشد؟ فرمود اگرچه اهل بهشت باشد. پرسیدم جایگاه او در بهشت کجاست فرمودند: یکه و تنها ، بی زن و فرزند و مال و منال در سرگردان است و اهل بهشت به او چیزی می دهند . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ص۲۳۱
فروشی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ ای افتاده و گربه‌ ای در آن آب می‌ خورد. با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌ شود و قیمت گرانی بر آن می‌ نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری؛ حاضری آن را به من بفروشی؟ گفت: چند می‌خری؟ گفت یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌ فروش داد و به او گفت: خیرش را ببینی عتیقه‌ فروش قبل از خارج شدن قیافه خونسردی به خودش گرفت وبه رعیت گفت: عمو جان این ممکن است در راه تشنه‌ شود ، بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی رعیت گفت : این کاسه فروشی نیست. من به این تا به حالا پنج گربه فروخته‌ ام
ثروتمندی بود که همیشه و دلواپسی داشت. با اینکه از همه ثروت های دنیا بهره مند بود ، ولی هیچ گاه شاد نبود مومنی داشت. روزی وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: ارباب ، آیا حقیقت دارد که خدا پیش از به دنیا آمدن ما، جهان را اداره می کرد؟ پاسخ داد : بله. خدمتکار از او پرسید: آیا درست است که خداوند پس از آن که ما دنیا را ترک کردیم آن را همچنان اداره می کند؟ ارباب دوباره گفت بله خدمتکار به او گفت : پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی هم که شما در این هستید او آن را ادره کند به او اعتماد کن ، وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند. به او کن وقتی که نیرویت کم است . به او اعتماد کن زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی اعتمادت بزرگترین سرمایه تو می شود
تاجری انگلیسی هر روز تاریخی مصر را بار شترها می کرد تا به کشتی برساند و به انگلیس ببرد افسار شتر را هم مرد عربی می کشید و از این که تاریخش به تاراج می رفت ناراحت بود و مدام به زمزمه به تاجر انگلیسی فحش می داد ولی برای مزد هنگفتی که می گرفت، راهنمای کاروان هم بود تاجر از مترجم خود پرسید مرد عرب چه میگوید؟ گفت که به شما فحش می دهد و نفرین می کند. تاجر گفت این فحش و نفرین بر کارش هم خللی وارد می کند؟ گفت نه کارش را خوب انجام می‌ دهد تاجر لبخندی زد و گفت پس بگذار هر چه می‌خواهد کند چند نفرین انگلیسی هم یادش بده
یکی از اولیاء به الیاس و خضر علیهم السّلام شکایت کرد که مردم بسیار می کنند و حال آن که غیبت از گناهان کبیره است و هر چقدر آن ها را نصیحت می کنم و از غیبت کردن منع می نمایم سخن مرا نمی شنوند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند حضرت الیاس علیه السّلام فرمودند: چاره این کار آن است که هر کس وارد مجلس شد به او بگو که بگوید: بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد ، که در این صورت ملکی را بر اهل آن مجلس موکّل میگرداند که هرگاه کسی شروع به غیبت نماید آن ملک او را از آن باز دارد و از حق تعالی سؤال نماید تا آن قوم را از غیبت کردن نگاه دارد حضرت خضر علیه السّلام هم فرمود: چون کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ ، حق تعالی ملکی را می فرستد تا آنکه نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را نمایند. وسایل الشیعه، جلد ۷ ، ص۳۴۲
شخصی که قصد یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دارد ، باید مجموعه سخنان اهل بیت را سر لوحه زندگی شخصی اش قرار دهد. یکی از توصیه های مهم اهل بیت به شیعیان، و زیبایی در منزل و در کنار همسر است بسیاری از مردم، اهمیت بسیاری برای زیبایی و آراستگی در بیرون از منزل قائل هستند، اما وقتی که وارد میشوند، اهمیتی به زیبایی و آراستگی خود نمیدهند. یکی از توصیه‌های مهم آقا امام کاظم علیه السلام به این است که فرمودند: آراستگی مرد برای همسرش از عوامل عفّت زن است. کتاب شریف مکارم الاخلاق ، صفحه ۹۷
وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را میخورد و وقتی میمیرد مورچه ها او را میخورند زمانه و شرایط در هر موقعی میتواند تغییر کند در هیچکس را تحقیر و آزار نکنید شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد زمان از شما قدرتمند تر است یک‌ میلیون‌ ها چوب کبریت را می سازد اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها درخت کافیست پس خوب باشید و خوبی کنید
روزی سلمان، اباذر را به مهمانی دعوت كرد و اباذر نيز دعوت سلمان را قبول نمود و به خانه وی رفت. هنگام صرف سلمان چند تكه نان خشك را از كيسه بيرون آورد و آن ها را تر كرد و جلوی اباذر گذاشت. هر دو با هم مشغول ميل غذا شدند. اباذر گفت: اگر اين نان نمك نيز داشت خوب بود. سلمان برخاست و از منزل بيرون آمد و آب خود را در مقابل مقداری نمك گرو گذاشت و برای اباذر نمك آورد. اباذر نمك را بر نان می پاشيد و هنگام خوردن می گفت: شكر و سپاس خدای را كه چنين صفت را به ما عنايت فرموده است. سلمان گفت: اگر قناعت داشتيم، ظرف آبم به گرو نمی رفت. بحارالانوار، جلد ۲۲ ، صفحه ۳۲۱
به بهلول گفتند را توصیف کن؟ گفت اگر بخواهید بر روی زمینی که پر از خار است راه بروی چگونه قدم بر می دارید؟ پاسخ دادند با احتیاط قدم بر می داریم گفت در دنیا نیز چنین عمل کنید و از کوچک و بزرگ پرهیز کنید. گناهان کوچک و بزرگ مانند خارهایی هستند که در مسیر حرکت ما وجود دارد و ما باید با احتیاط از کنار آنها بگذریم تا آلوده نشویم
📖 شیخ بهایی فرمود: آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا : اگر بسيار كار كند، می‌گويند احمق است ! اگر كم كار كند، می‌گويند تنبل است ! اگر بخشش كند، مي‌گويند افراط مي‌كند ! اگر جمعگرا باشد، می‌گويند بخيل است ! اگر ساكت و خاموش باشد می‌گويند لال است ! اگر زبان‌آوری كند، می‌ گويند ورّاج و پرگوست! اگر روزه برآرد و شب‌ ها نماز بخواند می‌گويند رياكاراست ! و اگر نكند میگويند كافراست و بی‌دين ..! لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز از خداوند نبايد ازكسی ترسيد. پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.
