eitaa logo
اعتدال (عدالت‌پذیری)
137 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
756 ویدیو
42 فایل
ارتباط با مدیران کانال = hadi_moshfegh@
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🏴شهادت‌ حضرت‌ 🏴 علیه‌السلام تسلیت‌باد بنابه‌روایتی آن‌حضرت روز«۷صَفَر» سال ۵۰ ه‍.ق به شهادت رسیده‌اند ملا محمدهاشم خراسانی(ره) حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان که به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه(س) در سال ۱۲۸۰ هجری قمری ، برابر با سال ۱۲۴۲ هجری شمسی انجام شده را چنین نقل کرده است: جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان، حضرت رقیّه دختر امام حسین علیه‌السلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.» دختر به پدرش عرض کرد، ولی سیّد از ترس دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟! صبح سیّد نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند و قرار شد: هر کس قفل ورودی حرم مطهّر به دستش باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند. صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند و یک به یک، قفل را گرفتند و... اما قفل به دست هیچ کس باز نشد و به دست خود مرحوم سیّد قفل باز شد و... وارد حرم شدند و یک به یک کلنگ زدند ولی کلنگ در دست هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم. حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی داخل لحد جمع شده است. سیّدابراهیم وارد قبر شد، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند و او هی می‌گفت: «ای وای بر من.. وای بر من... به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده... سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و هنگام تعمیر بارگاه، کارِ بستنِ مسیر آب به مشکل خورد و عملیات طولانی شد و... سیّد، سه روز بدن را روی زانو خود نگه داشت و دائم گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند. در تمام این سه روز، وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بر روی جایی پاکیزه می‌گذاشت و پس از پایان نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند و سید با دست خودش بدن را دفن کرد. و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز، نه احتیاج به غذا و آب پیدا کرد و نه به تجدید وضو. سیّد هنگام دفن بدن، دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری [بالای ۹۰سال] خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را «سیّد مصطفی» گذاشت. پس این ماجرا، والی شام، قضیه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد. پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند. 📡ا https://b2n.ir/s73081 از 👇👇👇 📚اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦ 📚منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸ 📚مقتل جامع مقدم، جلد ۲، ص۲۰۸ 📚تراجم اعلام‌النساء، جلد۲، ص۱۰۳ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز 🏴شهادت‌ حضرت‌ 🏴 علیه‌السلام تسلیت‌باد بنابه‌روایتی آن‌حضرت روز ۷صَفَر سال ۵۰ ه‍.ق به شهادت رسیده‌اند سهم دیروز و امروز ۸سورۀیوسف 🌷 إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ 🌷ترجمه 👇 آنگاه كه (برادران او) گفتند: همانا یوسف و برادرش (بنیامین) نزد پدرمان از ما كه گروهى نیرومند هستیم محبوب ترند. همانا پدرمان (در این علاقه به آن دو) در گمراهى روشنى است. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/x08502 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۳۰ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: سید جلیلی از اهل علم که قطع به صدق و سداد و تقوای او هست، نقل کرده: پیاده از سامرا برای زیارت حضرت «سید محمد» می‌رفتم و راه را گم کردم و به واسطه گرمای بسیار در قلب الاسد [یعنی: وسط تابستان و شدت گرما] و تشنگیِ فوق‌العاده و گرسنگی و وزیدن باد سموم [یعنی: بادی داغ، خشک و خفقان‌آور] و خستگی راه رفتنِ بسیار، و مخصوصاً از تشنگیِ زیاد، بی‌حال بر زمین افتادم و در حالی‌که از زنده ماندن ناامید شده بودم، از هوش رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم، تا اینکه ناگهان به‌هوش آمدم و چشمم را باز کردم و متوجه شدم که مرد عربی سرم را روی دامنش قرار دارده. آن شخص کوزه آبی به دهان من رسانده و آب نوشیدم. سید گفته است: در تمام عمرم چنین آب شیرین و گوارایی نچشیده بودم! پس از سیراب شدن من، آن شخص، سفره‌ای در مقابل من باز کرد که در آن دو سه قرص نان اَرْزَن بود و من نیز بسیار گرسنه بودم و شروع کردم به غذا خوردن و... مرد عرب به من فرمود: سید! غذا بخور و در این جوی آب، خودت را شستشو بده. عرض کردم: برادر! اینجا آبی نیست، من از عطش نزدیک به هلاکت بودم و شما به داد من رسیدید. عرب با دستش به کنار من اشاره کرد و فرمود: این آب است، جاری و زلال و خوش‌گوار نگاه کردم، دیدم عجب جوی آب باصفایی است و تعجب کردم که چگونه با وجود آب در این نزدیکی، من از عطش درحال مرگ بودم. عرب پرسید: سید، کجا می‌خواهی بروی؟ عرض کردم: حرم مطهر حضرت «سیدمحمد». عرب فرمود: حرم سیدمحمد همین جاست! با دقت نگاه کردم، دیدم در سایه بقعه حضرت سیدمحمد هستم درحالی‌که من در قادسیه راه را گم کرده بودم و مسافت زیادی تا سیدمحمد بود و... به هرحال در این چند دقیقه‌ای که آن عرب همراه من بود، چند مطلب را فرمود. 🔹اول: تأکید شدید بر تلاوت قرآن مجید 🔹دوم: رد قاطع ادعای «تحریف قرآن». حتی به راویانی که احادیث تحریف را جعل نموده‌اند، نفرین فرمودند. 🔹سوم: تأکید بسیار بر نیکی و احترام به والدین در زمان حیات و بعد از مرگ‌شان 🔹چهارم: زیارت بارگاه مقدس ائمه و بقاع متبرکه امامزاده‌ها و تعظیم آن‌ها 🔹پنجم: تأکید بر احترام سادات 🔹ششم: تأکید بر نمازشب و فرمود: ای سید، حیف است از اهل علم، که خود را وابسته به ما بدانند و مداومت بر این عمل ننمایند. و سفارش‌های دیگری هم فرمودند. سید افزوده است: در حالی‌که مرد عرب داشت مرا نصیحت می‌کرد، یک لحظه به فکر فرو رفتم و به ذهنم رسید: از این مرد بپرسم، کیست که جانم را نجات داد و چند مورد عجیب نیز از او دیدم و این‌گونه نصیحت‌های ارزشمند و زیبا و شیوا را از او شنیدم. در همین فکر بودم و تا سرم را بلند کردم که بپرسم، دیگر او را ندیدم. 📡ا https://b2n.ir/r25604 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم امروز و فردا ۹سورۀیوسف 🌷 اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ 🌷ترجمه 👇 (برادران به یكدیگر گفتند) یوسف را بكشید یا او را به سرزمینى دور بیافكنید تا توجّه پدرتان مخصوص شما شود و پس از آن (با توبه) گروهى شایسته باشید. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/z31097 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۳۱ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: عبد صالح متقی «حاج ملا علی کازرونی» که چند داستان از ایشان نقل گردید، عجایبی از اجابت دعاها و الطاف و عنایات حضرت آفریدگار جل جلاله دارد از آن جمله فرمود: سفر حج که خداوند میسر فرمود، با هواپیما از کویت برای جده حرکت نمودم، نزدیک جده که رسید به وسیله بلندگو اعلان کردند که چند دقیقه دیگر به جده می‌رسیم و باید هرکس چمدان خود را همراه برداشته و آماده تفتیش [بازرسی وسائل] باشد، دست در جیب خود نمودم که کلید چمدان را بیرون بیاورم دیدم نیست، یادم آمد که در منزل فراموش کرده‌ام همراه بیاورم، بسیار ناراحت شدم و با توجه کامل، عرض کردم پروردگارا! من میهمان تو هستم و ممکن است نبودن کلید چمدان در این بازرسی برای خودم و حاجیان همراه من مشکل ایجاد کند. بعلاوه، ساعت دیگر می‌خواهم برای دخول خانه‌ات مُحرم شوم. لباس احرام هم داخل چمدان است، خدایا چکنم؟ می‌فرمود: به خدای لاشریک له، در آن حال کلید در دامن من افتاد به طوری که «پسر مرحوم سید حسن دندانساز» که پهلوی من نشسته بود متوجه شد و پرسید چه بود؟ حقیقت مطلب را به او گفتم کلید را برداشته شکر خدای را بجا آوردم. ✍️ آیت الله شهید دستغیب افزوده است: در ذیل داستان ۲۵ گفته شد این قسم اجابت دعوات و خوارق عادات از یک بنده شایسته الهی جای شگفتی نیست. و در ادامه نیز نکاتی را در مورد این نوع اجابت دعاها یادآوری فرموده‌اند 🔻ببینید🔻 📡ا https://b2n.ir/r25604 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم دیروز و امروز ۹سورۀیوسف 🌷 اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ 🌷ترجمه 👇 (برادران به یكدیگر گفتند) یوسف را بكشید یا او را به سرزمینى دور بیافكنید تا توجّه پدرتان مخصوص شما شود و پس از آن (با توبه) گروهى شایسته باشید. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/z31097 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در یکی‌از سه حکایت که تحت عنوان «داستان ۱۳۲» در کتاب «داستان‌های شگفت» آورده، نوشته است: مرحوم حاج میرزا حسین نوری اعلی اللّه مقامه در کتاب «دارالسلام» چنین نقل نموده: در ماه صفر ۱۲۷۶قمری، استاد ما علامه بزرگوار «شیخ عبدالحسین تهرانی» اعلی اللّه مقامه، برای توسعه سمت غربی صحن مطهر حضرت سیدالشهداء علیه‌السّلام، خانه‌هایی خرید و جزء صحن شریف قرار داد و قریب شصت سرداب برای دفن اموات در همان قسمت قرار داد و روی آن‌ها طاق زدند و مردم مردگان خود را در آن سرداب‌ها دفن می‌کردند، چون مدتی گذشت معلوم شد که طاق روی سرداب‌ها، توانایی تحمل کثرت عبور مردم روی آن را ندارد و ممکن است فرو ریزد و سبب زحمت و هلاکت شود. لذا شیخ امر فرمود که طاق را بردارند و دو مرتبه با استحکام بیشتری بنا کنند و چون جماعت بسیاری در سرداب‌ها دفن شده بودند امر فرمود، سرداب‌ها را یکی، یکی بازسازی کنند و بعد از ساختن اولی، دومی را خراب کنند و تجدید بنا کنند، بعد سرداب دیگر. هر سردابی را خراب می‌کردند یک نفر پایین می‌رفت و مقداری خاک روی جسد مرده می‌ریخت که جسد آشکار نشود و هتک حرمت اموات نشود. کار را ادامه دادند تا رسیدند به سردابی که مقابل ضریح مقدس بود چون پایین رفتند برای پوشانیدن جسدها، دیدند تمام جسدهایی که در این قسمت است، [بجای اینکه بر پهلوی راست خوابیده باشند = lib.eshia.ir/10369/1/339] به پهلوی چپ خوابیده‌اند و [بجای اینکه پشت‌شان به قبر امام حسین علیه‌السلام باشد] صورت‌شان رو به قبر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السّلام است و پشت آن‌ها به قبله است سرهای‌شان که در جهت غرب بوده به جای پای‌شان که رو به قبر شریف بوده قرار گرفته و پاها به سمت غرب است. مردم خبر شدند جماعت بی‌شماری می‌آمدند و این منظره عجیبه را مشاهده می‌کردند و آن جسدهایی که در این قسمت بوده و برعکس شده سه جسد بوده. یکی از آن‌ها، جسد «آقا میرزا اسماعیل اصفهانی نقاش» بوده که در صحن مقدس مشغول نقاشی بوده و پسرش وقتی که منظره جسد پدر را می‌بیند گواهی می‌دهد که من هنگام دفن پدرم حاضر بودم و بدن پدرم را که دفن کردم پاهایش رو به ضریح مقدس بود ولی حالا می‌بینم سرش رو به ضریح است. ✍ شهید دستغیب رضوان‌الله‌علیه پس از نقل سه حکایت از این قبیل، در پایان افزوده است: و آشکار شدن تغییر وضع جسد چند میت آموزشی از طرف خداوند است برای بندگانش که راه ادب با ائمه علیهم السّلام را بشناسند. 