.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهم امروز و فردا
#آیۀ۷سورۀیوسف
🌷 لَقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِينَ
🌷ترجمه 👇
بتحقیق در (داستان) یوسف و برادرانش نشانههایى (از حاكم شدن اراده خداوندى) براى جویندگان است.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/w78964
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب «ذیل» داستان ۱۲۷ از کتاب «داستانهای شگفت» حکایت دیگری را به شرح زیر آورده است:
به اسانید [با سندهای] متعدده نقل شده است از «ابراهیم بن مهران» که گفته است:
در کوفه در همسایگی ما مردی بود به نام «ابوجعفر» و هرگاه شخصی علوی [سید] از او چیزی میخواست فوراً به او میداد اگر قیمت آن را داشت از او میگرفت و اگر نداشت مینوشت:
این مبلغ به حساب علی بن ابیطالب علیهالسّلام
مدتی طولانی با همین روش عمل میکرد تا اینکه [بخاطر اتفاقاتی که برایش افتاد] ورشکسته و فقیر و مفلس شد و در خانه نشست و گاهی در دفتر خود نگاه میکرد، اگر یکی از بدهکاران خود را مییافت که زنده بود کسی را نزد او میفرستاد تا طلبش را از او بگیرد و خرج زندگی نماید و اگر میدید مُرده است یا ندارد خطی بر اسمش میکشید و...
در همان روزگار فقر و نداری، روزی بر در خانه خود نشسته بود و دفتر خود را بررسی میکرد، یکی از افرادی که از دشمنان اهلبیت علیهمالسلام بود او را دید، گفت: چه میکنی؟ از این دفتر چه میخواهی؟!
گفت:
میخواهم بین بدهکاران برگردم شاید کسی بینشان باشد که بتواند بدهیاش را بدهد و...
آن ناصبی (دشمن اهل بیت) از روی تمسخر و طعنه و شماتت به او گفت:
بدهکار بزرگ تو علی بن ابیطالب است، او با تو چه کرد؟
ابوجعفر از شماتت او خیلی آزرده شد، برخاست و به داخل خانه رفت.
شب در خواب حضرت رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) را دید که امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام همراه او بودند و شنید که حضرت رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) به حسنین علیهماالسّلام فرمود:
پدر شما کجاست؟
ناگاه حضرت امیرالمؤمنین علیهالسّلام حاضر شد و گفت یا رسول اللّه! حاضرم.
رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) فرمودند:
چرا طلب این مرد را نمیدهی؟
امیرالمؤمنین علیهالسّلام کیسهای را نشان داد و عرض کرد:
یا رسول اللّه! این طلب اوست که آوردهام
و آن کیسه را به «ابوجعفر» داد و فرمود این حق تو است.
رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) فرمودند:
بگیر و بازهم هرکس از فرزندان امیرالمؤمنین علیهالسّلام نزد تو آمد و چیزی خواست، ردّ نکن که بعد از این برای تو فقری وجود نخواهد داشت.
ابوجعفر گفت:
وقتی از خواب بیدار شدم دیدم همان کیسه در دستم است. همسرم را بیدار کردم و گفتم:
چراغ را روشن کن وقتی زیر نور چراغ نگاه کردم دیدم همان کیسه است که امیرالمؤمنین علیهالسلام در خواب به من دادند و پر از سکه اشرفیست [هر سکه اشرفی برابر با ۳٫۴۵ گرم طلا است]
آنها شمردم دیدم هزار اشرفی در کیسه بود.
وقتی به دفتر خود مراجعه کردم دیدم تمام بدهی آن حضرت همین مبلغ بود، نه کمتر نه زیادتر
و در روایت دیگری آمده است که ابوجعفر گفته:
وقتی به دفتر خود مراجعه کردم، دیدم آنچه بدهی به نام آن حضرت نوشته بودم همه محو گردیده است.
