🌼شب اول قبر شیخ #مرتضی_حائری
✍شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضي حائري، برايش نماز #ليلة_الدّفن خواندم و يک سوره ياسين قرائت کردم. چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم، پرسيدم: آقاي #حائري، اوضاعتان در آن طرف چطور است آقاي حائري گفت: وقتی مرا #دفن کردند، روحم از بدن خارج شد. کم کم بدنم را از بيرون ميديدم. ناگهان #متوجه شدم از پايين پاهايم، صداهايي #وحشتناک می آید. به زير پاهايم نگاه کردم؛ بياباني بود برهوت و دو نفر بودند که از دور، نزديکم ميشدند. تمام وجودشان از #آتش بود و مرا به هم نشان ميدادند. خیلی ترسیدم و بدنم می لرزید. داشت نفسم بند ميآمد...
🔵خدايا به دادم برس در اينجا جز تو کسي را ندارم...ناگهان #متوجه صدايي از پشت سرم شدم. صدايي آرامش بخش، سرم را که بالا کردم نوري را ديدم که از بالاهاي دور دست به سوي من ميآمد. هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي شد آن دو نفر آتشين عقبتر می رفتند تا اینکه #ناپديد شدند. آقايي بود بسیار نورانی و با عظمت، از من پرسيد: آقاي حائري ترسيدي من هم به حرف آمدم که: بله آقا خیلی ترسيدم، اگر يک #لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً #زهره ترک ميشدم. بعد پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد. و آقا که #لبخند بر لب داشتند و با نگاهی بسیار مهربان به من مينگريستند فرمودند: من علي بن موسي الرّضا(ع) هستم. آقاي حائری شما 38 بار به #زيارت من آمديد من هم 38 بار به بازديدت خواهم آمد، اين #اولين دفعه بود، 37 بار ديگر مانده.
📚گوینده داستان: آيتالله العظمي سيد شهابالدين مرعشي نجفي(ره).
📚كمك به اندازه معرفت فقير
روزى امام حسين عليه السلام در گوشه اى از مسجد پيامبر صلى اللّه عليه و آله نشسته بود. مردى عرب نزد او آمد و گفت : يابن رسول اللّه من بايد يك ديه كامل بپردازم و توان اداى آن را ندارم . نزد خودم مى روم و از كريمترين مردم درخواست مى كنم و كسى را كريمترين مردم درخواست مى كنم و كسى را كمتر از اهلبيت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نمى شناسم .
امام حسين عليه السلام فرمود: اى برادر عرب من سه سوال مى كنم اگر يكى از آنها راجواب دادى يك سوم بدهى تو را مى پردازم و اگر دو مساله را پاسخ دادى دوثلث آن را ادا مى كنم و اگر هر سه سوال را جواب دادى تمام بدهى تو را مى پردازم .
مردعرب گفت : يابن رسول اللّه آيا شما از من (كه عربى جاهل و بى سواد هستم ) سوال مى كند؟ شما كه اهل علم و شرف و بزرگى هستيد؟
امام حسين عليه السلام فرمود: بله شنيدم كه جدم رسول اللّه خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: (المعروف بقدر المعروفة ) (به اندازه معرفت احسان شود.)
مرد عرب گفت : هر چه مى خواهيد سوال كنيد اگر دانستم جواب مى دهى و اگر ندانستم از شما مى آموزم . (و لاقوة الاباللّه )
امام عليه السلام پرسيد: (اى الاعمال افضل ) (كدام اعمال بهترند؟)
جواب دادن (الايمان باللّه ) (ايمان به خدا)
حضرت پرسيد: (فما النتجاة من المهلكة ) (راه نجات از مهلكه كدام است ؟)
پسخ داد: (الثقة باللّه ) (اعتماد و توكل بر خداوند.)
