☝️ حرفِ دلِ آزادگانِ جهان ☝️
از زبان خبرنگار #پاکستانی
👈👈 او با انتشار تصویر بالا
در کنار #پرچمِجمهوریاسلامی
🔻نوشت🔻
🇮🇷ایران قلب همه ما را
به سیطره خودش درآورد
📡 توئیتر X👇
https://x.com/HumaZhr/status/1779279834666918358?s=35
.
.
مقایسۀ🔻قدرت خرید
در سال ۱۳۵۷ با سال ۱۴۰۳
✍ رضا صابری خورزوقی
این مقایسه براساسِ
میانگینِ کشوریِ قیمتها
و حداقل حقوقها
در سال ۱۳۵۷ و سال ۱۴۰۳
انجام شده است
🔻کالاهای نمونه🔻
نان، مسکن، خودرو،
بنزین و دلار است
👇تا کور شود👇
🇺🇸🇩🇪آنکه نتواند دید🇫🇷🇬🇧
👇ملاحظه بفرمائید👇
🔻حداقل حقوق🔻
سال ۱۳۵۷ = ۶۳۰۰ ریال
منابع این☝️در پایین
سال ۱۴۰۳= ۱۱میلیون تومان
🔻قیمتها🔻
🥓 #نانِ سنگکِ معمولی
سال ۱۳۵۷، ۵ ریال
سال ۱۴۰۳، ۵۰هزار ریال
این☝️ یعنی:
حقوقِ سال۵۷ = ۱,۲۶۰ نان
حقوقِ سال۴۰۳= ۲,۲۰۰ نان
حساب کنیم🔻
ا ۱,۲۶۰ = ۵ ÷ ۶۳۰۰
ا ۲،۲۰۰ = ۵۰,۰۰۰ ÷ ۱۱۰م_ر
🏠 👈 #مسکن
میانگینِ ۱مترمسکن درکشور
👇ا👇
سال۱۳۵۷ 👈 ۵,۵۰۰ تومان
سال۱۴۰۳ 👈 ۵۵م تومان
این☝️یعنی:
۹ماه حقوقِ ۵۷= ۱مترمسکن
۵ماهحقوقِ۴۰۳ =۱مترمسکن
حساب کنیم🔻
ا ۹ = ۶۳۰ ÷ ۵,۵۰۰
۵ = ۱۱م ÷ ۵۵م
🚙 👈 #خودرو
پیکان،سالِ۵۷= ۲۰هزارتومان
کوئیک،سالِ۰۳ =۴۵۰متومان
این☝️یعنی:
با تفااااااااوتِ کوئیک و پیکان
۳۳ماه حقوقِ۵۷ = پیکان
۴۰ماهحقوقِ۴۰۳ = کوئیک
حساب🔻 کنیم
پیکان👈۲۰،۰۰۰ =۶۳۰×۳۳
کوئیک👈 ۴۵۰م = ۱۱م×۴۰
⛽️ 👈 #بنزین
سال ۵۷ = هر لیتر ۶ ریال
سال۴۰۳=هرلیتر۳۰هزارریال
این☝️یعنی:
حقوقِ سال۵۷ = ۱،۰۵۰ لیتر
حقوقِ ۱۴۰۳ = ۳،۴۴۴ لیتر
حساب کنیم🔻
سال۵۷👈۱،۰۵۰=۶÷۶۳۰۰ر
۴۰۳👈۳،۴۴۴=۳،۰۰۰÷۱۱م
💵 نرخ 👈 #دلار
سال۱۳۵۷،دلارِدولتی۷تومان
سال۰۳،دلارِآزاد۶۵,۰۰۰تومان
این☝️ یعنی:
۱ماه حقوقِ ۵۷ = ۸۹ دلار
۱ماه حقوقِ۴۰۳ = ۱۶۹ دلار
حساب 🔻کنیم
سال۵۷👈 ۸۹ = ۷÷۶۳۰
۴۰۳👈 ۱۶۹ = ۶۵ه ÷۱۱م
🔻توجه🔻
بجز طلا، قیمت سایر کالاها
همین حدود افزایش داشته
👈طلا نیز نه خوراکیست،
نه پوشاکی، نه درمانی و...
