eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
♡﷽♡ #رمان_ضحی♥️ ✍️بہ قلمِ #شین_الف🍃 #21 دمنوش رو که دم گذاشتم و نشستم نگاهی به دفترم انداختم و گفت
♡﷽♡ ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃 سوخت و ساز رو میبره بالا سلولای مغزی رو منهدم میکنه با هربار مصرف الکل صدمه ای که به بافت مغزی میخوره 10 سال باید بگذره تا جبران شه آخه مگه آزار داری اینجوری به خودت صدمه بزنی! بعدم فقط آثار فیزیولوژیکش نیست اصولا خداوند با چیزی که عقل رو زایل کنه و از موضع فرماندهی تنزل بده و افسار کنترل انسان رو از دست عقل بگیره مخالفه چون تنها تفاوت ما با حیوانات همینه عقلانیت و وقتی کنترل عقل نباشه همه جور رفتار حیوانی از انسان انتظار میره! از این جهت شراب و قمار به هم شبیه میشن. چون هر دو کنترل رو از عقل شیفت میکنن روی هورمون و اعصاب خودمختار کتایون_قمار کجا اینطوریه بازی و شرط بندیه دیگه _حتما درباره مفهوم شرطی شدن شنیدید مغز جانوران و انسان ها این خاصیت رو داره که قواعد و روابط بین پدیده ها رو پیدا کنه و بشناسه و کد گذاری کنه مثلا بدن ما کافیه یک بار لواشک بخوره از اون به بعد هر بار لواشک ببینه یا حتی اسمش رو بشنوه بزاق دهان ترشح میشه چون میدونه یعنی یادشه که برای بلع این ماده به بزاق زیادی احتیاج هست! یا ارتباط بوی الکل و احساس ترس! که ناشی از درد آمپوله! حتی وقتی آمپولی درکار نیست این بو میتونه دلهره ایجاد کنه چون کنار یک اتفاق درد آور تکرار شده. روی حیوانات این رو به روش های مختلفی تست میکنن تحت عنوان شرطی سازی برای اینکه از این روش در تربیت و استفاده از حیوانات استفاده کنن خب واضحه که چیزی که باشرطی سازی مدیریت بشه زیر نظر عقل نیست ممکنه شما براساس تکرار یه حس خوشایند و ترشح یه هورمون به یکی علاقه مند بشی! یعنی این محبت رو عقل کنترل نمیکنه خب ممکنه تو با این اتفاق عاشق آدم ناجوری بشی آره خب ممکنه! خیلی بده! قمار هم از جنس شرطی سازیه اونم ازنوع ششم بدترین نوعش... شرطی سازی نوع ششم وقتی صورت میگیره که نمیتونی قواعد رویداد ها رو کشف کنی اونوقت میدونی چه اتفاقی می افته؟ بی نهایت بار میل پیدا میکنی به تکرار اون کار قمار یعنی همین چون بردن که حالت مطلوبه عمدتا قاعده ای نداره که کشف کنی بازیه دیگه یه بار میبری دو بار میبازی سه بار میبری یه بار میبازی هیچ قاعده ای نداره سیستم مغزیت میریزه بهم و تو میل پیدا میکنی که بی نهایت بار اون کار رو تکرار کنی برا همینم قمار بازا وقتی میشینن پای میز دیگه پا نمیشن تا هر چی دارن و ندارن ببازن نمیتونه رها کنه میگه من باید ببرم شده ده دست هم ادامه میده شده سر نداشته هاش هم قمار میکنه دیدی دیگه از این شرط بندی های جنایی طرف تو حال خودش نیست هر چیزی رو شرط میکنه که فقط بازی کنه و شانسش رو امتحان کنه بلکه ببره و اعصابش آروم شه خب این یه خطر خیلی بزرگه برای آدم یهو دیدی طرف کل زندگیشو سر یه میز باخت! این چه عقلانیتیه چقدر میشه رو همچین آدمی حساب باز کرد دزدم نمیشه دستش داد معلومه که اسلام اجازه نمیده پیروانش اینطوری خفیف و بی اعتبار بشن اسلام مکتب آدم سازیه میخواد قهرمان تربیت کنه نه یه آدم بی عقل غیر قابل اعتماد ژانت_خب چرا برای کسی که مشروب بخوره جریمه در نظر میگیرن شاید کسی به این دین اعتقاد نداشته باشه؟ _خب حد مال کسیه که مستیش رو توی انظار به نمایش بگذاره یا با اون حالت به کسی آسیبی برسونه که طبیعیه دیگه هر دستگاهی باید بتونه وجهه قانونش رو حفظ کنه و از حقوق شهروندی مردمش دفاع کنه تو میتونی توی حکومت اسلامی زندگی کنی و اصلا معتقد نباشی و در حریم خصوصی خودت بدون مزاحمت برای بقیه هر کار خواستی بکنی ولی حق نداری جامعه رو به گند بکشی و حق نداری قوانین حاکمیت اسلامی رو به سخره بگیری این حقیه که همه حاکمیت ها برای خودشون محفوظ میدونن آیه 221 رو ببینید؛ اینجا داره میگه شما خواستی ازدواج کنی یه زن کنیز مومن از یه زن آزاد مشرک شایسته تره برای همسری! میدونید این حرف یعنی چی؟ باید تو اون جامعه زندگی کرده باشی تا بفهمی میدونی بابت همین حرف چقدر هزینه داده؟ اصلا تو اون جامعه کنیز آدم حساب نمیشه جزء اموال سیاهه میشه کسی با کنیز ازدواج نمیکرد. نگاه کنید یکم به جامعه ای که این حرفا داره توش زده میشه داره کم کم مرز های ذهنی رو تغییر میده داره میفهمونه زن کنیز میتونه از زن آزاد بهتر باشه اصلا میدونید تغییر دادن پیش فرض های ذهنی آدمها یعنی چی؟ میدونید چقدر سخت و زمان بره چه کار تربیتی سخت و سنگینیه؟ کتایون_اگر انقدر دلسوزه اصلا چرا برده داری رو به رسمیت میشناسه و تایید میکنه؟ _اولا هیچ جا اسلام به برده داری سفارش نکرده و برعکس مدام به آزاد کردن برده ها سفارش کرده مثلا برای هر گناه یا ترک واجبی که خواسته جزا تعیین کنه یکیش آزاد کردن برده بوده یعنی به جامعه هدفش فهمونده که یکی از کارای مورد پسند خدا مثل اطعام فقیر آزاد کردن برده است. چیزی که تا قبل از اسلام در اون فرهنگ اصلا وجود نداشت نتیجه صریح اینه که اسلام مخالف برده داری به اون معنای مصطلح کلمه است
اما برای برده داری قوانین تعیین کرده دلیلشم واضحه چون دراون جامعه و در اون زمان شرایط پذیرش لغو برده داری اصلا وجود نداشت باید آستانه تحمل اجتماع رو هم در نظر گرفت دیگه باید گوشه چشمی به شرایط داشته نه فقط اون جامعه برده داری در اون زمان همه جای دنیا مرسوم بود 1300 سال بعد از اون تازه موفق شدن قانون لغو برده داری بذارن با کلی مصیبت! حالا در اون جامعه و با اون شرایط اگر یه تصمیم هیجانی گرفته میشد و کاری که از قدرت سیستم خارجه رو روی روال می انداخت اولا برده دارها قطعا شورش میکردن و ثانیا برده ها هم آماده این تحول ناگهانی نبودن بخاطر ظلمهایی که بهشون شده بود ممکن بود اونها هم یک طغیان اجتماعی داشته باشن خب یه آنارشی پدید می اومد... پس به زمان نیاز بود و حالا که نمیشه یکباره لغوش کرد باید پروسه طراحی کرد در گام اول هم باید سعی بشه با وضع قوانین حداکثر حقوقی که میشه رو به این طبقه برگردوند که در اسلام حقوق برده ها تقریبا با یه آدم آزاد تفاوتی نداره حتی پیامبر یه حدیثی دارن که میفرمایند کنیز و غلامانتون رو دخترم و پسرم خطاب کنید! اینهم یکی از فاکتور هاست گفتم که در فرهنگ اسلام الگو خیلی اهمیت داره پیامبر در امت خطکش و سنجه ست مسلمانها باید همواره رفتار خودشون رو نسبت به پیامبر در همه زمینه ها بسنجن و سعی کنن بهش نزدیک بشن خب در اینجا هم رفتار پیامبر خیلی اهمیت داره میتونم تا فردا سند بیارم از حسن خلق و رفتار رئوفانه پیامبر و اولادش با برده ها** خب اینا همش بخشی از اون پروژه فرهنگ سازیه دیگه خدا و پیغمبر و اولاد و اعوانش مردم رو آزاد میخوان نه اسیر امیرالمومنین علی(ع) میفرمایند بنده کسی نباش که خداوند تو را آزاد آفریده است _مگه اختیاری دارن در برده بودن و نبودن؟ _با روش های مرسوم برده گیری که هر جا زورشون میرسید برده میگرفتن نه ولی با متد اسلامی آره چون در فرهنگ اسلامی فقط کسی اسیر میشه که مقابل اسلام شمشیر زده یا فتنه کرده مجبور که نیستی علیه حق توطئه کنی! _اصلا چرا باید اسیر بگیرن؟ _مگه میشه تو جنگ اسیر نگیری همین الانشم تو جنگها اسیر میگیرن دیگه اصلا منطقا بگو داری با یه گروهی میجنگی یعنی تقابل ماهیتی دارید دیگه اون اگر دستش برسه میخواد تو رو ساقط کنه در مکتب ما هم که فقط با کسی میجنگی که خودش دعوا رو شروع کرده باشه حالا فرض کن از این گروه توی جنگ چند نفری مجروح شدن یا محاصره شدن یا تسلیم شدن یا به هر طریقی دست شما افتادن باید چکارشون کنی؟ بکشی همه رو؟ کشتن اسیر بی سلاح عادلانه ست؟ معلومه که نه آزاد کنی برن دوباره علیهت بجنگن و توطئه کنن؟ نمیگن عقلت کمه؟ پس چکار کنی؟ تنها راهی که میمونه اسارته که حکم عادلانه ای هم هست بعدم این احکام همه هزینه حمله به شما رو زیاد میکنه و بازدارندگی ایجاد میکنه تازه اسارت در اسلام سقف داره مثل بقیه جاها الی الابد نیست نهایت 7 سال تمام این قوانین در زمان خودش انقلابی محسوب میشده کلی بابت تک تک اینها اشلام هزینه داده و پیامبر زحمت کشیده تا شده سنت و فرهنگ یکم از دمنوشم رو خوردم و ادامه دادم: آیات 225 تا 227 احکام زناشویی رو بیان کرده طلاق منفور ترین حلال خداست فکر میکنید چرا؟ کتایون_خب معلومه چون مردا اذیت میشن دیگه هر کاری کردن باید زنا تحمل کنن! _من از تو توقع ندارم انقدر بی منطق و غیرمستدل صحبت کنی و بی دلیل احساساتی بشی مهندس طلاق دوسر داره برای هر دو سر هم مکروهه علت مکروه بودن طلاق اینه که هر نوع ایراد شناسی و تحلیل و تصمیم در ازدواج از منظر اسلام باید قبل از ازدواج صورت بگیره نه بعدش که پیوند و دلبستگی شکل گرفته و خانواده ها اتصال پیدا کردن و بعضا بچه ای هم در میانه اسلام اصولا میخواد جلوی هرگونه سرخوردگی اجتماعی برای نفرات جامعه رو بگیره و برای مدیریتش از خانواده که مهمترین و تاثیر گذار ترین تشکله شروع میکنه چون کم جمعیته و اداره ش ساده تر و اگر همه خانواده شون رو درست مدیریت کنن تمام جامعه از آسیب حفظ میشه طلاق مثل شکافتن قالی میمونه تارو پود روان دو طرف و بچه ها و خانواده ها رو جدا میکنه پس نباید قبل از ازدواج با هورمون شرطی بشی و چشم بسته بری توی یه زندگی که از فرداش که میلت ارضا شد تازه چشمات باز بشه و تفاوت ها و ایرادات رو ببینی و هر ایرادی دیدی راحت بگی خداحافظ جامعه ای که این نوع پیوند و گسستن شد عادت و روالش فاتحه روح و روان مردم توش خونده ست. سرخوردگی ها سر به فلک میزنه دوما مفهوم خانواده با ایثار شکل میگیره فقط وقتی دو نفر میتونن مدت طولانی با هم زندگی کنن که محبت و احترام و ایثار بر اون رابطه حاکم بشه وقتی که طرفین بتونن از خود محوری شون کم کنن و گذشت و چشم پوشی رو یاد بگیرن نه که تا یکی گفت بالا چشمت ابرو خداحافظ فرهنگ فردگرای غربی چیزی به نام گذشت تعریف نکرده و برای همینم وضعیت جامعه الان اینه انحطاط در حوزه خانواده!
اگر در جامعه ای طلاق و جدایی اصل شد دیگه کسی از ترس شکست اصلا به ازدواج فکر نمیکنه طلاق راه پله اضطراری ساختمونه برای مواقع آتیش سوزی! بعضیا کلا از اون راه پله استفاده میکنن! بعدم اگر خدا میخواست طرف مردا رو بگیره اصلا حکم طلاق نیابد وجود میداشت زن که نمیتونست مرد رو ترک کنه حالا تحت هر شرایطی مرد هم اگر زن رو نمیخواست ولش میکرد زن هم هزار سال نمیتونست از اون زندگی بیاد بیرون تو بلاتکلیفی میمرد! چیزی که در زمان جاهلیت مرسوم بود و از اون رسمایی بود که اسلام از بین برد به متن آیه دقت کنید مشخصه به این کارشون هم اعتراض میکنه میگه اگر زنی رو نمیخواید ولش کنید بره چرا تو بلاتکلیفی نه طلاقش میدی نه باهاش زندگی میکنی لااقل بزار بره دوباره نگاهش برگشت روی دفترش و طلبکار گفت: خواهشا از حقوق زن توی اسلام اصلا حرف نزن دیگه چجوری باید بگه تو همین آیه 227 صراحتا داره میگه مردان به زنان برتری دارن _اینجا داره میگه حقوقشون نه خودشون و شان انسانیشون به مرجع ضمیر دقت کن قبلش داشت راجع به چی حرف میزد؟! درباره حقوق _دیگه بدتر عذر بدتر از گناه! برای چی باید حقوقشون بیشتر باشه؟ _چون وظایفشون بیشتره هر که بامش بیش برفش بیشتر ااسلام تمام وظایف مالی یک خانواده رو به عهده مرد ها میگذاره طبیعیه حقوق مالیشون بیشتر باشه اصلا همین که زن بدون مسئولیت مالی ذی حقوقه کلی صدای مردها رو در آورده بود چیزی که تا قبلش سابقه نداشت _خب چرا اینکارو میکنه چرا همه چی عادی نباشه کار برابر مسئولیت برابر حقوق برابر _این یه جور فرصت مطالعاتیه که خدا به زنها داده بخاطر اینکه زنها نقش تربیتی دارن نسل آینده رو تربیت میکنن آدم سازی و مدیریت خانواده مهمترین کار دنیاست! پس دیگه وظیفه مالی بهشون محول نمیشه بقیه جورشون رو میکشن که اونها هرگونه کسب فضیلتی که به این وظیفه خطیر مربوط میشه رو راحت بتونن پیگیری کنن زمان برای مطالعه و ارتقای سواد و کسب معنویت و... چون قراره خانواده حول وجود زن بچرخه همه به واسطه اون تغذیه بشن و رشد کنن باید این وجود رشد کنه تا دیگران رو درست تغذیه کنه که دچار سرخوردگی نشن این مدل طراحی خدا برای تربیت انسانها درون خانواده ست این به این معنی نیست که زنهای مسلمان فعالیت اجتماعی ندارن فقط وظیفه تامین مالی برعهده شون نیست که یک امتیاز بزرگه در مجموع نگاه کنی حقوق مالی زنها بیشترم هست چون مقابلش توقعی تعریف نشده تازه اگر ما بتونیم توی دغدغه هامون پول رو بگذاریم کنار قطعا فعالیتهامون رو هم راحتتر دنبال میکنیم! آیه 223 هم به حقوق مادر اشاره داره در ازای همه چی حتی شیر دادن به بچه خودش هم حق تعیین کرده در تاریخ کجا قبل از اسلام به این دقت به حقوق زنان پرداخته شده بود و براش منشور تهیه شده بود؟ _حقوق زنان فقط بچه شیر دادنه؟ تو اون بخشی که خودش میخواد فقط حقوق رو تعیین میکنه _اولا واضحه که فقط این نیست این فقط یه بخششه تو همین قرآن کلی حق اقتصادی و اخلاقی دیگه هم برای زنها تعریف شده ثانیا بچه شیر دادن چیزی نیست که خودش که نمیدونم منظورت کیه میخواد چیزیه که هر زن سالمی میخواد همونطور که جسمش این امکان رو داره روحش هم اون رو طلب میکنه این انجمنای رادیکال تمام تلاششون رو میکنن که جابندازن بچه آوردن هم ظلم به حقوق زنه چون درد و سختی و زحمت داره! ولی اگر دقت کنی برعکس همه عناوین دیگه این یکی رو خود زنها عمدتا نمیپذیرن چون حسی که دارن و درکش میکنن رو که نمیتونن منکر بشن مادر شدن جزئی از روح و حتی فیزیولوژی زن بهش انرژی و حیات تزریق میکنه محبت رو در وجودش به جریان میندازه زنها خودشون میفهمن که با مادر شدن حالشون بهتر میشه و کلی از نیازهاشون پاسخ میگیره حتی برای سلامتی جسمشون هم بسیار مفیده بله البته که سختی هایی داره ولی عجیبه که درد زایمان و تحمل بارداری ظلم به حقوق زنهاست و بچه وبال و وقت گیر ولی شب بیداری شب امتحان و کار سنگین و طولانی مدت سخت نیست و مدلینگ و رژیم های غذایی وبال و وقتگیر نیستن _خب اینها رسیدگی به خودته بهت روحیه میده لازمه _دقیقا مادر شدن هم رسیدن به خودته نیازیه که اگر پاسخ ندی هم مریض میشی هم زود پیر میشی بچه ده برابر همه اینا بهت روحیه میده نمیگم اون نباشه باید باشه متعادلش ولی این از اون خیلی واجب تره برای زن من نمیگم کار سختی نیست ولی قبلا هم گفتیم آدم تا کار سخت نکنه که آدم نمیشه همه ما توی زندگی به کارای سختی که انجام دادیم افتخار میکنیم غیر از اینه؟ انسانهای قوی هیچ وقت از تحمل سختی ابایی ندارن اگر نتیجه رو مطلوب ببینن همه اینا برمیگرده به اینکه چه هدفی داری آره اگر قراره بچه تهش بشه این بچه های اروپایی که پدر و مادر رو آدم حساب نمیکنن طرف حق داره میگه یه عمر وقت بذارم برای کی برای چی؟ ولی اگر بتونی نسلی تربیت کنی که تا ابد بجای تو روی زمین زندگی کنه و خوبی از خودش بجا بگذاره اونوقت برای تو مثل
یه سرمایه گذار تولید منفعت میکنه چون اولاد صالح باقیات الصالحاته و برای والدین بعد از مرگ هم تولید خیر و ثواب میکنه این روش تربیتیه که مهم و تعیین کننده است. ضمنا اگر درست بهش نگاه بشه مادر قله تمام صفات بشریه و به شدت قابل احترام جایگاهی که فقط زن بهش میرسه اینم امتیازیه که خدا به زنها داده نمایندگی خدا در ساخت و پردازش(تربیت) انسان به نظر من که این فرایند اصلا یه جور معجزه ست! از وجود خودت یکی شبیه خودت در اشل کوچیک تر به این دنیا می آری تو... واسطه ی خلق آدم ها هستی... به یک نفر دیگه امکان حیات میدی! و خودت رشدش میدی همه ابزار آلات پیشرفته رو متخصص ها میسازن برای خدمت به بشر بعد تو کاملا ذاتی بلدی خود بشر رو بسازی! خیلی هیجان انگیزه حتی روزیش رو هم خدا به تو سپرده خالق و مربی که بودی رزاق هم شدی تمام صفات خدا در تو متجلی میشه خیلی زیباست... آه ژانت متوجهم کرد که دارم براشون روضه باز میخونم! فوری نگاهم برگشت روی دفترم: خب... آیه 231، زنها را آزار ندهید این جمله الان شاید خیلی درخواست عادی و روالی باشه ولی برای اون زمان و مکان که زنها اصلا توش مطرح نبودن موضوعیت نداشتن کسی درباره شون صحبت نمیکرد نه! این فرد توی کتابی که به قول شما برای جذب مردم آورده چرا انقدر درباره زنها حرف میزنه! یه سوره داره به اسم زنان شما تواریخ عرب رو بخونی تو چهارصد سال تاریخ نگاری اسم دو سه تا زن رو بزور بتونی پیدا کنی اصلا نه زنها جایگاه اجتماعی خاصی داشتن نه حرف زدن ازشون برای کسی جذابیت داشت کلا حوادث مربوط به زنان توی تاریخ نقل نمیشد یعنی اونها هم میدانی برای خلق حادثه نداشتن طرف اسمش ام فلان بود مادر فلان بچه اصلا کانه به عنوان یک شخصیت مستقل تعریف نشده بود! تازه توی همین آیه میگه حکم خدا رو به مسخره نگیرید قشنگ معلومه این‌حکمها که می اومد یه عده میخندیدن میگفتن این حرفا چیه! اصلا عادت نداشتن بذار یکم از ساختار اجتماعی عرب عشیره ای اون زمان براتون بگم بلکه دوهزاری مبارک جا بیفته توی اون ساختار کلا زنها نه هیچ وقت نقشی میپذیرن نه تاثیری میگذارن نه حتی حرفی برای گفتن دارن حتی تصمیمی درباره خودشون هم نمیتونن بگیرن مطیع محض و کاملا کالا چرا میگم کالا چون وسیله ای برای داد و ستد و تحکیم روابطه. دو تا قبیله با هم درگیر میشن برای رفع دعوا میگن فامیل شیم یکی از اینور یه دختر بده به اونور حالا کی به کی؟ اصلا مهم نیست با چقدر اختلاف سنی؟ ابدا اهمیتی نداره ممکنه یه دختر دوازده ساله رو بدن به یه مرد 60 ساله اصلا هم براشون عجیب نبود مثل زنده به گور کردن دخترا که اصلا براشون عجیب نبود عادی شده بود فرهنگ شده بود ازدواج هم براشون به سادگی آب خوردن بود راحت ازدواج میکردن و زیاد هم ازدواج میکردن! نقل تاریخی هست که قبل از اسلام یکی از شیوخ عشایر 200 تا زن داشته مثل کسی که کلکسیون تمبر داره کالا! کاملا کالا... مرد هر کاری دلش میخواست در قبال زنها انجام میداد هر بلایی که دلش میخواست سرشون می آورد اعتراض اصلا تعریف نشده بود کوچکترین مشکلی پیش می اومد یه فرهنگی داشتن که ظهار میکردن یعنی مرد به زنش میگفت تو دیگه برای من مثل مادرمی! و دیگه بهش نزدیک نمیشد و طلاقشم نمیداد! نابود میکرد اون زن رو نمیفهمید که خودش چند تا زن مثل اون داره ولی اون بیچاره فقط همین یه شوهر رو داره اسلام اومد زد زیر کاسه و کوزه ی کل این رسوم با اینکه خیلی خیلی براش هزینه داشت ولی اینکار رو کرد توی سوره نساء هست آیه ش که این رسم ظهار رو نهی میکنه و میفرماید هیچ کس نمیتونه با کلام همسرش رو حرام کنه و بگه تو مادرمی اصلا معنی نمیده! توی این جامعه ای که اصلا زنها حتی به اندازه طلاق دادن هم ارزش ندارن! اسلام اینهمه قانون در حوزه ی زنان میاره اسلام اولین مکتبیه در طول تاریخ که برای زنها مجموعه ای از حقوق رو طراحی میکنه ارث نفقه دیه مهریه و... حتی تمدن ها هم در اون زمان از این جهت انقدر پیشرفته نبودن تو جامعه ای که از این جهت از همه عقبتر بود این قوانین شاهکاره واقعا... اصلا اون موقع زنها نه تنها ارث نمیبردن بلکه به ارث هم میرسیدن مردی میمرد همسرانش به پسر بزرگترش ارث میرسیدن! تمام قوانین اسلام در حوزه زنان رو یکبار دیگه با در نظر گرفتن این شرایط اجتماعی بسنج و ببین بابت همینش هم تا چه حد هزینه داده و بعد از خودت بپرس چرا؟! با نگاه شما این کارا به چه درد این پیامبر میخوره چرا بیخود هزینه میده که این تغییرات رو ایجاد کنه؟ کمی سکوت کردم و بعد باز به دفترم رجوع کردم: خب... آیه 245 میفرماید به خدا قرض بدید! چیزی که مالکشه رو قرض میگیره! مثل پدری که خودش پول تو جیبی بچه ش رو میده ولی اگر یه جا کم بیاره پول بخواد عزت نفس بچه رو حفظ میکنه میگه باباجون یکم پول بده برسیم خونه بهت میدم! _خدا کم میاره؟ _خدا سنتش اینه که مستقیم در تدبیر امور مداخله نکنه و انسانها دنیا رو بچرخونن