امام عليه السلام سوال كرد: (فمايزين الرجل ) (چه چيزى به مرد زينت مى بخشد؟)
مرد عرب جواب داد: (علم معه حلم ) (توكل توام با بردبارى )
حضزت فرمود: اگر علم وحلم نداشت چه چيزى او را زينت مى دهد؟مرد عرب : (فقر معه مروة ) (مال همراه بامروت )
امام عليه السلام : اگر از فقر و صبر هم بر خوردار نبود چه ؟
مرد عرب : ( صاعقة تنزل من السماء و تحرفه فانه اهل لذلك )( صاعقه اى از آسمان پائين آيد واو را آتش زند كه مستحق چنين عذابى است )
امام عليه السلام خنديد و كيسه اى را كه در آن هزار دينار زر سرخ بود به او داد و انگشترى را كه دويست درهم ارزش داشت به او بخشيد و فرمود: طلاها را به طلبكارانت بپرداز و پول انگشتر را صرف مخارج زندگى نما.
مرد عرب آنها را برداشت و گفت :( اللّه اعلم حيث يجعل رسالته ) يعنى : يعنى خداوند بهتر مى داند که رسالتش را رد مجا قرار دهد.
#آخر_بهشت_چی_میشه
❓وقتی انسان وارد بهشت شد و چندین سال در آنجا زندگی کرد، آخرش چه میشود؟ آیا انسان از زندگی جاودانه در بهشت خسته نمیشود؟
✅ این سوال از اینجا نشأت گرفته که ما در دنیا عادت کرده ایم که حرکت کنیم و جلو برویم. بچه بزرگ میشود، بعد نوجوان میشود، بعد جوان...بعد میانسال...و بعد پیر میشود. دنیا طبعش این طور است. حرکت از ذاتیات دنیاست. ذهن ما به این "حرکت" عادت کرده و فکر میکنیم همه جا باید حرکت باشد. مثل مسافری که در مسیر راه مرتب در حال عوض کردن منزل است و به هر منزلی که میرسد میپرسد منزل بعدی کجاست.
✳️ چون ذهن ما عادت کرده به «در راه بودن»، فکر میکنیم هرجا رسیدیم باید این سوال را بپرسیم. در حالی که بهشت مقصد و غایت است. منزلی است که به خاطر آن منزل، همه ی حرکتها بود. آنجا دیگر انسان ثابت میشود، البته نه اینکه راکد باشد.
🔴 این ثبات انسان را خسته نمیکند. با توجه به اینکه بهشت حد ندارد خستگی هم در آن راه ندارد. در آیات مختلف داریم: «لهم فیها ما یشاؤون»، « لهم فیها ما یتخیرون» و «لهم فیها مایدعون» آنجا دیگر خستگی معنا ندارد.
✳️ در دنیا هم همیشه اینطور نیست که از کارهای تکراری خسته شویم. انسان یک عمر آب نوشیده، اگر الان در حین تشنگی لیوان آبی ببیند آیا اظهار خستگی از نوشیدن آب میکند یا اینکه آن را بسیار گوارا و لذت بخش میبیند؟ یا یک عمر هوای تازه تنفس کرده، آیا از اینکار اظهار خستگی میکند؟ خیر اینطور نیست. پس یکنواختی هم ندارد.
📚 بیانات استاد #محمدی شاهرودی
🌸🍃🌸🍃
#الراسخون_فی_العلم
در آیه 7 سوره آل عمران، حضرت حق به راسخون در علم، اشاره میفرماید:
آنان کسانی هستند که علم در آنها ریشه زده است و این علم به واسطه عمل به آنچه کردهاند، عطای حضرت حق به آنهاست. این علم خلل و خطا ندارد و خطا نمیکند.
روزی عُمر از حضرت علی (ع) پرسیدند: ای علی تو چرا هر چه میپرسند بلافاصله پاسخ میدهی و درنگ و فکر نمیکنی و با تمام این وجود پاسخهای تو بهترین و کاملترین و دقیقترین پاسخها است؟
حضرت به عُمر فرمودند: دست خود را مشت کن. بگو ببینم چند تا انگشت در مشت خود داری؟ عُمر تبسمی کرد و گفت: 5 انگشت. حضرت سوال کردند: چرا درنگ نکردی و انگشتهای خود را نشمردی؟ عُمر گفت: چون واضح بود و از قبل میدانستم. حضرت فرمودند: برای من هم پاسخ به سوالات٬ اینچنین در سینهام حاضر است.
