کتابها
دین در سینمای شرق و غرب
تحلیل نفوذ فرهنگ کابالیستی در سینما
اسطوره های صهیونیستی در سینما
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
♨️ خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
🔻قسمت ششم: مبارزه علمی با صهیونیزم
🔰 بارها از حسین می پرسیدم با این وقت کمی که داری و مدام مشغول جلسه و... هستی پس کی مطالعه میکنی؟
میگفت اکثرا شبها را تا صبح بیدارم و مشغول مطالعه.
❓میگفتم یعنی واقعا نمیخوابی؟ جواب میداد فقط بعد از نماز صبح یه استراحتی میکنم.
⏪ واقعا جهادی کار میکرد.
🔴 همیشه چند تا پروژه را با هم پیش میبرد، صبح ها اکثرا تدریس داشت، بعدازظهر ها جلسه، تازه شبها به رفقا میگفت بیایید منزل و بعضی مواقع تا ساعت ۱و۲ شب روی پروژه ها گفتگو میکردن.
💢اتاقش بیشتر شبیه اتاق #عملیات بود تا اتاق مطالعه، دهها جلد کتاب به علاوه کلی جزوه و فایل و زونکن.
🔻همیشه هم کاغذ و خودکارش دستش بود و هر چی رو میگفت مینوشت.
❗️یادمه وقتی درگیر ساخت مستند «فرقه های سری» بود، تقریبا در شبانه روز اصلا نمیخوابید.
♦️به من گفته بود جلد اول کتاب زرسالاران را براش خلاصه کنم، تایپ کنم ببرم.
💢کتاب کابالیسم(عرفان یهود) نوشته گرشوم شولم رو با یکی از دوستان(حاج آقای میرزایی) مباحثه میکرد، چند جلسهای رو رفتم، خیلی مباحث سنگینی بود، من هم که عرفان نخونده بودم چیزی نمیفهمیدم.
🔰یادمه همون روزا میگفت باید زبان #عبری یاد بگیریم، تا بتونیم کتابها و مقالات به زبان عبری رو بخونیم.
💢 اینقدر هم این مسئله رو دنبال کرد تا نهایتا یه کلاس #عبری راه انداخت...البته با هزینه شخصی!
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
♦️خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
💢قسمت هفتم: برای شاگرد پروری وقت میگذاشت.
🔻یه مقطعی تقریبا صبح تا شب همراه حسین بودم.
♨️دیگه روحیاتش رو کاملا میشناختم.
🔴 تنها و تنها دغدغه اش، انقلاب اسلامی بود...اصلا حسین مال این دنیا نبود، از دنیا هیچ چیز نداشت.
♦️پیراهن و شلواری هم که تنش بود را اینقدر میپوشید تا نخ نما میشد.
بهش میگفتم: حکیم تو رو خدا یه پیرهن خوب بپوش.
با جدیت میگفت: مگه این چشه؟ خیلی هم خوبه، تازه صبح با طلبههای خارجی جامعه المصطفی جلسه داشتم، خیلی هم خوششون اومد، هم تمییزه و هم مرتب.
🔰اکثر جلساتی که میرفت حتی یه ریال پول هم نمیگرفت، اگه هم پولی به حسابش میریختن سریع میداد برای کارهای فرهنگی و دورهها.
🔰 گفتم دوره ها، یاد اردوهایی افتادم که برگزار کردیم.
✴️ تقریبا توی ده سال گذشته بیش از ۵۰ اردوی نخبگانی رو به طور مستقیم پیگیری و مدیریت کرد، دهها اردو و دوره هم غیر مستقیم مدیریت میکرد.
🔻بچه ها رو توی شهرهای مختلف استان یزد تشویق میکرد تا اردو برگزار کنن.
💢از بافق و بهاباد و اردکان گرفته تا مهریز و ابرکوه و... همه رو به خط کرده بود.
