📖 #تسلیم_امر_خدا
مرحوم علاّمه طباطبایی میفرمود: روزی از خیابان عبور می کردم، که بنّایی را در حال چیدن بنای ساختمان دیدم. یک لحظه دیدم بنّا پایش لغزیده و دارد از آن بالا به پایین میافتد. در همین حال کارگری که پایین ایستاده بود نگاهی به بنّا کرد و صدا زد: نیفت. دیدم که بنّا از همان بالا آرام پایین آمد. علاّمه فرمود دنبال کارگر راه افتادم تا ببینم این شخص کیست که کارگری می کند. بعد فهمیدم آن فرد کسی است که هر روز به محضر مقدّس ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه الشّریف مشرّف می شود. از ایشان سوال کردند که شما چطور به این مقام رسیدی ایشان فرموده بودند: یک عمر، ما حرف خدا را گوش کردیم، این دفعه خدا حرف ما را گوش کرد. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که: یا اباذر! اگر تمام درهای آسمان و زمین به روی کسی بسته باشد. نه بالا راه دارد برود و ناله بزند، نه پایین برود که رزق و روزی اش برسد. این بنده با خدا معامله کند. بگوید: خدایا می خواهم حرف تو را گوش کنم. بگو چه کنم! تسلیم شود. چه تسلیم در امور تقدیرات، چه تسلیم در امور امر و نهی خدا. دوای سوز، ساز است. سوزش با سازش از بین می رود. یعنی وقتی شما ساختی و تسلیم خدا شدی، خدا می گوید: من در آسمان و زمین را به رویت باز می کنم
📖 #سه_شخصیت_کربلا
دکتر شریعتی می گوید: در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو می شویم. اول: حسین علیه السلام که حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود. تا آخر می ایستد. خودش و فرزندانش شهید می شوند. هزینه انتخابش را می دهد و به چیزی که نمی خواهد تن نمی دهد. از آب میگذرد، از آبرو نه. دوم: یزید همه را تسلیم می خواهد. مخالف را تحمل نمیکند. سرِ حرفش میایستد. نوه پیغمبر را سر می برد. بی آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می خواهد برسد. سوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را می خواهد هم خرما، هم دنیا را میخواهد هم آخرت. هم می خواهد حسین علیه السلام را راضی کند هم یزید را. هم اماراتِ ری را میخواهد، هم احترامِ مردم را. نه حاضر است از قدرت بگذرد، نه از خوشنامی. هم آب می خواهد هم آبرو. دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی است که به هیچ کدام از چیزهایی که میخواهد نمی رسد. نه سهمی از قدرت می برد نه از خوشنامی. ما آدم هایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ حسین علیه السلام شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست! من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم
📖 #عبدالله_بن_عمیر_کلبی
عبدالله بن عمیر کلبی جزء اولین شهداست که از اصحاب امام حسین علیه السلام به میدان رفت. جوانی دلاور از شیعیان کوفه بود. به کوفه آمده و در نزدیکی بئرالعبد خانه ای گرفت و با همسرش به آنجا منتقل شد. وقتی دید عمر سعد لعنت الله علیه ، نیرو آماده و سازماندهی می کند تا از نخیله به جنگ با امام حسین علیه السلام در کربلا بروند، گفت به خدا قسم شیفته جهاد با مشرکان بودم . امیدوارم جنگ با اینان که به نبرد فرزند پیامبر صل الله علیه و آله میروند ، نزد خداوند کم ثوابتر از جهاد با مشرکان نباشد. پیش همسر خود رفت و نیت خود را با او در میان گذاشت ، شبانه هر دو از کوفه بیرون رفتند و شب هشتم محرم به یاران امام حسین علیه السلام در کربلا پیوستند. همسر او نیز از شهدای کربلا بود. پس از شهادت عبدالله بن عمیر همسرش خود را به بالین او رساند و خاک و خون از چهره او پاک میکرد که به دست یکی از غلامان شمر لعنت الله علیه به نام رستم با گرزی که بر سرش فرود آورد در کنار شوهرش به شهادت رسید.