بسیاری از ما مطالعه میکنیم، مطالعه کردن با علم داشتن متفاوت است.
مطالعه کردن فقط جمع کردن علم است؛ ولی عالم شدن موهبتی الهی است و با مطالعه کردن تفاوت دارد.
🌸🍃🌸🍃
گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم.
به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد.
با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت.
مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت.
شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد.
سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!!
فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟!
ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم.
بیشتر مردم فکر می کنند کاری نکرده اند، در حالی که نمی دانند چند کلمهای که میگویند و مردم می شنوند، سخن چینی است؛ و گاهی:
*حالتی را دگرگون می کند
*مشکلات زیادی را ایجاد می کند
*آتش اختلاف را بر می افروزد
*خویشاوندی را برهم میزند
*دوستی و صفا صمیمیت را از بین می برد
*کینه و دشمنی می آورد
*طراوت و شادابی را تیره و تار می کند
*دل ها را می شکند
بعد از این همه کسی که این کار را کرده فکر می کند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است!!
قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش!
مواظب باش میخی را تکان ندهی!!
🌸🍃🌸🍃
این داستان را «ابن جوزی» نقل میکند که:
در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی میکرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت.
همسرش گفت:
با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم.
دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده اند، پرسیدم: او کیست؟
گفتند: شیخ شهر است.
من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور؟ و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم.
در راه پیر مردی را در مغازه ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع اند،
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است،
با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود؟ لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم.
او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید،
پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور.
سیده میگوید :همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند
و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم.
در نیمه های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر(ص) بر بالای سرش بلند شد.
در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر(ص)فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو میرود و پیامبر(ص) از او روی میگرداند
عرض میکند: یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض میکنی؟
فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید.
پیامبر(ص)فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟
در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود میزد و میگریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است.
شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت:
نمیگذارم او را ببینی؟ شیخ گفت: میخواهم این هزار دینار را به او بدهم
گفت نه اگر صد هزار دینار هم بدهی نمیپذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده ای من هم دیده ام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است.
سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان شدهایم.
#ارشادالقلوب_الی_الصواب_ج2ص445
👤 استاد #رائفی_پور
ما اهل کوفه نیستیم؟!
مأموم پایه نباشد، امام کاری از دستش بر نمی آید! تو سراغ امام نروی، امام میخواهد چه کار کند؟
خونه نشین میشود، جلوی چشمش همسرش را هم میزنند. نَروی سراغ امام عاشورا به وجود می آید.
برادر من! خواهر من! توجیه باش! نگو: «اگر زمان حضرت علی(ع) بودم، فلان میکردم بهمان میکردم!»
#حکومت_علوی
📆 14/خرداد/1391
🔴 #بخونید!
💢دل باید پاک باشه، نماز و روزه بهانه ست! هرجور دلت میخواد با خدا صحبت کن! عبادت به #نماز نیست!
برخی دین و دینداری را اینگونه جلوه میدهند که صرف ایمان داشتن در دل به خداوند و ارتباط دلی با معبود کفایت میکند!
امام باقر(ع) در دوران خود با نقل حدیثی از امیرالمومین به این #شبهه پاسخ داده اند:
ابوالصّباح میگوید شنیدم که حضرت باقر(ع) فرمود که علی(ع) مکرّر میفرمود اگر ایمان همین گفتنِ شهادتین بود و انسان فقط با اعتراف به وحدانیّت خداوند و رسالت پیغمبر مؤمن میشد، دیگر روزه و نماز و حلال و حرام نازل نمیشد! چنین شخصی میشد مؤمن و جایگاهش هم میشد بهشت!
علی(ع) مکرّر میگفتند اگر ایمان گفتنِ شهادتین است، پس اینها برای چه نازل شد؟!
معلوم میشود که صِرف گفتنِ #شهادتین ایمان نیست. این اشاره دارد به آن مطلبی که ایمان، جایگزین شدنِ «دین» در دل و پذیرشِ قلبیِ آن بیان صادره از مقام رُبوبی است که به وسیله #انبیا به ابنای بشر ابلاغ میشود.
