eitaa logo
اطلاع رسانی روزآمد(رواق ناحیه یک قم)
7.6هزار دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
💠 کانال روابط عمومی و اطلاع رسانی اخبار، بخشنامه ها و اطلاعیه های آموزش و پرورش ناحیه یک استان قم 📲 پل ارتباطی همراهان ارجمند و گرانقدر با روابط عمومی ناحیه یک 🆔 @ali_moghadamzadeh 🔰 کانال فعالیت های مدارس ناحیه یک 🆔 @Qomedu_N1ravagh
مشاهده در ایتا
دانلود
اين شش برادر است، آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟* *بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه مي برد، و با آنها تجارت مي كرد، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.* *من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و اين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود، و من قاتل پدرم را پيدا كنم.* *اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام، اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند* *بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد و گفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.* *صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم، و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم، و اگر چيزي از من نخواستند، دست به جيب نبرم.* *بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت.* *قاضي رو به مرد كرد و گفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟* *مرد گفت: نه اي قاضي، اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر اين چاقو مال اين برادران است، من با رغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.* *قاضي رو به شش برادر كرد و گفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست، آن را برداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالي لبخندي زد و گفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.* *پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقو مطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.* *قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟* *مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه داشت و شغلش تجارت بود، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و اين چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.* *من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند* *شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند، مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد، چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.* *برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند و گفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست، ولي چاقوی ما نيست.* *قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول. من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.* *مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.* *کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی* *چون چیز نپرسند تو از پیش مگوی* *دادند دو گوش و یک زبان از آغاز* *یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی* *التماس تفکر از همه شما خوبان*
رضوان تاجی دبستان محمدی کاشانی
تلفیق علوم وهنر..مراحل رشد قورباغه..در ایام تعطیلات اجباری درمنزل کلاس دوم الف.دبستان محمدی کاشانی
نقاشی دانش آموز کیمیا داودآبادی کلاس پنجم 🔸 یک قائمیه🔸
◀️سوالات پرتکرار در خصوص شبکه اجتماعی دانش آموزان(شاد) ✅سوال۱ نصب کدام اپلیکیشن یا پیام رسان را برای آموزش مجازی پیشنهاد می کنید؟ ℹ️پاسخ: روبیکا، سروش، بله و گپ یکی از پیام رسان ها را انتخاب کنید ✅سوال۲ از کجا مدیران متوجه شوند که فرآیند ثبت اطلاعات در سناد و انتخاب پیام رسان را به درستی انجام داده اند؟ ℹ️پاسخ: بعد از ثبت اطلاعات در سناد و انتخاب پیام رسان، برای مدیران پیامک ارسال می شود. چنان چه پیامکی برای مدیران ارسال نشود به این معنی است که فرآیند ثبت اطلاعات درسناد یا انتخاب پیام رسان به درستی انجام نشده است و مدیران باید مجددا فرآیند ثبت اطلاعات را در سناد بررسی کرده و مشکل را برطرف نمایند. ✅سوال۳ چگونه اطلاعات معلمان حق التدریس و نیروهای آزاد را در سناد ثبت کنیم؟ ℹ️پاسخ: در سناد قسمت مشخصات دانش آموزان/مشخصات شناسنامه ای/ثبت مشخصات شناسنامه ای/کد ملی و مشخصات شناسنامه ای فرد مورد نظر را ثبت کنید/سپس به کلاس بندی برگردید و تعیین معلم/ کد ملی را ثبت کنید. ✅سوال۴ اگر مدیری فراموش کرد که چه پیام رسانی را انتخاب کرده است باید چکار کند؟ ℹ️پاسخ: چنانچه بعد از کلاس بندی پیامی برای مدیر ارسال نشد، تا هفته آینده احتمالا روز یکشنبه این دسترسی فعال می شود و مدیران می توانند نسبت به تغییر یا مشاهده پیام رسان انتخابی اقدام نمایند. ✅سوال۵ پیام رسان را انتخاب و کلاس بندی و صحت سنجی شماره همراه معلمان را انجام داده ام الان باید چه کاری انجام دهم؟ ℹ️پاسخ: پیام رسان مربوطه را نصب کنید و تا روز یکشنبه منتظر بمانید تا دستورالعمل تکمیلی برایتان ارسال شود. ✅سوال۶ کد ملی معلم در قسمت کلاس بندی، خطای معتبر نیست می دهد باید چه کار کنم؟ ℹ️پاسخ : در سناد قسمت مشخصات دانش آموزان/مشخصات شناسنامه ای/ثبت مشخصات شناسنامه ای/کد ملی و مشخصات شناسنامه ای فرد مورد نظر را ثبت کنید/سپس به کلاس بندی برگردید و تعیین معلم/ کد ملی را ثبت کنید. ✅سوال۷ شماره تلفن معلم را در هنگام ثبت خطا می دهد که توسط فرد دیگری استفاده شده است، چه کار کنم؟ ℹ️پاسخ : با(کارشناس واحد آمار و بودجه) اطلاع دهید تا پیگیری کنند. ✅سوال۸ چه مقاطعی موظف هستند در سناد فرآیند ثبت اطلاعات و انتخاب پیام رسان را انجام دهند؟ ℹ️پاسخ : کلیه مقاطع تحصیلی ✅سوال۹ معلمان و دانش آموزان باید چه کاری انجام دهند؟ ℹ️پاسخ : تا هفته آینده موارد و اطلاعات تکمیلی به همراه جزئیات و اینکه هر فرد باید چه کاری انجام دهد، اطلاع رسانی می شود.