📡ا https://b2n.ir/u64844
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهم دیروز و امروز
#آیۀ۷سورۀیوسف
🌷 لَقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِينَ
🌷ترجمه 👇
بتحقیق در (داستان) یوسف و برادرانش نشانههایى (از حاكم شدن اراده خداوندى) براى جویندگان است.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/w78964
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۲۸ از کتاب «داستانهای شگفت» نوشته است:
داستان دوم از «حاج محمد علی فشندی تهرانی»:
قریب بیست سال قبل شب جمعه بود با آقا سید باقر خیاط و جمعی رفتیم مسجد جمکران، همه خوابیدند ولی من بیدار بودم و فقط پیر مردی بیدار بود که شمعی در پشت بام روشن کرده بود و دعا میخواند و من مشغول به نماز شب شدم، ناگاه دیدم هوا روشن شد، با خود گفتم ماه طلوع کرد اما هرچه نگاه کردم ماه را ندیدم. یک مرتبه دیدم به فاصله پانصد متر زیر یک درختی، یک سید بزرگواری ایستاده و این نور از آن آقاست.
به آن پیرمردی مشغول دعا بود، گفتم:
شما آن سید را کنار آن درخت میبینی؟
گفت:
هوا تاریک است چیزی دیده نمیشود، خوابت میآید برو بگیر بخواب!
فهمیدم که او آن شخص را نمیبیند.
من [از همان دور] به آقا سید که در کنار درخت بود، گفتم:
آقا من میخواهم بروم کربلا، نه پول دارم، نه گذرنامه، اگر تا صبح پنجشنبه آینده گذرنامه با پول تهیه شد، میدانم شما امام زمان هستید و الا یکی از سادات میباشید.
ناگاه دیدم آن آقا نیست و هوا تاریک شد.
صبح داستان را برای رفقا گفتم، بعضیها مرا مسخره نمودند و...
گذشت تا روز چهارشنبه، صبح زود از منزل که دروازه شمیران بود، برای کاری رفتم میدان فوزیه [میدان امام حسین علیهالسلام] و در حالیکه باران میآمد و من کنار دیواری ایستاده بودم، پیرمردی آمد نزد من، او را نمیشناختم گفت:
حاج محمدعلی مایل هستی بروی کربلا؟
گفتم:
خیلی مایلم ولی نه پول دارم و نه گذرنامه.
گفت:
شما ده عدد عکس با دو عدد رونوشت سجل [شناسنامه] بیاورید.
گفتم:
میخواهم همسرم را هم ببرم.
گفت:
مانعی ندارد.
به فوریت رفتم منزل، عکس و رونوشت شناسنامه را موجود داشتم، آوردم و به او دادم.
گفت:
فردا صبح همین وقت بیایید همینجا.
فردا صبح رفتم همان محل، آن پیرمرد آمد گذرنامه را با ویزای عراقی و پنجهزار تومان پول به من داد و رفت و بعد از آن، دیگر او را ندیدم.
رفتم منزل آقا سید باقر، ختم صلوات داشتند، بعضی از رفقا به مسخره، گفتند:
گذرنامه را گرفتی؟
گفتم:
بله و گذرنامه را با پنج هزار تومان نزد آنها گذاشتم.
تاریخ گذرنامه را خواندند و دیدند روز چهارشنبه است، همه گریه افتادند و گفتند که ما چنین سعادتی نداریم.
📡ا https://b2n.ir/r25604
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهم امروز و فردا
#آیۀ۸سورۀیوسف
🌷 إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ
🌷ترجمه 👇
آنگاه كه (برادران او) گفتند: همانا یوسف و برادرش (بنیامین) نزد پدرمان از ما كه گروهى نیرومند هستیم محبوب ترند. همانا پدرمان (در این علاقه به آن دو) در گمراهى روشنى است.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/x08502
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
🏴شهادت حضرت #امام_حسن🏴
علیهالسلام تسلیتباد
بنابهروایتی آنحضرت روز«۷صَفَر» سال ۵۰ ه.ق به شهادت رسیدهاند
#حکایت
ملا محمدهاشم خراسانی(ره) حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان که به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه(س) در سال ۱۲۸۰ هجری قمری ، برابر با سال ۱۲۴۲ هجری شمسی انجام شده را چنین نقل کرده است:
جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت.
