eitaa logo
عــــــــــــطر بــــــــــــــاران☔
2.5هزار دنبال‌کننده
984 عکس
1هزار ویدیو
4 فایل
💞☔دوست داشتنت بوی باران میدهد.. همان قدر لطیف و خوش ... عطر بارانم تویی... بیا و همه ی ما را معطر کن به این عطر حضور🤲 اللهم عجل لولیک الفرج خادم @dahe_navadihaa این کانال مربوط به دهه نودی هاست
مشاهده در ایتا
دانلود
Reza Narimani - Del Pore Dard (320).mp3
4.01M
ارسالی اعضای خوبمون❤️ حرم دنیامه.... مهمون شبهامه ... 😭 @etre_baran
27.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محسن چاوشی گفته :این کار «آوازِ خون» نذر محرم است و ادای دین شخصی من و دوستان هم‌دل به اهل کربلا. اونجاش رو خوش اومد که میگه عیبی نداره بذار بگن آوازه خون بود و واسه‌ی تو روضه خون شد عطر باران @etre_baran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤کاروان در دل صحراست ، خدا رحم کند ....😭 @etre_baran
ریال ایران ! ازاین خبر چه برداشتی میشود؟ اینکه"وضع اقتصادی مردم ایران ازهمۀ کشورهای دنیا بدتراست" درحالی که ارزش پول ملی، ربطی به رفاه ندارد. چرا که با حذف صفرها، میتوان یک‌شبه ارزش پول ملی رابسیاربالا برد؛ درحالی که رفاه عمومی هیچ تغییری نمیکند. 〰〰〰〰〰〰 پیش از ورود به بحث توجه به این نکته ضروری است که مطالب زیر که امروزه وضع اقتصادی مردم، بسیارخوب است، درحالیکه متاسفانه در مشکلات اقتصادی بسیارزیاد بود و باید باروحیه جهادی مشکلات اقتصادی را حل و برای افزایش قدرت پول برنامه‌ریزی کنند. هدف فقط این جمله است که:«ارزش اسمی پول ملی، تعیین‌کنندۀ وضعیت رفاه مردم یک کشورنیست» ○○○○○○○○○○○○○○○○○○ اما این یک واقعیت است که امروز، ریال ایران کم‌ارزش‌تر از سایر ارز‌های ملی است. اما از این گزاره معمولاً یک برداشت کاملاً اشتباه می‌شود؛ وقتی چنین خبری را می‌شنویم ناخودآگاه گمان می‌کنیم وضع اقتصاد ایران از همه‌ی کشورهای دنیا بدتر است و متوسط رفاه یک ایرانی، از رفاه افراد سایر کشورها کمتر است. باید بدانیم ارزش پول ملی، هیچ ربطی به رفاه ندارد. چرا که اولاً با حذف صفرها، می‌توان یک‌شبه ارزش پول ملی را بسیار بالا برد؛ در حالی که در رفاه عمومی هیچ تغییری رخ نمی‌دهد. در ثانی، بررسی وضعیت درآمد در کنار ارزش پول ملی است که می‌تواند وضعیت قدرت خرید مردم را نشان دهد. 🔴 ارزش اسمی پول ملی یعنی آن چیزی که روی پول نوشته شده است. مثلاً در سال 2020 هر هزار تومان ما تقریباً برابر با 20 افغانی افغانستان بوده است! هزار کجا و 20 کجا. با نگاه اول، به‌نظر می‌رسد باید وضع اقتصاد ما از اقتصاد افغانستان بدتر باشد. اما دقیق‌تر که می‌شویم، می‌بینیم درآمد سرانه در افغانستان در سال 2020 میلادی (بر اساس آمارهای بانک جهانی) به‌طور متوسط برابر با 39 هزار و 741 افغانی یعنی معادل 2 میلیون و 185 هزار تومان در سال بوده است؛ این در حالی است که درآمد سرانه در ایران در سال 2020 (مطابق آمارهای بانک جهانی) برابر با 46 میلیون و 900 هزار تومان در سال بود. بنابراین مهم نیست که ارزش یک افغانی نزدیک به 550 ریال است. مهم آن است که بدانیم دریافتی و حقوق افراد چقدر است. در نسبت بین حقوق و ارزش پول ملی است که قدرت خرید معنا پیدا می‌کند. نه مهم است که عدد درآمد سرانه اسمی در ایران از همه جا بالاتر است، و نه مهم است که ارزش اسمی پول ملی ما پایین‌ترین در دنیاست! مهم این است که بدانیم قدرت خرید مردم ما به‌طور متوسط در دنیا چه رتبه‌ای دارد. 