📖 #مسلمان_شدن_مسیحی
پروفسور برلون برای عمل جراحی آیت الله میلانی آمده بود ایران ، آقا ناراحتی گوارش داشتند ، عمل جراحی شان سه ساعت و اندی زمان برد ، جراحی تمام شد و آقا در حالت بین بیهوشی و هوشیاری چیزی زیر لب زمزمه می کرد. پرفسور برلون از همراهان خواست کلماتی را که آیت الله حین بیهوشی به زبان می آورد برایش ترجمه کنند. او می گفت تنها حالتی که شاکله اصلی انسان بدون نقش بازی کردن مشخص می شود همین حالت است. زمزمه ی او دعای ابوحمزه ثمالی بود، پروفسور معنی دعا را که فهمیده بود گفته بود شهادتین دینتان را به من یاد دهید، می خواهم مسلمان شوم. پروفسور برلون می گفت بعد جراحی آیت الله یاد جراحی اسقف کلیسای کانتربری افتادم، از او ترانه های کوچه بازاری می شنیدم. معلوم می شود دینتان دین حقی است که این روحانی این چنین همه وجودش محو خدا شده است. پروفسور برلون مسلمان شد، وصیت کرد او را جایی دفن کنند که آیت الله میلانی دفن شده است، خواجه ربیع که رفتی سری هم به این دو دوست بزن، آیت الله میلانی و پروفسور برلون اروپایی. منبع: مرکز خبر حوزه
📖 #پیرزن_خداشناس
امیرالمومنین علی علیه السلام با جمعی از پیروان در مسیری عبور می نمود. پیرزنی را دید که با چرخ نخ ریسی خود مشغول رشتن پنبه بود. پرسید پیرزن، خدا را به چه چیزی شناختی؟ پیرزن به جای جواب ، دست از دسته چرخ برداشت. طولی نکشید پس از چند مرتبه دور زدن ، چرخ از حرکت ایستاد. پیرزن گفت چرخ بدین کوچکی برای حرکت احتیاج به چون منی دارد. آیا ممکن است افلاک به این عظمت و کُرات به این بزرگی ، بدون مدبری دانا و حکیم و صانعی توانا و علیم با نظم معینی به گردش افتد و از گردش خود باز نایستد؟ امیرالمومنین علی علیه السلام روی به اصحاب خود نمود و فرمود مانند این پیرزن خدا را بشناسید. داستانهایی از خدا
📖 #بدترین_بدها
لذت بردن از گناه و شادمانی هنگام انجام گناه، از اموری است که گناه را بزرگ میکند و موجب کیفر بیشتر می شود. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: بدترین بدها کسی است که به انجام بدی خوشحال گردد کسی که از انجام گناه ، لذت ببرد خداوند ذلّت را به جای آن لذّت به او می رساند. تصنيف غررالحكم، صفحه ۱۰۵. امام سجاد علیه السلام هم فرمودند: از شاد شدن هنگام گناه بپرهیز، که این شادی بزرگتر از انجام خود گناه است. عذاب دردناک گناه شیرینی آن را تباه می سازد. در لذتی که بعد از آن آتش دوزخ است خیری نیست. بحارالانوار، جلد ۷۵، ص۱۵۹. رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود: کسی که گناه کند و در آن حال خندان باشد وارد آتش دوزخ می شود در حالی که گریان است. وسائل الشیعه ، جلد ۱۱ ،
📖 #قضاوت_عجولانه
مرد مسنی به همراه پسر ۲۵ ساله اش در قطار نشسته بودند. در حالی که مسافران در صندلی های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد بود. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت ها حرکت می کنند. مرد مسن با لبخندی پسرش را تحسین می کرد. در کنار آنها زوج جوانی نشسته بودند که حرف های پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک بچه رفتار می کرد متعجب بودند. ناگهان پسر دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند. زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردند که باران شروع شد چند قطره روی دست جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشم هایش را بست و دوباره گفت پدر جان نگاه کن باران می بارد ، آب روی من چکید. زوج جوان دیگر طاقت نیاوردند و از مرد پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟ مرد گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم. امروز اولین بار است که پسر من در زندگی می تواند ببیند
📖 #آسمانی_ترین_پیوند
