#کلیپ_تصویری 📹 دانشمند سوئیسی در ۶٣ سالگی مسلمان شد، در ۶٧ سالگی حافظ قرآن شد. به مریض هایش اسلام و وضو را پیشنهادمی کند. او از مسلمانان با دوربین های حرارتی فیلم میگرفت ومیگفت: هنگام وضو هاله سفیدی اطرافشان را احاطه میکند. 🌴🌴🌴🌴🌴 گروه فراگیر رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه https://eitaa.com/joinchat/2128412683Ccb953600a6 موسسه روایت عشق شهرستان مبارکه (ویژه شهدا و ایثارگران) http://eitaa.com/Revayateshqhmobarakeh کانال علیرضا اسلامی فر @eslamifar1343

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم موضوع امروز: «#ابوحامد، فرمانده دلاور#فاطمیون»         روز سه‌شنبه، ١۴٠١/١٢/٠٩ ✍️ مناسبت روز: امروز در تقویم دفاع مقدس با عنوان سالروز شهادت سردار رشید اسلام «علیرضا توسلی» معروف به «ابوحامد» فرمانده شجاع افغانستانی «تیپ فاطمیون» ثبت شده، لذا سخن امروز را با سلام و صلوات به روح بلند این شهید سرافراز آغاز می‌نمائیم؛ «علیرضا توسلی» یکی از اصلی‌ترین فرماندهان میدانی در سوریه بود، وی که در سال‎های گذشته با سازماندهی رزمندگان افغان از سراسر جهان به خیل مدافعان حرم آل‌الله پیوسته بود، به عنوان فرمانده «تیپ فاطمیون» و یکی از قابل اعتمادترین فرماندهان میدانی نبرد سوریه و مورد وثوق سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی (ره) شناخته می‌شد؛ تیپ فاطمیون متشکل از نیروهای افغانستانی سلحشور و شجاع مدافع حرم در اردیبهشت ۱۳۹۲ شمسی فعالیت خود را با ٢٢ نفر آغاز کرد و سپس به بیش از ۲۰ هزار نفر رسید؛ آنها که به‌عنوان خط شکنان بی‌باک در سوریه معروف شده بودند، اثبات کردند که همه مسلمانان برادرند و برای دفاع از اسلام، مرزهای جغرافیایی معنایی ندارد! سردار شهید علیرضا توسلی که در دوران هشت سال دفاع مقدس نیز در جبهه دفاع از انقلاب اسلامی حضور فعال داشت، پس از سال‌ها رشادت و مجاهدت، بالاخره در چنین روزی در سال ١٣٩٣ شمسی در جریان آزادسازی درعا، به دست تروریست‌های داعشی به فیض عظیم شهادت نائل شد و همزمان با سالروز شهادت حضرت صدیقه کبری (س) از مقابل مهدیه مشهد به سمت حرم مطهر رضوی تشییع گردید. همرزمان این فرمانده شجاع و حماسه آفرین نقل می‌کنند که او انسان بسیار مخلص، متواضع، زیرک و کم حرفی بوده که با اعمالش همه را شگفت زده می‌کرد؛ حارس یکی از رزمندگان نبرد سوریه، درباره شهید ابوحامد این‌طور نقل می‌کند: «در موکب حرم حضرت زینب (س) با یکی از فرماندهان سپاه در حال صحبت بودم که ناگهان حرفش را قطع کرد و داد زد: سلام دلاور! سلام فرمانده! و دوید به سمت مردی شبیه برادران افغانستانی که دستش به گردنش آویزان بود و او را بغل کرده و بوسید و به داخل موکب آورد؛ او مرد بسیار ساده و متواضع بود و مثل آدم‎های خجالتی‌ها بدون حرف یک چایی خورد و خداحافظی کرد و رفت به سمت حرم؛ بعد از رفتن او، از هویتش سؤال کردم و متوجه شدم که ایشان «ابوحامد» فرمانده دلاور فاطمیون در سوریه است که در اهمیت حضورش همین بس که در یکی از عملیات‌ها که چند گردان با هم عملیات کرده و همه گردان‎ها بجز فاطمیون شکست خورده بودند! با بیسیم از حاج قاسم سلیمانی سؤال شد که نبرد را ادامه بدهیم یا عقب‎نشینی کنیم؟ حاج قاسم در جواب گفت: اگر ابوحامد در عملیات حضور دارد و فرماندهی را بر عهده دارد، عملیات را ادامه بدهید که انشاالله پیروزید! فردای آن روز در کنار ضریح حضرت رقیه(س) دوباره دیدمش؛ رفتم کنار او و به دست شکسته‌اش بوسه زدم و بعد از احوالپرسی در کنارش نشستم؛ داشت با یکی از فرماندهان سپاه حرف می‌زد و می‎گفت در سوریه به ما و همشهری‎های ما سیم کارت تلفن همراه نمی‌دهند! می‎توانی برای ما سیم کارت تهیه کنی!؟ خیلی دلم سوخت! و با خود گفتم، آنها جانشان را کف دستش گرفته‌اند اما حتی از یک سیمکارت ساده هم محروم هستند ولی نمی‌دانستم که همین مظلومیت‌هاست که انسان را به خدا نزدیکتر می‌کند. ✍️ و روزبرگ امروز را با سخن حکمت آمیزی از شهید توسلی به پایان می‌بریم که می‌گفت: «ما در سه جبهه متفاوت می‌جنگیم! اولین جبهه جامعه خودمان است! که در آن بسیاری از افراد تحت تأثیر تبلیغات و شبهات می‌گویند موضوع یک کشور بیگانه چه ارتباطی با ما دارد؟ چرا باید خطر مرگ را بپذیریم و جراحت‌های را به جان بخریم؟! مگر کشور خودمان مورد تهاجم قرار گرفته که برای کمک برویم و هزینه بدهیم!!! این در حالی است که جنگ امروز تکفیری‌ها امتداد همان جنگ یزید و معاویه با لشکر امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین (ع) است‌؛ وقتی از این جبهه، سربلند بیرون آمدیم تازه برمی‌خوریم به جبهه دوم که خانواده خودمان است! مخالفت‌ها و دلسوزی‌های اهل خانه نیز جزو عوامل بازدارنده در جبهه دوم است؛ محبت پدر و مادر نسبت به فرزند جوانشان و یا محبت جوان رزمنده نسبت به همسر و فرزندانش و خلاصه علایق خانواده در کنار واکنش‌ها و مخالفت‌های شدید و بازدارنده‌ای که از سوی آنها می‌شود، مانع بزرگی برای ورود به میدان نبرد است؛ اگر کسی توانست از این دو جبهه سربلند بیرون بیاید و موفق به پشت سر گذاشتن این دو جبهه سخت شد، تازه می‌رسد به جبهه سوم که آسان‌ترین جبهه نبرد است! این جبهه سوم، جبهه مقابله با کفار و تکفیری‌هاست که برای رزمندگان ما نسبت به آن دو جبهه قبلی در حکم تفریح است...» 👈 روحش شاد، یادش گرامی، نامش جاودان و راهش همواره پررهرو باد...

علامه حقوق ایران درگذشت 🔹استاد محمدجعفر جعفری لنگرودی، از بزرگترین حقوقدانان ایرانی در سن ۹۹ سالگی در شهر ایستبورن انگلستان درگذشت. 🔹دانشنامه حقوقی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، مکتبهای حقوقی در حقوق اسلام، دایره‌المعارف حقوق مدنی و تجارت، دایره‌المعارف عمومی حقوق موسوم به الفارق (نخستین و بزرگ‌ترین دانشنامه حقوقی به زبان فارسی) و… از جمله آثار پرشمار این دانشمند فقید است. 🔹او دارای درجه اجتهاد در فقه و اصول و شاگرد اساتیدی چون هاشم مدرس قزوینی، سید حسین طباطبایی بروجردی، سید صدر الدین صدر، محمد تقی خوانساری، محمد تقی ادیب نیشابوری (ثانی)، هادی کدکنی خراسانی، میرزا مهدی آشتیانی و… بود. /نقد اندیشه

✨🔺بررسی مهمترین اخبار خوب و امیدوار کننده‌ی ۲۴ ساعت گذشته [۱۴۰۱/۱۲/۸] 📣 در انتشار #خبر_خوب در سطح جامعه کوشا باشیم.

