🔴 تلنگر
استاد قرائتی:
اگر💡 لامپی در یك خیابانی بزنند، افرادی بیایند این لامپ را بشکنند.🔨
لامپ 💡دوم را بزنند، لامپ دوم را هم بشکنند.⛏
لامپ 💡سوم را بزنند، لامپ سوم را هم بشکنن .🔨
اگر یازده لامپ بزنند و مردم نااهل بشکنند .⚒حکما عاقلی دیگر می گوید:
🔴لامپ دوازدهمین راوصل نکـن❌
💢 ایـن ها هنوز آدم نشده اند،لیاقت ندارند بگذار در تاریکی باشند.⚫️
🛑یازده امام آمد و یازده چراغ هدایت را شهید کردند .🕊💔🙂
🌿چراغ دوازدهمیـن را دیگر خداوند وصل نکرد.
🔴 مي گوید: «هر وقت آمادگی اش را داشتید،شماهنوزمتمدن نشده ای
🌸🌸🌸
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
@estoory_mazhabi
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
🌸کمپوت لوبیا
حاج آقای شفیعی روحانی بود اما لباس نمی پوشید..
مسئول بخش تبلیغات گردان ذوالفقار بود..
همه دوستش داشتند...
بسیار شوخ و دلنشین بود با همه سر شوخی داشت..
وقتی بهش می گفتیم بخش تبلیغات دقیقا در جبهه چکار می کند؟
جواب میداد: میدانی مخابرات یعنی چه؟
می خوابم برات یعنی شما مخابراتی ها دائم خوابید 😁😁😁
یک روز بچه های تدارکات برای اذیت کردنش،
دعوتش کردند
به چادر تدارکات و یک کنسرو لوبیا را کاغذ رویش را با کمپوت گیلاس عوض کردند
و پس از اینکه کلی تحویلش گرفتند و تعریف کردند،
کنسرو لوبیا را جلوی او گذاشتند و او هم با کلی تشکر از بچههای تدارکات که واقعا زحمات زیادی می کشند،
کنسرو را باز کرد و بدون توجه به اینکه کمپوت گیلاس نیست تا آخر خورد و در آخر میان خنده بچه ها گفت:
بهرحال از یک خرس موکندن غنیمت است 🤣🤣🤣
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
@estoory_mazhabi
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
🌠☫﷽☫🌠
✍️#آثار_نماز_شب :
نماز شب موجب
- رضايت پروردگار،
- دوستى فرشتگان،
- سنت پيامبران،
- نور معرفت،
- ريشه ايمان،
- آسايش بدنها،
- مايه ناراحتى شيطان،
- سلاحى بر ضدّ دشمنان،
- مايه اجابت دعا،
- قبولى اعمال و #بركت در روزى است.
#نماز_شب
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
@estoory_mazhabi
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
هر بدی را
به دشمن نرسان
که ممکن است
روزی دوستت گردد❤️
و هر رازی را
با دوستت در میان نگذار
که ممکن است روزی
دشمنت گردد❤️
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
@estoory_mazhabi
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
🔴ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
ازش پرسیدم: چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن،
عکس روی کمپوت ها رو نکنن!!
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت:
اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!!
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
@estoory_mazhabi
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
2.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- مجری: چند سال سن دارید و انشالله تا کجا ادامه خواهد داشت؟
+ جوانترین پدر پرجمعیت خانواده ایرانی با ۱۳بچه:
ما هنوز شروع نکردیم که ادامه بدیم!
ماشاءالله
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
@estoory_mazhabi
─━━━━•❥•⊱✿⊰•❥•━━━━─
سلبریتیها معادلِ انسانی شبهرویدادها هستند، چون آنها شخصیتهایی هستند که فقط بهوسیلۀ رسانهها و برای آنها آفریده شدهاند. سلبریتیها آدمهای جعل شدهاند ؛ بورستین میگوید در جامعۀ آمریکا این شخصیتهای مصنوعی بهصورت فزایندهای دارند جای قهرمانان اصیل را میگیرند.
... یک شبهرویداد در واقع رویدادی است که صرفاً بهوسیلۀ رسانهها و برای رسانهها برنامهریزی و آفریده میشود.
برشی از کتاب «خدایان بدکردار»/فصل دوم؛ صفحهٔ ۶۷
⚜ @estoory_mazhabi
🇮🇷『 استوری مذهبی 』🇵🇸
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_شصت ❣❣❣❣❤️❤️❤️❤️❤️❤️❣❣❣❣ به روايت امير حسين ..........
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_شصت_ويكم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
به روايت راوي ( سوم شخص )
محمد جواد مات و مبهوت اتفاقی که افتاده فقط به رفتن امیرعلی نگاه میکنه، الان فقط اون حال دوستش رو درک میکنه ، چون میدونه امیرحسین فوق العاده رو مسئله محرم و نامحرم حساسه. و البته پچ پچ اطرافیان بیشتر عصبیش میکنه. تمام نفرتش رو تو چشماش میریزه و به سمت بیتا برمیگرده.
محمد جواد_ دختره احمق این چه کاری بود که کردی؟
بیتا که ظاهرا به نقشش رسیده بود لبخند موزیانه ای میزنه و با ناز و عشوه پشتش رو به محمد جواد میکنه و از اونجا میره.
همه فکر میکنن بیتا عاشق امیرحسین شده در صورتی که قصد اون فقط و فقط اذیت کردن بچه مذهبیای دانشگاهه که با این لبخندش محمد جواد پی به نقشش میبره.
جو دانشگاه براش فوق العاده سنگینه و این رو هم درک میکنه که امیرحسین الان فقط نیاز به تنهایی داره. تصمیم میگیره در اولین فرصت با بچه ها تماس بگیره و برنامه امروز رو کنسل کنه و خودش هم به سمت خونه راه میوفته.
.
.
.
امیرحسین با سرعت زیاد به سمت بهشت زهرا میره ، تمام مدت تنها چیزی که ذهنش رو پر کرده ، حانیه هست. دختری که با وجود بی حجابی اما هیچ سو استفاده ای حتی از تنهاییشون نکرد و این فکرش بیشتر کلافش میکنه ، اصلا دوست نداره به نامحرم فکر بکنه اما........
بعد از یک ساعت به بهشت زهرا میرسه. قطعه 40. سرداران بی پلاک . شهدای گمنام. نزدیک به اذان مغربه و هوا تقریبا تاریک. چراغ های روشن بالای قبر شهدا فضا رو دلنشین کرده. تمام سعیش اینه که آرامش قلب بی قرارش رو از شهدای گمنام بگیره. زیارت عاشورا کوچیکی که همیشه همراهش بود رو از جیبش درمیاره و شروع میکنه به خوندن. به یاد دوست شهیدش میوفته و باهاش درد و دل میکنه. یاداوری این که چند وقته از دوست شهیدش حسابی دور شده دوباره غم عجیبی به دلش برمیگرده. با شنیدن صدای الله اکبر چشماش رو میبنده و زیر لب صلواتی میفرسته.چفیه ای که انداخته بود روی شونش رو برمیداره و روی زمین پهن میکنه جانماز کوچیکی که از ماشین برداشته بود رو روی اون میندازه و قامت میبنده.
_ الله اکبر
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_شصت_ويكم
#ح_سادات_کاظمی
#شهداي_گمنام #سرداران_بي_پلاك #دوست_شهيد
#دوستاتونو_تگ_بفرمایید_لطفا