با اعمالشون خدا که نباید دستگاه اسکناس بزنه پول توزیع کنه از بنده ها میخواد که به هم کمک کنن اینجوری امتحان و پرورش شکل میگیره مثل پدری که میخواد سخاوت یاد بچه ش بده میگه یکی از این شکلاتات بده به دوستت میتونه خودش شکلات بخره و بده دست اون بچه اما اینجوری با یه تیر دو نشون زده هم اون بچه شکلات گیرش اومده و خوشحال شده هم این یکی بچه سخاوت رو یاد گرفته یکم رشد کرده انسان ها در هر موقعیتی که هستن وسیله آزمون و ابتلای همن همه چیز امتحانه همه چیز... متاسفانه این سیستمای آموزشی اسم امتحان رو توی ذهن ما خراب کردن انگار اتفاق ترسناکی باشه وگرنه امتحان به معنای چالش باید خیلی هم لذت بخش باشه شاگرد زرنگا در به در دنبال اینن امتحان بدن سوادشون رو نشون بدن خب... به جزء دوم هم تموم شد فکر کنم خیلی خسته شدید بهتره ژانت بره بخوابه که از مراسم فرداش نمونه... ژانت با لبخندی از پشت میز بلند شد: _آره الان بخوابم بهتره شبتون بخیر ژانت که رفت رو به کتایون گفتم: تو نمیخوابی؟ گوشیش رو برداشت و باز کرد: من نمیخوابم تو هم نمیخوابی! گوشیم داره منفجر میشه از پیام کلی ویس فرستاده بشین ببینم چی میگه! _خب من چرا باید بشنوم برا تو فرستاده بجای جواب صوت اول رو باز کرد: +تو نمیتونی اصلا شرایط منو درک کنی دخترم من واقعا از پدرت میترسیدم هنوزم می‌ترسم تمام این سال‌ها بهت فکر می کردم هیچ وقت از زندگی لذت نبردم همیشه نبود تو اذیتم کرده ولی کاری از دستم بر نمیومد مادر نیستی که بفهمی چقدر سخته بچه ت رو ازت دور کنن و تو هیچ کاری نتونی بکنی پدرت به من بد کرد به تو بد کرد چون اصلا عاطفه و انسانیت نداره فقط منافع خودش براش اهمیت داره تا وقتی که براش جذاب بودم منو نگهداشت بعد مثل یه دستمال کاغذی پرتم کرد بیرون و طلاقم داد آخرین جمله ای که بهم گفت این بود که اصلاً ازدواج با تو بزرگترین خریت زندگیم بوده در حالی که صد تا خوشگل تر از تو بدون هیچ شرطی حاضرن باهام باشن الان دوستت داره معلومه وقتی به دنیا اومدی مهرت به دلش افتاد ولی تا قبل از به دنیا اومدنت هر روز دعوا داشتیم چندین بار برام آمپول و قرص سقط خرید ولی من مقاومت کردم تا تو به دنیا بیای چون دوستت داشتم از همون اول ولی اون نذاشت بمونم پیشت حتی نذاشت از دور ببینمت پیامها ها یکی یکی پشت هم باز می شدن و کتایون هم انگشت اشاره ش رو روی لبش فشار میداد و گوش می کرد معلوم بود که حسابی درگیر شده گوشی رو برداشتم و ویس رو قطع کردم: _خب؟ _خب من الان باید باور کنم؟ _ چرا از پدرت سوال نمی کنی _ خب همون حرف های همیشگی رو تکرار می کنه دیگه میترسم بگم پیداش کردم _ از چی میترسی _ از این که راست بگه و بلایی سرش بیاد _ اون که اینجا نیست نفس عمیقی کشید: بابا تو ایران هنوزم دوست و رفیق زیاد داره اگر بخواد میتونه هر کاری بکنه با دست چندتا خط فرضی روی میز کشیدم: _ خب... شخص ثالثی که ماجرا رو بدونه وجود نداره؟ _ نه کسی نیست _ مثلاً کسی که هم پدر و هم مادرتو بشناسه دوست خانوادگی فامیل _ هیچ کس _ از کسایی که توی خونتون کار می‌کنن _ همه جدیدن... به جز... چشم هاش ریز شد و خودش نیم خیز _ به جز مهناز... من از وقتی یادم میاد مهناز بوده _خب خیلی خوبه ازش سوال کن بی حوصله گفت: اگر هم چیزی بدونه نمیگه میترسه _ خب خیالش رو راحت کن مطمئنش کن که به پدرت چیزی نمیگی _ سعی خودم رو می کنم ولی اول باید مطمئن بشم مهناز قبل از رفتن مامانم توی خونه کار می کرده یا نه گوشی رو برداشت و تند تند چیزهایی برای مادرش تایپ کرد بعد نگاهش برگشت روی صورتم: خیلی گیجم نمیدونم اگر این حرفا راست باشه باید چکار کنم! بلند شدم و با کشیدن بازوش اون رو هم ناچار به بلند شدن کردم: انقدر فکر و خیال نکن یه طوری میشه دیگه بیا بریم بگیریم بخوابیم فردا کلی کار داریم! وارد اتاق شدم و رختخواب مسافرتیم رو روی زمین پهن کردم کتایون که وارد شد نگاهی بهش انداخت و گفت: آخه اینجوری که بده بذار من رو زمین بخوابم لبخندی زدم: نفرمایید علیاحضرت فقط همینمون مونده شما رو زمین بخوابید کمر همایونی عادت نداره خشک میشه دیگه خر بیار و باقالی بار کن! من عادت دارم خیلی هم راحتم فقط بی زحمت اون چراغ رو خاموش کن چراغ رو خاموش کرد و روی تخت دراز کشید... به دنبال بهانه ای برای سرگرم کردنش گفتم: یه سوال چی شد با ژانت رفیق شدی؟ _گفتم که دو سال پیش به یه شرکت تبلیغاتی... همونطور که توی جام دراز میکشیدم حرفش رو قطع کردم: اونو که گفتی منظورم اینه که چی شد رفیق شدید آخه یکم بعیده نفس عمیقی کشید: آره میدونم به نظر خودم هم خیلی عجیب و بعید بود من کلا تو دوران مدرسه م با هیچکس درست و حسابی دوست نشدم تو دوره دانشگاه هم فقط یه رفیق ایرانی داشتم اونم مهاجرت کرد کانادا با تنهاییم راحتم اما خب... ژانت وقتی از دفترم برای کاتالوگ عکس می انداخت خیلی توجهم رو جلب کرد
همش فکر میکردم این چه قیافه آشنایی داره من اینو کجا دیدم! آخرشم ازش پرسیدم اونم گفت تا حالا منو ندیده نمیدونم چرا ولی احساس کردم موجش شبیه خودمه ازش خوشم اومد بعد از اینکه کارش تموم شد گفتم بیا بشین عکسا رو نشونم بده به همین بهانه یکم با هم حرف زدیم بعد که فهمیدم نقاشی هم میکنه ازش خواستم چهره م رو بکشه یه چند باری هم سر همین همو دیدیم تابلو رو که برام آورد دیدم کارش خوبه پیشنهاد دادم یه گالری برگزار کنه از دست دست کردنش معلوم بود پول نداره گفتم اسپانسرت میشم بجاش تبلیغات شرکت توی گالریت باشه عوایدشم یه درصدی بر میدارم قبول کرد و یه گالری با هم برگزار کردیم اگر چه هنرمند مطرحی نبود که روش سرمایه گذاری کنم ولی خودم اینکارو خیلی دوست داشتم اتفاقا مجموعا کار خوبی هم شد هم برایند مالیش قابل قبول بود هم ما بیشتر با هم آشنا شدیم به مرور صمیمی تر شدیم و کم کم راجع به زندگیش باهام حرف زد فهمیدم مثل خودم خیلی تنهاست و سخت زندگی کرده. منتها از یه نوع دیگه ش کم کم شد صمیمی ترین دوستم و تنهایی هامونو با هم پر کردیم هرچند برای خودمم خیلی عجیبه! لبخندی زدم: احساس میکنم خیلی دوستش داری! لبخند اون هم در اومد: نمیدونم چرا ولی آره بجای همه نداشته هام اونو دوست دارم... میدونی چی باعث شد رفاقتمون ادامه پیدا کنه و انقدر ازش خوشم بیاد؟ اینکه با وجود مشکلات مالی خیلی مستقله و عزت نفسش براش اهمیت داره برای اینکه من فکر نکنم بخاطر پولم باهام دوست شده هیچوقت درخواست مالی ازم نمیکنه حتی قرض! مثلا سر همین قضیه گرون شدن اجاره اینجا اگر به من میگفت کمکش میکردم و تو ام الان ابنجا نبودی! لبخندم عمیقتر شد: جالبه! ... صبح زود بیدار شدم زود که البته ده صبح! هیچکدوم خونه نبودن وارد آشپزخونه شدم و چای دم گذاشتم چای دم کشید ولی خبری ازشون نشد چون احتمال میدادم کتایون رفته باشه دنبال ژانت و خیلی هم گرسنه بودم چند تا نیمرو انداختم و نشستم حدسم درست بود و بالاخره باهم پیداشون شد با کلی خرید! دستای هر دوشون پر از کیسه های خوراکی بود کتایون با خنده کیسه ها رو جلوی درگاه آشپزخونه چید و گفت: تنها تنها؟! مثل قحطی زده ها لقمه رو فرو دادم و گفتم: سلام خب چه میدونستم کی میاید داشتم میمردم از گرسنگی! با هم بودید؟ اینا چیه چه خبره قراره مهمونی بدید؟! ژانت هم وسایل رو گذاشت کف آشپزخونه و جواب سلامم رو داد بعد کتایون جواب داد: _نه ژانت که رفته بود کلیسا منم رفتم همون اطراف خرید کردم برگشتنی رفتم دنبالش اشاره کردم به میز: _بفرمایید بسم الله... خرید واسه چی؟ پالتوش رو روی چوب رختی انداخت و نشست پشت میز: اینهمه من مهمون شمام یکمم شما مهمون من باشید نگاهی به انبوه کیسه ها کردم: یکمت چقدر زیاده این آذوقه ی دو ماه ماست! _خب گفتم این ملاقات ها به درازا کشیده هی دغدغه شام و اینا رو نداشته باشید کلی کنسرو گرفتم بده مگه! گفتم: نه خیلی هم زحمت کشیدی ممنون و دوباره مشغول خوردن شدم!... کپی مجاز🦋 اینستاگرام https://instagram.com/shin_alef_official?igshid=bqnda3ccs7ry ایتا https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAEqkD75BmgrtSeKTpA 🍃تالار نقد https://eitaa.com/joinchat/1914306642Ce8f8367977
•| |• بھ قول‌ : مانندِ کودکی کھ انگشت‌ِ پدر را در خیابان‌ در‌ دست‌ گرفته... وقتۍ‌ از‌خانه‌ بیرون‌ مۍروید؛ سعۍ‌کنید انگشت‌ را در دست‌ بگیرید و این‌ انگشت‌را رها‌ نکنید(: ♥️ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
♥️قسمت اول رمان تاریکخانه👇🏻 https://eitaa.com/non_valghalam/14094 🦋پارتگذاری هرشب بجز جمعه ها رمان ضُحی🍃👇 https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 🌙دسترسی به رمانهای تکمیل شده از همین نویسنده 👇🏻 https://eitaa.com/non_valghalam/23403
سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا خداوند... به زودی بعد از سختی‌ها، آسانی قرار می‌دهد!♥️ طلاق/۷ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
و خداوند صابرین را دوست دارد... ( آل عمران ) ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
•|💚🍃|• راست میگویند هوای شـهـر نـفـس گـیـرشده شـهـری کـہ مهدی ندارد هوایش نفس گیر است .... 🍂 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ #تاریک‌خانہ🗝 ✍بہ قلمِ #شین_الف🍃 #فانوس_240 پشت که کرد از شوک در آمدم و با صدایی نه
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ 🗝 ✍بہ قلمِ 🍃 برای بار چندم پرسیدم: _بالاخره چی شد؟! کلافه پوفی کشید و پتو را به طرفم پرت کرد: _بابا چندبار میپرسی بگیر بخواب دیگه! گفتم که قرار شد برم تهران و یه بار بیان خواستگاری! دیگه اونقد اصرار کرد که نشد بگم نه بذار یه جلسه بیان خیالشون راحت شه بعدش میگم نه و خلاص! به حد کافی عصبانی بودم و هر جوابی از حره نفت روی آتشم بود: _بیجا کردی! یعنی چی که اینو کردی واسه خودت پیش فرض پسر به این خوبی مگه چشه همچین راحت میگی نه حالا خدا زده پس سرش اومده سراغ تو فکر کردی دیگه همچین موقعیتی پبدا میکنی؟! با صورتی که سخت گرفته بود تا صدای خنده اش بلند نشود مقابلم روی رختخوابش نشست: _چته توام دور برداشتی! من خودم حواسم هست... شما به فکر قناری که پردادی و رفت باش! پرشکسته ... تنها... کلافه سر تکان دادم: ا... مسخره! بس کن تو ام! غلتی زدم و بغ کرده گونه به بالش سرد چسباندم: اینطوری براش بهتره... حره آهسته چند ضربه به بازویم زد: _بقول خودت طرف خودش حاضره با شرایط تو بسازه اون وقت تو دایه مهربان تر از مادر شدی؟ +اون تصوری از عمق فاجعه نداره! دلم نمیخواد سرخوردگی و یتیم موندنش رو ببینم حره جدی شد: پس دوستش داری! +من کی همچین حرفی زدم؟!! _وقتی دلت براش میسوزه یعنی برات مهمه دیگه حالا که برات مهمه انقدر راحت دلش رو نشکن حالا دل اون هیچی دل خودتو نشکن! بابا هر چیزی راهی داره میرید مشاوره کم کم مشکل فوبیات برطرف میشه بعدم پزشک مشاوره میده بهت که چطوری... عصبی کلامش را قیچی کردم: _بسه دیگه تمومش کن! شب بخیر... ... صداها به مرور واضح میشد ولی ترجیح من هنوز خواب بود... وقتی تنها دلیل گذر از این روزهای سخت نبود بیداری به صلاح نبود خواب نعمت خوبی ست برای کسانی که به دنبال فرارند فرار از خود، از شرایط، از آدمها... آنقدر به این خواب لجوجانه ادامه دادم که صدای واضحش را از پشت در شنیدم: این هنوز خوابه خاله؟ بی هوا از جا پریدم لبخند مهمان لبهایم شد جای انکار نبود مثل کودکی که مادرش را یافته از از آمدنش خوشحال بودم! چطور این چند روز را بدون او سر کردم؟ چطور من بعد بدون او روزها را پشت سر بیندازم؟! 🎙تمامۍحقوق رمان محفوظ و حق انتشار مجازے آن منحصرا بہ کانال ن.والقلم واگذار شده است...👇 http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 🚫 🚫 🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗 ♡﷽♡ 🗝 ✍بہ قلمِ 🍃 پیش از آنکه فرصت کنم لبخند از سر خوشحالی ام را قورت دهم در به ضرب باز شد و قامت شوخ و شنگش در چارچوب نمایان! شادابی اش میگفت بناست مرا به صرف خیاری دعوت کند! خیاری که در ابتدا شیرینی گوشتش زیر زبان مینشیند و در نهایت تلخی انتهایش کام را مکدر میکند و این همان خبری ست که پشت لبهای خندانش پنهان کرده یک قدم دیگر برداشت و در آغوشم کشید عمیق نفس کشیدم همین چند روز دوری برای این حجم دلتنگی کافی بود؟! آهسته گفتم: سلام چه بی خبر اومدی! همانطور که سرش روی شانه ام بود با ته خنده ای شناور در صدا نجوا کرد: _و علیکم السلام از دیدنم در پوست خودت نمیگنجیا! از آغوشش بیرون آمدم نگاهم را به چشمان شوخ و سیاهش دوختم و صادقانه اعتراف کردم: متاسفانه بله... از ته دل خندید: _خب پس یه بغل دیگه بده دوباره در آغوشش جای گرفتم و اینبار پرسیدم: _شیری یا روباه؟! باز خندید خنده های مکررش میگفت چه اندازه خوشحال است: _چی بگم والا! دوباره از آغوشش بیرون آمدم: _یعنی چی چی بگم یالا توضیح بده بدون حاشیه! چند قدم دور شد و چادرش را از سر برداشت: _بابا هیچی یه صیغه خوندیم بیشتر آشنا شیم... با جیغ خفیفی حمله ور شدم و با مشت شانه هایش را نوازش دادم: _بدجنس این هیچیه؟ چی شد؟ تو که گفتی نمیخوام و... خنده های از ته دلش ادامه داشت: _بابا چکار کنم طرف منو از رو برد! هرچی گفتم نه نگفت... دیگه بهونه ای نموند لبخند روی لبم پهنتر شد: _حقیقتا دیوونه ای! خب بسلامتی! پس... پس تو اینجا چکار میکنی؟ چجوری میخواید آشنا شید تو که باز برگشتی ور دل من؟! شایدم اومدی واسه خداحافظی؟ و این همان ته مانده تلخ خیار بود که گمان نمیکردم به این زودی ناچار به خوردنش شوم حره باید میرفت دیر و زود رفتنی شده بود و زندگی من هم انگار با همان سرعت به روزهای خاکستری خود نزدیک میشد! 🎙تمامۍحقوق رمان محفوظ و حق انتشار مجازے آن منحصرا بہ کانال ن.والقلم واگذار شده است...👇 http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 🚫 🚫 🔗💜🔗💜🔗💜🔗💜🔗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ مقایسه ممنوع! ➕صحنه‌های عجیبی که در قیامت با آن مواجه خواهیم شد .. ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
♡﷽♡ #رمان_ضحی♥️ ✍بہ قلمِ #شین_الف🍃 #22 سوخت و ساز رو میبره بالا سلولای مغزی رو منهدم میکنه با هربا
♡﷽♡ ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃 بعد از خوردن صبحانه و جا به جا کردن خریدها برگشتیم سر بحثمون... اول نگاهی به دفترم انداختم و بعد شروع کردم: خب... به جزء سوم رسیده بودیم... کتایون حرفم رو قطع کرد: _آیه 257 میگه خدا آنچه پیش رو و آنچه پشت سر انسانه رو میدونه یعنی گذشته و آینده خب اگر آینده ما معلومه و خدا میدونه دیگه اختیار چه معنایی داره؟ _ببین علم خدا به آینده رو اگر بخوایم خیلی ساده تعریف کنیم مثل کسی که تمام حرکت ما رو از بالا میبینه تصور کن الان یک نفر از یه روزنه ای توی سقف داره تمام رفتار ما رو رصد میکنه و کاملا به تصمیمات و شرایط محیطی ما هم احاطه داره مثلا من الان برم لب اون سکوی ورودی آشپزخونه نگاهم به روبرو باشه ندونم قدم بعدی زیر پام خالی میشه ولی اون میبینه و میدونه این علم خداست به علاوه کلی چیز دیگه یکیش اینکه خدا از ضمیر انسانها هم آگاهه _پس اطلاعاتی از غیب و آینده و اینا نداره و فقط رفتار و افکار ما رو رصد میکنه؟ _چرا از آینده هم مطلعه چون همش همین نیست خدا ناظر صرف نیست برنامه نویس ماست ما رو برنامه نویسی کرده و با تک تک اختیارات و امکانات ما داده ها رو تنظیم کرده فلذا تو این سیستم تو هر تصمیمی بگیری برای خدا انتهاش روشنه و تاثیرش بر شمای کلی زندگی خودت و جهان پیرامونت و تاریخ حتی! براش روشنه پس ما در چارچوب این سیستم اختیار داریم با این تعریف مسئله جبر و اختیار هم حل میشه جبر و اختیار بشر در زندگی مثل بازی شطرنجه یه چارچوب و قوانینی برای بازی وجود داره که جبر ماجراست و تو نمیتونی تغییرش بدی تو نمیتونی با اسب اریب بری نمیتونی با فیل ال بری نمیتونی با یه سرباز تو یه حرکت تا ته زمین حریف بری این قانون و به اصطلاح جبر این بازیه اما آیا این جبر تعیین کننده برنده و بازنده بازیه؟ اون چیزی که سرنوشت بازی رو تعیین میکنه نوع استفاده از این قوانین و به اصطلاح حرکات و تصمیمات بازیکنه اینکه چه وقت از اسب و فیل و رخ با همون جبری که برای حرکت دارن چه استفاده ای بکنه اختیار بازیکنه ولی قطعا درچارچوب قوانین بازی یا به تعبیر دیگه جبر خلقت در هر حوزه و عملی مثل یه عبارت جبریه و اختیار ماها انتخاب اون عددیه که توی فرمول جاگذاری میکنی درسته شکل این فرمول روی خروجی تاثیر داره ولی اونچیزی که فاکتور تعیین کننده ست همون اعدادیه که ما میدیم به ماشین علم خدا از جنس وقوف به این فرمول ها و ماشین ها و مکانیسم عملکردشونه چون خودش طراحشه پس هر عددی تو هر فرمولی گذاشتی خدا خروجیش رو میدونه و البته انتخاب های ما رو هم که واقفه پس عملا چیزی نیست که تحت کنترل خدا نباشه تازه کلی چیزای دیگه هم هست که احتمالا ما هنوز تعریفی براش نداریم و برای همین درکی ازش نداریم به هر حال جزء هیچ وقت نمیتونه کل رو کامل درک کنه لازمم نیست سرت درد میگیره میری دکتر یه دارویی بهت میده میگه بخور تو هم میخوری مگه حتما میدونی توش چیه؟ با چه فرایندی سردردت رو خوب میکنه؟ کاری نداری اثرش رو دیدی استفاده میکنی هیچ وقت هم احساس نادانی نمیکنی میگی همه چیز رو که نمیشه دونست مگه میدونی امواج دقیقا چه مختصات و کم و کیفی دارن؟ نه!... ولی استفاده میکنی خود دانشمندان این حوزه هم درباره ماهیتش نمیتونن توضیح کاملی بهت بدن همین که تجربتا دیدی به کارت میاد و درمون دردته استفاده میکنی خدا درمون درد ماست میتونیم باهاش ارتباط بگیریم مگه مجبوریم حتما ذاتش رو کشف کنیم اصلا نشدنیه همین که صفاتش رو بشناسیم و باهاش ارتباط برقرار کنیم کافیه دیگه نفس عمیقی کشیدم: آیه 263 ؛ این سنت و روش خداست خدا برای رقم زدن فضای امتحان از نظرها پنهان میشه و واکنش سریع به کارهای خوب یا بد ما نشون نمیده برای اینکه خودت تمرین کنی رشد کنی مثل پدر یا مادری که میخواد دوچرخه سواری یاد بچه ش بده لازمه گاهی دستش رو از پشتش برداره وگرنه تا ابد باید با کمک رکاب بزنه ممکنه بچه چند باری هم بخوره زمین طبیعیه هزینه رشدشه اگر نخوره زمین هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نمیگیره تو وجودی هستی در عالم که بناست رشد کنی کسب فیض کنی پرورش پیدا کنی برای همین خلق شدی! حالا ایستادن و تماشا کردن زمین خوردن بچه برای پدر و مادر سخته! ولی خب مجبوره تحمل کنه گناه همون لحظه ایه که بچه میخوره زمین و سر زانوش خون میفته میزنه زیر گریه درباطن یه همچین حالی داره روح انسان اون لحظه چون تمام کائنات همسو با خواست خدا هستن گناه تو جهت گیری خلاف جهت اونهاست مثل شنا کردن خلاف جریان وقتی گناه میکنی تمام کائنات حتی سلول های بدنت باهات دشمن میشن و دیگه باهات هماهنگ نیستن پس خودتو به وضعیت بدی انداختی توبه هم این نیست که بگی خدایا من رفتم خوش گذروندم تو رو ناراحت کردم نه... باید بگی خدایا من به خودم به پاکی و طهارت روحم صدمه زدم تو غصه ی منو خوردی! ببخشید...