↙️ رفقای جبهه فرهنگی هر موقع میفهمیدن حسین قراره بیاد یزد، تا اونجایی که وقت داشت براش جلسه سخنرانی و کلاس ترتیب میدادن.
🔻توی جلسات، بچه ها میریختن دور و برش و ولش نمیکردن. با دونه دونه بچه ها مینشست حرف زدن، اصلا زمان براش مهم نبود.
♨️یادمه یه سال یزد بودیم و برای برگشت بلیط قطار گرفته بودیم، اونقدر جلساتش طول کشید که نزدیک بود از قطار جا بمونیم.
⭕️ آخر سر دستشو گرفتمو به زور نشوندمش توی ماشین و به راننده گفتم فقط گاز بده.
🛑 به محضی که رسیدیم راه آهن قطار داشت حرکت میکرد که پریدیم بالا.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
🔻 خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
💢 قسمت هشتم: مبدع اردوهای علمی-تشکیلاتی
🔻همه رفقا منتظر بودن تا تابستون بشه و بروند در اردوهای آقای فرج نژاد شرکت کنند.
♨️ اردوها با موضوعات مختلف بود: تاریخ اسلام، تاریخ معاصر، دشمن شناسی، رسانه، نقد فیلم، سکولاریزم در نظام تعلیم و تربیت، غرب شناسی، عملیات روانی و...
♦️از اردوگاه نصرآباد و بنادک سادات و آهن شهر بافق گرفته تا قم و جمکران و تهران، همه جا اردو برگزار کرده بود.
♨️ یادمه سال ۹۱ قرار شد یه اردوی طلبگی-دانشجویی در قم و تهران برگزار کنیم.
🔴 کلی دوندگی داشت، حسین مدام در حال رایزنی با تهران و جاهای مختلف بود تا بتونه بودجهای و امکاناتی جور کنه و مقدمات اردو رو فراهم کنه.
💢 حدود ۱۵۰ طلبه و دانشجو، شهریور۹۱، مسجد اهل بیت قم، ابتدای خیابان عمار یاسر، اون هم با همکاری طلبه جهادی مرحوم احمد خسروی که از رفقای صمیمی حسین بود.
♨️ یه تیم فکری و اجرایی در قم و یه تیم را در یزد مستقر کرده بود. رفقایی مثل ابراهیم دهقان، مهدی دهقان، حسین فلاحزاده، حامد وجدانی، علی شهیدی نسب و خیلیهای دیگه ۲۴ ساعته گوش به فرمان حسین بودن.
🔻حسین بهترین اساتید قم و تهران را هماهنگ کرده بود، آیت الله کعبی، رجبی، آقاتهرانی، فقیهی، رهنمایی و...
♦️دو روز آخر اردو هم رفتیم تهران. شرکت در کلاس علوم استراتژیک دکتر #حسن_عباسی و بازدید از موزه عبرت و...
🔰در طول روز که مدام به دنبال کارهای اردو بود، آخر شب هم که میشد با اینکه خیلی خسته بود تا پاسی از شب مینشست و بچه ها دورش حلقه میزدن.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
قسمت نهم: در قلب نوجوانان
🔻خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
💢حسین سال دوم دبیرستان، مدرسه را رها کرده بود و به عشق سربازی امام زمان اومده بود قم.
♨️دبیرستان تیزهوشان درس میخوند. آقای اکبرنژاد رو تقریبا همه بچه درس خونا میشناسن، حسین با آقای اکبرنژاد ارتباط خوبی داشت.
🔻هرسال چندبار میرفت توی مدارس تیزهوشان و نمونه یزد و ابرکوه و بعضی شهرهای دیگه و برای دانش آموزها صحبت میکرد.
🔰 همه عاشقش میشدن، اصلا خودش گمشده بچه دبیرستانی ها و بچه های اتحادیه بود.