دین هم مُرکّب از «اصول و فروع» و «علم و عمل» است. بنابر این هیچ مانعی ندارد که کسی #مسلمان ظاهری باشد و همه احکام ظاهری و فقهی اسلام درباره او اجرا شود، ولی در عین حال مؤمن نباشد.
📚بحارالانوار، ج 66، ص 19
🌤اللـهُمــّ عَجّـلــْ لـِوَلیـّڪـَ الفـَرجــْ 🌤
🔴 نگهداری و پرورش مَرکب برای روز ظهور...
«براى مقابله با آنها (دشمنان)، هرچه در توان داريد از نيرو و از اسبهاى ورزيده آماده سازيد، تا بهوسيلهٔ آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد!» (انفال/۶۰)
🌕 ابن طيفور متطبّب گويد: امام كاظم عليهالسّلام از من پرسيد: سوار چه حيوانى مىشوى؟ گفتم: درازگوش. فرمود: آن را به چه قيمتى خريدى؟ گفتم: به سيزده دينار. فرمود: بهراستى كه اين اسراف است كه درازگوشى را به سيزده دينار بخرى و اسب تاتارى را واگذارى. گفتم: سرورم! هزينه نگهدارى اسب تاتارى بيشتر از هزينه نگهدارى درازگوش است. فرمود: همانا كسى كه هزينه نگهدارى درازگوش را مىپردازد، هزينه نگهدارى اسب تاتارى را نيز مىپردازد. مگر نمىدانى كسى كه چارپايى را نگهدارى كند كه با آن چارپا منتظر امر قيام ما باشد و با آن به دشمن ما خشم بورزد در حالىكه منسوب به ما باشد، خداوند رزق و روزىاش را جارى مىكند، سينهاش را فراخ مىنمايد، آرزويش را به سرانجام مىرساند و ياور او در نيازهايش باشد!
عَنِ ابْنِ طَيْفُورٍ الْمُتَطَبِّبِ قَالَ: سَأَلَنِي أَبُو الْحَسَنِ أَيَّ شَيْءٍ تَرْكَبُ قُلْتُ حِمَاراً فَقَالَ بِكَمِ ابْتَعْتَهُ قُلْتُ بِثَلَاثَةَ عَشَرَ دِينَاراً فَقَالَ إِنَّ هَذَا هُوَ السَّرَفُ أَنْ تَشْتَرِيَ حِمَاراً بِثَلَاثَةَ عَشَرَ دِينَاراً وَ تَدَعَ بِرْذَوْناً قُلْتُ يَا سَيِّدِي إِنَّ مَئُونَةَ الْبِرْذَوْنِ أَكْثَرُ مِنْ مَئُونَةِ الْحِمَارِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ الَّذِي يَمُونُ الْحِمَارَ يَمُونُ الْبِرْذَوْنَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنِ ارْتَبَطَ دَابَّةً مُتَوَقِّعاً بِهِ أَمْرَنَا وَ يَغِيظُ بِهِ عَدُوَّنَا وَ هُوَ مَنْسُوبٌ إِلَيْنَا أَدَرَّ اللَّهُ رِزْقَهُ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ وَ بَلَّغَهُ أَمَلَهُ وَ كَانَ عَوْناً عَلَى حَوَائِجِهِ.
📗بحارالأنوار، ج ۶۱، ص ۱۶۰
📗الکافي، ج ۶، ص ۵۳۵
📗وسائل الشیعة، ج ۱۱، ص ۴۶۴
شهیدسید رضا موسوی
نام : سید رضا
نام خانوادگی: موسوی
فرزند:مرحوم حاج سید مصطفی تاهل:مجرد
ولادت: ۱۳۴۵/۱۰/۱
شهادت: ۱۳۶۱/۸/۸
عملیات:مقابله با تک دشمن
نحوه شهادت : اصابت ترکش به سر
محل ولادت : روستای کلاته سادات
محل شهادت:کربلای گیلان غرب
یگان:سپاه پاسداران مسئولیت:رزمنده
نوع عضویت:بسیجی
حضور : دوماه و بیست و سه روز
نوع شغل:گچکار
محل دفن : استان سمنان ،شهرستان میامی ، روستای کلاته سادات
قسمتی از وصایای شهید:
به وحدانیت الهی ونبوت جمیع انبیا وخاتمیت حضرت محمد(صلی الله علیه و اله)، ولایت وعصمت اثنی عشر وبه ولایت فقیه امام خمینی شهادت میدهم.
