8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#همسر_وفادار ودلسوز اینجوریه
یکی از ملاک های همسر وفادرای و#تحمل_سختی ها تو هر شرایطیه
به شما بزرگواران توصیه اکید دارم حتما حتما این کلیپ خیلی زیبا رو تا اخر ببینید
اگه دلتون شکست حقیر رو از دعای خیرتان فراموش نکنید..🙏🌹
https://eitaa.com/ezdevaj141
#داشتن_مشکل_با_خانواده_ی_خانم
#سوال:👇👇
سلام وقتتون بخیر
خانم ۲۲ ساله هستم و همسرم ۲۳ سالشونه و شش ماهه ازدواج کردیم
همسرم اخلاق و رفتار خانواده من پسندشون نیست و حتی پشت سرشون خیلی بد حرف میزنه (کلا عادت غر زدن دارن )و دوست نداره زیاد ارتباط داشته باشیم اما روابطمون باید با خانواده خودشون عالی باشه و کسی حق ندارد حتی ی کلمه درموردشون چیزی بگه با اینک پدرشوهر اخلاقشون خیلی خاصه و تحملشون کار هرکسی نیست
از طرفی خودش رو با خانوادش ی تیم میکنه و من اینجا خیلی احساس غربت میکنم
این موضوع داره حساسیت های منو نسبت به خانواده همسرم فعال میکنه ومیدونم این در ادامه مشکل ساز میشه نمیدونم باید چکار کنم
#پاسخ:👇👇
سلام و وقت شما بخیر.
ممنونم از اعتمادتون به ما.
ببینید به صورت کلی هر زن و مردی زمانی که ازدواجمی کنند و از خانواده ی خود مستقل می شوند باید اولویت را یک دیگر بگذارند.
در ارتباط با رفتارهای همسرتان به نکات زیر دقت بفرمایید.
🟢 سوال از شما این هست که شما زمانی که همسرتان در ارتباط با خانواده تان چه به اشتباه و چه به درست حرفی را می زند، واکنش تان چیست؟
آیا سریعا از کوره در می روید و شروع به دفاع کردن از آن ها می کنید و یا اینکه اجازه می دهید که این مسائل در میان شما تبدیل به چالش نشود.
🔹 درست است ما قبول داریم که زن و مرد حتی با وجود تفاوت هایی که بین خانواده های طرفین هست باید به آن ها احترام بگذارند؛ اما در این میان اولویت زندگی شما باید آرامش و دوری از اینگونه تنش ها باشد؛ لذا شما نباید کاری کنید که به اصطلاح همسر شما را در این امر حساس نمایید.
🟢 شما به خانواده ی خودتان احترام کافی را گذاشته و اگر می دانید آن ها ممکن است رفتاری را داشته باشند که همسر شما بر روی آنحساس است، به صورت محرمانه و با احترام کافی با خانواده تان صحبت نمایید تا آن حرف را نزده و یا آن رفتار را انجام ندهند.
گاهی وظیفه ی ما به عنوان یک دختر و یا پسر این هست که خانواده ی مان را نسبت به حساسیت های همسرمان روشن سازیم و نه اینکه از همسرمان در پیش خانواده مان شروع به بدگویی نماییم.
🟢 از زمینه ایجاد کردن بحث هایی که می دانید که همسر و خانواده ی محترم شما به چالش می خورند، حتی المقدور خودداری نمایید.
🟢 اگر احیانا بحثی بین طرفین پیش آمد شما سعی نکنید آن بحث را ادامه دار نمایید.
🟢 نکته ی بعدی این هست که در ارتباط با خانواده ی همسر هم شما باید احترام را رعایت نموده و با حفظ چارچوب ها ارتباط خوبی با آنان داشته باشید.
🟢حتی الامکان از خانواده ی همسرتان حتی با وجودی که می دانید عیبی دارند از پیش ایشان بدگویی ننمایید؛ چون آقایان به شدت روی خانواده ی خود و به خصوص مادرشان حساس هستند.