👇توجه👇
منابعِ مبلغِ حقوقِ ۱۳۵۷
👇از دشمنان👇
📡 یورونیوز 👇
https://parsi.euronews.com/2019/02/09/iranian-purchasing-power-40years-after-islamic-revolution
👇از داخلیها👇
۱_ رسانهی خبریِ 📡خبر آنلاین
ا khabaronline.ir/x4mC9
۲_ رسانهی صنفی
📡 شرکت خدمات بیمهایِ
بهین پوشش البرز
https://www.behin-alborz.com/website/ShowNews/27
.
. فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ
✍ رضا صابری خورزوقی:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
🏴 سالروز #تخریب_بقیع 🏴
به پیشگاه امام زمان علیهالسلام
و همه آزادگان جهان تسلیت باد
🔻جهت اطلاع🔻
وقتی حاکمانِ وحشیِ انگلیس [[باهدفِ تبدیلِ اختلافِ نظرهای مذهبی به تنفرِ پیروان مذاهبِ اسلام از یکدیگر]]، فرقۀ وهابیت را ساخت و آلسعود را با دهها قتلعامِ گسترده بر منطقهی حجاز مسلط کرد، در قدم اول، برای تحریک عواطفِ شیعیان و ایجاد تنفرِمذهبی بینِ مسلمانان، به آلسعود دستور داد بارگاهها و قبور أئمه علیهمالسلام و والدین رسولخدا و اصحاب آنحضرت صلیاللهعلیهوآله را ویران کنند
🏴با☝️این دستور☝️بود که آلسعود، روز #۸شوال ۱۳۴۴_ق بارگاه امام #حسن_مجتبی، امام #سجاد، امام #محمدباقر و امام #جعفرصادق علیهم السلام و قبور تعدادی از اصحاب پیامبر صلیالله علیه وآله را در بقیع ویران کردند.
بهاین روز، #یومالهدم میگویند
🏴 قبلاز☝️این جنایت☝️مزار أئمه و دیگر بزرگان اسلام که در مدینه مدفون بودند داخل بناها و زیر گنبدها قرار داشت.
🏴 علاوه بر☝️این☝️مقبرهی پدر،مادر و همسر پیامبراکرم(ص) حضرت #عبدالله بن عبدالمطلب و جناب #آمنه و حضرت #خدیجه علیهمالسلام که در مکه مدفون هستند را کاملاً ویران کردند.
🔻هشدار🔻
🔻هشدار🔻
🔻هشدار🔻
👈☝️این انگلیس است☝️👉
آلسعود فقط ابزار است
و نفرتانگیزیِ انگلیس ادامهدارد
👈فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ👉
.
12.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️اصرارهای۴۰سالۀ ولیامر☝️
از 🟡 تیر ماه ۱۳۶۲
تا 🟡فروردین۱۴۰۳
و 😳خطاهای بیشمار ما😳
آنچه در بالا ملاحظه میفرمائید،
۲خطبۀ عیدفطرِ امام خامنهای با ۴۰سالفاصلهاستکه اصرار دارند،
نباید[[[[[ به بهانههای جناحی ]]]]]
با نیشزدن بهیکدیگر،دلها را
از هم دور و همدلی و اتحادِملی را
مخدوش کنیم
بنابراین☝️نیشزدنهای جناحی
یعنی👈خون بهدل ولیامر کردن
🤲 اَللّهُمَّ اهْدِنَا و ثَبِّتْنٰا 🤲
.
نمونهی☝️بدذاتیِ☝️همیشگی
اشغالگران فلسطین
برای فریبدادن افکار عمومی
همین رسانۀ صهیونیستی، تصویر سمتِ راست را دو سال قبل (۱۴۰۱/۵/۱۷) با عنوان «جنگ غزه» منتشر کرده
حالا، همان تصویر را (سمتچپ) با عنوان «انفجار در اصفهان» منتشر کرده
این☝️ یعنی👇👇
از آنجا که بیوجدانهای بیچاره توان تهاجمنظامی بهایران را ندارند بهذاتِ فریبکار خود برگشته و به تهاجم رسانهای رو آوردهاند
امان از درماندگی و بیوجدانی
.
