💝🕊💝🕊💝🕊💝
#داستان_واقعی
#قصه_دلبری
#قسمت_۵۳
*═✧❁﷽❁✧═*
هیچ وقت به قولش وفا نکرد.
نمی دانم🤔 دست خودش بود
یا نه.
می گفت: ۴۵روزه بر می گردم.
اما سر ۵۷روز یا ۶۳روز
برمی گشت.
بار آخر بهش گفتم:
( تا رکود صد روز رو نشکنی, ظاهراً قرار نیست برگردی😏)
گفت: نه مطمئن باش زیر صد نگهش می دارم👌
این یکی رو زیر قولش نزد.
روز نود ونهم بر گشت
اما چه برگشتنی🙈
همان طور که قول داده بود یکشنبه برگشت.
اجازه ندادند بیارمش خونه.
وعده دو ساعت ⌚️دیدار شد,
نیم ساعت.
روی پایم بند نبودم😰
برای دیدنش.
ازطرفی نمی دانستم با چه بدنی قرار است روبه رو شوم.
می گفتند: برای اینکه ازش خون نیاد بدنش را فریزر کنن.
اگه گرم بشه شروع می کنه
به خون ریزی.
و دوباره باید
پیکر رو آب💦 بکشن.
ظاهراً چن ساعتی طول کشیده بود تا پیکر را بر گردانند عقب.
گفتند:( بیا معراج😳)
حاج آقا قول داده بود با هم تنها باشیم, از طرفی نگران بود
حالم بد 🤕شود.
گفتم:( مگه قرار نبود تنها باشیم?) شما نگران نباشین, من حالم خوبه)
خیالم راحت شد.
سر به بدن داشت.
آرزویش بود مثل اربابش بی سر شهید🌷شود.
پیشانی اش مثل یخ بود:
( بَه بَه! زینت😍 ارباب شدی! خرج ارباب شدی! نوش جونت! حقت بود) 💯
اول از همه ابرو هایش را مرتب کردم.
دوست داشت خوشش می آمد. وقتی ابروهایش را نوازش
می کردم , خوابش می برد😴
دست کشیدم داخل موهایش همان موهایی که تازه کاشته بود.
همان موهایی که وقتی با امیرحسین👼 بازی می کرد
می خندید:😁
( نکش !می دونی بابت هر تار اینا پونصد هزار تومن پول 💶دادم!) یک سال هم نشد.
مشمای دور بدنش را باز کرده بودند.
باز تر کردم.
دوست داشتم با همان لباس رزم ببینمش.
کفن شده بود.
ازمن پرسیدند:
( کربلا ومکه 🕋رفتید لباس آخرت نخریدید?)
گفتم : (اتفاقاً من چند بار گفتم: ولی قبول نکرد)❌
می گفت:( من که شهید می شم, شهیدم که نه غسل 🚿داره ,
نه کفن)👌
ناراحت بودم که چرا بالباس رزم دفنش نکردند.
می خواستم بدنش را خوب ببینم, سالم سالم بود.
فقط بالای گوشش👂 تیر خورده بود.
وقتش رسیده بود.
همه ی کارهایی را که دوست داشت انجام دادم.
همان وصیت هایی که هنگام بازی هایمان می گفت.
راحت کنارش زانو زدم, .
امیر حسین را نشاندم روی
سینه اش❤️
درست همان طورکه خودش
می خواست.
بچه 👶دست انداخت به ریش های بلندش:
( یا زینب چیزی جز زیبایی
نمی بینم😍)
گفته بود:( اگه جنازه ای بود
ومن رو دیدی 👀, اول از همه بگو نوش جونت)
بلند بلند گفتم:
( نوش جونت! نوش جونت)
می بوسیدمش, می بوسیدمش, می بوسیدمش. 😘
این نیم ساعت⌚️ را فقط بوسیدمش.
بهش می گفتم :
( بی بی زینب《 سلام الله علیها》هم بدن امام را وقتی از میان نیزه ها پیدا کرد,در اولین لحظه بوسیدش.... 👌
سلام ✋منو به ارباب برسون)
به شانه هایش دست کشیدم. شانه های همیشه گرمش , سرد شده بود.چشمش👀 باز شد.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💝🕊💝🕊💝🕊💝
هنگامی که به یاد امام حسین علیه السلام می افتید تردیدی نداشته باشید که آن حضرت هم به یاد شماست.