شبی دختر بزرگ ایشان، حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهالسلام را در خواب دید که فرمودند:
«به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»
دختر به پدرش عرض کرد، ولی سیّد از ترس دشمنان اهلبیت علیهمالسلام، به خواب اعتنا ننمود.
شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد.
شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد.
شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند:
چرا والی را خبردار نکردی؟!
صبح سیّد نزد والی شام رفت و خوابش را گفت.
والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند و قرار شد: هر کس قفل ورودی حرم مطهّر به دستش باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند و یک به یک، قفل را گرفتند و... اما قفل به دست هیچ کس باز نشد و به دست خود مرحوم سیّد قفل باز شد و...
وارد حرم شدند و یک به یک کلنگ زدند ولی کلنگ در دست هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی داخل لحد جمع شده است.
سیّدابراهیم وارد قبر شد، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند و او هی میگفت:
«ای وای بر من.. وای بر من... به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده...
سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و هنگام تعمیر بارگاه، کارِ بستنِ مسیر آب به مشکل خورد و عملیات طولانی شد و...
سیّد، سه روز بدن را روی زانو خود نگه داشت و دائم گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
در تمام این سه روز، وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بر روی جایی پاکیزه میگذاشت و پس از پایان نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند و سید با دست خودش بدن را دفن کرد.
و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز، نه احتیاج به غذا و آب پیدا کرد و نه به تجدید وضو.
سیّد هنگام دفن بدن، دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید.
دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری [بالای ۹۰سال] خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را «سیّد مصطفی» گذاشت.
پس این ماجرا، والی شام، قضیه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.
پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند.
📡ا https://b2n.ir/s73081
از 👇👇👇
📚اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦
📚منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸
📚مقتل جامع مقدم، جلد ۲، ص۲۰۸
📚تراجم اعلامالنساء، جلد۲، ص۱۰۳
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
🏴شهادت حضرت #امام_حسن🏴
علیهالسلام تسلیتباد
بنابهروایتی آنحضرت روز ۷صَفَر سال ۵۰ ه.ق به شهادت رسیدهاند
سهم دیروز و امروز
#آیۀ۸سورۀیوسف
🌷 إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ
🌷ترجمه 👇
آنگاه كه (برادران او) گفتند: همانا یوسف و برادرش (بنیامین) نزد پدرمان از ما كه گروهى نیرومند هستیم محبوب ترند. همانا پدرمان (در این علاقه به آن دو) در گمراهى روشنى است.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/x08502
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۳۰ از کتاب «داستانهای شگفت» نوشته است:
سید جلیلی از اهل علم که قطع به صدق و سداد و تقوای او هست، نقل کرده:
پیاده از سامرا برای زیارت حضرت «سید محمد» میرفتم و راه را گم کردم و به واسطه گرمای بسیار در قلب الاسد [یعنی: وسط تابستان و شدت گرما] و تشنگیِ فوقالعاده و گرسنگی و وزیدن باد سموم [یعنی: بادی داغ، خشک و خفقانآور] و خستگی راه رفتنِ بسیار، و مخصوصاً از تشنگیِ زیاد، بیحال بر زمین افتادم و در حالیکه از زنده ماندن ناامید شده بودم، از هوش رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم، تا اینکه ناگهان بههوش آمدم و چشمم را باز کردم و متوجه شدم که مرد عربی سرم را روی دامنش قرار دارده.
آن شخص کوزه آبی به دهان من رسانده و آب نوشیدم.
سید گفته است:
در تمام عمرم چنین آب شیرین و گوارایی نچشیده بودم!
پس از سیراب شدن من، آن شخص، سفرهای در مقابل من باز کرد که در آن دو سه قرص نان اَرْزَن بود و من نیز بسیار گرسنه بودم و شروع کردم به غذا خوردن و...
مرد عرب به من فرمود:
سید! غذا بخور و در این جوی آب، خودت را شستشو بده.