🌷شهید پاسدار سردار اسداله(مرتضی) دارندی🌷
تاریخ شهادت:۶۴/۱۲/۳
عملیات والفجر ۸
جاده ام القصر
وصیتنامه شهید اسدالله (مرتضی) دارندی:
🍃وصیت می کنم به آشنایان و دوستان و اقوام که همواره پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به انقلاب نرسد از مادر عزیزم حلالیت می طلبم، و مرا ببخشد که نتوانستم آن طورکه لایق مقام مادر میباشد انجام دهم و از ایشان می خواهم زینبوار راه فرزندش را ادامه دهد، به همسر گرامیم سفارش میکنم که تقوا پیشه کند و همواره پیرو ولایت فقیه و انقلاب اسلامی باشد و از شما میخواهم که فرزندانم را صالح تربیت کنی و با حمایت خود آنها را به مراتب علمی بالا هدایت کنی.
🌸 از فرزندانم می خواهم که در همه امور الگو باشند و نام پدرشان را زنده بدارند، به همه دوستداران انقلاب توصیه میکنم که یک لحظه از انقلاب غافل نشوند که دشمنان در کمیناند، ✅ و پیرو و حامی ولایت فقیه باشند.
✨﷽✨
🔴برای آزادی از دوزخ
✍روایت نموده اند که رسول خدا (ص) روزی از قبرستان گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: عجله کنید و بگذرید اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند و در وقت مراجعت چون به قبرستان و آن قبر رسیدند خواستند زود بگذرند حضرت فرمودند: عجله نکنید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن امر به عجله کردن فرمودید حضرت فرمودند: صاحب این قبر را عذاب می کردند و من طاقت شنیدن ناله و فریاد او را نداشتم اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حال او کرد، گفتند: یا رسول الله! سبب عذاب و رحمت به او چه بود؟
حضرت فرمودند: این مرد، مرد فاسقی بود که به سبب فسقش تا این ساعت در اینجا معذب بود کودکی از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و معلم به این فرزند بسم الله الرحمن الرحیم را تعلیم نمود و کودک آن را بر زبان جاری نمود، در این هنگام به فرشتگان عذاب خطاب رسید که دست از این بنده فاسق بردارید و او را عذاب نکنید روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد
📚داستان هایی از بسم الله الرحمن الرحیم
به نقل از: تفسیر متهج الصادقین /32
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛
✍#حکایت_کدخدای_دزد
دزدی مرتبا به دهکده ای میزد.
روزی ردپایی از او جا مانده بود که شبیه کفش های کدخدا بود.
یکی میگفت: دزد کفش های کدخدا را دزدیده است.
دیگری میگفت: کفشهایش شبیه کفشهای کدخدا بوده.
خلاصه هرکسی به طریقی واقعیت را توجیه میکرد.
در آن میان دیوانه ای فریاد بر آورد: که ای مردم! دزد خود کدخداست...
مردم پوزخندی زدند و به کدخدا گفتند: به دل نگیر این مرد دیوانه است.
ولی فقط کدخدا فهمید که تنها عاقل این آبادی آن مرد به ظاهر دیوانه بود.
از فردای آن روز کسی آن دیوانه را ندید.
وقتی احوالش را جویا میشدند، کدخدا میگفت: دزد او را کشته است.
کدخدا واقعیت را گفت.
اما درک مردم از واقعیت، فرسنگ ها فاصله داشت.