🔹بر اساس آمارهای بانک جهانی، ایران در سال 2020 میلادی در شاخص قدرت خرید سرانه رتبه‌ی 85م دنیا را از میان 197 کشور کسب کرده است؛ یعنی اگر جهان را به دو نیمه تقسیم کنیم، ما در نیمه‌ی بالایی قرار داریم و به‌طور میانگین، قدرت خرید مردم در 112 کشور از ما ایرانیان کمتر است. این نشان می‌دهد که اسکناس‌های بی‌ارزش‌ترین پول دنیا، چندان هم بی‌ارزش نیست و توانسته قدرت خرید ایرانیان را از 112 کشور بالاتر نگه‌ دارد. 🔸 این یعنی چه!؟ یعنی اگر چه ارزش ریال از ارزش پول ملی 197 کشور کمتر است اما درآمد مردم ما به ریال، به اندازه‌ای هست که بتوانیم با حقوقمان، کالاها و خدماتی را بخریم که مردم 112 کشور پایین‌تر از ما، توان تهیه‌اش را ندارند. جالب آنکه برآوردهای صندوق بین‌المللی پول نشان می‌دهد که قدرت خرید سرانه در ایران، تا سال 2027 بالاتر هم خواهد رفت. 🔴 بسیاری از کشورها بوده‌اند که در چهل سال اخیر، را حذف کردند. همین امروز اگر ما 4 صفر را حذف کنیم، ارزش پول ملی‌ از 81 کشور جهان بهتر می‌شود و تقریباً معادل ارزش پول ملی نیکاراگوئه خواهد شد. این در حالی‌است که قدرت خرید مردم نیکاراگوئه هم‌اکنون بر اساس آمارهای بانک جهانی، به‌طور متوسط یک‌سوم قدرت خرید ایرانیان است. 👈 نتیجه آنکه ، تعیین‌کننده‌ی وضعیت رفاه مردم یک کشور نیست و اسکناس‌های ریال نیز آن‌قدرها که رسانه‌های زرد می‌گویند، بی‌ارزش نیست! 🔹 ویراست و توئیت در رابطه با ارزش پول ملی ♦️ صفحه ویراستی حجت‌الاسلام‌راجی 💢 نصب ویراستی 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @soada_ir
🍂 سماوری که به بزم حسین می جوشد بخار رحمت آن جرم خلق می پوشد... •┄┄┅┅┅❅🏴❅┅┅┅┄┄• @etre_baran
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهران غفوریان:من درمورد امام حسین شایدی نیستم...! پ ن:شما چطور؟ به خبر ری اکشن بپیوندید: @khabar_reaction خبر ری اکشن در سایر پلتفرم ها: https://zil.ink/khabar_reaction
✍م. رمضان خانی از اتاق بیرون آمدم. مریم دفترش را پهن کرده بود جلوی مبل و نقاشی می‌کشید. دست گذاشتم روی پیشانی. نفسم را فوت کردم و رو به قاسم گفتم: _بالاخره خوابید. منتظر جوابش نماندم. سرک کشیدم توی اتاق بابا‌. طبق معمول دراز کشیده بود و با گوشی کار می‌کرد. از وقتی مامان رفته بود مکه کم حرف می‌زد و کم می‌جوشید. هرازگاهی هم تقویم می‌آورد و روزها را می شمرد. رفتم طرف آشپزخانه. قاسم دنبالم آمد: _منم میرم بخوابم. حق داشت؛ محمدامین هردو نفرمان را خسته کرد. سر هیچکدام از واکسن‌ها اینطوری اذیت نکرده بود. اما خب تفاوت مرد و زن این است که مرد خسته باشد می‌خوابد ولی زن می‌ایستد جلوی سینک ظرفشویی. دستکش‌ها را برداشتم. قاسم شب‌بخیری کنار گوشم زمزمه کرد و رفت. مایع ریختم روی اسکاچ. هنوز تن ظرفی را لمس نکرده بودم که صدای نالهٔ محمدامین آمد. کلافه دستکش‌ها را درآوردم و کوبیدم توی سینک: _بدون صدا نمی‌تونی بری بخوابی؟ باز بیدارش کردی... رفتم طرف اتاق. قاسم آمد بیرون: _باورکن من کاری نکردم. محمدامین طاق باز خوابیده بود. کم تکان می‌خورد! انقدر که شک کردم نکند اشتباه شنیده باشم. از همین فوبیاهایی که مادرها بعد از خواباندن بچه، دچارش می‌شوند. آرام بالای سرش ایستادم و به صورتش نگاه کردم. چشم‌هایش باز بود اما مردمکش رفته بود بالاترین جای ممکن! گردنش به عقب خم شده بود. دست‌هایش مشت بودند و تمام جانش می‌لرزید. دو دستم را بالا بردم و کوبیدم توی صورتم. داد زدم: _تشنج کرده... تشنج کرده... عقب عقب رفتم. دلم می‌خواست از واقعیت فاصله بگیرم. قاسم را دیدم که قدم تند کرد به طرفش. چه خوب که بود تا مدیریت شرایط نیوفتد روی دوش من. بلندش کرد. شبیه یک چوب خشک! بدون انعطاف. چشم‌هایم گشاد شد! دیدمش که جان ندارد، دیدمش که دکتر پارچه سفید کشید روی صورتش. دیدم که نشستم سرخاک! همه چیز همان لحظه اتفاق افتاد. به اندازهٔ یک دم... برگشتم و فرار کردم از حقیقت. رفتم طرف پذیرایی. نمی‌دانم چندبار جان پاهایم رفت و خوردم زدیم. صداهایی شبیه جیغ از گلویم بیرون می‌آمد. کنترل دست‌هام دست خودم نبود. هی بالا می‌رفت، می‌آمد پایین و می‌خورد توی سرو صورتم. انگار که خاک روی خودم می‌پاشیدم. نمی‌دانستم محمدامین کجاست! نمی‌دانستم قاسم دارد چه کار می‌کند و بابا با صدای بلند چه می‌گوید. همه جا می‌چرخید... سرم دوران داشت. توی ذهنم داشتم حلاجی می‌کردم که من کی انقدر کولی بودم؟! کی انقدر خودم را باختم؟ کی اهل فرار بودم؟ هیچوقت... شاید چون هیچ‌وقت به چشم خویشتن ندیده بودم که جانم می‌رود.... افتادم زمین‌. نگاهم ماند روی صورت مات مریم! بچه داشت سنکوب می‌کرد. باید بغلش می‌کردم. باید می‌گفتم دارم بازی می‌کنم و همه چیز شوخی است. اما نگفتم! قاسم داد زد: _آب بیار. بلند شدم و دویدم توی اتاق بابا. طاقت دیدن محمدامین را نداشتم. زل زدم به قاسم. نشسته بود روی تخت. می‌لرزید. هم خودش هم صدایش‌. دلم نمی‌خواست باور کنم او هم خودش را باخته! منتظر بودم نگاهم کند، باز بزند به در شوخی که نگفتم زیادی احساساتی هستی؟ چند قدم آرام به طرف‌شان رفتم. نفهمیدم چه شد که بابا سرم داد زد! نگاهم از او رد شد و رفت روی دست‌های قاسم. جایی که محمدامین داشت تقلا می‌کرد برای نفس کشیدن. صورتش کبود بود و چشم‌هایش دیگر مردمک نداشت! نمی‌لرزید. خشک شده بود! شبیه یک تکه استخوان! دست گذاشتم روی بازوی قاسم. فشار دادم. می‌خواستم حرف بزنم اما نمی‌شد. شبیه استخوانی که مانده توی گلو. چنگش گرفتم. منتظر بودم از فشار انگشت‌هایم خواسته‌ام را بفهمد. اما نفهمید. هرچه توان داشتم مشت شد و بدون فکر می‌کوبیدم توی بازوش. بالاخره صدایم درآمد: _پاشو ببرش بیمارستان. به خودش آمد انگار. محمدامین را برداشت و دوید توی راهرو. در باز بود و من خیره به کفشی که نپوشیده بود نگاه می‌کردم. مانده بودم بین زمین و هوا! بین رفتن و ماندن. بین نگاه ترسیده مریم و نفس بریده محمدامین. صدای داد قاسم شد تلخ‌ترین دیالوگ زندگیم: «نفس بکش بابا» زمان ایستاد انگار. دست انداختم چادرم را برداشتم. کشیدم سرم و زدم بیرون. پشت سر او توی خیابان می‌دویدم و صدای فریادش، سکوت شب را می‌شکست: «نفس بکش بابا، توروخدا نفس بکش» ***