نمونۀ☝️پیشرفتهای غرب☝️
چند مرکز تحقیقاتی در #آمریکا
👇اعلان کردند👇
🙈 از هر #۴زنآمریکایی، ۱نفر
و از هر #۲۶مردآمریکایی، ۱نفر
مورد #تجاوزِجنسیِ👈کامل
قرار گرفتهاند
🙈در اماکن عمومی و محلکار
از هر #۳زن آمریکایی، ۱ نفر
از هر #۹مرد آمریکایی، ۱ نفر
مورد #تجاوزِ 👈 #جنسی
قرار گرفتهاند
🔦 آری ☝️این☝️ برنامهی
🇺🇸دشمنانِ حقوقِبشر🇪🇺
برای همهی انسانهاست
📡مراکزتحقیقاتیآمریکایی👇
1⃣ اتحاد
https://www.raliance.org/every-19-seconds-someone-is-either-raped-or-experiences-an-attempted-rape-in-the-united-states/
2⃣ اینفوگرام
https://infogram.com/rape-by-the-numbers-1h8n6m3dgxp3z4x
3⃣ حذف
https://demcastusa.com/2023/06/06/rape-in-america-by-the-numbers/
4⃣ دِملابس
https://thedemlabs.org/2023/06/05/rape-in-america-republicans-ban-abortions-with-no-rape-or-incest-exceptions/
.
☝️ بخشهای جدا شده از ایران
😳 از ۱۱۹۱ تا قبلاز ۱۳۵۷ 🙈
🔻در زمان🔻
شاهان بیعرضه قاجار و پهلوی،
بهدلیل نداشتن حمایتمردمی
۱۴ قسمت از وطنما
[[که حدود ۱۰٪ از کل ایران است]]
از کشور جدا شد
🔻🤝 اما 🤝🔻
از ۱۳۵۷ حتی حسرت ۱سانت
به دل دشمنان مانده است
به اقتدار کشورم افتخار میکنم
تا کورشود🇺🇸هرکه نتواند دید🇬🇧
.
.
یک خاطره
از جاده هرات به مشهد
و تداعیِ «تعقیبِ نماز عشا»
✍️رضا صابری خورزوقی:
سال۱۳۹۱ سفری بهافغانستان رفته بودم، موقع بازگشت، با ۳مسافر دیگر سوار یکیاز سواریهای هرات به مشهد شدیم و حرکت کرد
جاده هرات به تایباد [تکخطه، با عبور دوطرفه و پُر از خودروهای سنگین] بود و راننده خیییییلی با سرعت میرفت، چندبار [[حتی با صدای بلند و لحن خیلی تند]] تذکر دادیم ولی اعتنا نمیکرد، انگار یک رباط پشت فرمان بود، فقط پایشرا رویگاز فشار میداد و...
به مرز ایران رسیدیم و برای انجامِتشریفاتِقانونی توقف کرد و با «زودباش، زودباش»های او و ایجاد اضطراب و هولکردنِ ما و... بالاخره از مرز گذشتیم و وارد ایران شدیم
قسمتی از اوائل جادهی تایباد به مشهد هم [آن زمان] مثل جاده هرات به تایباد بود [حالا نمیدانم چطور است]
بههرحال، رانندۀ سواری، باز هم مثل قبل، بدون توجه به تذکرات و اصرارهای ما، پایش را روی گاز فشار میداد و...
تا اینکه ناگهان یک سواری را از دور نشان داد و با فحشهای رکیک، گفت: خودش است.
درحالیکه خیلی نگران شده بودم، با تعجب پرسیدم: خودِ کی؟
با دستش به سواری جلویی اشاره کرد و چندتا فحش به او داد
رسید به آن سواری و چندتا بوق برایش زد و خندهی مسخرهای کرد و از او سبقت گرفت!!!
گفتم: همین!!! من فکر کردم حالا خون راه میاندازی؟!؟!
گفت: نوبتِ این قبل از من بود، هرچه اصرار کردم که بگذارد من زودتر بروم، قبول نکرد
بعد ادامه داد:من قسط دارم، باید حداقل روزی دوبار این مسیر را بروم تا...
