•|💠بروید با هم بسازید
توصیه های رهبر معظم انقلاب به زوج های جـوان
گردآوری : محمدرضا حدادی
انتشارات : کتاب دانشجویی
"به خصوص سالهای اول، این چهار پنج سال اول، با هم سازگاری داشته باشید . . .
این طور نباشد که یکی اندکی ناسازگاری نشان داد، آن دیگری هم حتماً در مقابل او ناسازگاری نشان بدهد. نه! هر دو با هم سازگاری نشان بدهید و اگر دیدید همسرتان ناسازگاری کرد، شما سازگاری نشان دهید. این جا از آن جاهایی است که سازش و کوتاه آمدن خوب است . ."
#پیشنهادی_نوالقلم🖋
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
ما شیعه ها، ما شیعه ها....
قصه های باشکوهمان را وامی گذاریم و به حواشی مشغولیم. روز اول ذی الحجه را پاس می داریم آن هم برای دشمنی با #ولنتاين و نه این که پی آن باشیم که از این زوج شیعه چه اندیشه ای تراویده . . !؟
سالهاست ذیل اعمال روزهای مفاتیح قصه ی مباهله را خوانده ام و از خودم پرسیده ام، چه رخ داده در آن لحظه ی باشکوه . . ؟!
کدام یک از مسلمانان شاهد آن دقایق و واقعه بودند، کدام اهل مدینه این لحظه ها و قدم های آن پنج تن را به تماشا نشسته اند . .!؟
کاش آن زمان یکی رفته بود و با بزرگان مسیحی مصاحبه کرده بود؛ شما چه دیدید آقایان . . !؟
از آن زن؛ میان آن حضور باشکوه اجتماعی چه دیدید . .؟!
و چه با ادب و احترام کنار کشیدید !!!
قصه ی شما و آن پنج تن چه بود که ما این همه بی خبریم از آن حیرت بزرگ.....
افسوس از ما شیعیان، افسوس...
|قصه آن پنج نفر...|
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم۲۰﴾○﴿🔥﴾ #part_20 برگشتم … اما با حال و روزی که همه فهمیدن نباید بیان سمتم … . . گ
این داستان واقعی رو خیلی دوست دارم ...
چون یک نفر تو قلب بدترین شرایط اما فرصت تحول و رشد رو پیدا میکنه...↻!
این یعنی ما بهانه ای برای سکون و رخوت نداریم
شهید عباس دانشگر چه قشنگ گفته :
"حرکت جوهره اصلی انسان است و گناه زنجیر
من سکون را دوست ندارم ؛
عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است !"
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
📚رهبر انقلاب :
از جمله کارهای بسیار مهم، کتابخوان کردن زنان است متاسفانه زنان ما با کتابخوانی خیلی انسی ندارند !
این کتابها معارف بشری است که ذهن ها را برای بهتر فهمیدن بهتر اندیشیدن بهتر ابتکار کردن و در موضع صحیح تری قرار گرفتن آماده میکند . . .
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
•|دختری را به همسری برگزین که کتاب میخواند
یک نوشتهی بسیار زیبا به نام «با دختری ازدواج کن ... که کتاب بخواند» و یا کتابخوان باشد که اینجا برایتان میآورم. این متن میتواند تصویری زیبا (و بسیار زیبا) تر از تصاویری باشد که از این روزها از زن و دخترِ مطلوب در شبکههای اجتماعی و صنعتِ مدلینگ برای ما نمایش میدهند امیدوارم شما هم این متنها را به اشتراک بگذارید ..↻
•|🌿:)
•|🤎`با دختری ازدواج کن که کتاب بخواند
-با دختری ازدواج کن که پولش را به جای لباس خرج کتاب کند
-دختری که فضای کمد لباسهایش تنگ باشد ؛ نه از زیادی لباس ؛ از نگهداری کتاب
-دختری که لیست بلندی از کتابها را برای خواندن تهیه کرده است ...
-دختری که کارت کتابخانه سالهای کودکیش را هنوز با خود دارد.
-دختری را پیدا کن که اهل خواندن باشد. تشخیصاش سخت نیست
حتماً همیشه در کیفش کتابی برای خواندن دارد.
-کسی که به کتابفروشی، عاشقانه نگاه کند و پس از یافتن کتابی که مدت ها در جستجویش بوده،
اشک شوق در چشمانش حلقه زند. کسی که بوی کاغذ کاهی یک کتاب قدیمی، برانگیختهاش کند.
-با دختری دوست شو که اگر در کافه منتظرت ماند، انتظارش را با خواندن کتاب پر کند.
کسی که وقتی وارد کافه شدی، نتواند نگاهش را از کتاب به سوی تو برگیرد.
اگر روبرویش نشستی و دیدی قهوهاش سرد شده، قهوهی دیگری برایش بگیر . . .
هر چند دومی هم در انتظار توجه او، سرد شود.
-اگر از خاطره مطالعه کتابهای بزرگی با هیجان و احساس زائد الوصف سخن گفت ؛
تشویقش کن چرا که او لذت اغراق را در درک و فهم تجربه میکند و نه زیبایی ظاهر . . .
