eitaa logo
🇮🇷❥ھ‍‌م‍‌ی‍‌ش‍‌ھ ب‍‌ھ‍‌اࢪ³¹³❥🇵🇸
444 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
104 فایل
‌࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐ لینک ناشناسمون⬇️ https://abzarek.ir/service-p/msg/1070119 یکےازخادمین: @Mahjour_313 _ کُپی؟ +اشکالی نداره ࣫͝ با یھ صلوات بࢪا ظهوࢪ⚘ +فور وارد ثواب داره😉 پیجـ🌻ـــمون تو اینستا: http://www.instagram.com/amajj.313 ━━⊰•✿❤✿•⊱━━
مشاهده در ایتا
دانلود
°•¦♥✨¦•° ‌ ࢪفیـق... چون‌تو ࢪادارم‌همہ‌داࢪم دگـࢪم‌هیچ‌نباید..シ 🌻⃟🖇¦⇝ 🌻⃟🖇¦⇜ •• ↷ ⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانــه ای دردام عنڪبوت🕷🕸 ابواسحاق به سمت ماامد عماد ولیلا ازترسشان به دوطرف من چسپیده بودند, قلبم شکست اخر درعین بی پناهی تکیه گاه دیگری شده بودم. باخود فکرکردم اگر خواهروبرادرم دلشان به من خوش است پس بگذاراین دلخوشی کوچک راازانها نگیرم میباید هرگز خودرانشکنم وخودرا ضعیف نشان ندهم تا این کورسونور امید دردل این بیچاره ها خاموش نشود. اهسته گفتم عماد,لیلا,اصلا نترسید... همراه من بیایید... حرفی رابه بچه ها میزدم که خودم خیلی اعتقادی نداشتم اخه تمام وجودم مملوازترس واضطراب بود اما توکل کردم برخدایم ,همانکه بنده نوازاست ومن هم تازه بااین خدای مهربان ودین زیبایش,کاملترین دین دنیایش,اشنا شده ام.... باهم از درخانه بیرون رفتیم,اولین چیزی که توجهم راجلب کرد ,لبخند تمسخرامیز ابوعمر بود ونگاه پیروزمندانه ی خاله هاجر,خدای من اینها چه حقیرند که راضی وخشنودند از حقارت همسایگانی که تاچندی قبل عمووخاله ,صدایشان میکردند... کوچه ومحله ,مملواز دختران وزنان وکودکان ایزدی بود که به اسارت داعشیها درامده بودند,اهسته به عماد ولیلا گفتم: اصلا نترسید ببینید ما تنها نیستیم توکل کنید به خدا... أو خودش انتقام مظلوم از ظالم میگیرد... عماد که باز اشکهایش جاری شده بود وبی صدا گریه میکرد خودش رامحکم تر به من چسپانید وبا پاهای کوچکش,قدمهای بزرگی برمیداشت تا مبادا از خواهرانش جدا شود... برادرکم انگار عمق خباثت این شیاطین داعشی راخوانده بود وضمیر ناخوداگاهش از خطری دیگر اگاهاش میکرد... که حتی نمیخواست قدمی از من دور شود. ازمحله ی ایزدیها خارجمان کردند وهمه رابه صف نمودند تا ماشینهایشان برای تحویل برده هایشان برسد... بالاخره امدند دوتا ماشین ,یه تیوتای مسافری بایک بنز باری از راه رسید... ازجلوی صف همهمه ی زنانی رامیشنیدم که گریه وآه وناله والتماسشان باهم قاطی شده بود. لیلاسلما چه خبره چکارمیکنن؟ نمیدانم عزیز دلم ... صبرکن ببینیم این خبیثان باز چه نقشه ای درسردارند. 🦋 🕸🦋 🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋 🕸🦋🕸🦋🕸🦋 🦋🕸🦋🕸🦋🕸🦋
پروانــه‌ا؎ دردام عنڪبوت🦋 خدای من, پسربچه هایی را که ازسه سال بالاترداشتند ازخانواده شان جدا وسوار تویوتا میکردند,یعنی چه هدفی ازاینهمه خباثت دارند؟؟ محکم عماد راچسپیدم وسعی کردم زیر چادرم پنهانش کنم,اخه این طفل معصوم کشش,اینهمه زجر راندارد,اول که کشتن پدرومادرش درجلوی چشمانش وحالا جدایی.... عمادهم که انگار احساس خطر میکرد,هیچ صدایی ازخود درنمیاورد وتاجای ممکن خودرا درپناه چادر خواهرک بیچاره اش پنهان نموده بود. داعشی حرامی به سمتم امد انگار برامدگی جسم نحیف عماد را دیده بود ,با قنداق تفنگش برسر ورویم میزد وناسزا میگفت ودریک آن دستان لرزان برادرم از دستان بسته ام ول شد... عمادرا سمت خودکشید ,لیلا بااشک وناله التماسش میکرد که عمادرانبرد.. اما ان حرامی تفنگ رابالا برد که برفرق لیلا فرود اورد,خودم رامیان داعشی ولیلا انداختم,تفنگ به پیشانی ام خورد وگرمی خون را روی صورتم احساس کردم اما ازپا ننشستم ودست عماد را گرفتم وفریاد زدم پسرم است ,عزیزم است,تورا به خدایی که میپرستید رحم کنید اورا ازمن جدا نکنید... التماسهای من انگاراین حیوانات خون آشام را جری تر کرده بود دوباره به سمتم هجوم اورد ومشت ولگد حواله ام کرد.... کاش میزد اما عماد رانمیبرد. عماد ازچهار گوشه ی چشمش اشک میریخت,انگار میخواست چیزی بگوید اما نمیتوانست.... 🐾 🕷🐾 🐾🕷🐾 🕷🐾🕷🐾 🐾🕷🐾🕷🐾 🕷🐾 🕷🐾🕷🐾
پروانــه‌ا؎‌‌‌دردام‌عنڪبوت🦋🕷 داعشی با زور وتحکم دست عماد راکشید ,خدای من عماد نمیتوانست حرف بزند,تا جایی که ما درپیش چشمش بودیم مدام گریه میکرد ومیخواست چیزی بگوید که نتیجه ی تلاشش صدای خرخری نامشخص ازگلویش بود,خاک برسرم بچه لال شده بود حالا که دقیق میشوم میبینم از زمانی که سربریده پدرومادرم را دید هیچ حرفی نزد ومن فکرمیکردم که شوکه شده,وای من برادرکم قدرت تکلمش رااز دست داده بود والان هم کشان کشان به دنبال کفتاری بی دین کشیده میشد عماد رابردند ومن ,هیچ کار نتوانستم بکنم. لیلا هم حالش بدتراز من بود.... اخر به کدامین گناه اینچنین عقوبتی نصیبمان شد؟! بعدازجدا کردن بچه ها از خانواده شان مارا سوار بنز باری کردند وهرداعشی کنار اسیرانی که صید کرده بود ایستاده بود واسیران هم کف کامیون نشسته بودند. نمیدانستم مارابه کجا میبرند,لیلا خیلی بی قراری میکرد وحتی یکبار دست برد به درز روبنده اش ومن سریع متوجه شدم که قصدش چیست,مچ دستش راچسپیدم وگفتم:نه نه لیلاجان,خواهرگلم ,پدرگفت اخرین راه,ما هنوز نمیدانیم اخر این راه کجاست ما باید به اینده امیدوارباشیم ,باید اگرشد خودراازچنگال این دیوصفتان برهانیم ودنبال عماد بگردیم,عماد به مااحتیاج دارد....شاید عماد راهم بیاورند ان جایی که مارامیبرند...بااین حرفها لیلا راکمی ارام کردم اما دل خودم بیقراره بیقراربود.... الهی ای بزرگ پروردگار هستی ,تورا به جان پیامبرت محمدص که اینقدرمظلوم شده که اینان ازنامش برای دنیای خودشان وکشتن انسانهای دیگر استفاده میکنند,قسمت میدهم ,مارا درپناه خود نگهدار ومراقب عمادم باش.... 📓 🐧📓 📓🐧📓 🐧📓🐧📓 📓🐧📓🐧📓 🐧📓🐧📓🐧📓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•¦🖤🎧¦•° نڪندمڪࢪبنےصائدھ‌‌تڪࢪاࢪشـود ڪہ‌عݪۍدࢪقفس‌خانہ‌گࢪفټاࢪشود....シ 🖤⃟🕶¦⇜ 🖤⃟🕶¦⇝ •• ↷ ⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
خداوند بهترين شنوده است! نه نياز دارى فرياد بزنی و نه با صداى بلند گريه كنى🙂☘ 🌚✨ ﹏﹏🍄⃟🍓﹏﹏ ↬ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³»
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِالْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ✿.•° 🌻| •° ⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼
ولی این یه قضیه واقعیه که اگر✨ شکرگزاری کنی نعمت هایی که خدا بهت داده دوبرابر میشه! حالا بگو شکرت معبود نازم😍👏🏽 🍧💕 ﹏﹏🍂⃟🚚﹏﹏ «ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³»
••{🌻🍓}•• دࢪ ڪناࢪ خدا هیچ چیز غیࢪ ممڪن نیست!"🌿 🍇🌸 •---•💕⃟⃟⃟⃟🍋•---• ⸀ʜᵃᴹᶦˢʰᵉʙᵃʰᵃʳ|ھمیشھ بھاࢪ³¹³˼