🛑 متاسفانه باخبر شدیم اندیشمند جانباز، استاد انقلابی، استاد #حسن_رحیم_پور_ازغدی مبتلا به کرونا شده و به علت عوارض شیمیایی دوران دفاع مقدس، در بیمارستان بستری شدهاند.
برای سلامتی همه بیماران و کروناییها مخصوصاً این استاد ارجمند دعای ویژه کرده و حمد شفا قرائت کنیم...🙏
اللهم اشف کل مریض 🙏
سلام علیکم
امروز نماز ظهر اگر کسی میتونه قبول زحمت کنه اطلاع بده .ممنون.
خیام ۳۶ حسینیه ابولفضلی ها
09354465707
سلام دوستان اگه کسی پیدا شد که دهه دوم محرم بجای من بره مسجد خودم (مسلم گاز ) ومن بجاش دهه سوم محرمشو برم اطلاع بده ۰۹۳۶۵۲۳۹۰۶۰
هدایت شده از اعزام مبلغ
⚫️(السلام علیک یااباعبدالله)⚫️
نگران هزینه ها نباشید.
✅گستردن فرش عزا با شما
✅منبری و روضه خوان با ما
👈نگران کرونا نباشید.
✅بارعایت کامل ضوابط بهداشتی
1⃣سبک اول: در #فضاهای_باز
(حیاط؛پیلوت؛پشتبام؛کوچه وخیابان؛پارک؛مدرسه)
2⃣سبک دوم: روضه خانوادگی (بدون دعوت از دیگران)
ویژه مشهد مقدس
👈لطفا فقط پیامک زمان (ایام و ساعت)و مکان مجلس
👈مبلغین منبری و مداح گرامی که خواستار همکاری جهت اعزام هستند نیز میتوانند باارسال (#لبیک_یا_حسین) به همین شماره و آی دی اعلام آمادگی کنند.
#روضه_خانوادگی
#روضه_خیابانی
#روضه_درکوچه
#هرخانه_یک_حسینیه
🌺ادمین:
🆔 eitaa.com/davoody
لینک #اعزام_مبلغ:👇 👇👇
🇮🇷 eitaa.com/ezamemobalegh
اعزام مبلغ
⚫️(السلام علیک یااباعبدالله)⚫️ نگران هزینه ها نباشید. ✅گستردن فرش عزا با شما ✅منبری و روضه خوان ب
👆👆👆
هرچقدر در گروهها و کانالهاتون نشرش بدین درخواستها و کدها بیشتر میشه
هم به مردم خیرش میرسه
هم به شما
💠معاوضه ی المیزان با یک بیت شعر ایرج میرزا :
🔸آیت الله علوی بروجردی در نقل تکان دهنده ای از علامه طباطبایی که خود شاهد آن بوده است ، بیان می کند که مرحوم علامه در مجلس روضه ای وقتی روضه خوان شعری خاص از ایرج میرزا را قرائت می کرده است از او می خواهد بیتی را تکرار کند و به شدت اشک می ریخته است که تا چهار بار این تکرار انجام می شود و سپس فرموده است :
ای کاش ایرج میرزا آن شعر خاص یا یک بیت آن شعر خود را که در وصف داغ حضرت علی اکبر علیه السلام سروده است را به من می داد و من المیزان را به او می دادم.
🔹بیت منظور نظر علامه طباطبایی این بیت بوده است :
بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانۀ ی مرغ پریده را.. !
🔸 آیت الله علوی بروجردی ادامه می دهد :
من به مرحوم علامه طباطبایی اشکال کردم که آیا ایرج میرزا را می شناسید؟
او هجو سرا است.
🔹 علامه می فرماید : بله می شناسم و کتاب شعر او را هم دارم سپس علامه می فرماید :
مع ذلک ، ای کاش ایرج میرزا این بیت شعرش را به من می داد و من المیزان را به او می دادم.
و ادامه می دهد : من گمان ندارم کسی که چنین بیتی را راجع به حضرت علی اکبر امام حسین علیه السلام سروده است ، در روز قیامت حضرت سید الشهدا علیه السلام نسبت به این فرد بی تفاوت باشد.
✍️ متن کامل شعر ایرج میرزا از این قرار است :
رسمست هرکه داغ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالت آن داغ دیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بفشاند گلاب شهد
تا تقویت شود دل محنت کشیده را
یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکنندش از دل ، خار خلیده را
القصه ، هرکس به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین. !؟
چون دید نعش ا کبر در خون تپیده را
آیا که غمگساری و اندوه بری نمود
لیلای داغدیده ی محنت کشیده را
بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانۀ ی مرغ پریده را.. !