❇️#سه_دقیقه_در_قیامت 🍃🌸🍃( قسمت ۲۵)👇👇 "تجربه‌ای جدید" کتاب سه دقیقه در قیامت، چاپ و با یاری خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از این کتاب خیلی خوب بود و افراد بسیاری خبر می‌دادند که این کتاب تأثیر فراوانی روی آنها داشته. یک روز صبح، طبق روال همیشه از مسیر بزرگراه به سمت محل کار می‌رفتم. یک خانم خیلی بد حجاب کنار بزرگراه ایستاده و منتظر تاکسی بود از دور او را دیدم که دست تکان می‌داد بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود برای همین توقف کردم و این خانم سوار شد. بی‌مقدمه سلام کرد و گفت: می‌خواهم بروم بیمارستان.... من پزشک بیمارستان هستم امروز صبح ماشینم روشن نشد. شما مسیرتان کجاست؟ گفتم: محل کار من نزدیک همان بیمارستان است شما را می‌رسانم. آن روز تعدادی کتاب سه دقیقه در قیامت در صندلی عقب بود. این خانم یکی از کتابها را برداشت و مشغول خواندن شد بعد گفت: ببخشید اجازه نگرفتم 📔می‌تونم این کتاب رو بخونم؟ گفتم: کتاب را بردارید هدیه به شماست به شرطی که بخوانید تشکر کرد و دقایقی بعد، در مقابل درب بیمارستان توقف کردم. خیلی تشکر کرد و پیاده شد. چند ماه گذشت و من این ماجرا را فراموش۸ کردم تا اینکه یک روز عصر، وقتی ساعت کاری تمام شد طبق روال همیشه سوار ماشین شدم و از درب اصلی اداره خارج شدم. 🌸همین که می‌خواستم وارد خیابان اصلی شوم دیدم یک خانم چادری از پیاده رو وارد خیابان شد و دست تکان داد. توقف کردم نشناختم ولی ظاهرا ایشان مرا خوب می‌شناختند. 🍃شیشه را پایین کشیدم جلو آمد و سلام کرد و گفت مرا شناختید؟ خانم جوانی بود سرم را پایین گرفتم و گقتم: شرمنده، خیر 🌺گفت خانم دکتری هستم که چند ماه پیش لطف کردید و مرا به بیمارستان رساندید چند دقیقه‌ای با شما کار دارم.گفتم: بله حال شما خوبه؟ 🚙ماشین را پارک کردم و در کنار پیاده‌رو، در حالی که سرم پایین بود به حرفهایش گوش کردم. ✨گفت: اول از همه باید سوال کنم شما راوی کتاب سه دقیقه هستید؟ همان کتابی که آنروز به من هدیه دادید؟ درسته؟ می‌خواستم جواب ندهم ولی خیلی اصرار کرد 🌸🍃 ادامه دارد....

#اوخواهد‌آمد... ✨شبهای پر از شهاب را خواهم ديد... درياچه ی نور ناب را خواهم ديد... ✨وقتی که سپيده می دمد می دانم... من چهره ی آفتاب را خواهم ديد... #مولایِ‌من🌸 #بیا‌آرامِ‌دلها #العجل‌مولای_غریبم إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین ۞اللّهُمَّ اغفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحبِسُ الدُّعا۞ تعجیل در فرج مولایمان صلوات #شبتون‌مهدوی🌙 .