دانشمندان کشف کرده اند آب هم شعور دارد ودر مقابل دعا خواندن و محبت و غم واکنش نشان میدهد . آری آب هم شعور دارد . آب هم قلب دارد ، دل آب هم خون است وقتی از چشمه میجوشد به یاد تشنگی انسان میجوشد واین تکامل آب است جوشیدن برای انسان کامل نه انسانی که گناه از حیوان پست ترش کرده انسان بی گناه حسین ع است انسان کامل . که تشته است ودل آب برای تشنگی او خون است مولکول های آب شهادت میدهند نسبت به حالات انسان . ودل آب خون است برای آن انسان کامل برای همین وقتی به رگها ی انسان ود ل انسان میرسد ، آب خون میشود دل آب خون میشود وتشنه ی شهادت بودن فطری انسان است که آب هم شهادت میدهد که کربلا تشنه ی خون توست وانگونه که آوینی میگوید وهرشهید کربلایی دارد... دل خاک هم خون است برای تو و تربت تو در موزه ایست که عاشورا تبدیل به خون میشود . 🎞⃟🍇 کپی حلال #ألّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلى‌مُحَمَّدٍوآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم‌ ─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─ @estoory_mazhabi ─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─

•|واقع بینی کافی نیست بلکه ؛ باید دید از چه زاویه ای واقعیات را می‌بینیم؟ زاویه هایی که که علاقه ها و خیال پردازیهای ما ایجاد می‌کند ؛ محل مناسبی برای دیدن واقعیات نیست . . .|•🌿 🎞⃟🍇 کپی حلال #ألّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلى‌مُحَمَّدٍوآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم‌ ─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─ @estoory_mazhabi ─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─

#پروفایل ❓موضوع: اقامون❤️ ✅کپی_حلال #هفته_بسیج ✿⃟🌸 ‌‌‎• @estoory_mazhabi • ✿⃟🍂

💕هر گاه عیبی در من دیدی به خودم خبر بده نه کسی دیگر چون تغییر آن دست من است... کار اولت باعث پیشرفت و بهبودم میشود اما گزینه دوم غیبت است و مرا در تاریکی نگه میدارد ╭─••❈✿♡❀♡✿❈••─╮ @estoory_mazhabi ╰─••❈✿♡❀♡✿❈••─╯

#استوری📲 •[یا مَنْ عِنْدَهُ نَیلُ الطَّلِبَاتِ]♥! ای کسی که رسیدن به تمام خواسته‌ها در دست توست..((:🌱 #ألّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلى‌مُحَمَّدٍوآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم‌ ─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─ @estoory_mazhabi ─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─

#استوری📲 من‌بسیجی‌ام...(: #هفتھ‌بسیج‌🌱 ╭─••❈✿ ‌‌♡ ♡ ✿❈••─╮ @estoory_mazhabi ╰─••❈✿♡ ♡ ✿❈••─╯

🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت10 *** نماز که تمام شد، امید سرش را آورد کنار گوش حسین و گفت: - فردا صبح حانان با یه پرواز اردنی میاد ایران. حسین فقط سرش را تکان داد و گفتن تسبیحات را قطع نکرد. قرارش با سپهر بود؛ قرار گذاشته بودند تسبیحات بعد نماز را هیچ‌وقت ترک نکنند. ذکرش که تمام شد، برگشت سمت امید: - از کدوم کشور می‌آد؟ - ترکیه. حسین بلند شد و پشت سرش، امید قدم تند کرد تا به حسین برسد و هم‌قدم‌ش شود: - حاجی این اویس کیه که انقدر خبراش دقیقه؟ حسین بدون این که برگردد، لبخند کمرنگی زد: - اویس اویسه دیگه! امید شاکی شد: - حاجی چرا می‌پیچونی آخه؟ - چون نمی‌شه بهت بگم. حداقل فعلا نمی‌شه. ممکنه جونش به خطر بیفته. وارد اتاق جلسات شدند. بقیه بچه‌های تیم زودتر نمازشان را خوانده بودند. کمیل که کنار عباس ایستاده بود، جلو آمد و سلام کرد. حسین با کمیل دست داد و چندبار زد سرش شانه‌اش. پشت میز نشستند و حسین، کمیل را توجیه کرد. قرار شد عباس ت.م«تعقیب و مراقبت» سارا را بر عهده بگیرد و کمیل هم حواسش به حانان باشد. بعد بیسیم زد به میلاد و گزارش خواست. میلاد با بی‌حوصلگی گفت: - حاجی صبح تاحالا از جاشون تکون نخوردن. فقط برای ناهار یه سر رفتن رستوران هتل. کسی هم نیومد سراغشون. ⚠️ #ادامه_دارد ⚠️ 🖋 #فاطمه_شکیبا #روایت_عشق 💞 ╭─••❈✿ ‌‌♡ ♡ ✿❈••─╮ @estoory_mazhabi ╰─••❈✿♡ ♡ ✿❈••─╯

کم آورده پیشت مردی... قبل همون چیکار کردی...؟! #استوری #سردار_دلها ╭─••❈✿ ‌‌♡ ♡ ✿❈••─╮ @estoory_mazhabi ╰─••❈✿♡ ♡ ✿❈••─╯