🟢 پیشنهاد می شود که مجموعه صوت های آموزشی کلاس#هنر_زن_بودن ۱ و ۲ از جناب آقای محسن پور احمد خمینی و یا کتاب هنر زن بودن از ایشان را تهیه فرموده و مطالعه نمایید.
ان شاءالله در پناه خدای بزرگ موفق باشید.
https://eitaa.com/ezdevaj141
نقل قولی از#دختری_مجرد
چند روزی است که ۵۰ ساله شده ام، اما هنوز مجردم. چیزی که هرگز فکرش را هم نمی کردم نه اینکه زشت بودم و یا موقعیت اجتماعی نداشتم نه .من در جوانی در انتخاب همسر دچار وسواس شدم.
در فامیل از من به عنوان دختری یاد می کنند که منتظر مردی با اسب سفید بود. چند خواستگار من از فامیل بودند که دست رد به سینه شان زدم و هنوز هم که هنوزه مورد سرزنش بزرگان فامیل هستم.
اولین خواستگارم در سن 19 سالگی پسر عمویم بود او کارمند یک داروخانه، با درآمد متوسطی بود. خانواده و خود وی به من بسیار ابراز علاقه می کردند. اما بزرگترین مشکلی که در ازدواج با او می دیدم فاصله سنی مان بود. من و او تنها 5 ماه فاصله سنی داشتیم و احساس می کردم او نمی تواند مرا درک کند. از نظر من او خیلی بچه بود . بنابراین نتوانستم به او به عنوان یک همسر که تکیه گاهم باشد نگاه کنم. اینطوری اولین خواستگار خود را رد کردم و تا مدت ها به همین دلیل از خانواده عمویم فاصله گرفتم.
در 19 سالگی تقریبا 6 تا 7 خواستگار دیگر هم داشتم که هر کدام را به دلیلی رد کردم. در آن سال ها فکر می کردم نباید زندگی اطرافیانم را تجربه کنم. مثلا خواهرم که 17 سالگی ازدواج کرد و در کمتر از 6 سال صاحب 4 فرزند شد و لذتی از زندگی نبرد. بنابراین تصمیم گرفتم درس بخوانم و پیشرفت کنم. در این میانه اگر یک خواستگار خوب هم داشتم از دست ندهم. اینگونه بود که درس می خواندم و کمتر به مسائل دیگر توجه داشتم.
بعد از مدتی معلم شدم و کارم برایم از هر چیز مهم تر بود. دیگر به سن 25 سالگی رسیده بودم و خود را در اوج جوانی می دیدم. در آن سال ها هم تعداد زیادی خواستگار داشتم اما موقعیت اجتماعی به من اجازه نمی داد که بخواهم همسری پایین تر از سطح خود داشته باشم .
بنابراین هر خواستگاری که سطح سواد و موقعیت اجتماعی اش کمتر از من بود را رد می کردم.
تا قبل از سن 30 سالگی حداقل دو ماهی یکبار حضور خواستگار در خانه را تجربه می کردم. اما بعد از آن از این کار هم خجالت کشیدم و به مادرم گفتم : از این به بعد تا کسی به دلم نشیند و اطلاعات کافی درباره اش نداشته باشم به خانه راه نمی دهم. و با این توجیه که مگر اینجا نمایشگاه است که هر کسی بیاید و من را نگاه کند و برود تا تصمیم بگیرد.
از این به بعد حضور خواستگاران در خانه مان بسیار کمرنگ شد. سن من هم بالا رفته بود و هرگز حاضر نبودم ریسک کنم. چرا که معتقد بودم تا قبل از 30 سالگی ممکن است که زندگی سخت را تحمل کرد اما بعد از این سال دیگر باید زندگی خوبی را داشت و حتما باید دارایی مرد در شان تو باشد.
چرا که بزرگتر ها می گفتند "هر چه نشینی بر تخت نشینی " یعنی هر چه قدر صبر کنی و دیرتر ازدواج کنی خواستگاران بهتری برای تو خواهد آمد.