عرض کردم:
برادر! اینجا آبی نیست، من از عطش نزدیک به هلاکت بودم و شما به داد من رسیدید.
عرب با دستش به کنار من اشاره کرد و فرمود:
این آب است، جاری و زلال و خوشگوار
نگاه کردم، دیدم عجب جوی آب باصفایی است و تعجب کردم که چگونه با وجود آب در این نزدیکی، من از عطش درحال مرگ بودم.
عرب پرسید:
سید، کجا میخواهی بروی؟
عرض کردم:
حرم مطهر حضرت «سیدمحمد».
عرب فرمود:
حرم سیدمحمد همین جاست!
با دقت نگاه کردم، دیدم در سایه بقعه حضرت سیدمحمد هستم درحالیکه من در قادسیه راه را گم کرده بودم و مسافت زیادی تا سیدمحمد بود و...
به هرحال در این چند دقیقهای که آن عرب همراه من بود، چند مطلب را فرمود.
🔹اول:
تأکید شدید بر تلاوت قرآن مجید
🔹دوم:
رد قاطع ادعای «تحریف قرآن». حتی به راویانی که احادیث تحریف را جعل نمودهاند، نفرین فرمودند.
🔹سوم:
تأکید بسیار بر نیکی و احترام به والدین در زمان حیات و بعد از مرگشان
🔹چهارم:
زیارت بارگاه مقدس ائمه و بقاع متبرکه امامزادهها و تعظیم آنها
🔹پنجم:
تأکید بر احترام سادات
🔹ششم:
تأکید بر نمازشب و فرمود:
ای سید، حیف است از اهل علم، که خود را وابسته به ما بدانند و مداومت بر این عمل ننمایند.
و سفارشهای دیگری هم فرمودند.
سید افزوده است:
در حالیکه مرد عرب داشت مرا نصیحت میکرد، یک لحظه به فکر فرو رفتم و به ذهنم رسید:
از این مرد بپرسم، کیست که جانم را نجات داد و چند مورد عجیب نیز از او دیدم و اینگونه نصیحتهای ارزشمند و زیبا و شیوا را از او شنیدم.
در همین فکر بودم و تا سرم را بلند کردم که بپرسم، دیگر او را ندیدم.
📡ا https://b2n.ir/r25604
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهم امروز و فردا
#آیۀ۹سورۀیوسف
🌷 اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ
🌷ترجمه 👇
(برادران به یكدیگر گفتند) یوسف را بكشید یا او را به سرزمینى دور بیافكنید تا توجّه پدرتان مخصوص شما شود و پس از آن (با توبه) گروهى شایسته باشید.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/z31097
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۳۱ از کتاب «داستانهای شگفت» نوشته است:
عبد صالح متقی «حاج ملا علی کازرونی» که چند داستان از ایشان نقل گردید، عجایبی از اجابت دعاها و الطاف و عنایات حضرت آفریدگار جل جلاله دارد از آن جمله فرمود:
سفر حج که خداوند میسر فرمود، با هواپیما از کویت برای جده حرکت نمودم، نزدیک جده که رسید به وسیله بلندگو اعلان کردند که چند دقیقه دیگر به جده میرسیم و باید هرکس چمدان خود را همراه برداشته و آماده تفتیش [بازرسی وسائل] باشد، دست در جیب خود نمودم که کلید چمدان را بیرون بیاورم دیدم نیست، یادم آمد که در منزل فراموش کردهام همراه بیاورم، بسیار ناراحت شدم و با توجه کامل، عرض کردم پروردگارا! من میهمان تو هستم و ممکن است نبودن کلید چمدان در این بازرسی برای خودم و حاجیان همراه من مشکل ایجاد کند. بعلاوه، ساعت دیگر میخواهم برای دخول خانهات مُحرم شوم. لباس احرام هم داخل چمدان است، خدایا چکنم؟
میفرمود:
به خدای لاشریک له، در آن حال کلید در دامن من افتاد به طوری که «پسر مرحوم سید حسن دندانساز» که پهلوی من نشسته بود متوجه شد و پرسید چه بود؟ حقیقت مطلب را به او گفتم کلید را برداشته شکر خدای را بجا آوردم.