📡ا https://b2n.ir/u64844 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم امروز و فردا ۱۰سورۀیوسف 🌷قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ 🌷ترجمه 👇 گوینده‌اى از میان آنان گفت: یوسف را نكشید و (اگر اصرار دارید، لااقل) او را به نهان‌خانه چاهی بیفكنید تا بعضى از كاروان‌ها (كه از آنجا عبور مى‌كنند) او را برگیرند. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/y36979 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۳۲ کتاب «داستان‌های شگفت» حکایت دیگری را به شرح زیر نوشته است: روزی که معلوم شد جنازه‌های امواتی که در مقابل ضریح مقدس حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام دفن شده‌اند، داخل قبرها به پهلوی‌چپ برگشته و [بجای اینکه پشت‌شان به قبر امام حسین علیه‌السلام باشد] صورت‌شان رو به قبر مطهر حضرت اباعبدالله علیه السّلام قرار گرفته و... [[[که داستانش روز گذشته تقدیم شد]]] در این روز☝️☝️ فاضلِ صالحِ متقی «حاج ملا ابوالحسن مازندرانی» که آنجا حضور داشت و آن صحنه‌ها را دید، گفت: مدتی پیش، خوابی دیدم که در تعبیر آن حیران بودم و امروز تعبیرش را فهمیدم و آن خواب این بود: وقتی خواهر همسرم من فوت شد او را در همین قسمت از صحن شریف حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام دفن کردیم، شبی او را در خواب دیدم و از آنچه برایش پیش آمده پرسیدم، گفت: به خیر و عافیت و خوبی و سلامتی هستم ولی شما مرا در مکان تنگی دفن کردید که نمی‌توانم پایم را دراز کنم و دائماً باید سرم را روی زانو گذارم. چون بیدار شدم منظور از این خواب را نمی‌دانستم، حالا که دیدم جنازه‌ها صورت‌شان به طرف قبر سیدالشهدا علیه‌السلام برگشته، فهمیدم «پا را به سمت قبر مطهر دراز کردن» بی ادبی به ساحت قدس امام علیه‌السّلام است. ✍ یادآوری: شهید دستغیب رضوان‌الله‌علیه پس از نقل سه حکایت از این قبیل، در پایان افزوده است: آشکار شدن تغییر وضع جسد چند میت آموزشی از طرف خداوند است برای بندگانش که راه ادب با ائمه علیهم السّلام را بشناسند. 📡ا https://b2n.ir/u64844 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم دیروز و امروز ۱۰سورۀیوسف 🌷قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ 🌷ترجمه 👇 گوینده‌اى از میان آنان گفت: یوسف را نكشید و (اگر اصرار دارید، لااقل) او را به نهان‌خانه چاهی بیفكنید تا بعضى از كاروان‌ها (كه از آنجا عبور مى‌كنند) او را برگیرند. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/y36979 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
زنده و جاوید باد راه و نام و یاد قتل‌عامِ #۱۷_شهریور_۱۳۵۷ 🔻آری🔻 همه🇪🇺دشمنان‌حقوق‌بشر🇺🇸 باید بدانند: ملتِ ، و ایران، باوجود تمام شرارت‌های شیاطین، با همان روحیه‌ای که را از کشورشان بیرون‌ریختند، ایستاده‌اند و 👈✊ از و 👈✊ دفاع‌می‌کنند .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۳۲ از کتاب «داستان‌های شگفت»، سه حکایت را آورده که هر یک جداگانه تقدیم شد: یکی‌از سه حکایت که مؤید دو داستان قبل می‌باشد، به این شرح است: مرحوم حاج «عبدالعلی معمار عالم فرد» علیه الرحمه نقل کرد: اوقاتی که موفق به زیارت کربلا بودم، روزی در صحن مقدس نشسته بودم، یک نفر هم نزدیک من نشسته بود، اسم او را پرسیدم. گفت: فلان خراسانی. از شغل او پرسیدم. گفت: «بنا» هستم. دیدم با من هم کار است، پرسیدم: زائر هستی یا مجاور؟ گفت: سال‌هاست در این مکان شریف سرگرم بنایی هستم. گفتم: اگر عجایبی در این مدت دیده ای برای من بگو. گفت: متصل به صحن شریف سمت قبله قبری است مشهور به قبر دَدَه و چون درحال خراب شدن بود چند نفر حاضر شدند آن را تعمیر کنند و برای انجام تعمیرات، به من مراجعه کردند و من کار را شروع کردم و برای محکم شدن شالوده، به کارگرها دستور دادم اطراف قبر را بکنند، در زمان کند، قسمتی که نزدیک قبر بود، جسد پیدا شده بود. کارگر به من خبر داد، وقتی نگاه کردم، دیدم جسد تازه است ولی [بجای اینکه بر پهلوی راست خوابیده باشد = lib.eshia.ir/10369/1/339] به پهلوی چپ خوابیده و [بجای اینکه پشتش به قبر امام حسین علیه‌السلام باشد] صورتش رو به قبر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السّلام است و پشت او به قبله است و... من بدون اینکه به‌کسی چیزی بگویم، به همان حالت قبر را پوشانده و تعمیر آن را به اتمام رساندم. 📡ا https://b2n.ir/u64844 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم امروز و فردا ۱۱و۱۲سورۀیوسف 🌷 قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ ﴿۱۱﴾ 🌷ترجمه 👇 [برادران یوسف، بعد از طراحی نقشه برعلیه یوسف، نزد پدرشان رفتند و] گفتند: اى پدر تو را چه شده كه ما را بر یوسف امین نمى‌دانى در حالیكه قطعاً ما خیرخواه او هستیم؟! 🌷 أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿۱۲﴾ 🌷ترجمه 👇 🌷 فردا او را با ما بفرست تا (در صحرا) بگردد و بازى كند و قطعاً ما از او حفاظت خواهیم کرد ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/y68714 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
دهان «بی‌بی‌سی‌»ها و «وجدان‌فروش‌»ها پای‌مال شد 😂 چون مردم دین‌گریز شده‌اند 😂 باوجود تحریمِ خبریِ مراسم‌اربعین توسط رسانه‌های کثیف 🇺🇸دشمنان‌حقوق‌بشر🇪🇺 و مکاریِ 🦊دروغ‌سازانِ‌خبیث‌اجاره‌ای🦊 و بی‌حیائی‌های 🐒شایعه‌سازان نامرد🐒 و نیرنگ‌های فراوان و پی در پی، توسط 🐷وجدان‌فروشان خوک‌صفت🐷 و... و... و... و... تعداد زائران «معلمِ ذلت‌ناپذری»، آنقدر زیاد شد که زیرساخت‌های عراق، امکان پذیرش همه زائران را ندارد و مسئولین از مردم می‌خواهند اگر حرکت نکرده‌اند به سمت مرزها نروند سلام بر حضرت علیه‌السلام .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۲۱ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: تقریباً در ۲۵ سال قبل [از تألیف کتاب] مرحوم «دکتر احمد احسان» که انسانی با ایمان و تقوا و با فضیلت بود و سال‌ها مقیم کربلا بود و چند سال آخر عمرش مقیم قم بود و در همان‌جا مرحوم شد و در همان قم دفن گردید. روزی در کربلا نقل فرمود: روزی دیدم جمعی یک جنازه را به قصد تبرک و زیارت به حرم مطهر حضرت سیدالشهداء علیه‌السّلام می‌برند، من هم همراه تشییع‌کنندگان رفتم، ناگهان چشمم به روی تابوت افتاد و دیدم، سگی سیاه و با قیافه‌ای بسیار وحشت‌انگیز، روی تابوت نشسته است، حیرت کرده بودم و نمی‌دانستم که دیگران از آن سگ خبر دارند و هیچ کاری نمی‌کنند یا خبر ندارند. برای اینکه بدانم آیا دیگران هم می‌بینند یا اینکه این صحنه عجیب را فقط من مشاهده می‌کنم، از شخصی که سمت راست من حرکت می‌کرد پرسیدم پارچه‌ای که روی جنازه است چیست؟ گفت: فکر کنم سال کشمیری است. گفتم: روی پارچه چیز دیگری می‌بینی؟ گفت: نه! همین سؤال را از کسی‌که سمت چپ من بود پرسیدم و او نیز همان پاسخ را داد. متوجه شدم که جز من کسی نمی‌بیند. سگ وحشتناک همچنان روی تابوت بود تا به درب صحن مطهر حرم حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام رسیدیم، دیدم آن سگ از تابوت پایین آمد و همان بیرون ماند. من نیز همان‌جا ماندم و سگ را نگاه می‌کردم. از رفتار مردمی که به حرم می‌رفتند و آن‌ها که از حرم بیرون می‌آمدند، معلوم بود که سگ را نمی‌بینند من با حیرت سگ را نگاه می‌کردم که همان جنازه را از حرم مطهر برگرداندند و تا از صحن شریف خارج شدند، باز آن سگ با جنازه همراه شد. دنبال سگ، با جنازه به قبرستان رفتم تا ببینم چه می‌شود. در تمام مسیر، سگ را می‌دیدم که به جنازه متصل است تا وقتی که میت را دفن کردند، آن سگ هم وارد قبر شد و در همان قبر از نظرم محو گردید. 