اکرم صل الله علیه و آله یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد. سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید ، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید روز بعد پیامبر فرمود آتشی برپا کنید و سنگی روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و های آتش در سنگ اثر کرد ، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: روی این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید. سلمان بی درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: در راه خداوند کردم و پایین آمد. وقتی نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فرا گرفت از اینکه پا برهنه روی سنگ داغ برود و خرید خود را شرح دهد ، وحشت داشت. پیامبر فرمود: از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول می‌ انجامد، ‌ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغ‌ تر است منبع آشنایی با اسوه ها، سلمان فارسی ص۱۲۵ به نقل از پند تاریخ، ج۱، ص۱۹۰
از امام حسن علیه السلام سوال کردند چرا شما هیچ گاه فقیری را مأیوس بر نمی گردانید؟ علیه السلام پاسخ دادند: من خود ، نیازمند خداوند هستم و به الطافش امید دارم. به همین دلیل شرم دارم که خود ، فقیر باشم ولی فقیری را مأیوس کنم خداوند، مرا عادت داده است که نعمت هایش را به من ارزانی دارد ، و من هم او را عادت داده ام ، که هایش را به مردم ببخشم. طبقات الکبری ، ج ۱ ، صفحه ۲۳
امام حسين عليه السّلام روز بارها به خيمه‌ ها رفت و آمد داشت و مى توانست نماز ظهرش را در خيمه بخواند ، ولى آقا بنا داشت در معركه بخواند چند نفر از جلوی نماز حضرت ايستادند و سى تير را به جان خريدند، ولى نماز آشكارا برگزار شد نه در خيمه آرى ، به صحنه كشاندن نماز يك ارزش است. نبايد در ادارات، هتل ها، شركت ها ، پارك ها ، فرودگاه ها ، خيابان‌ ها و رستوران‌ها، نمازخانه در گوشه باشد، بلكه بايد در بهترين و در جلوی چشم ديگران نماز اقامه شود برادران و خواهران خوب من، هر چه از جلوه دين كم شود ، به جلوه فساد اضافه خواهد شد. اگر عزیزان كاسب‌ اوّل وقت كنار مغازه خود اذان بگويند، مشتريان بد حجاب، خودشان را جمع تر خواهند كرد إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر؛ همانا نماز انسان را از فحشا و منکر باز می‌دارد» گویای اهمیت و تأثیر نماز در نهی نمودن انسان از ها و اعمال زشت است
📖 مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزهای شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش، در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی محکم به پشت سر زن زد و او در دم، کشته شد. در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانۀ تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را به نشانۀ مخالفت تکان می داد. پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید. کشاورز گفت: خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من می گفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق می کردم. کشیش پرسید: پس مردها چه می گفتند؟ کشاورز گفت: آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه!؟
مرحوم محدث قمی می فرماید: سید نعمت الله جزایری چون در اوائل تحصیل قادر به تهیه چراغ نبود از نور برای مطالعه استفاده می کرد لذا از کثرت مطالعه چشم او کم نور شده بود از این رو طبق اعتقادی که داشت ، تربت سیدالشهداء علیه السلام را به چشم خود مالید و از آن روشنی دیده اش افزون گشت محدث قمی اضافه می کند این موضوع جای تعجب ندارد زیرا دِمیری دانشمند و دیگران نقل می کنند که افعی وقتی که کور می شود بعد از طی مسافتی طولانی به هدایت الهی چشمانش را به گیاهی می مالد و در اثر آن دوباره بینا می شود پس در صورتی که خداوند در آن گیاه این خاصیت را قرار داده چه عجب که در فرزند رسول اللّه صلی الله علیه و آله چنین اثری وجود داشته باشد . فوائد الرضویه ، صفحه ۶۹۵