📖 #تسبیح_خدا
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط میفرمود بطری وقتی پر است و می خواهی خالی اش کنی ، خمش می کنی، هر چه خم شود خالی تر می شود؛ اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی می شود.
دل آدم هم همین طور است ، گاهی وقت ها پر می شود از غم، از غصه، از حرف ها و طعنه های دیگران. قرآن می فرماید هرگاه دلت پر شد از غم و غصه ها ، خم شو و به خاک بیفت.
این نسخه ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است: ما قطعا می دانیم و اطلاع داریم ، دلت می گیرد ، به خاطر حرف هایی که می زنند. سر به سجده بگذار و خدا را تسبیح کن.
سوره مبارکه ، حجر ، آیه ۹۸
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
📖 #مکافات_ظلم
در بعضی از کتب تواریخ مینویسند روزی از انوشیروان پرسیدند عدالت را از کجا آموختی؟ گفت از آنجا که روزی در بیابان دیدم پیاده ای با چوب پای سگی را شکست.
سواری پیدا شد ، اسب لگدی زد به پای پیاده و پای او را شکست، سوار چند قدم که رفت، پای اسبش در سوراخی رفت و شکست. دانستم ظلم مکافات دارد.
پ ن: مخصوصا ظلم درباره یتیمان و خوردن مال آنها هم در دنیا و هم در آخرت عقوبت دارد ، عقوبت دنیوی خوردن مال یتیم بنص صریح قرآن و اخبار اهلبیت علیهم السلام سبب می شود که دیگری مال یتیم او را بخورد
چنانچه خداوند در سوره نساء می فرماید "و لیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریته ضعافا خافوا علیهم" یعنی باید بترسند کسانی که بعد از خود فرزندان ضعیف کوچک می گذارند و می ترسند که دیگران هم مال یتیم آنها را بخورند
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
📖 #عامل_باشیم
سوزن برای همه ما لباس می دوزد جز برای خودش ، یعنی همه را می پوشاند جز خودش که برهنه است.
مثل سوزن نباشیم...
فقط برای دیگران جامه ی تقوا و فضیلت نسازیم. برای خودمان هم بخواهیم تا بعد حسرت نخوریم و مواخذه نشویم
چرا که خدا در قرآن کریم فرموده است: لَم تَقولونَ مالا تَفعَلون؛ چرا آنچه را که خود به کار نمی بندید ، به زبان می آورید؟
سوره ی مبارکه صف ، آیه ۲
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
📖 #حاجب_بروجردی
حاجب بروجردی اهل شعر بود ، و زلفش گره خورده بود به علی علیه السلام ، شعری را برای امیرالمومنین علیه السلام گفته بود که: حاجب اگر محاسبه حشر با علیست، من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن!
همان شب در عالم رویا حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام به خوابش آمدند و فرمودند: اگرچه محاسبه در دست ماست اما اگر اجازه بدهی من بیت آخر شعرت را اصلاح کنم.
حاجب عرض کرد: یا مولا شعر برای شما و در مدح شماست. مولا دوباره فرمودند: پس بیت آخرت را اینگونه بنویس: حاجب یقین محاسبه حشر با علی ست ، شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن.
بیاییم با خودمان عهد ببندیم بخاطر آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و به حرمت امیرالمومنین علی علیه السلام کمی از گناه فاصله بگیریم ... آخ که چقدر دنیایت زیبا می شود وقتی امام زمانت نامه ی اعمالت را می بینند و لبخند رضایت بر لبان مبارکش نقش می بندد ....
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
📖 #دعوای_دو_ارباب
روستاى ما دو تا ارباب داشت ، که این دو تا همیشه با یکدیگر اختلاف داشتند و هر کدام هم کلی چماقدار و گردن کلفت دور و بر خودشون جمع کرده بودند!!
یک روز که اختلافات بین اون دو تا بالا گرفته بود و قرار شده بود فردا برای چماق کشی با طرفداران اربابِ مقابل به صحرا بریم... همان روز به درب خانه ارباب خودمان رفتم. در نیمه باز بود.