🔷بهار آمده اما بهار دیدن توست خوشا دمیدن عیدی که با رسیدن توست آنقدر سرگشته ام این روزها که تلاطم های دنیا را علائمی میبینم برای آمدنت بگذار هر کس سرش به کار خودش گرم باشد از این جهان قرنهاست که آبی گرم نمیشود برای آمدنت شهر خلوت است ،اما دلمان در غوغاست ،ما یاسهای خاطرمان را کنار سفره ی یا مقلب القلوب تو گذاشتیم تا با دعای حول حالنای تو احسن ترین حالات برایمان رقم بخورد شهر پر شده از زرق وبرق ها ،فانوسهای امیدمان را ببین که از دور سو سو میزند،امیدمان را نا امید نکن،زودتر برگرد... ✍مجتبی عبداللهی کلاس هفتم دبیرستان امیرکبیر 8⃣1⃣
✍ عبدالرضا فقیه بی تو در کارما گره افتاده بیا بی تو در جان ما ول وله افتاده بیا مولا جان ازت دور شدیم وداریم تاوان دوری از خورشید را می پردازیم اما خورشید نورش را از کسی دریغ نمی کند ؛ این ماییم که سایه نشین شدیم. 7⃣1⃣
دلنوشته ای خطاب به امام زمان (عج) در اولین شب جمعه سال نو ✍ روحی 🌸"ای ناگهان تر از همه اتفاق ها پایان خوب قصه تلخِ فراق ها ای وارث شکوه اساطیر، جلوه کن تا گم شود ابهت این ادعاها"🌸 🍃" اَللهمَّ عجِّل لِولیکَ الفَرَج "🍃 تقویم ها ورق خورد ، روزها در هم گره خورد و بهاری تازه از راه رسید . جمعه، گل سرسبد روزگار از دستان گرم بهار چکید و نقش بر زمین شد . اولین جمعه بهار با کوله باری از عشق ، با چمدانی پر از شعر و با شکوفه هایی که طعم اجابت داشتند در بستر زمان جاری شد . و ما مسافران خسته از زمستان، اکنون در عطش دیدار آن یار دیرین، در بستر انتظار سفره گسترده ایم و تمام سین هایمان را چیده ایم . سفره ای گسترانده ایم به وسعت آسمان به صمیمیت خورشید . دریچه ی خوشبختی را گشوده ایم و آغوش دلتنگی را بسته. شاپرک ها سوار بر گیسوان باد ، نسیم فرح بخش شادی را می پراکنند و گنجشکان آوای عدالت تو را سر می دهند. پرستوهای مهاجر در سرزمین مادری فرود آمده اند تا آمدن بهار را به تماشا بنشینند . سرور و شادمانی و آهنگ خوش طبیعت از روزنه های سبز درختان جاری ست و عشق از پیچک ها بالا میرود و عطر خوشش را حواله یاس ها می کند. بوی یاس تمام ایوان را پرکرده گل های سجاده مادربزرگ ،از شوق دیدار تو صورتشان گل انداخته و دعای فرج زمزمه می کنند. واژه ها را شسته ایم ،چشم ها را غبار غم زدوده ایم تا آمدنت آب پاکی را بریزد بر دست دشمنان روزگار. کاش می دانستیم که کی و کجا دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت که خود گفتی ؛ " اگر شیعیان ما، مرا به اندازه ی قطره ای آب بخواهند ، هر لحظه ظهور من نزدیک تر میشود." اکنون بهار آمد و روزگار دستی به سر و روی طبیعت کشید .بوی تو را نسیم روی برگ ها نقاشی کرده و کوچه ها چشم به راه قدم های تو هستند . کجایی که آسمان بار امانت نتوانست کشید . آیینه ها نام تو را تکرار می کنند و روزگار از شوق آمدنت، زمین و زمان را بهم می دوزد . نگاهمان خیس است در انتظار آمدنت قلب هایمان یخ زده در انتظار جرعه ای از عدالت تو قرار دل های بیقرار در اولین جمعه سال نو ، آمدنت را در بستر انتظار به تماشا می نشینیم بیا که پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی تمام سین های زندگی ام فدای سلامت تو ✍ 9⃣1⃣