السلام علیک یا ابا عبدالله
⚫️جاماندگان کربلا
https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=14001
1⃣اشکهای کوفیان
نه به آن نامه فرستادنها و نه به آن جنگاوریها در سپاه عمرسعد،کوفیان خودشان هم نمیفهمیدند که چه میکنند. روزی که کاروان اسرای کربلا به کوفه رسید زار میزدند!
«حذلم بن ستير» میگويد:وقتی اهلبیت را سوار بر شتران بیجهاز آورده و وارد شهر کوفه شدند. زنان كوفی شروع به گريه و زارى کردند،امام سجاد (ع)باصدایی ضعیف پرسیدند: هان، اين زنان بر ما می گريند! پس چه كسى (جز مردان ايشان) افراد ما را به قتل رسانده است؟
(برداشت از بیانات رهبری ۱۳۷۷/۲/۱۸)
2⃣ پناه گرفتن در گوشه امن
بعضیها اگرچه در مقابل امام حسین (ع) قرار نگرفتند اما برای یاری او هم خود را نرساندند ازجمله ربیع بن خثیم که عبادتش زبانزد بود. گفتند او مدتها هیچ صحبتی جز ذکر خدا نگفته است.
وقتی فهمید چه بر سر خاندان پیامبر اسلام آمده است، ناراحت شد و اظهار تأسف کرد، یعنی حسین (ع) به قتلگاه میرود و عابدانی هستند که از سجاده برنمیخیزند؟! طولی هم نکشید که پشیمان شد، میگفت کاش بهجای همان ابراز تأسف همان ذکر خودم را ادامه میدادم. ( مجموعه آثار شهید مطهری ، ج ۲۳)
3⃣ راز یک خاطره
سالها قبل وقتی همراه حضرت علی(ع) از جنگ صفین برمیگشت شنید که حضرت دارد به خاک کربلا میگوید: ای خاک! گروهی در تو اجتماع میکنند که بدون حساب وارد بهشت میشوند.
«هرثمه بن ابی مسلم» یکبار دیگر هم این ماجرا را به یاد آورد، وقتیکه همراه سپاه عبیدالله برای جنگ حرکت کرده بود. امام حسین (ع) از هرثمه امید یاری داشت، او در کربلا بود و با امام هم دیدار کرد ولی ترسیده بود که اگر در سپاه امام (ع) باشد مبادا ابن زیاد به خانوادهاش آسیبی وارد کند.
آخرش هم که دوباره همان خاطره را به یاد آورد تصمیم گرفت از معرکه فرار کند تا نه چیزی ببیند و نه بشنود، اما بههرحال حسین (ع) را تنها گذاشت و رفت. (کتاب توجیه المسائل کربلا، نوشته علیاصغر علوی، بسیج دانشگاه امام صادق)
4⃣زخمی که بر جان نشست
کاروان کربلاییها بهجایی رسیدند که «عبیدالله بن حر جعفی» هم آنجا چادر زده بود. امام یک نفر را فرستاد که عبیدالله را به دیدار با امام دعوت کند. اما عبیدالله گفت که من از کوفه بیرون زدهام که با حسین (ع) روبرو نشوم.
حالا دیگر خود امام به سراغ او رفته و او را به یاری در قیام خود دعوت کردند، در آخر عبیدالله گفت: من حاضرم اسب و شمشیرم را به شما بدهم و شما مرا از این کار معاف کن.
امام هم فرمود: نیازی نیست....ما خودت را میخواستیم.
بعد از عاشورا عبیدالله آنقدر گریه کرد و پشیمان بود که بعضیها میگفتند الآن است که جان بدهد. ( بازنویسی از مقتل نفسالمهموم، محدث قمی ص ۱۷۷ )
5⃣قرآن ناطق تنها ماند
از خاندان بنیهاشم و بزرگان قریش بود، به هنگام حرکت چند بار سعی کرد امام را منصرف کند و نتیجهای نگرفت.
