4_5893240573778726772.mp3
19M
🎙 مصاحبه استاد #رائفی_پور با واحد سیاسی مؤسسه مصاف(نجوا)
موضوع: تحلیل اتفاقات اخیر رژیم صهیونیستی
🗓 ۲۵ فروردین ۱۴۰۲
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خواص حیرت آور روغن کوهان شتر
👤حکیم خیراندیش
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞🔰نفرت از دین را در وجودشان ریختیم
🎙 عینصاد(استاد علی صفایی حائری ره)
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🌺داستان زیبای حضرت موسی (ع)
خدایا هر "گره ای" که به دست تو باز شد من به شانس نسبت دادم!
هر "گره ای" که به دستم کور شد، مقصر تو را دانستم.
خدای من، کمکم کن؛
تابفهمم تو کنارمی، نه روبروی من..
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آنچه درباره عاقبت عجیب عطار نیشابوری نمیدانید!
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
🍃🌺🌼داستان شب🌼🌺🍃
سلام و هزاران درود؛
طاعات و عباداتتون قبول...؛
وجودتان بسلامت . الهی خیر باشید و خیر برسونید و خیر ببینید...؛
الهی آمین
داستان امشب را تقدیم میکنم.
۱۴۰۲/۰۱/۲۶
"رزق بهشتی پاداش صبر"
راویان کلام و سخن آورده اند:
روزى حضرت على (ع ) به جناب فاطمه زهرا - س - فرمودند:
آيا چيزى در خانه هست تا بخوريم ؟ حضرت فاطمه"س" گفتند : نه ، چيزى در خانه نيست ، دو روز است كه خوراكى زيادى نداشته ايم و در اين دو روز شما را بر خود و حسن و حسين"ع" مقدم داشته ام و آنچه بوده براى شما آورده ام...!!!
حضرت على (ع ) فرمودند:
چرا مرا از اين مساءله مطلع نكردى تا آذوقه اى تهيه كنم ؟
حضرت فاطمه - س - فرمودند:
من از خداى خود خجالت كشيدم كه شما را به امرى كه از عهده آن بر نمى آيى وادار كنم (چون مى دانستم چيزى نداشتى ، هيچ نگفتم )...!!!
حضرت على (ع ) با شنيدن اين سخن بلند شد و از خانه بيرون رفت ، توكل بر خدا كرد و راه افتاد.
داشت مى رفت كه با يكى از يارانش برخورد كرد، يك دينار از او قرض گرفت تا براى زن و بچه اش غذايى تهيه كند.
آن روز هوا بسيار گرم بود، گويى از زمين و آسمان آتش مى باريد و حضرت على (ع ) همچنان مى رفت كه ناگاه به جناب مقداد بن اسود برخورد كرد،
از او پرسيدند: اى مقداد! براى چه در اين هواى گرم و سوزان از خانه بيرون آمده اى ؟
مقداد گفت : يا على"ع" ؛ از اين سؤال صرف نظر كن و بگذار و بروم...!!!
حضرت على (ع ) فرمودند:
تا از حال و روز تو با خبر نشوم از اينجا نمى روم !
هر چه مقداد اصرار كرد كه حضرت از دانستن اين سؤ ال و مشكل صرف نظر كند، آن بزرگوار قبول نكرد و بالاءخره مقداد گفت :
در اين هواى گرم براى اين از خانه بيرون آمده ام تا براى زن و بچه ام كه از گرسنگى در خانه گريه و زارى مى كنند مقدارى خوراكى فراهم كنم ! وقتى گريه آنها را ديدم از زندگى سير شده و با غم و غصه از خانه خارج شدم ! اين حال و وضع من بود كه اصرار داشتى آن را بدانى .
در اين هنگام چشمان حضرت على (ع ) پر از اشك شد و قطرات اشك برگونه هايش غلطيد و فرمودند:
به خدا قسم حال و وضع من هم مثل تو است و من هم براى اين كار از خانه بيرون آمده ام و يك دينار قرض كرده ام ، ولى آن را به تو مى دهم و تو را بر خود مقدم مى دارم .
اين را بگفت و پول را به او داد و خودش به سوى مسجد رفت و نماز ظهر و عصر و سپس نماز مغرب و عشا را بجاى آورد.