📡ا https://b2n.ir/u64844 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم دیروز و امروز ۱۱و۱۲سورۀیوسف 🌷 قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ ﴿۱۱﴾ 🌷 أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿۱۲﴾ 🌷ترجمه 👇 [برادران یوسف، بعد از طراحی نقشه برعلیه یوسف، نزد پدرشان رفتند و] گفتند: اى پدر تو را چه شده كه ما را بر یوسف امین نمى‌دانى در حالیكه قطعاً ما خیرخواه او هستیم؟! 🌷 فردا او را با ما بفرست تا (در صحرا) بگردد و بازى كند و قطعاً ما از او حفاظت خواهیم کرد ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/y68714 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب، ذیل داستان ۱۲۱ از کتاب «داستان‌های شگفت» حکایت دیگری را به شرح زیر آورده است: قاضی سعید قمی در کتاب «اربعینات» حکایتی را از استاد کل، شیخ بهائی (اعلی اللّه مقامه) نقل کرده که خلاصه‌اش چنین است: یک نفر از اهل معرفت و بصیرت در اصفهان مجاور یکی از قبرستان‌های شهر شده بوده. روزی جناب شیخ بهائی به ملاقاتش رفت و از او پرسید: در این مدت که در قبرستان زندگی می‌کنی، چیز عجیبی ندیده‌ای؟ گفت: یک‌بار ماجرای در این قبرستان چیز عجیبی مشاهده کردم. دیدم جماعتی جنازه‌ای را آوردند در فلان موضع دفن کردند و رفتند. وقتی ساعتی گذشت، احساس کردم بوی بسیار خوشی استشمام می‌کنم که از بوهای دنیوی نبود. متحیر شدم و به اطراف نگاه کردم تا بدانم این بوی خوش از کجاست، ناگاه جوان بسیار زیبایی را دیدم که سمت آن قبر رفت و نزد قبر از نظرم پنهان شد، لحظاتی متحرک بودم که این چه بود که من دیدم و... طولی نکشید که بوی بسیار بدی را که از هر بوی گندی پلیدتر بود به احساس کردم. دقت کردم، دیدم سگی که از آن کثافت می‌ریخت، بطرف همان قبر می‌رود و نزد آن قبر از نظرم محو شد. در حال حیرت و تعجب بودم که دیدم آن جوانِ خوش‌سیما و خوش‌بو، با سر و صورت مجروح و خون‌آلود پیدا شد و از همان راهی که آمده بود برمی‌گشت. دنبال او رفتم و از او خواهش کردم که حقیقت حال را برای من بگوید. گفت: من تجسمِ اعمال صالح این میت هستم و مأمور بودم با او باشم. اما سگی که تجسمِ عمل ناشایست او بود آمد و چون اعمال ناروایش بیشتر بود آن سگ بر من پیروز شد و نگذاشت همراه او بمانم و مرا بیرون کرد و فعلاً آن سگ همراه آن میت است. شیخ فرمود: این مکاشفه صحیح است؛ زیرا عقیده ما آن است که اعمال انسان در برزخ به صورت‌هایی که مناسب آن اعمال است مجسم می‌شود و با شخص خواهد بود و مسئله تجسم اعمال به صورت‌های مناسب با آن‌ها، مسلم است. 📡ا https://b2n.ir/x84020 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم امروز و فردا ۱۳و۱۴سورۀیوسف 🌷قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخَافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ 🌷ترجمه 👇 [یعقوب]گفت: اينكه او را ببريد سخت مرا اندوهگين مى‌كند و مى‌ترسم از او غافل شويد و گرگ او را بخورد (۱۳) 🌷قَالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَخَاسِرُونَ ﴿۱۴﴾ 🌷ترجمه 👇 گفتند: اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروهى نيرومند هستيم در آن صورت ما قطعا بى‌مقدار خواهيم بود (۱۴) ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/r04844 ا https://b2n.ir/y66332 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