🔴ساده و بی تکلف حرف میزد، با همون لهجه شیرینش، با همه رفیق میشد و به حرف ها خوب گوش میداد، عجله نمیکرد، به دانش آموزا میدون میداد، در یک کلام نوجوونا رو تحویل میگرفت.
♦️بچه ها بهش میگفتن آقا اجازه، شما رو کجا ببینیم؟ حسین هم به همه آدرس خونشو توی قم میداد! بعضی ها حتی تا قم میومدن تا ببیننش، حسین هم اونا رو میبرد خونش و توی همون اتاق مطالعهاش بهشون جا و غذا میداد.
🔴یه روز اومد گفت: محسن بچهها رو فوری دور هم جمع کن یه کار مهمی باهاشون دارم!
گفتم: خیره حکیم جان، چی شده؟
گفت: محسن باید اردوی دانش آموزی برگزار کنیم، باید روی دانش آموزها کار تربیتی و تشکیلاتی کنیم.
گفتم: یعنی اردوهای دانشجویی و طلبگی رو تعطیل کنیم؟
گفت نه، اونم برگزار میکنیم!
🔰خلاصه برنامه ریزی برای اولین اردوی دانش آموزی رو شروع کردیم.
🔻با بر و بچه های مدرسه عشق (دارالولایه) آقای حامد وجدانی و علی شهیدی نسب و آقا مهدی دهقان هماهنگ شدیم و اولین اردوی دانش آموزی رو برگزار کردیم.
⏪اساتید اون دوره همون رفقای جلسات صبح جمعه بودن، چندتا از دوستان دیگه مثل آقا میثم عبداللهی و برادرشون آقا مرتضی هم از قم اومدن.
🛑البته اساتیدی مثل حاج آقای غفاری فر با اینکه هیئت علمی دانشگاه بودن اما هر موقع حسین بهشون میگفت، راهی یزد میشدن.
↙️ راستی این رو هم بگم اردوها شروع یکسری کارهایی بود که بصورت هفتگی ادامه پیدا میکرد و این طوری ارتباط یزد و قم قطع نمیشد.
🔻جالبه بدونید که خروجی اون اردوها الان طلبه ها و دانشجوهای موفقی شدن که حسین برای تک تکشون ساعتها وقت گذاشت.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
💢خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
♨️قسمت دهم: قبیله هابیل
♦️محال بود با حسین رفیق بشی اما نویسندگی نکنی.
🔻اصلا یکی از شرط های رفاقت با حسین دست به قلم شدن بود.
🔴 با پیگیری های دفتر جبهه فرهنگی یزد و با کمک حاج آقای نجیمی و سید احمد عبودتیان و البته با مشاوره های مدام حسین آقا، نشریه «قبیله هابیل» راه اندازی شد.
🔰علی آقای جعفری که امروز از نویسندگان معروف کشوره، سردبیری نشریه رو به عهده گرفت.
♦️دیگه هر کس میخواست مقاله یا یادداشتی بده، بسترش فراهم بود.
حسین همه رو تشویق میکرد تا برای نشریه مطلب بدن.
💢اصلا من خودم برای اولین بار مطالبم توی همین نشریه چاپ شد. کلی انگیزه پیدا کردم.
🔻همزمان حسین عضو تحریریه ماهنامه «حلقه وصل» هم شد، سردبیرش آقای صادق یزدانی بود.
♦️حسین من رو به صادق یزدانی وصل کرد، گفت: بهش بگو رفیق فرج نژاد هستمٰ!
🔴این جوری شد که برای نشریه حلقه وصل هم شروع به کار کردم، گزارش نویسی و مصاحبه و...
البته نه فقط من بلکه پای خیلیهای دیگه هم به این نشریه باز كرد.
💢اصلا حسین کارش رشد دادن بچه ها بود، هر کی رو به هر نحوی که بود می انداخت توی وادی مطالعه و نوشتن.