پس از آن دیگر کسانی که خانه و ماشین نداشتند نمی توانستند گزینه خوبی برای ازدواج باشند. چرا که تجربه مستاجری و با خط اتوبوس سیر کردن را در خود نمی دیدم. از سن 30 به بعد علاوه بر شغل و موقعیت اجتماعی، داشتن خانه و ماشین هم برایم مهم بود.
اما خواستگارانم دیگر کمتر مجرد بودند و اکثرا یا همسرانشان را به دلیل بیماری و تصادف از دست داده بودند و یا اینکه از هم جدا شده بودند. هرگز حاضر نبودم زندگی با مردی که تجربه زندگی قبلی داشته را تجربه کنم. از نظرم آن ها هم مردود بودند. من در رویاهای خود به دنبال شهزاده زرین کمری با اسب سفید می گشتم و همه خواستگاران مجرد خود را رد کرده بودم . حالا باید به چنین مردی جواب مثبت می دادم. آیا با این کار مورد تمسخر دوست و فامیل قرار نمی گرفتم؟
کم کم به سن 40 سالگی رسیدم. خواستگارانم خیلی کم شده بودند تقریبا هر 6 ماهی یک بار خواستگار از راه دور را تجربه می کردم.با این تفاوت که دیگر زندگی متاهلی را تجربه کرده بودند و بچه هم داشتند. تفاوت آن ها با هم در تعداد بچه ها بود و این موضوع برایم بسیار آزار دهنده بود.
فشار خانواده هر روز بیشتر می شد و تعداد خواستگاران بسیار کم. آخرین مورد خواستگارم راهرگز فراموش نمی کنم که دو شبانه روز گریه می کردم. پیر مرد 65 ساله ای که صاحب داماد و عروس و نوه بود از من خواستگاری کرد.
فهمیدم چقدر فرصت های خوبی را از دست داده ام .
چرا همکارم که تمام صفات خوب یک مرد در او جمع شده بود فقط به خاطر چند سال فاصله سنی رد کردم.؟
سنم به 45 رسیده بود تصمیم گرفتم کمی عاقلانه تر فکر کنم. دیگر به مردانی که تجربه زندگی متاهلی داشتند و همسر خود را از دست داده بودند هم راضی شده بودم. اما کمتر کسی بود که همسرش را از دست داده باشد و بچه نداشته باشد اگر هم بود چهره دلنشینی نداشت.
امروز در ۵۰ سالگی حس همسر شدن وحس مادر شدن را از دست داده ام.امروز خواهرم با نوه هایش بازی می کند ومن امروز حسرت فرصتهای گذشته را می خورم.😓
https://eitaa.com/ezdevaj141
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاقبت داشتن دوست#ناباب
داستان#واقعی👇
در اولین دیدار، متوجه نگاه زیرچشمی محمود شدم و به همسرم گفتم که این دوست تو آدم درستی به نظر نمیرسد اما او از این حرف من ناراحت شد و با لحنی جدی پاسخ داد که من ومحمود یک روح هستیم در ۲بدن و به هیچ کس اجازه نمیدهم که این طور در مورد دوستم حرف بزند.
محمود هر روز به دیدن شوهرم میآمد و آنها چند ساعتی داخل اتاق باهم سرگرم بازیهای رایانهای و استفاده از اینترنت بودند. من نسبت به این رفاقت حسودیام میشد و خیلی دلم میگرفت تا این که کم کم به جمع آنها پیوستم و همراه آنها وارد دنیای اینترنت شدم. مدتی گذشت و محمود که خودمانی شده بود به من ابراز عشق و علاقه کرد. با وجود آن که نمیخواستم وارد وادی خیانت به همسر شوم و به شوهرم خیانت کنم اما فریب حرفهای دروغین او را خوردم و اسیر هوای نفس شدم. محمود هم وقتی لبخندهای احمقانهام را دید با بهانه جویی از شوهرم فاصله گرفت و روابط آنها شکرآب شد.