✍️ آیت الله شهید دستغیب افزوده است:
در ذیل داستان ۲۵ گفته شد این قسم اجابت دعوات و خوارق عادات از یک بنده شایسته الهی جای شگفتی نیست.
و در ادامه نیز نکاتی را در مورد این نوع اجابت دعاها یادآوری فرمودهاند
🔻ببینید🔻
📡ا https://b2n.ir/r25604
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهم دیروز و امروز
#آیۀ۹سورۀیوسف
🌷 اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ
🌷ترجمه 👇
(برادران به یكدیگر گفتند) یوسف را بكشید یا او را به سرزمینى دور بیافكنید تا توجّه پدرتان مخصوص شما شود و پس از آن (با توبه) گروهى شایسته باشید.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/z31097
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در یکیاز سه حکایت که تحت عنوان «داستان ۱۳۲» در کتاب «داستانهای شگفت» آورده، نوشته است:
مرحوم حاج میرزا حسین نوری اعلی اللّه مقامه در کتاب «دارالسلام» چنین نقل نموده:
در ماه صفر ۱۲۷۶قمری، استاد ما علامه بزرگوار «شیخ عبدالحسین تهرانی» اعلی اللّه مقامه، برای توسعه سمت غربی صحن مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسّلام، خانههایی خرید و جزء صحن شریف قرار داد و قریب شصت سرداب برای دفن اموات در همان قسمت قرار داد و روی آنها طاق زدند و مردم مردگان خود را در آن سردابها دفن میکردند، چون مدتی گذشت معلوم شد که طاق روی سردابها، توانایی تحمل کثرت عبور مردم روی آن را ندارد و ممکن است فرو ریزد و سبب زحمت و هلاکت شود.
لذا شیخ امر فرمود که طاق را بردارند و دو مرتبه با استحکام بیشتری بنا کنند و چون جماعت بسیاری در سردابها دفن شده بودند امر فرمود، سردابها را یکی، یکی بازسازی کنند و بعد از ساختن اولی، دومی را خراب کنند و تجدید بنا کنند، بعد سرداب دیگر.
هر سردابی را خراب میکردند یک نفر پایین میرفت و مقداری خاک روی جسد مرده میریخت که جسد آشکار نشود و هتک حرمت اموات نشود.
کار را ادامه دادند تا رسیدند به سردابی که مقابل ضریح مقدس بود چون پایین رفتند برای پوشانیدن جسدها، دیدند تمام جسدهایی که در این قسمت است، [بجای اینکه بر پهلوی راست خوابیده باشند = lib.eshia.ir/10369/1/339] به پهلوی چپ خوابیدهاند و [بجای اینکه پشتشان به قبر امام حسین علیهالسلام باشد] صورتشان رو به قبر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السّلام است و پشت آنها به قبله است سرهایشان که در جهت غرب بوده به جای پایشان که رو به قبر شریف بوده قرار گرفته و پاها به سمت غرب است.
مردم خبر شدند جماعت بیشماری میآمدند و این منظره عجیبه را مشاهده میکردند و آن جسدهایی که در این قسمت بوده و برعکس شده سه جسد بوده.
یکی از آنها، جسد «آقا میرزا اسماعیل اصفهانی نقاش» بوده که در صحن مقدس مشغول نقاشی بوده و پسرش وقتی که منظره جسد پدر را میبیند گواهی میدهد که من هنگام دفن پدرم حاضر بودم و بدن پدرم را که دفن کردم پاهایش رو به ضریح مقدس بود ولی حالا میبینم سرش رو به ضریح است.
✍ شهید دستغیب رضواناللهعلیه پس از نقل سه حکایت از این قبیل، در پایان افزوده است:
و آشکار شدن تغییر وضع جسد چند میت آموزشی از طرف خداوند است برای بندگانش که راه ادب با ائمه علیهم السّلام را بشناسند.
📡ا https://b2n.ir/u64844
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.