1⃣عبدالله بن جعفر
2⃣محمد بن حنفيه
3⃣عبدالله بن عباس
اینها كه عام نبودند، همه دينشناس، آدمهاى عارف، عالم و چيزفهم بودند - وقتى به حضرت میگفتند كه «آقا! خطر دارد، نرويد» میخواستند بگويند وقتى خطرى در سر راه تكليف است، تكليف، برداشته میشود. آنها نمیفهمیدند كه اين تكليف، تكليفی نيست كه با خطر برداشته شود. در آخر هم امام حسین(ع) بهسوی کربلا رفت ولی ابن عباس امام را تنها گذاشت، او ماند که در مدینه تفسیر قرآن تدریس کند!
(کتاب ۷۲ سخن عاشورایی، از بیانات رهبر انقلاب، صفحات ۵۱،۸۸،۹۶،۱۱۶،۱۲۸،۱۷۹)
6⃣از هزار تا هفتاد و دو
نام فاطمه (س) دختر پیامبر (ص) کافی است برای آنکه کاروان بزرگی با بیش از هزار نفر همراه امام حسین(ع) از مکه حرکت کنند. در بین راه کمکم به سخت بودن کار پی میبرند، حالا دیگر یکییکی یا چندتا چندتا پراکندهشده و از همراهی با کاروان کربلا منصرف میشوند. تا اینکه مجموع آنها که روز عاشورا خود را به حضرت رساندند ۷۲ نفر شدند.
(برداشت از بیانات رهبر انقلاب۱۳۷۱/۴/۱۰)
7⃣خیلی دیر، خیلی دور
«طرماح بن حکم» در مسیر کوفه با امام حسین(علیهالسلام) ملاقات کرد. طرماح میگفت کاش به سمت یمن بیایید که امام جواب دادند که با مردم آن منطقه (کوفیان) عهد و پیماندارم و باید پیش همانها بروم.
وقتی امام گفت: اگر قصد یاری داری شتاب کن، خدا تو را ببخشاید، طرماح میگوید:آنجا فهمیدم به یاری من احتیاج دارند.
اما میخواست به شهرش برگردد و سفارشات کارهای اقتصادیاش را انجام دهد، برای خانوادهاش آذوقه فراهم کند و آنوقت خودش را به یاری امام برساند.
کارهایش که تمام شد، با خانواده خداحافظی کرد و وصیتنامهاش را هم نوشت، در مسیر کوفه بود که سماعه بن زید را دید. سماعه پرسید: به کجا میروی؟ طرماح هم گفت به یاری پسر پیامبرم میروم. سماعه حرف آخر را همان اول زد و گفت: بنشین که دارند سرها را میبرند، دیگر دیر شده است. (ترجمه نفس المهموم صفحه ۱۷۶)
این افراد در ظهر عاشورا امام حسین(ع) را تنها گذاشتند - مشرق نیوز
https://www.mashreghnews.ir/news/487238/%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%B8%D9%87%D8%B1-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B9-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B4%D8%AA
⚫️زیانکاران کربلا:
1⃣عبدالله بن عمر
عبدالله فرزند عمر بن خطاب و از صحابی رسول گرامی اسلام (ص) است. (2) عمر او را در اداره حکومت پس از خود ناتوان ابن عمر بعد از عثمان از بیعت با علی (ع) سرپیچی کرد، (4) یاری نکردن حق و خار نکردن باطل دو ویژگی منفی او در نگاه امیرمؤمنان بود. (5) او خلافت معاویه را به رسمیت شمرد و با وی بیعت کرد، (6) آن هنگام که معاویه برای یزید بیعت می ستاند، ابن عمر به گروه مخالفان پیوست، اما معاویه از او بیمناک نبود و به وفاداری او در آینده ایمان داشت (7) و در این باره به فرزندش چنین گفت: «عبدالله بن عمر گرچه از بیعت امتناع ورزید، ولی او با توست، قدرش را بدان و او را از خود مران.» (8)
در آغاز خلافت یزید و پس از ورود امام حسین (ع) به مکه «ابن عمر» برای ترغیب آن حضرت به بیعت با یزید نزد ایشان رفت و گفت: از دشمنی دیرین این خاندان با شما آگاهی داری، مردم به او (یزید) روی آورده اند و درهم و دینار در دست اوست، در صورت مخالفت با او کشته می شوی و گروهی از مسلمانان نیز قربانی می گردند. من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود:
«حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند به خواری و ذلت ابدی مبتلا خواهند شد.» پیشنهاد من این است که مانند همه مردم راه صلح پیش گیری! (9)
امام در پاسخ پیشنهاد عبدالله بن عمر چنین فرمود:
ابوعبد الرحمان! آیا نمی دانی پستی دنیا به اندازه ای است که سر یحیی بن زکریا به زناکاری از زناکاران بنی اسرائیل هدیه داده می شود. مگر نمی دانی که بنی اسرائیل بین طلوع فجر تا طلوع سپیده خورشید هفتاد پیامبر را به قتل رسانده و سپس در محل کار خویش می نشستند و به خرید و فروش می پرداختند. گویا که هیچ جنایتی را مرتکب نشده اند، پروردگار تعجیل نفرمود و مدتی به آنان مهلت داد و سپس دست انتقام الهی با شدیدترین وجه گریبان آنان را گرفت و به سزای اعمالشان رساند.