🔰اون روزها با نشر معارف هم خیلی کار میکرد، آقای یاسر عسکری مدیر اجرایی نشر معارف بود که حسین دست ما رو گذاشت توی دست یاسر، به همین سادگی.
♦️همزمان با این کارها با خبرگزاری رسا و خبرگزاری حوزه هم همکاریهایی رو شروع کرد، به کمک آقای میری، استادیان و محققی سایت "تیه" رو در خبرگزاری رسا بالا آورد.
↙️یه اتاق هم توی رسا به ما دادن و دیگه مدتها پاتوق مون رسا بود.
💢با موسسه امام خمینی هم که از همون اول همکاری هایی داشت، علی آقا و آقا مجتبی مصباح دیگه حسین رو کاملا میشناختن.
♨️آخه حسین لیسانسش رو از موسسه امام گرفته بود و عضو کانون طلوع موسسه و انجمن فارغ التحصیلان هم بود.
🔻خلاصه طرح راه اندازی یه سایت رو به موسسه داد که منجر به راه اندازی سایت "تبیین" شد. اونجا هم محلی شد برای قلم زدن بچهها.
⏪ شعارش این بود: راه بنداز، جا بنداز.
😜کلی سایت و نشریه راه مینداخت و بعد به امثال ماها کار میسپرد، بچه ها ۲۴ ساعته با عشق کار میکردن.
🔻خودش از نویسنده های فصلنامه فرهنگ پویا هم بود، کم کم پای ماها رو به این نشریه هم باز کرد.
♦️حاج آقا علیرضا دهشیری در کنار آسید عبدالمجید اشکوری و استاد حسن ابراهیم زاده اعضای اصلی نشریه بودن.
🔴 تا ماها رو میدیدن میگفتن بچههای فرج نژاد اومدن.
⏪ اولین بار سال ۹۱ بود که توی نشریه پویا یه مقاله ازم چاپ شد، خیلی خوشحال بودم، همش با کمک حسین بود.
💢بعدا ما رو با رضا مصطفوی هم آشنا کرد، سردبیر نشریه امتداد بود. یه روز با آقا میثم عبداللهی رفتیم دفتر نشریه و همین آشنایی باعث شد تا بتونم یه یادداشت درباره زندگی شهید محمدحسین تقی زاده توی نشریه امتداد چاپ کنم...آبان۹۱
🔻خلاصه اینکه حسین، همه رو هل میداد تا راه بیفتن، واقعا بهش مدیونیم.
🔴حسین از یه وبلاگ ساده شروع کرد، اما کم کم تبدیل شد به ده ها سایت و نشریه با کلی نویسنده جوون و پر انگیزه... به این میگن برکت.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️پای کار اسلام
🔻خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
♦️قسمت یازدهم: تفسیر قرآن با طعم دشمن شناسی
🔰حسین بعدازظهرها میرفت دفتر آیت الله علم الهدی و با پسر حاج آقا، کفایه مباحثه میکرد.
💢همین رفت و آمد باعث شد تا بیشتر حاج آقا رو بشناسه و این آشنایی شروعی بود برای خیلی از کارهای بعدی.
♨️یه روز اومد گفت با حاج آقای نعیمیان صحبت کردم تا یکشنبه ها عصر بیاد دفتر آیت الله علم الهدی و بحث سکولاریزم رو برای بچه ها بگه، رفقا رو خبر کنید حتما بیان.
🔻به این بهانه کم کم پای ما به دفتر آیت الله علم الهدی باز شد و با آقای نعیمیان هم بیشتر آشنا شدیم.
♦️یه مدت که گذشت و آیت الله علم الهدی شور و اشتیاق بچه ها رو دیدن، قبول کردن که برای ماها هم یه درس بگن، پیشنهاد خودشون #تفسیر بود.
❗️اون اوایل فکر میکردیم لابد تفسیر ایشون هم مثل خیلی از درسهای دیگه هست اما مدتی نگذشت که تازه فهمیدیم حسین چه خوابی دیده برامون!