پس از اتمام نماز مغرب و عشا، حضرت پيامبر اكرم - ص - برخاست تا به منزل برود و از كنار حضرت على (ع ) كه در صف او نشسته بود عبور كرد، با ضربه آهسته اى با پاى خود به او زد. حضرت على (ع ) برخاست و به دنبال آن حضرت والامقام"ص"رفت و كنار در مسجد به حضرت پيامبر - ص - رسيد، و سلام عرض كرد،
حضرت محمد"ص"جواب سلام او را داد و فرمودند:
آيا در منزل شام داريد تا من هم بيايم پيش شما شام بخورم ؟
اين در حالى بود كه حضرت پيامبر"ص" از جريان قرض گرفتن حضرت على (ع ) و انفاق آن ، توسط جبرائيل باخبر شده بود و ماءمور شده بود كه شام را در خانه حضرت على"ع" ميل كنند.
حضرت على"ع" مكثى كرد و جواب نداد، حضرت پيامبر"ص" فرمودند:
اى على "ع" ! چرا جواب نمى دهى ؟ يا بگو نه تا به خانه ام بروم و يا بگو آرى تا به خانه ات بيايم . على از روى حيا و احترام به پيامبر - ص - عرض كرد: تشريف بياوريد.
پيامبر رحمت و مهربانی ها"ص" دست حضرت على "ع" را گرفت و باهم رفتند تا به خانه ایشان رسيدند.
وقتى داخل خانه شدند، ديدند حضرت فاطمه"س" در محراب عبادت به نماز ايستاده و پشت سر او ظرف بزرگى است كه بخار از آن بلند مى شود.
تا حضرت فاطمه"س" صداى پدر مکرمشان"ص" را شنيد از محراب خارج شد و بر پدر سلام كرد.
حضرت پيامبر "ص" جواب سلام او را داد و دستش را بر سر او كشيد و گفت : دخترم ! امروز را چگونه شب كردى ؟
حضرت فاطمه "ص"گفتند : الحمدالله. به خير و خوبى .
آنگاه حضرت فاطمه "س" آن ظرف غذا را برداشت و نزد پيامبر"ص" و على"ع" آورد.
حضرت على"ع" چشمش كه به آن غذا افتاد و بوى خوشش كه به مشامش رسيد با چشم اشاره اى به حضرت فاطمه"س" كردند!
حضرت فاطمه"س" گفت : طورى اشاره مى كنى گويا من خطايى مرتكب شده ام ...!!!
حضرت على گفتند : چه خطايى بالاتر از اين كه امروز قسم خوردى كه دو روز است غذايى در منزل نداريم . حضرت فاطمه"س" سرش رابه طرف آسمان بلند كرد و گفت :
خداى من مى داند كه جز حقيقت چيزى نگفته ام . حضرت على "ع:پرسيدند:
اين غذايى كه تا به حال به خوش رنگى و خوشبويى و خوش طعمى آن نديده ام از كجا آمده است ؟ در اين وقت حضرت پيامبر "ص"كف دستش را بين دو شانه هاى على گذاشت و اشاره اى كرد و گفتند:
اى على"ع" ! اين غذا در مقابل آن دينارى مى باشد كه تو در راه خدا انفاق كردى و خدا اين گونه روزى مى دهد.
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
🔴 حمله وحوش حداقلی به سلف دختران دانشگاه شریف را دیدید، این صحنه عظیم افطاری جوانان مومن مسلمان را هم ببینید
🔹 آنجماعت حداقلی را به پای جماعت کثیر نجیب دانشجویان شریف نگذاریم.
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#منبرهای_دلنشین
سخنرانی #حجت_الاسلام_والمسلمین_عالی
ماجرای جالب و زیبای آیتالله جهانگیرخان قشقایی
هیچوقت برای شروع دیر نیست...!
شخصی که تا چهل سالگی اهل دیانت نبوده... اما از چهل سالگی تصمیم میگیره بندگی خدا کنه و تبدیل میشه به یک عارف و کلی از بزرگان شاگردش میشن...
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 حکایت مهندس و سنگریزههای زندگی ما!
🌱 یک دقیقه با قرآن در #بهار_قرآن
💠 مجموعه دیدنی #سی_جزء_سی_داستان به روایت حجتالاسلام راجی
🔹#جزء_بیست_و_پنجم
🔹#داستان_بیست_و_پنجم
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
🌷دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان:
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مُحِبّالِأَوْلِيَائِك وَ مُعَادِيا لِأَعْدَائِك َمُسْتَنّا بِسُنَّةِخَاتَمِ أَنْبِيَائِكَ يَا عَاصِمَ قُلُوبِ النَّبِيِّينَ.
🌷خدایا!
دراین روز مرادوستداردوستانت و دشمن دشمنانت ودنبالهرو سنت پیامبرت قرارده. ای پاسدار دلهای پیامبران."