✒️ ★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
•┈┈••✾•◈💠◈•✾••┈┈•
┅┄「هانادختریازدیارمسیح. . .! ⃟🌸」┅┄
قسمت سوم :
ساعتهای متوالی بحث و مناظره ..
هانا هر بار به منابع دینی خودش هرچند که خالی از تحریف نبود؛ رجوع میکرد و اونها رو با منابع اسلام تطبیق میداد ..
علی ظاهرا در بحثهای عقیدتی توانمند بوده چرا که بعد از مدتی هانا به حقانیت اسلام با قلبش ایمان آورد اما به کسی که باعث آشنایی و تشرفش به اسلام شده هم علاقه مند میشه .
هانا علی را دوست داره . . .
چندین مسئله اینجاست اون نمیدونه با ابراز اسلامش چه بلایی سرش میاد ؟!
و شاید هم میدونه ولی نمیخواد از چیزی که قلبش پذیرفته ؛ برگرده ..
خانواده ای که تعصب مذهبی بالایی دارن و از نظر اونها هم حکمی شبیه ارتداد در مورد کسی که از مسیحیت برگرده وجود داره ⚠️(توبیخ و تنبیه و مرگ با سوزاندن و عذاب شدید ...)
این وسط بخصوص عموی هانا خیلی متعصبه و شخصیت ذی نفوذی در لبنانه!!! به محض رسانه ای شدن این ماجرا ابعاد جدیدی مطرح میشه ؛ حکم ارتداد بهمراه سوزاندن و اذیت و آزار پدر و مادرش .....
تصمیم گیری ساده ای نیس ..
قطعا برای یک دختر نوجون که دنبال هویت اصیل خودش میگرده ؛ چالش بزرگی بوده ..
نمیدونم چطور با پدر و مادرش صحبت کرد ؟!
چه چیزهایی گفت ..
چه چیزهایی شنید ..
من خیلی چیزها رو نمیدونم
اما همینقدر میدونم ؛ پدر و مادرش روح بزرگی داشتن که اجازه دادن هانا خودش دینش رو انتخاب کنه اما قصه دردناکه خیلی دردناک !!!
چون مجبورن برای حفظ جونش اونو از خودشون دور کنن ....طوری که کسی نفهمه اون کجاست و دست کسی بهش نرسه ...
برگرفته از واقعیت
به قلم : آزاده عسکری(روشنا)🖋
⊰᯽─┈⃟🌸 𖤓─╌❊╌─🌸 ⃟ 𖤓─┈⊰᯽⊱
پرش به قسمت قبل ↻
https://eitaa.com/non_valghalam/55118
پرش به پارت اول⇩
https://eitaa.com/non_valghalam/55018
⊰᯽─┈⃟🌸 𖤓─╌❊╌─ ⃟🌸 𖤓─┈⊰᯽⊱
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم۲۱﴾○﴿🔥﴾
#Part_21
وسایلم رو جمع کردم و زدم بیرون … ویل هم که انگار منتظر چنین روزی بود؛ حسابی استقبال کرد …
.
تمام شب رو راه رفتم و قرآن گوش دادم … صبح، اول وقت رفتم در خونه حنیف زنگ زدم … تا همسرش در رو باز کرد، بی مقدمه گفتم: دعاتون گرفت … خود شما مسئول دعایی هستی که کردی … نه جایی دارم که برم … نه پولی و نه کاری …
.
با هم رفتیم مسجد … با مسئول مسجد صحبت کرد … من، سرایدار مسجد شدم …
من خدایی نداشتم اما به دروغ گفتم مسلمانم تا اجازه بدن توی مسجد بخوابم …
.
نظافت، مرتب کردن و تمییز کردن مسجد و بیرونش با من بود … قیچی باغبونی رو برمی داشتم و می افتادم به جون فضای سبز بیچاره و شکل هایی درست می کردم که یکی از دیگری وحشتناک تر بود … هر چند، روحانی مسجد هم مدام از من تعریف می کرد … سبزه آرایی های زشت من رو نگاه می کرد و نظر می داد … .
.
بالاخره یک روز که دوباره به جون گل و گیاه ها افتاده بودم، اومد زد روی شونه ام و گفت … اینطوری فایده نداره … باید این بیچاره ها رو از دست تو نجات بدم ….
.
دستم رو گرفت و برد به یه تعمیرگاه … خندید و گفت: فکر می کنم کار اینجا بیشتر بهت میاد …
ضمانتم رو کرده بود … خیلی سریع کار رو یاد گرفتم … همه از استعدادم تعجب کرده بودن … دائم دستگاه روی گوشم بود … قرآن گوش می کردم و کار می کردم …
.
این بار، روح حنیف تنهام گذاشته بود … نه چیزی کم می شد، نه کاری غلط انجام می شد … بدون هیچ نقص و مشکلی کارم رو انجام می دادم …
پرش به پارت قبل↻
https://eitaa.com/non_valghalam/55221
پرش به پارت اول⇩
https://eitaa.com/non_valghalam/54488
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
★᭄ꦿ↬𝒏𝒐𝒏.𝒗𝒂𝒍𝒈𝒉𝒂𝒍𝒂𝒎
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
#کپی_آزاد
نشرخوبیهاصدقهجاریه🌿(:
🏃🏻♂...🔥