🔴آیت الله سیدمحمدرضا علم الهدی فرزند سید عبدالجواد متخصص تفسیر یهود در قرآن بودن.
💢ما که اولش نمیدونستیم اما بعدا که فهمیدیم تازه متوجه شدیم حسین داره کجاها رو میبینه.
⏪ پدر آقای علم الهدی از شاگردان حضرت امام بودن و بسیار انقلابی. اخوی شون هم آسید احمد امام جمعه مشهد هستن، خانواده ای عالم و انقلابی.
🔻خلاصه درس تفسیر دشمن شناسی در قرآن دوشنبه شبها در دفتر آیت الله علم الهدی در خیابان صفائیه کوچه آمار برقرار شد، حدود همون سالهای ۹۰و۹۱ بود.
💢آقای علم الهدی از ابتدای قرآن شروع کردن. بعدها و با پیگیری حسین، دو شب در هفته تفسیر برگزار میشد، دوشنبه شب و سه شنبه شب، تفسیر موضوعی و تفسیر ترتیبی.
↙️ با اینکه حسین خیلی مشغله داشت اما نمیگذاشت حتی یک جلسه تفسیر هم تعطیل بشه.
💢سر درس تفسیر، هرچی که حاج آقامیگفت، حسین عینا مینوشت، بااینکه درسها ضبط میشد اما حسین با دقت و وسواس مینوشت.
♨️شاید توی این ده سالی که درس تفسیر برقرار بود، حسین دو سه هزار صفحه مطلب نوشته باشه.
همون جا توی درس مباحث رو دسته بندی میکرد و سرفصل میزد و به حاج آقا نشون میداد.
🔻آقای علم الهدی مشهد حسینیه داشتن و قرارشد تابستونها بچه ها برن مشهد، اردوی فشرده تفسیر.
💢چند سال حسین و چند از رفقا همراه با خانواده هاشون رفتن مشهد و مباحث تفسیری حاج آقا رو جمع و جور كردن.
♦️حاصل اون زحمات شد کلی مطلب و یه فصلنامه تخصصی تفسیر و چند جلد کتاب.
♨️البته کار هنوز ادامه داشت وداره، درسته حسین از پیش ما رفت اما راهی که او باز کرد همچنان ادامه داره.
♦️استاد علم الهدی هم به تاریخ اسلام مسلط بود و هم به تفسیر، همیشه بعد از درس حسین و بچهها حدود یک ساعت دور حاج آقا حلقه میزدن.
🔻حاج آقا توی مباحث سیاسی هم خیلی وارد بود، جریان نفاق داخلی رو خوب میشناخت، عاشق امام و آقا بود و علیه جریان سازشکار افشاگری میکرد.
⏪ حسین به استاد علم الهدی خیلی احترام میگذاشت. به معنی واقعی کلمه شاگردی میکرد.
💢عجب شور و حالی داشت حسین، یادمه یه بار بهم گفت: محسن حاضرم هرچی دارم بدم اما از قرآن جدا نشم، درس تفسیر را با هیچی عوض نمیکنم.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
💢 خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
قسمت دوازدهم: وحدت طلبه و دانشجو
♦️جلسات صبح جمعه شده بود محفلی برای طلبه های با دغدغه.
💢 حسین آقا کم کم پای دانشجوها را هم به #فیضیه باز کرد.
آخه توی دانشگاهها زیاد جلسه داشت، دانشجوها میگفتن استاد شما رو کجا ببینیم؟ میگفت: صبحهای جمعه فیضیه هستیم، بیایید فیضیه.
🔻خودش که موبایل دست نمیگرفت، اکثرا شماره منو به دانشجوها میداد، شده بودم مسول دفترش!
🔰دیگه صبحهای جمعه که میشد کلی دانشجو و طلبه میریخت توی فیضیه.