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
جزء 25.mp3
4.02M
🔈تندخوانی جزء بيستوپنجم قرآن
🔹 با صدای استاد معتز آقایی
تند خوانی تمام جز ها👇👇
https://eitaa.com/qooran30
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
May 11
39.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکتر عزیزی افتخار زنجان در شهر مدینه بین وهابیها چه غوغایی به پا کرده
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
سلام علیکمو رحمه الله...؛
"یا ذالجلال والاکرام"
روزتان بخیر و شادی و متنعم ومالوف و مستور به عطر نگاه لطف و سخاوت خدا و اهل بیت علیه السلام...؛
الهی شادیهاتون افزون و بیشمار و دلنگرانی و غصه ازتون بدور باشه. الهی لبخند شوق و رضایت زیبنده و قرین وجودتون و آمین استجابت و اقبال ؛ لباس آرزوها و دعاهاتون باشه...؛
🌼🌺ان شاءالله🌺🌼
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
🔷امام علی(ع) در نامهای به امام حسن(ع):
✍«سرانجام حرکت، بهشت و یا دوزخ خواهد بود، پس برای خویش قبل از رسیدن به آخرت وسائلی مهیا ساز و جایگاه خود را پیش از آمدنت آماده کن. زیرا پس از مرگ عذری پذیرفته نمیشود و راه بازگشتی وجود ندارد.»
نهجالبلاغه- نامه 31
🌲🍃🌼🍃🌺🍃🌸
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید|| خاطرهگویی آیتالله بهاءالدینی از امام خمینی(قدس)
🔹امام خمینی خطاب به آیت الله بهاءالدینی: همه چیز در اختیار من است و من در اختیار خودم نیستم.
🔸آیت الله بهاءالدینی: من از این جمله امام خمینی ولایت تکوینی ایشان را برداشت کردم.
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای تجربه پس از زندگی شهید #خرازی به روایت سرهنگ ارتشی فرشاد فروزش
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌توصیه اخلاقی آیت اللّه قاضی(ره) به شاگردش سید هاشم حداد(ره) که مادر زن بداخلاق و بد دهن داشت ؛ و حاصل شدن کشف و کرامت پس از اجرای دستورالعمل استاد !
🙏 لطفاً این کلیپ را در گروه هایی که عضو هستید بازنشر کنید ... شاید زن و شوهری در آستانه طلاق با دیدن این کلیپ در تصمیم خود تجدیدنظر کنند ! 💞 👨👩👧👦
#کپی_آزاد_است
#نشر_حداکثری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
🔴 پویش تشکر از سردار رادان بابت برخورد با کشف #حجاب
https://farsnews.ir/my/c/191113
#پلیس_وظیفه_شناس_متشکریم
#انتشار_دهید
#نشر_حداکثری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
🌼نصیحت حضرت علی(ع)
✍مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام:
اِقبَلْ عُذرَ مَنِ اعتَذَرَ اِلَیكَ
اگر كسی از تو عذر خواهی كرد تو نیز عذر او را بپذیر (كه نشانه شخصیت والای تو است)
ای مالک بدان مردم اغلب بی انصاف و بی منطق و خودمحورند،آنان را ببخش .
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ، ولی تو مهربان باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی تو شریف ودرستکار باش.
نیکیهای امروزت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش.
بهترین های خودت را به دیگران ببخش ، حتی اگر اندک باشد .
در انتها خواهی دید ، آنچه می ماند میان تو وخدای توست نه میان تو و مردم .
📚نامه امام علی"ع" به مالک اشتر
📚" #نهج_البلاغه"
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
🍃🌺🌸داستان شب🌸🌺🍃
سلام علیکم...؛
عرض تسلیت ایام ضربه خوردن و شهادت جانگداز امام علی علیه السلام و التماس دعا در لیالی بزرگ قدر...؛
شبتون بخیر و شادی...؛
الهی هر حاجت و مرادی دارید امشب تقریر و در شبهای آتی تصویب و امضاء و ابلاغ گردد...؛
الهی آمین
........................................
داستان امشب را تقدیم میکنم
۱۴۰۲/۰۱/۲۷
" پند بزرگان گوش گیر "
راویان تاریخ آورده اند:
بعد از اینكه لقمان از بردگى نجات يافت ، روى به تجارت آورد و مال بسيار اندوخت...!
هر كس احتياجى داشت بدون ضمانت به وى قرض مى داد. در همان حال لقمان ، طلبى از رئيس قبيله اى داشت ؛ پس پسر خود را براى اخذ آن طلب ، به مسافرت فرستاد...!
اما قبل از رفتن پسر ؛ او را فراخواند و پند داد و گفت : در بين راه به درختى برخورد مى كنى كه در كنار چشمه اى قرار دارد؛ درخت بسيار پربرگ و سرسبز و خرمى است .
