ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
#جمله_کوتاه_اما_قشنگ🌿 شهادت بال نمیخواد حال میخواد
اگر بهش فک کنی جمله ی پر مفهومی ها !
طرف حال نداره نماز بخونه میخواد شهید شه !
حال نداره بره به پدر و مادرش کمک کنه میخواد شهید شه!
حال نداره کار فرهنگی کنه میخواد شهید شه !
با کدامین کار میخوای شهید بشی برادر/ خواهر من!
#تلنگرانه پلاس❌
#شهیدانه🌸
eitaa.com/etyhhbi
-میفرمـٰایند:
زیانکـٰارترینمردم؛کسیاست
کہمۍتواندحقرابگوید،ولیاینکـٰاررانمیکـند..!
#امیـرالمونیـنعلیہالسلام...!(:
#امام_علی | #حدیث
#سخن_بزرگان
eitaa.com/etyhhbi
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾 قسمت #سی_و_هفتم
بیت المال
احدی حریف من نبود …
گفتم یا مرگ یا علی … به هر قیمتی باید برم جلو … دیگه عقلم کار نمی کرد … با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا … اما اجازه ندادن جلوتر برم …
دو هفته از رسیدنم می گذشت …
هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن …
آتیش روی خط سنگین شده بود … جاده هم زیر آتیش …
به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه … توپخونه خودی هم حریف نمی شد…
حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده …
چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن … علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن … بدون پشتیبانی گیر کرده بودن…
ارتباط بی سیم هم قطع شده بود …
دو روز تحمل کردم …
دیگه نمی تونستم … اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود …
ذکرم شده بود … علی علی … خواب و خوراک نداشتم … طاقتم طاق شد …
رفتم کلید آمبولانس🚑 رو برداشتم …
یکی از بچه های سپاه فهمید … دوید دنبالم …
– خواهر … خواهر …
جواب ندادم …
– پرستار … با تو ام پرستار …
دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه … با عصبانیت داد زد …😠🗣
– کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ … فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ …
رسما قاطی کردم …
– آره … دارن حلوا پخش می کنن … حلوای شهدا رو … به اون که نرسیدم … می خوام برم حلوا خورون مجروح ها …😠
– فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ … توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و … جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست… بغض گلوش رو گرفت … به جاده نرسیده می زننت … این ماشین هم بیت الماله … زیر این آتیش نمیشه رفت … ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن …
– بیت المال … اون بچه های تکه تکه شده ان … من هم ملک نیستم … من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن …
و پام رو گذاشتم روی گاز … 💨🚑
دیگه هیچی برام مهم نبود …حتی جون خودم …
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #سی_و_هشتم
و جعلنا...
و جعلنا خوندم …
پام تا ته روی پدال گاز بود … ویراژ میدادم و می رفتم …
حق با اون بود …
جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته…بدن های سوخته و تکه تکه شده …
آتیش دشمن وحشتناک بود … چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود …
تازه منظورش رو می فهمیدم …
وقتی گفت … دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن … واضح گرا می دادن…
آتیش خیلی دقیق بود …
باورم نمی شد … توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو …
تا چشم کار می کرد …
🌷شهید بود و 🌷شهید …
بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن …
با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم …😭
دیگه هیچی نمی فهمیدم … صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم …
دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن …
چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم …
بین جنازه شهدا دنبال 👣علی👣 خودم می گشتم …
غرق در خون …
تکه تکه و پاره پاره … بعضی ها بی دست… بی پا … بی سر … بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده … هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود …
تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم …😭
بالاخره پیداش کردم … 😭😰
به سینه افتاده بود روی خاک …چرخوندمش …
هنوز زنده بود … به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد … سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون … از بینی و دهنش، خون می جوشید …
با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید …
چشمش که بهم افتاد …
لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد … با اون شرایط … هنوز می خندید …
زمان برای من متوقف شده بود …
سرش رو چرخوند …
چشم هاش پر از اشک شد …😢
محو تصویری که من نمی دیدم … لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد …
آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم … پرش های سینه اش آرام تر می شد … آرام آرام … آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش …خوابیده بود …
🌷🌷
🌷
پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا …
علی الخصوص شهدای گمنام …
و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان … سوختند و چشم از دنیا بستند … صلوات …
🌹اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم 🌹
ان شاء الله به حرمت صلوات … ادامه دهنده راه شهدا باشیم … نه سربار اسلام …
🌷🌷
🌷
ادامه دارد ....
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
ان شاءالله فردا معرفی کتاب داریم📚
دوستان ممنون میشم اگر شما ام کتاب زیبایی رو میشناسید اسمش رو تو ناشناس بهم بگید🙏🏻🌺
(لینک کانال در اطلاعات کانال هست)
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سیدنا
#وفات_حضرت_معصومه
#پایان_مماشات
زیرش از هشتک های داغ استفاده کردم تا از نظرات عزیزانی که عضو کانال هم نیستن استفاده کنیم😉
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
دوستان ممنون میشم اگر شما ام کتاب زیبایی رو میشناسید اسمش رو تو ناشناس بهم بگید🙏🏻🌺 (لینک کانال در اط
یکی از عزیزان فرمودن کتاب سیندرلا😐
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
دوستان ممنون میشم اگر شما ام کتاب زیبایی رو میشناسید اسمش رو تو ناشناس بهم بگید🙏🏻🌺 (لینک کانال در اط
ینی وجدانن تا الان یه کتابم نخوندین! حتما ام نباید مذهبی باشه ها رمان . علمی و تاریخی و .... هم قبوله فقط رمانا درست حسابی و اخلاقی باش لطفا
ېامۿدؿ اڋرکڹے🌹
دوستان ممنون میشم اگر شما ام کتاب زیبایی رو میشناسید اسمش رو تو ناشناس بهم بگید🙏🏻🌺 (لینک کانال در اط
ممنونم از مشارکت شما بخشی از کتاب هایی رو که گفته بودین ثبلا مطالعه کردم بخش دیگهدشون رو هم ان شاءالله بعد از مطالعه در کانال به عنوان معرفی قرار میدم
003027.mp3
139.4K
ـــــــــــــــــ📻🌿ـــــــــــــــــ
شب را به روز در مىآورى و روز را به شب؛ و زنده را از مرده بيرون مىآورى و مرده را از زنده؛ و به هرکس بخواهى بىحساب روزى مىدهى.
↵ آلعمران/۲۷
eitaa.com/etyhhbi