⏪ سربازهای نگهبانی و خادمهای فیضیه میگفتن خبری شده؟ میگفتیم نه، چیزی نیست، مباحثه داریم!
🔻خلاصه حسین شده بود ستون خیمه دانشجوها و طلبه های انقلابی، براشون پدری میکرد.
💢یه بار برگشت گفت: آخه این چه کاریه دانشجوها رو آواره کردیم باید با کلی سختی از تهران بیان قم؟
گفتم: خب پیشنهادت چیه حکیم؟
گفت: هیچی، ما میریم تهران!
🔴همین جمله کافی بود تا استارت یسری جلسات توی تهران زده بشه.
💢 یادمه اولین جلسه را رفقای تهران هماهنگ کردن توی نمازخونه دانشگاه صنعتی شریف، آقا سیدمحمد ضیا، محمدرضابهزادی، سید باقی زاده، حسام حائری زاده و...
↙️ چند تا جلسه هم رفتیم دانشگاه امام صادق(ع)
♦️خروجی این جلسات شد اردوهای مشترک طلبگی-دانشجویی در قم و تهران و یزد.
🔰قرارشد یه نشریه هم بزنیم که وسطهای راه متوقف شد، چون هزینهاش بالا بود.
🔻ارتباط مدام با اساتید تهران مثل شهریار زرشناس، محمدمهدی همایون، سعید مستغاثی، حسن عباسی، موسی حقانی و... از برکات دیگه این جلسات بود.
⏪ خلاصه اینکه حسین، وحدت حوزه و دانشگاه را در عمل اجرا و پیاده کرد.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
🔻 خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
♨️ قسمت سیزدهم: فعالیتهای سیاسی
♦️سیاست، بخش جدانشدنی زندگی حسین بود.
💢بعضی وقتها تا پاسی از شب مینشستیم و بحث سیاسی میکردیم.
♨️ تحلیلهای خوبی داشت، چون هم مطالعه داشت، هم با افراد مختلف در ارتباط بود.
🔻بعضی وقتها بهش زنگ میزدم میگفتم حکیم کجایی؟ کی ببینمت؟ اوضاع مملکت در چه وضعه؟
⏪ میگفت امشب بیا صحبت کنیم، به فلانی و فلانی هم بگو بیان، باید آبروی این نامردها را ببریم، دارن خیلی به آقا فشار میارن.
🔴 اوج فعالتهای سیاسی حسین، زمان انتخابات بود.
🔰توی انتخابات سال ۸۸ خیلی حرص میخورد. یه ستاد توی خیابون دورشهر داشتیم، شبها تا ساعت ۱۲ باهم بودیم. بعضی وقتها میرفت توی خیابون و با تک تک مردم حرف میزد.
🔻توی انتخابات ۹۲ یه ستاد زده بودیم بلوار جمهوری. صبح زود تا آخر شب اونجا بودیم. کمیته تولید محتوا همیشه با حسین و تیمش بود چون رفقاش همه دست به قلم بودن.
🔻یادمه اون شبی که اعلام شد حسن روحانی رای آورده، حدود ۱۲شب بود که بهش زنگ زدم.
💢عصبانی بود، داد میزد.
-گفتم کجایی؟
-گفت از خونه زدم بیرون.
-گفتم الان کجایی حکیم؟
-گفت اومدم توی بیابونهای اطراف پردیسان، میخوام فریاد بزنم.
-گفتم حالا مگه چی شده؟ خودتو اینقدر اذیت نکن.
-گفت: پرچم #فراماسونری رو دارم میبینم که یه عده دوباره میخوان توی این کشور بلند کنند!
🔻حقیقتش اول نفهمیدم منظورش چیه تا وقتی که شرکتهای توتال و شِل و رنو اومدن روی صنایع نفت و خودروسازی و...چنبره زدن، تا وقتی که #برجام لعنتی امضا شد و سند ننگین ۲۰۳۰ را اجرا کردن.