مثل بچه ای که دستشو می برّه میره بغل مادرش! باید احساس درد کنی یه عبارتی در قرآن هست در دعای کمیل هم هست میفرماید ظلمتُ نفسی. من گناه کردم خودمو زدم! پس خودتو بیچاره کردی! یا وقتایی که آدم توی چالشی که توش هست به بن بست میرسه و سختی میکشه این لحظه ها به خدا هم سخت میگذره ولی اگر دخالت کنه تو دیگه هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نمیگیری کتایون گرفته گفت: پس چکار باید بکنیم؟! _بچه چکار میکنه این مواقع؟ خودش میره بغل مادرش یکم خودشو لوس میکنه مامان ببین پام خونی شده ببین لباسم پاره شده... مامانشم نازشو میکشه باز سوار دوچرخه میکنه دوباره تمرین میکنه تلاش میکنه اینبار دیگه زمین نخوره و بالاخره دوچرخه سواری یاد میگیره! هر بار که انسان یه کار خوبی میکنه چون با اختیاره تمام کائنات شاد میشن بیشتر از همه خود خدا... همه می ایستن تماشاش میکنن طبیعت، ذرات، فرشتگان میگن خدایا ببین این دیگه چه موجودیه خودش همینجوری بلند شد رفت اینکار خوب رو کرد بخاطر تو! بذار کلی هدیه معنوی بهش بدیم بذار جایزشو بدیم وجودش رو پر از نور کنیم! خدا هم خیلی خوشحاله دوست داره اون بنده رو بغل کنه نوازش کنه ولی میگه نه... صبر کنید انقدر زود جواب ندید نمیخوام خودش رو تکرار کنه بذارید جلو بره رشد کنه بیشتر خودش رو نشون بده باز مثل مادری که بچه ش یه کار جدید یاد گرفته مثلا یه کلمه ی جدید خیلی خوشحاله دوست داره کلی قربون صدقه ش بره ولی بابت اون یه کلمه اگر خیلی تشویقش کنه اون بچه هی همون کلمه رو تکرار میکنه که هی تشویق بشه میخواد بیشتر یاد بگیره پس ذوقش رو پنهان میکنه باز باهاش تمرین میکنه برای همینه که ما گاهی توی صحنه های مختلف زندگیمون احساس تنهایی میکنیم فکر میکنیم خدایی نیست ولی هست فقط سکوت کرده منتظر حرکت بعدی توئه! البته بعضی جاها هم خودشو نشون میده اگر خواب نباشی حتما میبینی... خب... آیه ۲۷۰ میفرماید ببخش تا بخشیده شوی رفتار عادلانه خدا با بشر یعنی همین تو این صفات رو از خدا گرفتی که رشد بدی و در خودت تقویت کنی هدف رشد توئه پس اگر بخشش خدا رو میخوای همون صفت رو درخودت تقویت کن ببینید چه معامله زیباییه! هم موجب رشد تو و هم موجب رشد جامعه ت میشه... ژانت_از آیه 277 من یه سوال دارم زکات پولی هست که شما به پیامبر میدید در حالی توی قرآن گفته پیامبر از شما پول نمیخواد خب این یعنی چی؟ _میگه پیامبر مزد پیغمبری نمیخواد که نمیخواد! پول زکات که تو جیب پیغمبر نمیره! پولیه که برای اداره جامعه اسلامی و کمک به نیازمندان استفاده میشه حتی برای رفع همین شبهه خانواده پیامبر که سادات میش و بنی هاشم حتی فقراشون هم حق ندارن از زکات دریافتی داشته باشن برای اینکه به اونها هم به سبب خویشاوندی با پیامبر ظلم نشه و حقشون بهشون برسه یه حساب جدا براشون باز میکنه به اسم خمس که نگن دست فامیل پیغمبر تو بیت الماله کتایون فوری گفت: بله حساب جداگانه اگر صدقه چیز خوبیه چرا خانواده پیامبر نمیگیرن؟ _میخواستم اینو تو آیه خمس توضیح بدم ولی حالا که گفتی همینجا میگم اولا علت حساب جداگانه رانت یا تکریم یا بخور بخور یا هر چیز دیگه نیست علتش رو گفتم فقط به خاطر اینه که خانواده پیغمبر با سهم زکات که سهم بسیار بزرگتریه ارتباط نداشته باشن تا شک و شبهه ای پیش نیاد منبع مالی و خزانه خمس در برابر زکات اصلا به حساب نمی آد! برای درک این مسئله باید موارد تعلقات زکات و خمس رو بررسی کنیم زکات به چه چیزهایی تعلق می گیره؟ زراعت مردم تقریباً ۷۰ درصد مردم اون زمان تولید کننده بودن و در تامین صندوق زکات سهم داشتن اما خمس به چه چیزهایی تعلق میگیره؟ فقط یک پنجم مال بلا استفاده در طول سالیان چند درصد مردم مال بلا استفاده در طول سالیان دارن که یک پنجم سهمش رو بخوان بدن اینجا؟ تامین کنندگان صندوق خمس قشر خاصی از جامعه هستند و بسیار اندک تازه کلی راه در رو داره پولت رو خرج کنی و خمس رو ندی ولی زکات رو باید حتماً بدی
اگر بخور بخور هدف بود زکات شرایط بهتری داشت خمس پول اندکیه که به دست ولی جامعه میرسه که به صلاحدید برای فقرای سادات که فامیلشن و سهمیه زکات ندارند و البته در امور دیگه مصرف بشه حکم خمس برای حیات و تنفس اقتصاد جامعه بسیار مفیده و باعث به گردش درآوردن پول در جامعه و جلوگیری از حبس مال میشه تنها راه چاره جلوگیری از حبس سرمایه و به گردش درآوردنش در بستر تولید و تبادل و نجات از رکود اقتصادیه! نباید احتکار به صرفه باشه _ آیه ۲۸۲ میگه شهادت زن نصف مرد اعتبار داره یعنی دو زن به اندازه یک مرد ارزش دارن؟ آخه این یعنی چی؟ _ شهادت دو زن با یک مرد برابری میکنه یعنی یک مرد قدر دو زن ارزش داره؟ میدونستی دیه دو دست و دو پا و دو چشم از دیه قتل یک انسان بیشتره؟ اونوقت الان باید نتیجه بگیریم دو پا و دو دست و دو چشم آدم از کل جسمش با ارزش تره؟! شهادت دادن جزء حقوق انسانها نیست یک جور ادای تکلیف محسوب میشه چون این دادگاهه که شاهد رو احضار میکنه و این حتی به نوعی زحمت تلقی میشه بنابراین اینکه شهادت کسی رو جایی نپذیرن به معنی رفع تکلیف از اون فرده نه تضییع حقوقش اصلا اگر بنابر بی ارزشی قول زنه چرا باید شاهد قبول کنه میگه اصلاً شهادت زن پذیرفته نیست کی به کیه مثلاً توی اون جامعه کسی بهش بر میخوره؟ معمولا شهادت جایی نیاز میشه که جرم و جنایتی رخ داده باشه خب چون همیشه حضور کمّی مردها در اینگونه جدلها پررنگ تره پس برای شهادت دادن مستحق تر هستن مثلا کسی بخواد یکی رو بکشه قطعا جای خلوت و وقت خلوت اینکارو میکنه دیگه! قطعا احتمال حضور یه مرد تو چنین صحنه ای چندین برابر یه خانومه توی امور اقتصادی هم نه اینکه خانمها هوش و استعداد کمتری دارن اما تعداد آقایونی که فعالیت اقتصادی میکنن از خانمها مجموعا بیشتره مخصوصا با مدل اسلام که وظیفه مالی به عهده زنها نمیگذاره پس توی شهادت هم به لحاظ کمّی آقایون در اولویتن همین... کتایون_آیه ۲۸۴ خدا میگه هر کس رو بخوام میبخشم و هر کس رو بخوام مجازات می کنم! یعنی چی؟ _این خواستن با فعل یشاء بیان میشه زبان عربی اینطوریه هر حرف و واژه کلی توضیح داره که تو ترجمه ذکر نمیشه یشاء به معنی خواست دو طرفه است یرید به معنی اراده انفرادی یشاء در واقع اراده‌ای در جواب اراده دیگریست خدا تصمیم سلیقه‌ای علیه کسی نمیگیره و بارها تو همین قرآن تکرار میکنه هرکس به هرجا میرسه از عمل خودشه سوره آل عمران آیه 22 به نظر من همین عبارت "و هم لا یظلمون" آخر آیه خطاب به جهنمیان میتونه برای یک انسان حق طلب دلیل ایمان آوردن به خدا باشه خدایی که حتی به یک جهنمی که هر کاری از دستش براومده کرده حاضر نیست ظلم کنه و میفرماید هر چی هست نتیجه عمل خودشونه چون اصلا خدا ظلم نداره تماما عدله صدای زنگ تلفن کتایون باعث شد سکوت کنم نگاهی به صفحه گوشی انداخت و بعد قطعش کرد چند ثانیه مشغول نوشتن پیامی شد و بعد رو کرد به من: ببخشید ادامه بده ترجیح دادم سوالی نپرسم و ادامه دادم: آیه ۳۱ خدا نسبت به همه بندگان رئوف و مهربان است همه... بی هیچ قید و شرطی این دیگه بستگی به بنده ها داره که چطور با این محبت مواجه می‌شن و چه جوابی بهش میدن همه مگر کسی که خودش از زیر این چتر بره بیرون یه سوال تا حالا هیچ کس رو تو زندگیتون دیدید که همه آدم ها رو مستقل از رنگ و نژاد و نسبت به یک اندازه دوست داشته باشه و فقط رفتار انسان رو ملاک قرار بده نه هیچ چیز دیگه‌ای؟ اصلاً کسی تا به حال چنین ادعایی کرده؟ همه قهرمانها ها نهایتاً به فکر قوم خودشون هستن نه همه مردم جهان حتی اگر هم باشن نمی تونن ادعا کنن که همه مردم جهان رو به یک اندازه دوست دارن مگر کسی که اتصال به این نگاه داشته باشه آیه ۳۷ یه سوال از تو دارم ژانت طبق گفته قرآن و البته به اذعان انجیل مریم عبادت روزانه داشته پس چرا مسیحی‌ها عبادت روزانه ندارن؟ _ خب چون اون مریم مقدسه ولی ما انسان‌های عادی هستیم لازم نیست به اندازه ی ایشون عبادت کنیم _ ولی الگویی که خاصیت تبعیت نداشته باشه که الگو نیست الگوها برای شبیه شدن به وجود میان نه برای مجسمه شدن متفکر گفت: نمیدونم شاید... و من ادامه دادم: ۴۵ میگه عیسی کلمه خداست کلمه چیه؟ انسانی که کلمه خداست! این یادتون باشه بعداً راجع بهش صحبت می‌کنیم آیه ۴۶ هم یه نکته داره خدا میگه معجزه مسیح اینه که در کودکی و در کهنسالی حرف میزنه خب درسته در نوزادی صحبت کردن معجزه ست
اما در کهنسالی که همه حرف میزنن چه معجزه‌ای؟! ها صبر کن راستی مسیح که جوان بود وقتی عروج کرد! پس معجزه بعدی بازگشت مسیح و سخن گفتن با مردم در کهنسالیه که قرآن بهش اشاره میکنه و باور مسیحی‌ها هم هست ژانت لبخندی زد: درسته دوباره نگاهم برگشت روی دفترم: آیه ۶۱ آیه مباهله ست یک حادثه تاریخی در صدر اسلام ژانت_ مباهله یعنی چی؟ _ یه سنته که وقتی دوتا دین با هم بحث اصولی می‌کنن و همه روش‌های استدلال رو طی می کنن ولی نتیجه نمی‌گیرن و هنوز هر دو ادعا دارن که بر حق هستن قرار می گذارن که دو گروه همدیگه رو نفرین کنن تا مشخص بشه کی بر حقه به این عمل میگن مباهله بین پیامبر اسلام و مسیحیان مدینه همین اتفاق افتاد ژانت کنجکاو بپرسید: نتیجه چه شد؟ _ بنا شد اسقف های مسیحی با تمام طائفه شون بیان و پیامبر هم با طایفه خودش پیامبر طائفه ای نبرد فقط با خانواده خودش سر قرار حاضر شد ولی اونها نیومدن یعنی پشیمون شدن _ واقعاً؟ خب خانواده پیامبر کی بود همسرش خدیجه؟ _ نه گفتم که متاسفانه حضرت خدیجه توی شعب ابی طالب یعنی اصلاً قبل از هجرت به مدینه از دنیا میرن پیغمبر به همراه دخترش فاطمه و همسر و فرزندان فاطمه برای مباهله رفتن _ فاطمه دختر خدیجه است یا همسر دیگه ای؟ گفتم: بله دختر حضرت خدیجه _ همسر و فرزندانش چه کسانی هستن؟ _ همسرش همون امیرالمومنین علی‌بن‌ابیطالب که گفتم داماد پیغمبر بودن فرزندانشون هم حسن بن علی و حسین بن علی نوه های پیامبر _ حالا واقعا اسقف ها نیومدن؟ _ نه نیومدن بعد از مکث کوتاهی کتایون سر حرف رو باز کرد: _ آیه ۷۲ میگه هرکی از اسلام خارج بشه حکمش اعدامه خب این چه قانونیه ملت رو حبس می کنید توی دینتون؟ _ اولاً این حکم علت داره یهود شمال مدینه قرار گذاشتن که برای کوچک کردن اسلام با حجمه فرهنگی، بهش ایمان بیارن و بعد از چند روز مجدد از دین برگردن بگن چیزی ندیدیم چون اینها بین مردم اهل کتاب بودن خیلی اثرگذاریشون به لحاظ روانی بالا بود خدا هم پیش دستی کرد این حکم رو داد نقشه شون رو سوزوند اما در مجموع دین موروثی چیز خوبی نیست خیلی از صاحب نظران هم معتقدند که بهتره امکانی باشه که از یه سنی هر فردی بیاد دین خودش رو اعلام کنه و بتونه تغییر بده در هر صورت یه سری بحثهای فقهی داره که باید حل بشه ولی در کل کسی تحقیق کنه هیچ وقت تصمیم نمی‌گیره از اسلام خارج بشه و وارد دین دیگه بشه اگر یک مقایسه کنید پیش خودتون شهادت میدید مگر اینکه بخواد کافر باشه که اینجا دیگه تغییر دین معنا نمی ده _ ولی اگر این امکان وجود داشت یا به وجود می‌اومد می دیدید که چقدر توی تعداد ریزش می کنید _ خنده داره واقعا باشه شما میتونید با این حرف‌ها خودتون رو آروم کنید ولی واقعیت اینه که بی اعتقادی و دین شناسنامه‌ای توی همه ادیان هست اما شیب جذب اسلام با هیچ دینی قابل مقایسه نیست بیشترین تعداد جذب در سال و تغییر دین تشرف به اسلامه اینو که میدونی این که دیگه با آگاهی محضه امروز تو بروکسل پرتکرارترین اسم محمده! اینارو کی مجبور کرده کشور اسلامی هم که نیست! سکوت کمی طولانی شد نگاهی به دفترم انداختم: خب به نظرم جزء سه هم تموم شد... کتایون مامانت جواب نداد؟ _چرا... همون دیشب پیام داده بود منم صبح دیدم گفت میشناسدش! _چقدرخوب پس میتونی ازش بپرسی دیگه _آره حالا برم خونه حتما سوال پیچش میکنم امیدوارم راستشو بگه! ژانت با چشمهای درشت بینمون نگاه چرخوند: موضوع چیه؟ صدای اذان گوشیم بلند شد بلند شدم برای وضو گرفتن و کتایون مشغول توضیح ماجرا شد همین که وارد اتاق شدم و چادرم رو برداشتم که سر کنم دیدم ژانت خندان جلوی در ایستاده جعبه تسبیح ها هم توی دستش: _ببخشید این از دیشب پیشم موند برده بودم اتاقم یادم رفت برات بیارم با خنده رفتم جلو و جعبه رو ازش گرفتم: قابل نداشت بذار الان برات میارمش خندید: تعارف نکن یهو دیدی همه رو برداشتم ها جا نمازم رو باز کردم و تسبیح رو به طرفش گرفتم: اصلا همش مال تو به جز این... و تسبیح تربت رو جدا کردم و گذاشتم روی سجاده پرسید: چرا مگه این چه فرقی با بقیه داره اصلا نگفتی خاک کجاست؟ گفتم: این تسبیح از خاک کربلا درست شده _کربلا کجاست چرا از خاکش تسبیح درست میکنید تسبیح سنگی که قشنگتره نفس عمیقی کشیدم: ولی این خیلی حس بهتری داره بیا یه دقیقه بگیر دستت ببین چطوره تسبیح رو از دستم گرفت و توی دستش نگه داشت صدای اذان قطع شده بود خواستم قامت ببندم که تسبیح رو گرفت طرفم: راست میگی خاک یه جورایی حس زندگی داره شاید خاک از سنگ بهتر باشه من میرم تو هم نمازتو خوندی بیا ژانت با تسبیح ام البنینش رفت و من هم قامت بستم!... کپی مجاز🦋 🍃تالار نقد https://eitaa.com/joinchat/1914306642Ce8f8367977
∞♥∞ 🍁 یعنی تکرار حرف های خوب و بیان آرزوهای بلند در محـــــضر خـدا حیف است در خانه خدای با عظمت حرف های کوچک بزنیـــم! دعاهای بـــزرگ ، ما را خــدا میکند. ➕حجت الاسلام پناهیان ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
📌 🌅 با تو کامل می‌شود تمام نیمه‌هایم... 🙏 اللهم عجل لولیک الفرج ❤️ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
∞♥∞ ✍ 🍃 چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشـاوندی گاهگاهی به محضــر مرحـوم قاضی شرف‌یاب می‌شدم، یک‌روز در نجف {درکنار} مدرسه‌ای ایستاده بودم ڪه مرحوم آیت‌اللـہ قاضی از آنجا عبورمی‌کردند، چون به من رسیدند دست‌خود را به‌روی شانه‌ام گذاردند و گفتند: ای فرزند، دنیا می‌خواهی نمـــازشـب بخوان، آخرت می‌خواهی نمازشب بخوان! 🌿 (ره) ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7