«اتق الله یا ابا عبدالرحمن و لاتدعن نصرتی؛ اباعبدالرحمن! از خدا بترس و از یاریم دست برندار ...» (10)
ابن عمر دعوت حجت خدا را رد کرد و راهی مدینه شد و پس از شهادت امام، نامه ای به یزید نگاشت و ضمن پذیرش خلافتش با وی بیعت کرد. (11)
در جریان شورش مردم مدینه، او ضمن نکوهش پیمان شکنی مردم، خطاب به خاندان خویش گفت: «اگر بدانم هر یک از شما دست از بیعت با یزید برداشته و از مخالفان او حمایت کرده اید رابطه من با او قطع خواهد گردید.» (12)
در زمان خلافت عبدالملک مروان و پس از ورود حجاج بن یوسف به مدینه، عبدالله بن عمر شبانه نزد حجاج رفت تا به وسیله او با عبدالملک بیعت نماید، او در توجیه شتاب خود این سخن رسول خدا (ص) را یادآور شد «هر کس بمیرد و پیشوایی نداشته باشد به مرگ مردان جاهلی مرده است.» و گفت: می ترسم شب را بدون امام به صبح برسانم! گویند که حجاج برای تحقیر «ابن عمر» پای خود را از فراش بیرون کرد و گفت: برای بیعت دست خود را بر روی پایم بگذار! (13)
این ماجرا اوج ذلت شخصیتی است که با وجود کهنسالی و نقل روایات فراوان از پیامبر اکرم (ص)، توان تمییز صف صالحان از ستمگران را نداشت و همواره برای حفظ «آقایی » خویش در جبهه پیشوایان ظالم قرار می گرفت، اما سرانجام فرجام دنیوی کردار خود را نیز دید.
عبدالله بن عمر آخرین صحابی، در اواخر حیات خود بینایی اش را از دست داد و در مکه از دنیا رفت. (14)
این فرد در ظهر عاشورا امام حسین(ع) را تنها گذاشت - مشرق نیوز
https://www.mashreghnews.ir/news/487238/%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%B8%D9%87%D8%B1-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B9-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B4%D8%AA
2 - عبیدالله بن حر جعفی
عبیدالله، از اشراف، شجاعان و شعرای معروف کوفه بود و در گروه پیروان عثمان قرار داشت. پس از قتل عثمان کوفه را به قصد شام ترک گفت و در کنار معاویه جای گرفت و با سپاه او در جنگ صفین شرکت جست. وی پس از شهادت حضرت علی (ع) به کوفه بازگشت. (15)
ابن حر، در منزل بنی مقاتل (16) با کاروان امام حسین (ع) مواجه شد، حضرت نخست «حجاج بن مسروق » را به منظور همراهی و یاری نزد او فرستاد، لیکن عبیدالله بن حر به فرستاده امام جواب رد داد و گفت: «به خدا سوگند از کوفه بیرون نیامدم جز آن که اکثر مردم خود را برای جنگ مهیا می کردند و برای من کشته شدن حسین (ع) حتمی گردید. من توانایی یاری او را ندارم و اصلا دوست ندارم که او مرا ببیند و نه من او را!»
پس از بازگشت حاجیان از مکه امام خود به همراه چند تن از یارانش به نزد عبیدالله رفت و پس از سخنان آغازین به وی چنین فرمود: «ابن حر! مردم شهرتان به من نامه نوشته اند که همه آنان به یاری من اتحاد نموده و پیمان بسته اند و از من درخواست کرده اند که به شهرشان بیایم، ولی واقع امر بر خلاف آن چیزی است که ادعا کرده اند، تو در دوران عمرت گناهان زیادی مرتکب شده ای، آیا می خواهی توبه کنی تا گناهانت پاک گردد؟ !» ابن حر گفت: «چگونه؟»
امام فرمود: «فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و در رکابش بجنگ.»
