eitaa logo
اعزام مبلغ
154 دنبال‌کننده
335 عکس
62 ویدیو
68 فایل
✅ کانال اعزام مبلغ 🇮🇷 eitaa.com/ezamemobalegh 🚙 اعزام مبلغ به روستاهای اطراف مشهد 🚕 اعزام منبری به روضه در مشهد 🌹 ادمین: 🆔 eitaa.com/davoody
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شمع | شبکهٔ مبلغان
ده جلسه.pdf
2.61M
کتاب منبر به صورت رایگان منتشر شد ــــــــــــــــــــــــــــ ده جلسه سخنرانی روشمند ویژه ــــــــــــــــــــــــــــ سر سفره بچه‌هام: - بررسی علل کاهش جمعیت ... - فرزندان نان‌خورند یا نان‌آور؟! - ما هم سر سفره فرزندانمان هستیم؟! - دنیا دارد انسان را دعوت به تنهایی می‌کند. - سونامی سالمندی در راه است. - تنها راه نجات، هم‌بستگی اجتماعی برای رفع موانع فرزندآوری، سرِ سفرۀ حسین (علیه‌السلام) و فرزندان است. ــــــــــــــــــــــــــــ عناوین ده جلسه: - جلسه اول: سر سفره بچه‌های حسین علیه‌السلام - جلسه دوم: یک نان‌آور بیشتر؟! - جلسه سوم: به سختی‌اش می‌ارزد! - جلسه چهارم: سفرۀ تنهایی - جلسه پنجم: سر کدام سفره نشسته‌ای؟ - جلسه ششم: سفره گردانت کیست؟! - جلسه هفتم:مادر با یک دست، گهواره می‌جنباند و با دست دِگر، عالم را! - جلسه هشتم: تربیتش با ما! - جلسه نهم: می‌خواهند سفره‌هایمان را جمع کنند! - جلسه دهم: سفرۀ همیشه باز! ــــــــــــــــــــــــــــ ShabakeTabligh.ir eitaa.com/ShabakeTabligh شمع شبکۀ مبلغان و عملیات‌های تبلیغی
۲۷ 🏡 سیدی سپاه۴۹ پلاک۱۶/۱ 🏡 منزل شفیق 🗓 شنبه۳۰مرداد به مدت پنج روز ⏰ پنج عصر 🔊 بی زحمت گفتن اگه میشه خوش صدا و مسلط باشن واگذارشد به حجه الاسلام فاطمیان ❌ الحمدلله، مبلغ اعزام شد. علی برکة الله
👆👆👆 واگذارشد به حجه الاسلام فاطمیان اعلام آمادگی در ساعت 19:30
🛑 متاسفانه باخبر شدیم اندیشمند جانباز، استاد انقلابی، استاد مبتلا به کرونا شده و به علت عوارض شیمیایی دوران دفاع مقدس، در بیمارستان بستری شده‌اند. برای سلامتی همه بیماران و کرونایی‌ها مخصوصاً این استاد ارجمند دعای ویژه کرده و حمد شفا قرائت کنیم...🙏 اللهم اشف کل مریض 🙏
سلام علیکم امروز نماز ظهر اگر کسی میتونه قبول زحمت کنه اطلاع بده .ممنون. خیام ۳۶ حسینیه ابولفضلی ها 09354465707
سلام دوستان اگه کسی پیدا شد که دهه دوم محرم بجای من بره مسجد خودم (مسلم گاز ) ومن بجاش دهه سوم محرمشو برم اطلاع بده ۰۹۳۶۵۲۳۹۰۶۰
⚫️عصرها بفرمایید روضه حیاط خونمون (ع) پهن کردیم
هدایت شده از اعزام مبلغ
⚫️(السلام علیک یااباعبدالله)⚫️ نگران هزینه ها نباشید. ✅گستردن فرش عزا با شما ✅منبری و روضه خوان با ما 👈نگران کرونا نباشید. ✅بارعایت کامل ضوابط بهداشتی 1⃣سبک اول: در (حیاط؛پیلوت؛پشتبام؛کوچه وخیابان؛پارک؛مدرسه) 2⃣سبک دوم: روضه خانوادگی (بدون دعوت از دیگران) ویژه مشهد مقدس 👈لطفا فقط پیامک زمان (ایام و ساعت)و مکان مجلس 👈مبلغین منبری و مداح گرامی که خواستار همکاری جهت اعزام هستند نیز میتوانند باارسال () به همین شماره و آی دی اعلام آمادگی کنند. 🌺ادمین: 🆔 eitaa.com/davoody لینک :👇 👇👇 🇮🇷 eitaa.com/ezamemobalegh
اعزام مبلغ
⚫️(السلام علیک یااباعبدالله)⚫️ نگران هزینه ها نباشید. ✅گستردن فرش عزا با شما ✅منبری و روضه خوان ب
👆👆👆 هرچقدر در گروهها و کانالهاتون نشرش بدین درخواستها و کدها بیشتر میشه هم به مردم خیرش میرسه هم به شما