🌺 #ٺلنگـــــر
مَجــــازی، مُجــــــازیم⁉️
خودش چادریه ها. اومده توی گروه مختلط❗️☹️
پروفایلـشم یه عکس عاشقانه چادری گذاشته❗️
چنان توی جمـع گروه های مجازی گرد و خاک میکنـه که بیا و ببین❗️😏
کلا یادش مـیره نامحـرم، مجازی و غیر مجازی نـداره
همه جا خدا هست.
ناز و ادا و خنده و استیکر و چاکریم و مخلصیم، هم که بماند‼️
"حجــــاب"، با حیا و عفت معنا میـشه. حتی در محیــط مجــازی❗️
⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️
#یا_زهرا
✨﷽✨
✅مرنج و مرنجان
✍آخوند ملاعلی همدانی که از علمای طراز اول همدان است روزی در مشهد خدمت حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی رسید و از ایشان تقاضای موعظه کرد.
حاج شیخ حسنعلی در جواب میگوید:
« مرنج و مرنجان».
مرحوم آخوند ملاعلی همدانی میگوید:
خب «مرنجان» راحت است، ما کاری میکنیم که خودمان را بسازیم و کسی را از خود ناراحت نکنیم، اهانت به کسی نمیکنیم، غیبت کسی را نمیکنیم و این را میشود انجام داد،
اما «مرنج» را چکار کنیم؟
کسی به ما بدی میکند، غیبتمان را میکند، پولمان را میخورد، قهراً انسان رنجش پیدا میکند. میشود چنین چیزی که انسان نرنجد؟
🌹فرمودند: «بله»
گفت: «چطور؟»
فرمود: «خودت را کسی ندان»، عیب کار ما همینجا است. ما خودمان را کسی میدانیم
📚موعظه خوبان
برای پیدا شدن گم شده حتی اگر انسان هم باشد این ذکر را زیاد بگویید:
«أصْبَحْتُ في أمانِ اللهِ. أمْسَيْتُ في جِوارِ اللهِ»
✔خوشحال نیستی؟ همیشه بگو:
حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» سوره ال عمران ایه ۱۷۳
✔ازدنیاخسته ای؟ بگو:
َاَللّهم اجْعَل هَمّی الآخِرَة
✔نمازهایت را به موقع ومداوم نمیخوانی؟ همیشه بگو:
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء
سوره ابراهیم ایه ۴۰
✔میخواهی ازدواج کنی؟ بگو:
«رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ» سوره انبیا ایه ۸۹
#در_محضر_خدایم
✅ آیتالله بهجت قدسسره:
کسی که بداند در مرأی و مسمع (مقابل دیدگان) خدا است، نمیتواند گناه کند. تمام انحرافات ما از این است که خدا را ناظر و شاهد نمیبینیم.
📖 نکتههای ناب، ص٧۵
📢شفای بیماری در بیانات آیتالله بهجت قدسسره
آیتالله بهجت قدسسره برای شفای از بیماریها میفرمودند:
🔺مخلوط آب زمزم و تربت سیدالشهدا علیهالسلام را هر روز مقدار کمی به نیت شفا بهطور منظم میل کنید، تا زمانیکه بهبودی حاصل شود؛
🔺همچنین به همین نیت صدقه به افراد متعدد بدهید، اگرچه مقدارش زیاد نباشد.
📢همچنین در مواردی میفرمودند:
🔺هفتاد بار سورۀ حمد را به مخلوط آب زمزم و تربت بخوانید و سپس آن را به مریض بدهید تا بهصورت مرتب هر روز بخورد.
🔺به نیت شفا هر روز هفت بار سورۀ حمد را قرائت کنید.
🔺هر که به عیادت مریض میآید به نیت شفا سورۀ حمد را بخواند.
📢مریض پس از نماز صبح دو رکعت نماز حاجت بخواند و پس از آن سه مرتبه بگوید:
اللَّهُمَ اشْفِنِي بِشِفَائِكَ وَ دَاوِنِي بِدَوَائِكَ وَ عَافِنِي مِنْ بَلَائِكَ فَإِنِّي عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِك
پس از آن یک بار بگوید: بِحُرْمَةِ الإمامِ الکاظِم علیهالسلام
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