✅ماجرا جالبتر میشود
بالاخره رسیدیم به نزدیک شهر مشهد و وارد یک بزرگراه شد، حدود ۳،۲کیلومتری که رفت، ناگهان پایش را از روی گاز برداشت و زد توی سرِخودش و گفت: ای وای!!
فکر کردم موتور سوزانده، گفتم: چی شد؟
گفت: این راه بسته است!!!
ادامه داد:
چند روز است از اینطرف نمیآییم، فراموش کردم و...
بالاخره رسید به جائیکه راه بسته بود و باید از بزرگراه خارج میشد.
با آه و ناله از بزرگراه خارج شد و با عبور از چندخیابانِ خیلیشلوغ و... نیمساعت بعد رسید به جائیکه اشتباه رفته بود و بالاخره وارد شهر مشهد شد و...
وقتی رسیدیم به ایستگاهِ سواریها، مردی را نشان داد و با فحاشی گفت:
او رانندۀ همان سواری است، رسیده و برای برگشت هم نوبت گرفته.
من پیاده شدم و درحالیکه کرایهاش را میدادم، گفتم:
حالا فهمیدی رزق از جای دیگری میرسد و با این روشها نمیشود رزقِ مقدر را تغییر داد؟!
گفت: آخه!!!
برای اینکه توجیه نکند
از او دور شدم و یاد آمد
در تعقیب نماز عشا
ضمن طلب فراوانی و آسانیِ
کسبِ رزق 👇میگوییم👇
خدایا
با طلبِآنچه برایم رزقی در آن
قرار ندادهای به زحمتم نیانداز
.
.
خاطرهای عبرتآموز
✍ رضا صابری خورزوقی
دوستی میگفت:
در تیرماه سال ۱۳۶۳ شوهر خواهرم فوت کرد
روز چهلمش، قبلاز ظهر برای كاری همراه با دو پسر آن مرحوم که ۸ و ۱۱ ساله بودند، با یک پیکان قراضه از منزل خارج شدیم، در آن هوای گرم مقابل یک «بستی فروشی» ایستادم و رفتم تا برای بچهها بستنی بخرم، بستنی فروشی خیلی شلوغ بود و... کمی بعد دیدم بچهها آمدند داخل و گفتند: دایی چرا دیر كردی؟!
گفتم: شلوغ است ...، نوبت من شد و بستنیها را گرفتم و آمدیم کنار ماشین خوردیم
بعد دست به جیبم كردم كه سوئیچ را در بیاورم، یادم آمد داخل ماشین بود اما متأسفانه بچهها شیشهها را داده بودند بالا و درها را قفل كردهبودند و... كلید داخل مانده بود
خیلی سعیكردم، اما بازكردن در پیکان كار من نبود.
یکنفر گفت: جلوتر کلیدساز هست، ۳صوته باز میكند
راهافتادیم بهطرف کلیدسازی
ماجرا را به او گفتم و او بدون اینكه حرفی بزند، یك میله برداشت و گفت: برویم
همراه او به طرف ماشین آمدیم، تا آمدم چیزی بگویم، دیدم درب ماشین باز است!
بچهها سوار شدند و من از استاد تشكر كردم و ده تومان به او دادم.
گفت: ۲۰تومان میشود ولی من نپذیرفتم، از او اصرار و از من انکار، ناراحت شد، بچهها را پیاده کرد و دكمۀ قفلها را زد پائین و درها را بست و رفت.
مانده بودم چهكنم که دیدم کلیدها دست یكیاز بچههاست، گفت: از ماشین برداشته
با خوشحالی!! از او گرفتم و سوار شدیم و رفتیم. رسیدیم به کلیدسازی، چندتا بوق زدم و بچهها هم دست و سوت زدند و... رفتیم
بعداز ظهر برای مراسمچهلم رفتیم بهشتزهرا، نزدیک محل قبر، جای پارك نبود، خانواده را پیاده كردم و پیکان را بردم جلوتر گذاشتم و برای احتیاط، قفلفرمان و قفلكلاج هم بستم و خودم را رساندم به مراسم و مشغول پذیرائی شدم.