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• بسم رب المهدی......... السّلامُ علیک یا ربیعَ الاَنام و نضرة الایّام مولایم ما را ببخش که یک عمر چه کودکانه نشستیم و انتظار کشیدیم تا صدای شلیک یک‌توپ، نوید آمدن بهار را سردهد. ای صد افسوس که تو بهتر بودی و من‌ بی تو هر فروردینم دی بود و نمی دانستم. صادق(ع) آل محمد(ص) فرمود: که نوروز و اول بهار روزی است که ما توقع فرج حضرت مهدی (عج) را داریم. کودک که بودم پدرم جمعه ها صبح درب خانه را آب و جارو میکرد تا اگر مولا از آن حوالی عبور کند.... و نوروز هرباره این حس را در من زنده می‌کند، مردمی را میبینم که سراسر شوق و شورند، خانه تکانی میکنند و لباس های نو برتن ...... اما برای چه؟؟برای که؟؟ اینان منتظرند تا بهار شود؟ سالهاست می اندیشم که هنگام بهار مگر چه میشود که اینگونه به هم میریزیم، مهربان میشویم به سراغ هم‌ میرویم و از همه مهمتر منتظر میشویم....... انتظار.......... سالهاست به لحظات سال تحویل و یک دقیقه ای که قبل از حلول سال نو همه ساکتند و نفس ها را در سینه حبس می‌کنند می اندیشم! و هر ساله هیچ اتفاقی نمی افتد!!! کجایی ای ربیع الانام و نضره الایام.... نمیدانم، شاید از گذشته به ایرانیان آموخته اند تا رزمایش ظهور برگزار کنند..... ولی صد افسوس که ره گم‌ کردیم و انتظار خورشید را کشیدیم و حال آنکه تو خود خورشید بودی و ما نمی دانستیم. ای کاش دقایقی تمام نفس ها برای تو حبس میشد و همه باهم زمزمه میکردند دعای عهد و ندبه و فرج را......و ای کاش هفت سین مان را در جمکران می گستردیم و در آن به جای سفره، سجاده ای می انداختیم به گستردگی زمین........ و ستاره ای از آسمان به زیر می کشیدیم به یاد تو....... و ساعتی برای شمار ثانیه هایی که بی تو گذشت و" سدر" را به یاد سدره المنتهی مصطفی(ص) بر سجاده ریختیم!! و ۳۱۳ سرباز و سلاحی به نشان پایبندی بر سوگندی که با تو بسته ایم تا خونی که در رگهایمان است نذر تو باشد که چه نیکو در دعای عهد آموختیم بسراییم "شاهرا سیفی، مجردا قناتی، ملبیا دعوه الداعی......... و سین ششم سجاده مان را از خدا میخواهیم تا "سرمه" کشد چشمانمان را به وصال دیدارش....و شنوا سازد شنوایی مان را به نوای انا المهدی......و سین هفتم را نیز من بر این سجاده می نشانم "سلام علی آل یاسین" به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجه بن الحسن العسکری(عج) که صد البته نزدیک است. ریحانه مقدم دانش آموز پایه ششم 🔸دبستان قائمیه🔸 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 0⃣2⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیزان همراه ‌.. با آرزوی توفیق برای تک تک شما در مسیر بندگی خدای متعال و پیروی از آل الله علیهم السلام؛ به اطلاع می رساند فرصت ارسال تا ساعت ۲۴ امشب می باشد.