5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ لحظاتی از تشییع و طواف پیکر دانشمند برجسته هسته ای، شهید فخریزاده در حرم مطهر امام رضا(ع)
😔😭😭😭
#شهید_محسن_فخری_زاده
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
🥰
#محبت
یک عشق سالم بر مبنای شناختن بنا میشود.
قدم اول آن است که من بدانم مردی که عاشق من شده سعی میکند نیازها و خصوصیات من را بشناسد.
در قدم دوم به نیازهای من احترام بگذارد و به آنها اهمیت بدهد.
سوم آن که خود را مسئول رفع نیازهای من میداند و در آخر تمام تلاش خود را برای آن انجام میدهد.
اگر متوجه شوم که او همین عشق و احترام را برای خودش قائل است میتوانم از عشق سالم در او مطمئن شوم.
🌸🍃 شـمـیـم بــاران...
@Shamim_Baran
7.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 روزی دانه ها چگونه تأمین میشود؟
دربرابر تمام تهدیدها، ترس ها و مشکلات پیش رو ...
«و من یتوکل علی الله، فهو حسبه»
#جمعیت
#فرزندآوری
#رزاقیت_الهی
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
🍳 #آشپزی_شمیم_باران
#ساندویچ_مرغ_وقارچ 🍄🍗
ابتدا مرغ رو بپزید. بعدگوشت ها رو ریش کنید ونمک و ادویه(خصوصا دارچین )بزنید و یه تفت بدید با روغن و کمی زعفران دم کرده اضافه کنید و تفت بدید... اگه نذاشتید هم مشکلی نیست☺️
پیاز هم تو روغن سرخ وطلایی کنید مقدارشم هرچی بیشتر بهتر😋
🍄قارچ ها رو هم بدون روغن تو ماهیتابه بندازید ...خودش آب درمیاره و نرم میشه...
اگه قارچ ها رو از قبل برش دادید و در اب جوش کمی قرار دادید و آبلیمو زدید و بعد فریز کردید، که آب سیاهی در نمیاره و قارچ ها سفید میمونه
و یا اگه تازه خرید و میخواید استفاده کنید حین تفت دادن کمی آبلیمو بزنید .. سفید میمونه
ولی اگه از قبل اینکارا رو انجام ندادید و سیاه شدند تو سبد بزارید که آب سیاه قارچ خارج بشه
حالا همه ی مواد رو درانتها قاطی کنید و تو ساندویچ همراه با خیارشور و گوجه وچیپس خلالی میل بفرمایید
میدونید چرا پیاز رو با مرغ تفت ندادم؟ چون طعم مرغو عوض میکنه 😉
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
عــــــــــــطر بــــــــــــــاران☔
🍳 #آشپزی_شمیم_باران #ساندویچ_مرغ_وقارچ 🍄🍗 ابتدا مرغ رو بپزید. بعدگوشت ها رو ریش کنید ونمک و ادویه
این غذا رو میشه با سس مایونزم قاطی کرد وساندویچ مرغ مکزیکی درست ... ولی نخواستم زیاد شلوغش کنم😉☺️👆
⚜ اسلام لباس، مسکن ،غذا و ... را بر عهدهی مرد گذارده
تا کارهای اقتصادی روح لطیف زن را فرسایش ندهد
و او همچون «گل» برای همسر و فرزندانش شاداب بماند.
👈 زیرا جامعه، سخت نیاز به چنین روح هایی دارد
تا محبت را به جای خشم بنشانند.
#همسرانه
#مادرانه
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran
عــــــــــــطر بــــــــــــــاران☔
#او_را....107 "هدف" به هدفی فکر کردم که چند وقتی بود داشتم برای رسیدن بهش تلاش میکردم.به آرامشی که
#او_را.... 108
کسی بود که میخواست کمکم کنه.این کارو کرد و رفت...
-چه کمکی؟
-کمک کنه تا آروم بشم.
تا دوباره خودکشی نکنم.
تا...
یهچیزایی رو بفهمم!
-خب؟؟
-هیچی دیگه.میگم که.این کارو کرد و رفت!
-حتما همه این مسخره بازیهاروهم اون گفته انجام بدی!!
-مسخره بازی نیست مرجان. تو که اخلاق منو میدونی. اگر یهذره غیرعقلانی بود،عمرا اگه عمل میکردم!
-اصلا این پسره کیه؟چیه؟حرفش چیه؟چیشده که فکر کردی حرفاش درسته؟
-میدونی مرجان!اون یهجوری بود.
خیلی حالش خوب بود...!
آرامش داشت،با همه فرق داشت. با اینکه معلوم بود درآمدش کمی داره یهجوری رفتار میکرد انگار خیلی خوشبخته!!
من دوست دارم بفهممش...
دوست دارم بفهمم اون چجوری به اون حال خوب رسیده!
-خب الان فهمیدی؟!
-یه جورایی...
تقریبا با همش کنار اومدم،بجز یه بخشش که فکرم رو بدجور مشغول کرده.
ولی مرجان تو این چندماه،نسبت به قبل،خیلی آروم شدم!هرچند بازم اونی که باید بشم نشدم!
-با چی کنار نیومدی!؟
چهار زانو رو به روش نشستم و متفکرانه نگاهش کردم
-ببین!به نظر تو اتفاقاتی که برای ما میفته،چه دلیلی داره؟؟
-دلیل؟امممم...خب نمیدونم!اتفاقه دیگه!میفته!!