در پاى آن درخت فرود نيا...!
بعد از آن به شهرى خواهى رسيد و بزرگ و مهتر آن شهر تقاضاى ازدواج با دخترش را به تو مى كند، حذر كن و قبول منما...!
چون به نزديك شخص مديون رسيدى ، صاحبخانه شب از تو مى خواهد كه بر تختى بخوابى كه كنار درياست...! مبادا كه بر آن بخوابى.
اما فرزندم؛ اگر پيرى روشن ضمير با تو همراه شد هر چه گفت : سخنش را بپذير...!
اين بگفت و با پسر وداع كرد. پسر در راه به پيرمردى برخورد كرد كه شخصى حكيم به نظر مى رسيد و با هم همسفر شدند.
چون به چشمه آب رسيدند، پير گفت : پياده شو استراحتى كنيم .
پسر گفت : پدرم از من خواسته است در اين مكان پياده نشوم...!
پير گفت : مشكلى نيست ، پياده شو.
پسر به ياد حرف پدر افتاد كه اگر پيرى به تو دستور داد، اطاعت كن ، بنابراين پياده شد...!
بعد از استراحت در زير درخت به خواب رفت . مارى از درخت پايين آمد و قصد پسر كرد. پير عصايش را بر گردن مار گذاشت ؛ او را كشت و سرش را جدا كرد و در كيسه خود گذاشت چون پسر از خواب بيدار شد، پير گفت : هدف پدرت از منع اقامت در اين مكان ، اين مار بوده است...!!!
در ادامه راه به شهرى رسيدند. بر بزرگ شهر وارد شدند و چندى آنجا ماندند. دختر رئيس قوم به پسر لقمان علاقه پيدا كرد و پدرش به پسر تقاضاى ازدواج داد. پسر قبول نكرد.
پير گفت : اين دختر صاحب زيبايى و مال و جاه است . خوب است كه ازدواج با او را قبول كنى...!
پسر طبق دستور لقمان ، سخن پير را پذيرفت و دختر را به نكاح خود درآورد.
شب زفاف ؛ پير فرزانه سر مار را به جوان داد و گفت : در زير دامن عروس ، سر مار را دود كن و منتظر بمان !
شب ، جوان دستور پير را به كار بست .
با رسيدن دود سر مار به زرى دامن عروس ، ناله اى كرد و بيهوش شد و بعد كرم بزرگى از او جدا شد و در دم مرد...!
پس از چند لحظه ، عروس به هوش آمد. چند روزى را با عروس به خوبى گذرانيدند و سپس راهى شهر ديگر شدند...!
چون به خانه شخص طرف معامله با پدرش رسيدند، ضيافت پر شكوهى به افتخار پسر لقمان برپا نمودند....!
هنگامى كه شب فرا رسيد، آن مرد قدرتمند و صاحب مال از پسر لقمان خواست كه بر تختى كه در كنار دريا است بخوابد.
پسر لقمان قبول نكرد، اما پير از او خواست كه بخوابد.
پسر لقمان بر آن تخت خوابيد و پسر صاحبخانه هم صد متر آن طرف تر بر تخت ديگرى خوابيده بود.
شب هنگام؛ پير از پسر لقمان خواست برخيزد و تخت ها را جابه جا كند. بدين ترتيب تخت پسر لقمان را با تخت پسر صاحبخانه عوض كردند.
از خصوصيات اين نابكار اين بود كه هر كس به دنبال طلب خود مى آمد، اول به او احترام مى گذاشت ؛ اما شب او را در دريا غرق مى كرد، آن شب هم آن شخص آمد و به خيال خود پسر لقمان را در دريا انداخت .
چون صبح شد، مشاهده كرد كه پسر خودش بوده نه پسر لقمان . عزا در آن خانه به پا شد. پسر لقمان طلب خويش بگرفت و حركت نمود. به شهر اول رسيد همسرش را با اموال بسيار برداشت و به سوى ديار خويش رهسپار شد
.......................................
بله عزیزانم؛
داستانهای لقمان درس و تجربه و فتانت است تا ما آن را مد نظر داشته باشیم و هر مبحثی ؛ در خود درس و نکته فراوان دارد.
مهمترین درس استفاده و پند از تجربه بزرگان میباشد.
مبحث دیگر اینکه برای هر کاری براساس عقل و تدبیر و دوراندیشی کارکنم نه احساسی و عجله ای.
مبحث بعد استفاده از فرصت ها و تدبیر در کارهاست بعبارتی دست بسته نباشیم.
مراقب خودتون باشید
شبتون آرام و برقرار
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi
🍃🌸🌺🌼🌻🌻🌼🌺🌸🍃
.