با گفتن یاالله وارد حیاط خانه شدم دیدم هر دو ارباب درکنار هم مشغوا کشیدن قلیان هستند. با تعجب گفتم ارباب مگر فردا قرار نیست چماق کشی کنیم؟ پس چرا با هم قلیان می کشید؟ ارباب گفت شماها قرار هست دعوا کنید نه ما.
مراقب باشیم به خاطر مسئول فلان قسمت و فلان پست ، رفاقت ها و خانواده هامون رو از دست ندیم....
آقا امیرالمومنین علی علیه اسلام فرمودند: کُنْ فِی الْفِتْنَهِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ. در فتنه ها ، چونان شتر دوساله باش ، که نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی تا او را بدوشند.
منبع: نهج البلاغه ، ج ۳ ، صفحه ۱۸۶
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
📖 #این_وَرِ_دیوار_یا.....
برای ملاقات با یه بنده ی خدایی به یکی از بیمارستان های اعصاب و روان شهر رفتیم. بیرون بیمارستان غلغله ای بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه شده بودند.
چند راننده ی مسافر کِش بر سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را با بد و بیراه مورد لطف قرار میدادند. وارد حیاط بیمارستان شدیم ، دیدیم جایی است آرام و پُرِ از دِرَخت های زیبا، بیماران روی نیمکت ها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت و گو می کردند.
بیماری از کنار ما بلند شد و با کمال ادب گفت من می روم روی نیمکت دیگری می نشینم تا شما راحت تر بتوانید صحبت کنید.
پروانه ی زیبایی روی زمین نشسته بود ، بیماری پروانه را نگاه می کرد و نگران بود که زیر پا له نشود.
آمد آهسته پروانه را برداشت و کف دستش گذاشت تا پرواز کند و برود. و من متعجب از این همه تفاوت بالاخره نفهمیدم بیمارستان روانی این ور دیوار بود یا آن ور دیوار ...
┈┈┈┈┈┈┈┈┈
📖 #اجابت_دعای_غلام
ابوالحسن محمد ابن عبدالله هروى میگويد مردى از اهالى بلخ با غلامش به زيارت امام رضا عليه السلام آمد با غلام خود حضرت را زيارت كردند. ارباب بالاى سَرِ حضرت مشغول نماز شد و غلام هم پايين پاى حضرت به نماز ايستاد. چون هر دو از نماز فارغ شدند به سجده رفتند. ارباب پيش از غلام سر از سجده برداشت و غلامش را صدا كرد. غلام سَر از سجده برداشت و گفت بله ارباب به غلام گفت میخواهى تو را آزاد كنم؟ غلام گفت آرى، ارباب گفت پس تو در راه خدا آزادى و فلان كنيز هم كه در بلخ هست در راه خدا آزاد است و من در اين حرم مطهر او را به همراه این مقدار مهر به همسریت در آوردم و پرداخت آن را نيز ضامن شدم و فلان زمين حاصل خيزم را هم وقف بر شما كردم و امام رضا عليه السلام را هم به اين برنامه شاهد گرفتم. غلام گریه کرد و گفت به خداوند و به حضرت رضا عليه السلام سوگند من در سجده خود جز اين امور را از خداوند نخواستم و با اين سرعت دعا از طرف خدا مستجاب شد. عیون اخبارالرضا، جلد۲، صفحه ۲۸۲
📖 #حرکت_صادقانه
کاسپارف شطرنج باز معروف دنیا در بازی شطرنج به یک آماتور باخت. همه تعجب کردند و علت را جویا شدند. او گفته بود اصلاً در بازی با او نمیدانستم که آماتور است، برای این با هر حرکت او دنبال نقشه ای که در سر داشت ، بودم. گاهی به خیال خودم نقشه اش را خوانده بودم و حرکت بعدی را پیش بینی می کردم. اما در کمال تعجب حرکت ساده دیگری می دیدم. تمرکز می کردم که شاید نقشه جدیدش را کشف کنم. آنقدر در پی حرکت های او بودم که مهره های خودم را گم کردم. بعد که مات شدم ، فهمیدم حرکت های او از سر بی مهارتی بود. بازی را باختم اما درس بزرگی گرفتم. همه حرکت ها و رفتارها از سر حیله نیست. آنقدر فریب دیده ایم و نقشه کشیده ایم که حرکت صادقانه را باور نداریم و مسیر را گم می کنیم و می بازیم. بزرگ ترین اشتباهی که ما آدم ها در رابطه هامون می کنیم ، این هست که ، نیمه می شنویم، یک چهارم می فهمیم ، هیچی فکر نمی کنیم و دو برابر واکنش نشان می دهیم