-نه خله!منظورم اینه که چجوری یه سری اتفاقای خاص تو زندگی من میفته و باعث یه اتفاقای دیگه میشه،
و تو زندگی تو،
و زندگی بقیه!؟
یعنی چجوری انگار همه چی با هم هماهنگه تا یه اتفاق خاص بیفته!؟بنظرت اینا به معنی برنامه ریزی یه نفر برای زندگی آدم نیست؟؟
-ترنم، جون مرجان بیخیال!
تو رد دادی!میخوای منم خل کنی؟
-خیلی ذهنم درگیره که چجوری زندگی من جوری چیده شد تا به خودکشی برسم و بعد یه نفر بیاد و یه چیزای جدید بهم بگه!؟
اگر من با سعید میموندم،با عرشیا،یا اگر جور دیگه این رابطه ها تموم میشد،شاید هیچوقت به اینجا نمیرسیدم!
-مثلا الان به کجا رسیدی تو!!؟😏
-به یه دید جدید،حس جدید،زندگی جدید،فکر جدید!
و این خیلی خوبه...
یه جورایی هیچوقت بیکار نیستم.همش حواسم هست چیکار بکنم و چیکار نکنم!همش دارم چیزای بهتری میفهمم!!
ترنم!مغزم قولنج کرد!!بیخیال.دعا میکنم خوب شی!!
-خیلی...!منو نگاه نشستم واسه کی از حسم حرف میزنم!!
-بابا خب چرت و پرت میگی!کی حوصله این مزخرفاتو داره؟؟
مثلا الان زندگی من چشه؟؟چرا باید تغییرش بدم...
-مرجان واقعا تو از اون زندگی راضی ای؟؟
یکم ساکت شد و سرش رو انداخت پایین
-خب آره!
تا لنگ ظهر میخوابم،بعد بلند میشم میبینم مامانم هنوزم خوابه!
هرروز یه آرایش جدید ازش یاد میگیرم،هرروز از قیافش میفهمم یه عمل زیبایی جدید اومده!
چندماه یه بار هم داداشم رو میبینم!
بابام رو چندسالی میشه که ندیدم.
هفته ای یه دوست پسر جدید پیدا میکنم!
چندروز یه بار یه پارتی میرم.
اگر حوصلم سر بره کلی پسر از خداشونه برم پیششون،اگرم خونه باشم،بطری های مشروب مامانم رو کش میرم!
چی از این بهتر؟؟؟
با صدایی که حالا با بغض مخلوط شده بود،داد زد
-بس کن ترنم!دنبال چی میگردی؟؟
زندگی همه ی ما فقط لجنه!همین .این لجن رو هم نزن. بوش رو بیشتر از این درنیار!
تو چشماش نگاه کردم،زور میزد که مانع ریزش اشکهاش بشه .میدونستم که نیاز به گریه داره،بدون حرفی بغلش کردم و اجازه دادم مثل یه بچه که وسط کلی شلوغی گم شده،گریه کنه...
😭
انتظار داشتم بیشتر بمونه اما بعد از تموم شدن گریه هاش،رفت.
کاش میتونستم براش کاری انجام بدم.ولی سخت بود،چون اون برعکس من شدیدا لجباز بود و مرغش یه پا داشت!
میخواستم دوباره برم تو اتاق اما نگاهم به غذایی که خراب کرده بودم،افتاد.
وارد آشپزخونه شدم.اولش یکم این پا و اون پا کردم اما بعد سریع دست به کار شدم.
ظرف ها رو شستم و دوباره قابلمه رو پر از آب کردم.
بعد از اینکه آبکشش کردم،سسی که ظهر درست کرده بودم رو باهاش مخلوط کردم و چشیدمش.
عالی شده بود!
با ذوق به طرف تلفن دویدم و به مامان خبر دادم که نیازی نیست امشب از رستوران غذا بگیره.
از اینکه بعد از مدت ها بوی غذا تو این خونه پیچیده بود،واقعا خوشحال بودم.مخصوصا اینکه هنر خودم بود!
اولین بار بود که اینجوری مشتاقانه منتظر اومدن مامان و بابا بودم!
بلافاصله با ورودشون میز رو چیدم و سه تا نفس عمیق کشیدم تا ذوق کردنم خیلی هم معلوم نباشه!
با اعتماد به نفس نشستم پشت میز و با هیجان به غذا نگاه کردم!
غذاشون رو کشیدن و خیلی عادی مشغول به خوردن شدن!
هرچی به قیافشون زل زدم تا چیزی بگن،بی فایده بود!!
داشتم ناامید میشدم که مامان انگار که چیزی از نگاهم خونده باشه،دستپاچه رو به بابا کرد
-راستی!غذای امشب رو ترنم پخته!
با غرور لبخند زدم و بابا رو نگاه کردم.
-خب چیکار کنم؟مثلا خیلی کار مهمی کرده؟
با این حرفش انگار سطل آب یخ رو روم خالی کرد!حسابی وا رفتم.
"محدثه افشاری"
لطفا اسم نویسنده و لینک را در ارسال حفظ کنید
🌸🍃 شـمـیـم بــاران
🌸🍃 @Shamim_Baran