چون جیبهای شلوارم مشکل داشت، کلیدها را داخل جیب پیراهنم گذاشتم و هربار كه خم میشدم، میافتاد و... دستۀكلید را دادم به یكی از میهمانها كه از شمال آمده بود و گفتم: بعد از مراسم میگیرم. گذاشت داخل کیفش و من مشغول پذیرائی شدم...
مراسم تمامشد و همه رفتند
من، همسرم، خواهرم و بچههایش راه افتادیم که با ماشین من برویم.
وقتی به ماشین رسیدیم، یادم آمد كه دستهکلید را دادهام به آن آشنا!!! و حالا او رفته بود. خدایا چه كنیم؟
خواهرم گفت: با تلفن عمومی زنگ بزنیم منزلِ یکی از همسایهها که تلفن داشت و بگوئیم به مادر همسرش بگوید، سوئیچ را بدهد بیاورند
از همسرم یک ۲ریالی گرفتم و بعد از پُرسوجو، یك تلفن سكهای پیدا کردم و زنگ زدم. خانمِ همسایه گفت:
او در بهشت زهرا خداحافظی کرد و برگشت شمال😳
با ناراحتی اطراف ماشین قدم میزدم که یک نفر گفت: توی «باقرشهر» یک كلیدساز هست برو او را بیاور...
خانواده گفتند:ما هم میآییم
مسیر طولانی تا ورودیِ شرقیِ بهشتزهرا را پیاده رفتیم و سوارِ یك وانتِ عبوری شدیم و حدود ساعت ۹و نیمِ شب رسیدیم به كلیدسازی
موضوع را گفتم
گفت: حالا!؟! بهشت زهرا!؟!
ادامه داد: من امشب مسافرم، وقت نمیکنم ولی با یك میله، ۳،۲مرتبه درب یکپیکان را بست و باز کرد تا یاد گرفتم و گفت: این میله را ببر، باز کن و بیاور
گفتم: آخه فقط این نیست
گفت: دیگه چی!؟!
گفتم: قفلكلاج و فرمان هم بستهام!!
گفت: ۲۵۰تومان گرو بگذار، ۳تا ابزار میدهم، قفلها را بِبُر اما اگر تا ساعت۱۰ونیم آمدی، پولت را میدهم، فقط ۵تومان كرایهی ابزارهای من است ولی اگر از ۱۰ونیم گذشت، ابزارها مال تو، ۲۵۰ مال من
به خانمم گفتم: پولداری؟ كیفش را گشت و ۲۰تومان پیدا كرد. خواهرم هم ۳۰تومان داشت، خودم هم ۱۱۰ توی جیبم بود. ۱۶۰تومان را دادم به كلیدساز و گفتم موجودی ما همین است
جوانمردی کرد و یك میله آهنی، یك چكش، و یك ارّه آهنبُر به من داد و گفت: پولت خیلی کم است ولی چون خانواده همراه توست و پول نداری، اشکال ندارد
حدود ۱۰شب، با زن و بچه، آمدیم كنار جاده و... یك وانت ما را رساند به درب شرقی بهشت زهرا(س)...
پیاده وارد بهشت زهرا(س) شدیم و با یک مسیر طولانی، رسیدیم به پیکان، خسته، ناراحت، نگران و...
بههرحال
با روشیكه یاد داده بود، درِ پیکان باز شد و مشغول بریدن قفلِفرمان و کلاج شدم و بعداز ۱۱شب، قفلها بریده شد
بخودم آمدم دیدم برای روشنکردن ماشین سوئیچ ندارم
یکی از مأموران انتظامات آمد و بعد از دیدن مدارک ماشین و اطمینان از دزد نبودن ما، دست کرد زیر فرمان و... ماشین روشن شد، نفس بلندی کشیدم و... راهافتادیم
بعداز ۱۲شب، نزدیک منزلمان از مقابل یک پارک رد میشدیم که ناگهان پسر كوچكِ خواهرم با اشاره به مردی در پیادهرو، با هیجانی که [انگار نابودیِ اسرائیل را اعلام میکرد] گفت:👇
😳 این کلیدسازِ بود 😂
كه صبح حٰالِشو گرفتیم😳
.