💠معاوضه ی المیزان با یک بیت شعر ایرج میرزا : 🔸آیت الله علوی بروجردی در نقل تکان دهنده ای از علامه طباطبایی که خود شاهد آن بوده است ، بیان می کند که مرحوم علامه در مجلس روضه ای وقتی روضه خوان شعری خاص از ایرج میرزا را قرائت می کرده است از او می خواهد بیتی را تکرار کند و به شدت اشک می ریخته است که تا چهار بار این تکرار انجام می شود و سپس فرموده است : ای کاش ایرج میرزا آن شعر خاص یا یک بیت آن شعر خود را که در وصف داغ حضرت علی اکبر علیه السلام سروده است را به من می داد و من المیزان را به او می دادم. 🔹بیت منظور نظر علامه طباطبایی این بیت بوده است : بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد آتش زدند لانۀ ی مرغ پریده را.. ! 🔸 آیت الله علوی بروجردی ادامه می دهد : من به مرحوم علامه طباطبایی اشکال کردم که آیا ایرج میرزا را می شناسید؟ او هجو سرا است. 🔹 علامه می فرماید : بله می شناسم و کتاب شعر او را هم دارم سپس علامه می فرماید : مع ذلک ، ای کاش ایرج میرزا این بیت شعرش را به من می داد و من المیزان را به او می دادم. و ادامه می دهد : من گمان ندارم کسی که چنین بیتی را راجع به حضرت علی اکبر امام حسین علیه السلام سروده است ، در روز قیامت حضرت سید الشهدا علیه السلام نسبت به این فرد بی تفاوت باشد. ✍️ متن کامل شعر ایرج میرزا از این قرار است : رسمست هرکه داغ جوان دید، دوستان رأفت برند حالت آن داغ دیده را یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را آن دیگری بر او بفشاند گلاب شهد تا تقویت شود دل محنت کشیده را یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند تا برکنندش از دل ، خار خلیده را القصه ، هرکس به طریقی ز روی مهر تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را آیا که داد تسلیت خاطر حسین. !؟ چون دید نعش ا کبر در خون تپیده را آیا که غمگساری و اندوه ‌بری نمود لیلای داغدیده ی محنت‌ کشیده را بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد آتش زدند لانۀ ی مرغ پریده را.. ! السلام علیک یا ابا عبدالله
⚫️جاماندگان کربلا https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=14001 1⃣اشکهای کوفیان نه به آن نامه فرستادن‌ها و نه به آن جنگاوری‌ها در سپاه عمرسعد،کوفیان خودشان هم نمی‌فهمیدند که چه می‌کنند. روزی که کاروان اسرای کربلا به کوفه رسید زار میزدند! «حذلم بن ستير» می‌گويد:وقتی اهل‌بیت را سوار بر شتران بی‌جهاز آورده و وارد شهر کوفه شدند. زنان كوفی شروع به گريه و زارى کردند،امام سجاد (ع)باصدایی ضعیف پرسیدند: هان، اين زنان بر ما می‏ گريند! پس چه كسى (جز مردان ايشان) افراد ما را به قتل رسانده است؟ (برداشت از بیانات رهبری  ۱۳۷۷/۲/۱۸) 2⃣ پناه گرفتن در گوشه امن بعضی‌ها اگرچه در مقابل امام حسین (ع)  قرار نگرفتند اما برای یاری او هم خود را نرساندند ازجمله ربیع بن خثیم که عبادتش زبانزد بود. گفتند او مدتها هیچ صحبتی جز ذکر خدا نگفته است.  وقتی فهمید چه بر سر خاندان پیامبر اسلام آمده است، ناراحت شد و اظهار تأسف کرد، یعنی حسین (ع) به قتلگاه می‌رود و عابدانی هستند که از سجاده برنمی‌خیزند؟! طولی هم نکشید که پشیمان شد، می‌گفت کاش به‌جای همان ابراز تأسف همان ذکر خودم را ادامه می‌دادم. ( مجموعه آثار شهید مطهری ، ج ۲۳) 3⃣ راز یک خاطره سال‌ها قبل وقتی همراه حضرت علی(ع)  از جنگ صفین برمی‌گشت شنید که حضرت دارد به خاک کربلا می‌گوید: ای خاک! گروهی در تو اجتماع می‌کنند که بدون حساب وارد بهشت می‌شوند.  «هرثمه بن ابی مسلم» یک‌بار دیگر هم این ماجرا را به یاد آورد، وقتی‌که همراه سپاه عبیدالله برای جنگ حرکت کرده بود. امام حسین (ع) از هرثمه امید یاری داشت، او در کربلا بود و با امام هم دیدار کرد ولی ترسیده بود که اگر در سپاه امام (ع) باشد مبادا ابن زیاد به خانواده‌اش آسیبی وارد کند.  آخرش هم که دوباره همان خاطره را به یاد آورد تصمیم گرفت از معرکه فرار کند تا نه چیزی ببیند و نه بشنود، اما به‌هرحال حسین (ع) را تنها گذاشت و رفت. (کتاب توجیه المسائل کربلا، نوشته علی‌اصغر علوی، بسیج دانشگاه امام صادق) 4⃣زخمی که بر جان نشست کاروان کربلایی‌ها به‌جایی رسیدند که «عبیدالله بن حر جعفی» هم آنجا چادر زده بود. امام یک نفر را فرستاد که عبیدالله را به دیدار با امام دعوت کند. اما عبیدالله گفت که من از کوفه بیرون زده‌ام که با حسین (ع) روبرو نشوم. حالا دیگر خود امام به سراغ او رفته و او را به یاری در قیام خود دعوت کردند، در آخر عبیدالله گفت: من حاضرم اسب و شمشیرم را به شما بدهم و شما مرا از این کار معاف کن. امام هم فرمود: نیازی نیست....ما خودت را می‌خواستیم. بعد از عاشورا عبیدالله آن‌قدر گریه کرد و پشیمان بود که بعضی‌ها می‌گفتند الآن است که جان بدهد. ( بازنویسی از مقتل نفس‌المهموم، محدث قمی ص ۱۷۷ ) 5⃣قرآن ناطق تنها ماند از خاندان بنی‌هاشم و بزرگان قریش بود، به هنگام حرکت چند بار سعی کرد امام را منصرف کند و نتیجه‌ای نگرفت. 1⃣عبدالله بن جعفر 2⃣محمد بن حنفيه 3⃣عبدالله بن عباس این‌ها كه عام نبودند، همه دين‌شناس، آدم‌هاى عارف، عالم و چيزفهم بودند - وقتى به حضرت می‌گفتند كه «آقا! خطر دارد، نرويد» می‌خواستند بگويند وقتى خطرى در سر راه تكليف است، تكليف، برداشته می‌شود. آن‌ها نمی‌فهمیدند كه اين تكليف، تكليفی نيست كه با خطر برداشته شود. در آخر هم امام حسین(ع) به‌سوی کربلا رفت ولی ابن عباس امام را تنها گذاشت، او ماند که در مدینه تفسیر قرآن تدریس کند! (کتاب ۷۲ سخن عاشورایی، از بیانات رهبر انقلاب، صفحات ۵۱،۸۸،۹۶،۱۱۶،۱۲۸،۱۷۹) 6⃣از هزار تا هفتاد و دو نام فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) کافی است برای آنکه کاروان بزرگی با بیش از هزار نفر همراه امام حسین(ع) از مکه حرکت کنند. در بین راه کم‌کم به سخت بودن کار پی می‌برند، حالا دیگر یکی‌یکی یا چندتا چندتا پراکنده‌شده و از همراهی با کاروان کربلا منصرف می‌شوند. تا اینکه مجموع آن‌ها که روز عاشورا خود را به حضرت رساندند ۷۲ نفر شدند. (برداشت از بیانات رهبر انقلاب۱۳۷۱/۴/۱۰) 7⃣خیلی دیر، خیلی دور «طرماح بن حکم» در مسیر کوفه با امام حسین(علیه‌السلام) ملاقات کرد. طرماح می‌گفت کاش به سمت یمن بیایید که امام جواب دادند که با مردم آن منطقه (کوفیان) عهد و پیمان‌دارم و باید پیش همان‌ها بروم. وقتی امام گفت: اگر قصد یاری داری شتاب کن، خدا تو را ببخشاید، طرماح می‌گوید:آنجا فهمیدم به یاری من احتیاج دارند. اما می‌خواست به شهرش برگردد و سفارشات کارهای اقتصادی‌اش را انجام دهد، برای خانواده‌اش آذوقه فراهم کند و آن‌وقت خودش را به یاری امام برساند. کارهایش که تمام شد، با خانواده خداحافظی کرد و وصیت‌نامه‌اش را هم نوشت، در مسیر کوفه بود که سماعه بن زید را دید. سماعه پرسید: به کجا می‌روی؟ طرماح هم گفت به یاری پسر پیامبرم می‌روم. سماعه حرف آخر را همان اول زد و گفت: بنشین که دارند سرها را می‌برند، دیگر دیر شده است. (ترجمه نفس المهموم صفحه ۱۷۶)