ابن حر گفت: «به خدا قسم کسی که از تو پیروی کند به سعادت ابدی نائل می گردد، ولی من احتمال نمی دهم که یاری ام به حال تو سودی داشته باشد، زیرا در کوفه برای شما یاوری نیست. به خدا سوگندت می دهم که از این کار معافم دار، زیرا نفس من به مرگ راضی نیست و من از مردن سخت گریزانم. اینک اسب معروف خود «ملحقه » را به حضورت تقدیم می دارم، اسبی که تاکنون هر دشمنی را که تعقیب کرده ام، به او رسیده ام و هیچ دشمنی نیز نتوانسته است به من دست یابد! شمشیر من را نیز بگیر، همانا آن را به کسی نزدم جز آن که مرگ را بر آن شخص چشانیده ام!»
امام در برابر سخن نسنجیده و نابخردانه ابن حر چنین فرمود:
«حال که در راه ما از نثار جان دریغ می ورزی، ما نیز به تو و به شمشیر و اسب تو نیاز نداریم، زیرا که من از گمراهان نیرو نمی گیرم . تو را نصیحت می کنم همان گونه که تو مرا نصیحت نمودی، تا می توانی خود را به جای دور دستی برسان تا فریاد ما را نشنوی و کارزار ما را نبینی، فوالله لایسمع واعیتنا احد و لاینصرنا الا اکبه الله فی نار جهنم؛ به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاریمان نشتابد خداوند او را در آتش جهنم خواهد افکند.» (17)
دنیازدگی و مرگ گریزی «ابن حر»، مانع وزش نسیم سعادت بر زندگی گناه آلودش شد، نسیم روح افزایی که می رفت کردار ناشایست گذشته اش را محو و او را در صف صالحان و شهدا قرار دهد.
گرچه عبیدالله بن حر، امام را در منزل بنی مقاتل ترک گفت، اما حسرت و پشیمانی ابدی بر باقی مانده عمرش سایه افکند و زندگی اش را قرین تاسف و ماتم ساخت حتی در سروده هایش آهنگ ندامت و حسرت پدیدار گشت. (18)
فیالک حسرة ما دمت حیا
تردد بین صدری و التراقی
حسین حین یطلب بذل نصری
علی اهل الضلالة والنفاق
ولو انی اواسیه بنفسی
لنلت کرامة یوم التلاق (19)
- آه از حسرتی که تا زنده ام در میان سینه و گلویم در جریان است.
- آن گاه که حسین برای برانداختن اهل گمراهی و نفاق از من یاری طلبید.
- اگر آن روز جانم را برای یاری اش می نهادم، روز قیامت به کرامت و جایگاه والا دست می یافتم.
ابن زیاد، پس از آگاهی از ندامت «ابن حر»، او را به کاخ خود فرا خواند و «ابن حر» به هر تدبیری که بود توانست از دستش بگریزد. او سرانجام خود را به کربلا رسانید و در مقابل قبر مطهر امام حسین (ع) ایستاده و قصیده معروف خود را - که بیش از چهارده بیت آن در دست نیست - سرود. بعضی از ابیات آن از این قرار است:
یقول امیر قادر و ابن غادر
الا کنت قاتلت الحسین بن فاطمه
و نفسی علی خذلانه واعتزاله
و بیعة هذا الناکث العهد لائمه
فیا ندمی ان لا اکون نصرته
الاکل نفس لاتسدد نادمه
و انی لانی لم اکن من حماته
لذو حسرة ما ان تفارق لازمه (20)
عبیدالله بن حر، پس از مرگ یزید و فرار ابن زیاد، با قیام مختار همصدا شد و به همراه گروهی به مدائن رفت ، ولی سپس در کنار «مصعب بن زبیر» با «مختار» جنگید. پس از مدتی «مصعب » به او مظنون شد و او را حبس کرد. مدتی بعد با شفاعت گروهی از قبیله «مذمح » وی را آزاد ساخت. ابن حر، پس از آزادی به عبدالملک مروان پیوست و چون به کوفه آمد شهر را در دست کارگزاران «ابن زبیر» دید. او مورد تعقیب خصم قرار گرفت و با بدنی مجروح بر کشتی سوار شد تا از فرات عبور کند، وی برای فرار از اسارت خود را در آب انداخت و کشته شد.
مورخان، مرگ او را در سال 68 ه.ق نوشته اند. گویند که «مصعب بن زبیر» «عبیدالله بن حر» را بر دروازه کوفه آویخت. (21)