☝️☝️رسواییِ ☝️☝️ می‌گویند 👇ا😂ا👇 مردم ایران دین‌گریز شده‌اند حالا تا #۷روز_قبل_از_اربعین، تعداد خودروهای‌زائران، فقط در مرز از تعداد تمام داخل و خارج بیشتر شد ✊ به ، ، و هموطنانم می‌کنم .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۲۹ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: حضرت حجة الاسلام آقای حاج سید اسداللّه مدنی [دومین شهید محراب اعلی‌الله مقامه] در نامه‌ای که مرقوم فرموده‌اند چنین می‌نویسند: روز عیدی بود (یکی از اعیاد مذهبی) نزدیک ظهر به قصد زیارت مرحوم آیت اللّه حاج سید محمود شاهرودی قدس اللّه نفسه الزکیه به منزل‌شان رفتم با اینکه وقت دیر و رفت و آمد تمام شده بود و معظم له اندرون تشریف برده بودند، اظهار لطف فرموده دوباره به بیرونی برگشتند و ضمن گفتگو، به مناسبتی که پیش آمد، ماجرای زیر را تعریف فرمودند: وقتی با مرحوم عباچی از بلده مقدسه کاظمین علیهماالسّلام پیاده به قصد زیارت سامرا حرکت کردیم، بعد از زیارت حضرت سیدمحمد سلام اللّه علیه در بلد، یک فرسخی راه رفته بودیم که آقای عباچی [بر اثر گرما و...] بکلی از حال رفتند و بر زمین افتادند و هرکار کردم نمی‌توانستند از جا بلند شوند و... چون حال‌شان خیلی بد شد، درحالی‌که خیلی به سختی حرف می‌زدند، به من گفتند: مرگ من در اینجا حتمی است، نه توان رفتن دارم و نه برگشتن و از دست شما برای من کاری برنمی‌آید و با این شدت گرما و نبودن آب، ماندن شما در اینجا القای نفس در تهلکه [خودکُشی یا آسیب رساندن به خود] است و این‌کار حرام است، بنابراین بر شما واجب است که حرکت کرده و خودتان را نجات بدهید و نسبت به من هم چون هیچ کاری از شما ساخته نیست تکلیفی ندارید. به هرحال، [با این امید که اگر حرکت کنم، هم خودم را نجات می‌دهم، هم ممکن است برای آقای عباچی کمکی بیاورم] با کمال ناراحتی، ایشان را همانجا گذاشتم و برگشتم. بعد ۲۴ساعت راه پیاده، فردای آن‌روز که به سامرا رسیدم، نزدیک خانه آقای عباچی ناگهان دیدم ایشان از خانه بیرون می‌آیند، بعد از سلام، پرسیدم چطور شد که قبل از من آمدید؟ فرمودند: بلی چنانچه دیروز دیدی من مهیای مرگ بودم و هیچ چاره‌ای تصور نمی‌کردم حتی دراز کشیده و چشم‌هایم را بسته بودم و منتظر مرگ بودم، فقط گاهی که صدای باد را می‌شنیدم به خیال اینکه حضرت ملک الموت است به قصد دیدار و زیارتش چشم‌ها را باز می‌کردم و چون چیزی نمی‌دیدم دوباره چشم‌ها را می‌بستم تا وقتی به صدای پایی چشم باز کردم، دیدم عربی افسار الاغی را به دست دارد و بالای سرم ایستاده. از من احوالپرسی فرموده و علت خوابیدنم را در وسط بیابان پرسیدند. گفتم: تمام بدنم درد می‌کند و از تشنگی قدرت حرکت ندارم. فرمودند: بلند شو تا تو را برسانم. عرض کردم: قدرت ندارم، با دست خودشان مرا بلند نموده و بر الاغ سوارم کردند و احساس می‌کردم به هرجایی از بدنم دستش می‌رسید بکلی راحت می‌شد تا تدریجاً دست مبارکش به بقیه اعضای من رسید و تمام بدنم راحت شد و اصلاً هیچ خستگی نداشتم و آن شخص افسار حیوان را می‌کشید و می‌رفتیم. هرچه از ایشان خواهش کردم که سوار شوند، قبول نمی‌کردند و فرمودند: من به پیاده روی عادت دارم. در آن بین ملتفت شدم که شال سبزی به کمر دارد. به خودم گفتم: خجالت نمی‌کشی سیدی از ذریه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله پیاده و افسار بکشد و تو سوار باشی؟!! فوراً دست و پایم را جمع کرده خودم را پایین انداختم و عرض کردم آقا! خواهش می‌کنم شما سوار شوید، ناگهان دیدم مقابل در خانه هستم و نه کسی هست و نه الاغی. به تاریخ ۲۹ ربیع الثانی ۹۵ 📡ا https://b2n.ir/r25604 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم دیروز و امروز ۱۳و۱۴سورۀیوسف 🌷قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ ﴿۱۳﴾ 🌷ترجمه 👇 [یعقوب]گفت: اينكه او را ببريد سخت مرا اندوهگين مى‌كند و مى‌ترسم از او غافل شويد و گرگ او را بخورد (۱۳) 🌷قَالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَخَاسِرُونَ ﴿۱۴﴾ 🌷ترجمه 👇 گفتند: اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروهى نيرومند هستيم در آن صورت ما قطعا بى‌مقدار خواهيم بود (۱۴) ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/r04844 ا https://b2n.ir/y66332 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۳۶ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: جناب «شیخ محمد حسن مولوی قندهاری» [که داستان‌هایی از ایشان ذکر شد] نقل می‌فرماید: پنجاه سال قبل [از تألیف کتاب] روزی که ۱۴ محرم بود، مرحوم مغفور «شیخ محمد باقر واعظ» در منزل ضابط آستانه مقدس رضوی علیه‌السّلام در عیدگاه مشهد، گفت: یک‌سال در ماه محرم، تاجرهای ایرانیِ مقیم پاریس برای خواندن روضه و اقامه عزاداری از من دعوت کردند. پذیرفتم و به پاریس رفتم. شب اول محرم یک جواهرفروش فرانسوی با همسر و پسرش به مرکز ایرانی‌ها آمد و از آن‌ها خواهش کرد روضه خوان مجلس را ده شب به این آدرس، بیاورید تا برای من روضه بخواند، چون من نذری دارم! حاضرین از من اجازه گرفتند و من هم قبول کردم. همان شب، چون روضه ایرانی‌ها تمام شده بود، ایرانی‌ها مرا همراه آن خانواده فرانسوی به خانه‌اش بردند، من روضه خواندم هموطنان استفاده نموده و گریه کردند. فرانسوی و خانواده‌اش غمگین بودند و گوش می‌دادند، فارسی نمی‌فهمیدند و تقاضای ترجمه هم نکردند. تا شب تاسوعا به همینطور بود. شب بعد که شب عاشورا بود، بخاطر اعمال شب عاشورا و خواندن دعاهای وارده و زیارت ناحیه مقدسه، نتوانستم به منزل آن فرانسوی بروم. فردا مرد فرانسوی آمد و ابراز ناراحتی کرد. عذر آوردیم که ما در شب عاشورا اعمال ویژه مذهبی داشتیم و خیلی دیر شده بود و... قانع شد و تقاضا کرد برای شب یازدهم به جای شب گذشته بیایید تا ده شب نذر من کامل شود. شب یازدهم وقتی روضه تمام شد، یکصد لیره طلا برایم آورد. گفتم: تا دلیل نذر خود را نگویید، قبول نمی‌کنم. گفت: محرم سال گذشته به هند رفته بودم و در بمبئی صندوقچه جواهراتم را که تمام سرمایه‌ام بود دزد برد، از غصه به حد مرگ رسیدم، بیم سکته داشتم، در زیر اتاق من که در هتل بود، جاده وسیعی بود و مسلمانان با سر و پای برهنه در حالی‌که سینه و زنجیر می‌زدند از زیر پنجره اتاق من عبور می‌کردند، من هم آمدم پایین و بین عزاداران مشغول عزاداری شدم و به حسین (علیه‌السلام) گفتم: اگر به کرامت خودش جواهرات سرقت شده‌ام را به من برساند، سال آینده هرجا باشم صد لیره طلا نذر روضه خوانی را می‌پردازم. چند قدمی همراه دسته عزادار رفتم که شخصی در حالی‌که نفس، نفس می‌زد و رنگش پریده بود، آمد کنار من و صندوقچه را به دستم داد و فرار کرد. حالم خوش شد، مقداری راه رفتن را همراه دسته عزادار ادامه دادم و به هتل برگشتم، صندوقچه را باز کردم و شمردم، حتی یک دانه را هم دزد نبرده بود. بابی انت وامی یا اباعبداللّه! 📡ا https://b2n.ir/r25604 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
به‌ کوری چشم 🇪🇺دشمنان حقوق‌بشر🇺🇸 تا ۶روز قبل‌از (نوزدهم شهریور) بیش‌از #۲۰میلیون زائر از وارد شد و👈با عزم‌استوار، دهانِ عواملِ را پای‌مال کردند 📡 همه رسانه‌ها را ببینید 👇 ا https://b2n.ir/z98062 .
. ۱آیه_در۲روز سهم امروز و فردا ۱۵سورۀیوسف 🌷 فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لَايَشْعُرُونَ 🌷ترجمه 👇 پس چون او را با خود بردند و همگى تصمیم گرفتند كه او را در مخفى گاه چاه قرار دهند (تصمیم خود را عملى كردند) و ما به او [یوسف] وحى كردیم كه در آینده آن‌ها را از این كارشان خبر خواهى داد در حالى كه آنها (تو را) نشناسند. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/f79059 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرنگار بی‌بی‌سی این را رسوا کرد طفلکی‌یا در مقابل هشیاری مسلمانان گیج شده‌اند .