💢هرچی زمان گذشت، بیشتر به حرف اون روزش پی بردم.
🔻توی انتخابات ۹۶ همه جوره برای آقای رئیسی مایه گذاشت، کلی ستاد راه انداخت، همه بچه ها رو به خط کرد، به شوخی و با خنده میگفت: رفقا این یک ماه انتخابات، زن طلاق، بچه گداخونه.
⏪ انتخابات ۱۴۰۰ که شد اولش خیلی فعال بود تا اینکه #کرونا گرفت، حدود سه هفته قرنطینه شد.
♨️ اما داخل خونه هم که بود با تلفن و پیامک و از طریق ایتا و اینها بازهم پیگیر بود.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi
#خاطره
↙️ پای کار اسلام
♦️خاطرات محسن مومنی از طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
♨️قسمت چهاردهم: عاشق مصباح دوستان
⏪ حسین از مؤسسه آیت الله مصباح لیسانس اقتصاد گرفته بود.
💢اون اوایل خیلی آقای مصباح را نمیشناختم تا اینکه بواسطه مباحثه صبح های جمعه و خوندن برخی کتابهای ایشان، با شخصیت این مرد بزرگ آشنا شدم.
♦️حسین خودش عاشق آیت اللّه مصباح بود، ما رو هم عاشق کرده بود.
🔻میگفت آقای مصباح، شیخ فضلالله زمان ماست.
🔴هر موقع توی قم اردو برگزار میکردیم، حسین تاکید داشت که حتما بچه ها رو ببریم دیدار آیتالله مصباح.
چهارشنبه شبها هم هرجا بود سعی میکرد خودش رو به درس اخلاق آیت الله مصباح (خیابون صفائیه دفتر رهبری) برسونه.
🔻بعد از کتابهای شهید مطهری، واقعا کتابهای آیت الله مصباح عالی بود، حسین دست ما رو گذاشت توی دست آقای مصباح و شاگردهای ایشون.
♦️من به حدی شیفته آیت الله مصباح شدم که سال ۹۱ به دست مبارک ایشان معمم شدم.
💢حسین، دانشجوها رو تشویق میکرد که حتما در «طرح ولایت» شرکت کنند.
🔴حتی یه دوره طرح ولایت برای طلبه هایی که دور و اطرافش بودن برگزار کرد، اون هم با همکاری دفتر پژوهشهای فرهنگی موسسه امام و با کمک حاج آقای دهشیری و شکروی.
🔻یه کار قشنگ دیگه هم که کرد برگزاری کلاس «نویسندگی ژورنال» بود.
♦️بعد از انتخابات ۹۲ بود که بهم گفت: نقطه ضعف اصلی بچه ها، #قلم اونهاست. باید به بچه های ستاد بگیم بیان یه دوره براشون کلاس نویسندگی بگذاریم.
♦️ استاد حسن ابراهیم زاده اون زمان سردبیر فصلنامه فرهنگ پویا بود. با ایشون صحبت کردیم قرارشد ۱۰جلسه کارگاه نویسندگی برای رفقا برگزار کنن که بحمدلله برگزار هم شد.
♨️ کلاً حسین هر جا تشخیص میداد بچه ها به مهارت یا آموزشی نیاز دارن، سریع مقدماتش رو فراهم میکرد.
🔻مثل دوره تخصصی سواد رسانه که حدود یک سال در طبقه فوقانی مسجد اهل بیت برگزار کرد، اون هم با موضوعات متنوع و بهترین اساتید مثل استاد ارجمندفر، سیدسلیمانی، شکیبا، کهوند، مومن نسب، صرامی، قهرمانی و...
♦️در کارهای تشکیلاتی و کادرسازی هم آیت الله مصباح رو الگوی خودش قرار داده بود.
#فرج_نژاد
https://eitaa.com/eslamesyasi