در شب اول ذیحجه که هلال ماه با کرشمه خودنمایی میکرد ، خورشید به خانه علی علیه السلام وارد شد. باد صبا همه را خبر رسانید که زیور ببندید ، نور با نور پیوست و جهان روشن شد. درختان شکوفه های خود را بر زمینیان ارزانی داشتند ، آسمان در گوشه ای از زمین نشسته است ، با ادب و احترام. دو دریا به هم می پیوندند در قداستی بی نظیر. دو دریای علم و حلم ، علی و فاطمه، تا جهان به خنکای وجودشان به ساحل آرامش برسد. و آب که چه زیبا مهر فاطمه را به دل دارد و خاک که راز بزرگی علی را به دوش می کشد. و عشق که از تلاقی این دو متولد می شود؛ آب و خاک، دین از این پس، آسوده خواهد بود در سایه سار محبت و مهربانی این عروس و داماد. وَ لَهُ الجَوارِ المُنْشَئاتُ فِی البَحْرِ کَالاَعْلام ؛ و از آن دو دریا ، دو گوهر هستی پدید می آید ؛ حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشت. و حقیقت ادامه می یابد در گرو پیوند علی و فاطمه؛ زیر یک سقف ، پای سفره ای ساده ، از پیوند دو نور ، تا یازده ستاره روشن و تاریخ عشق ، از همین جا آغاز می شود. سالروز ازدواج امیرالمومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها
📖 #مادر_پرخاشگر
دهخدا مادری داشت پرخاشگر و عصبی ، طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود. او مجرد بود و در کنار مادرش زندگی میکرد. نیمه شبی مادرش او را از خواب بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد . مادرش لیوان را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم است. سر دهخدا شکست و خونی شد. به گوشه ای از اتاق رفت و زار زار گریست. گفت خدایا من چه گناهی کرده ام بخاطر مادرم بر نفسم پشت پا زده ام. من خود، خود را مقطوع النسل کردم، این هم مزدم که مادرم به من داد، خدایا صبرم را تمام نکن و شکیبایی ام را از من نگیر. گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش کرد. صدایی به او گفت برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم. از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامع ترین لغت نامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه و بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد
📋 #مسلمان_کیست؟
این جمله از آقا امام رضا علیهالسلام همیشـه یادمـون باشه کـه: #مسلمان كسى است كـه مردم از دست و زبان او آسوده باشنـد و از ما نيست آن كه همسايه اش از شـرّ او در امان نباشد. عيون أخبار الرّضا عليه السلام ، ج ۱، صفحه ۲۴
یعنی اگـر می خواهیم مردم از دست ماراضی باشند و خصلتهای مسلمان بودن رو داشته باشیم بایـد جلو زبان خـود رو بگیریـم که #فحاشی نکنیم، تجسس ، عیب جویی و غیبت نکنیم، مسخره نکنیم و... چـون همه ی اینها باعث رنجیدن و آزار و اذیت دیگران میشه
یه مومن باید جوری باشهکه مردم از #زبان اون در امـان باشنـد. کسی کـه اهلبیت علیهم السلام رو دوست داره و میخواد با اونها باشه ، باید هرکاری که باعث اذیتِ مردم و اهلبیت میشه بزاره کنار. مسلمان واقعی باشیم ...
📋 #گدا_را_از_خود_مران
زمانی نادر شاه میخواست وارد حرم امام رضا علیه السلام شـود. دم درب حرم نابینایی را دید که گدایی میکند از اوپرسید چند وقت است که اینجا گدایی میکنی؟ گفت: پنج، شش سال هست قربان!
#نادر شاه گفت شش سال درب خانه امام رضا علیه السـلام هستی و هنوز شفا نگرفتی؟! اگه تا نیم ساعت دیگه کـه از زیارت بر می گردم شفا نگرفته باشی می دهم گردنت را بزنند.
نابینای بیچاره کهدید شوخی شوخی جدی شـده است بـه التماس افتاد که یا #امام_رضا! الآن دیگر پـای مرگ و زنـدگی در کار است ، خلاصه با گریه و زاری شروع به توسل و دعا کرد...
وقتی نادرشاه از زیارت برگشت، دید گدا شفا گرفته. بهاو گفت تا حالا گدا نبـودی ، اگر ضجـه ای که امـروز زدی چند سـال پیش می زدی ، همـان اول شفـایت را از آقا گـرفته بـودی. سائل نبودی واِلّا فرمودند: وَ أَمّا السّائِلَ فَلا تَنهَر : و #گدا را از خود مران
📋 #نعمت_سلامتی
از افلاطـون پرسيدنـد: شگفت انگيـز ترين رفتار انسان چيست؟ پاسخ داد از كودكى خسته میشود، براى بزرگ شدن #عجله مى كند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود مى شود.
بـراى كسب مـال و ثروت از سـلامتى خود مايه مى گذارد ، سپس بـراى باز پـس گـرفتـن سلامـتى از دست رفتـه پول خود را خرج مى كند.
طورى زنـدگى می كند كه انگار هرگز نخـواهد مرد ، و بعد طورى مى ميرد كـه انگار هـرگز زندگى نكرده است.
آنقدر به آينده فكر مىكند كه متوجه از دست رفتن امروز خود نيست ، در حـالى كـه زنـدگى ، #گذشته يا آينده نيست ، زندگى همين حالاست.