#السلام_علیک_یااباعبدالله
#شب_زیارتی_ارباب
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#امام_زمانےام_313 ❣
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
23.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه میشود زیارتت نصیب و روزیام شود ...؟
#دلتنگم_آقا
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#امام_زمانےام_313 ❣
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
💐💫💐💫💐💫💐
#سوره ی مبارکه نساء آیه ۱۴۶
🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼
👈إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا
بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ ...
👈مگر كسانی كه توبه كردند و راه
صلاح را در پیش گرفتند و به خدا
تمسك جستند و دین خود را برای خدا
خالص كردند، ...
👌یاران امام زمان ارواحناله الفداء
به خدا تمسک می جویند.
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💫💐💫💐💫💐💫
📌 #تلنگر
غربت عجیب است...
زمانی علی بن موسی را مجبور کردند که از مدینه هجرت کند تا دور از شیعیانش باشد، تنها بماند، غریب باشد و...
اما عجیب تر آن که امامی به هجرت مجبور نباشد اما بی مهری شیعیان او را مجبور به غیبت کند تا دور از شیعیانش باشد، تنها بماند، غریب باشد و...
🔺 و این است تکرار قصهی غیبت و غربت
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
هدایت شده از اعتقاد ما
⛔️ منتـــظران واقعے #ولیعصــر(؏ج) حتمـــا بخوانید فقط ده دقیقه عضو این کانال بشید اگــر به دلتون نبـود لفت بدید
🔵 راهے برای رسیدن به امام زمان (؏ج) ڪلیڪ ڪنید👇
eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
❌ داستـانے #تـــلخ از غــربت امــام زمان (؏ج) در بین محبین و شیعیانش .... ڪلیڪ ڪنید 👇
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
🔵 تنــها راه #نجـــات در عصــر غیبـت ڪلیڪ ڪنید👇
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
❌ چــگونہ #منتــظر واقعــے حضرت باشیم ڪلیڪ ڪنید👇
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
🔵 انتـــظار #فـــرج از زبان رهــبر انقلاب ڪلیڪ ڪنید👇
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
❌ تنهــا #تقاضــاے امــام زمان(؏ج) از مــا ڪلیڪ ڪنید👇
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
#هرروزتــرڪ_یـڪ_گناه_تـاظهــور
ڪلیڪ ڪنید👇
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
#فرصتــے بـراے امام زمانے شدن👆
هدایت شده از اعتقاد ما
مردی بود که #قصابی داشت ...
در یکی از روزها زنی را در آن طرف خیابان دید که روی زمین افتاده بود ...
به آن طرف دوید تا کمکش کند اما زن را در حالی یافت که چاقویی در سینه اش فرو کرده و رها ساخته بودند ،مرد تلاش کرد که چاقور را از سینه اش بیرون بیاورد و مردم او را در این حالت دیدند و با پلیس تماس گرفتند واورا متهم به کشتن آن زن نمودند ،هر چه مرد ادعا کرد که بی گناه است حرفش را باور نکردند ...و بالاخره حکم اعدام برای او صادر کردند ...مرد که دیگر چاره ای برای خود نیافت به آنان گفت که قبل از اینکه مرا اعدام کنید بگذارید حرف خود را بزنم ...
ادامه ماجرا در کانال زیر 👇
http://eitaa.com/joinchat/2471428100C37c31cf7b3
#سلام_امام_مهربان_زمانم 🌷
شب هجران روی توسحرکی می شود مولا
زتوای یوسف زهراخبرکی می شود مولا
ندارد زندگی بی توصفاای کعبه ی دلها
توخودبهرفرج بنمادعاای کعبه ی دلها
گدائی می کنم هرشب سرکوی تومهدی جان
رسیده جانِ من برلب سرِکوی تومهدی جان
زنم من لاف عشقت را بیامارا توعاشق کن
نباشم لا یق وصلت بیا ما را تولایق کن
منم شرمنده ازرویت کریمانه نگاهی کن
غلام روسیاهم من نظربرروسیاهی کن
#اللهم_عجّل_لولیڪ_الفرج
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313