📖 #نماز_برای_خدا
دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد. خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت ای جوان، سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید به تو بدهم، مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی. دزد جوان ، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند. روز که شد، شخصی درب خانه احمد را زد. داخل آمد و صد و پنجاه دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است . احمد رو به دزد کرد و گفت دینارها را بردار و برو، این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی . حال دزد عوض شد و گریان به شیخ نزدیک شد و گفت تاکنون به راه خطا می رفتم و تنها یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت ، مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه ثواب را بیاموزم. کیسه زر را برگرداند و از مریدان شد
📖 #ناسپاسی_مردمان
با شهادت نبی مکرم اسلام حضرت محمد صل الله علیه و آله ، نه تنها مدینه ، بلکه تمامی مُلک وجود در اندوه و در عزا فرو رفت. رواست اگر آسمان و زمین خون گریه کنند؛ چرا که این داغ عزای قافله سالار انبیاست. با شهادت نبی اکرم شهر مدینه یکسره بلا شد و قومی پلید برای غصب خلافت جمع شدند. از آن پس هر شب صدای ناله حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها به گوش مردم مدینه می رسید. پس از آن بود که غربت زهرای مرضیه و امیرالمومنین علیه السلام آغاز شد. غربت اهل بیت علیهم السلام نشان از چه داشت غیر از ناسپاسی مردمان مدینه نسبت به پیامبری که وجودش برای آنان رحمت و برکت بود؟ پیامبری که آن همه سفارش اهلبیت عزیزش را کرده بود؟ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله از همه ی اتفاقات پس از خود ؛ از غم حیدر خیبر شکن ، به آتش کشیدن خانه دخترش، فردای حسین و حسن، از حسین و بدن بیکفنش خبر داشت. آقا میدانست که آزردن نور دیدهاش زهرای مرضیه سلام الله علیها پس از رحلتش شروع جنایات در کربلا خواهد بود. اشک از دیده فرو ریخت روحش پر کشید و دختر مظلومهی او تنها ماند...
📖 #مهربانی_با_یتیم
در اطراف بصره مردی فوت کرد و چون بسیار آلوده به معصیت بود کسی برای حمل و تشییع جنازه او حاضر نگشت. همسرش چند نفر را به عنوان کارگر گرفت و جنازه او را برای دفن به خارج از شهر بردند. در آن نواحی زاهدی بود بسیار مشهور که همه به صدق و صفا و پاکدلی او اعتقاد داشتند زاهد را دیدند که منتظر جنازه است. همین که بر زمین گذاشتند زاهد پیش آمد و گفت آماده نماز شوید و خودش نماز خواند. این خبر به شهر رسید و مردم دسته دسته برای اعتقادی که به آن زاهد داشتند از جهت نیل به ثواب می آمدند و نماز بر جنازه می خواندند و همه از این پیش آمد در شگفت بودند. شخصی از زاهد پرسید که چگونه شما اطلاع از آمدن این جنازه پیدا کردید؟ گفت در خواب به من گفتند برو در فلان محل بایست جنازه ای می آورند که فقط یک زن همراه اوست بر او نماز بخوان که آمرزیده شده. زاهد از زن پرسید شوهر تو چه عملی می کرد که سبب آمرزش او شده؟ زن گفت شبانه روز او به آلودگی و شرب خمر می گذشت. پرسید آیا عمل خوبی هم داشت؟ زن جواب داد آری سه کار خوب انجام میداد ، شب وقتی از مستی به خود می آمد گریه می کرد و می گفت خدایا کدام گوشه جهنم مرا جای خواهی داد؟ صبح که میشد لباس تمیز میپوشید ، وضو می گرفت نماز میخواند و هیچگاه خانه او خالی از دو ، سه یتیم نبود آنقدر که به یتیمان مهربانی و شفقت میکرد به اطفال خود نمی کرد. منبع کشکول شیخ بهائی