پس از گذشت چند ماه، من که به حرفهای دروغین محمود و وعدههای او دلخوش کرده بودم سر ناسازگاری گذاشتم و آن قدر شوهر بیچارهام را عذاب دادم که به ناچار حاضر شد به طور توافقی از هم جدا شویم. با وجود آن که جدایی از همسرم خیلی سخت بود و تحمل نگاه تحقیرآمیز اطرافیان را نداشتم اما به پادرمیانیهای بزرگان فامیل توجهی نکردم و حتی شوهرم نیز چند بار تماس گرفت و خواهش کرد که زندگیمان را از سر بگیریم ولی دلم آن قدر سنگ شده بود که اشکهای او را ندیدم.
محمود پس از ۵ ماه با این ادعا که نمیخواهد با خبر ازدواجمان، دیگران و به خصوص دوست قدیمیاش را شوکه کند مرا به عقد موقت خود درآورد. من یک سال به طور پنهانی و مخفیانه در عقد او بودم و در این مدت همسر سابقم نیز با دختر عمویش ازدواج کرد و زندگی جدید برای خودش تشکیل داد. ولی محمود بعد از پایان دوره عقد موقت به وعدههایش عمل نکرد و بلایی به سرم آورد که مجبور شدم سکوت کنم و حرفی نزنم.
او میگفت از تو فیلمها و تصاویری در اختیار دارم که اگر یک کلمه حرف اضافی بزنی به همه خواهم گفت این فیلمها در زمانی که تو همسر دوستم بودهای تهیه شدهاست. من در شرایط بسیار بدی قرار گرفتم. خانوادهام مرا طرد کردند و تنها امید و پناهگاهی که دارم خانه خواهرم میباشد. شوهرم چوب اعتماد بیجا به دوستش را خورد و من سرنوشتم را در آتش هوس سوزاندم.
میخواهم به تمام زوجهای جوان بگویم قدر زندگی خودتان را بدانید و هرکسی را به حریم زندگی خصوصی خود راه ندهید. من پشیمان و روسیاهم و نگاه دوستان و آشنایانی که مرا با انگشت اشاره به همدیگر نشان میدهند عذابم میدهد.
https://eitaa.com/ezdevaj141
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با کسی آشنا شدم که همه ملاک هامو داره،
جز#سرمایه و#مادیات...
آیا این ازدواج درسته؟؟
https://eitaa.com/ezdevaj141
نتیجه ارتباط با#نامحرم میشه نابود کردن خودت و زندگیت
❌ زن متاهل میگه
پسره بهم پیام داده گفته گناه که نمیکنیم
فقط میخواهم باهات درد و دل کنم
👈من هم که بیکار توی خونه هستم،
مشکلی که نیست که باهاش چت کنم
به خدا حرف بدی هم باهام نمیزنیم 🥺
👇👇👇
اولا بدونید شیطون، هیچوقت همون
اول کار نمیگه بیا گناه کن😯
میگه تنهایی
همسرت حرفتو نمیفهمه
خسته و افسرده ای
شاد نیستی
بیا یه مدت درد و دل های این اقا رو
گوش بده، گناه داره کسی رو نداره
بعدش آروم آروم
خودت میدونی تهش چی میشه و بکجا کشیده میشی😔😭
🔰بدون که بی برکت ترین .. کثیف ترین وشیطانی ترین زندگی متعلق به افرادی است که باوجود اینکه متاهل هستند باز دنبال ارتباط گرفتن با نامحرم هستند و هر لحظه استرس واضطراب این رو دارند که نکنه شوهرم بفهمه..
اگر آرامش، میخواهی درمونش این نیست💔
با این کارت داری خودت رو درون یه چاه عمیق میندازی که تهش ناپیداست..
بدون ته اینکار اینه که زندگیت رو از دست میدی
نه فرزندی مونده برات
نه همسری،
و نه حتی همون آرامش کاذبی که با اون
آقا ارتباط گرفته بودی
👈اگه روحت لطافت داشته باشه
خیلی راحت، متوجه میشی دزد آرامشت
چیه..
پس اولا ب خودت رحم کن دوما ب زندگی و بچت و شوهرت..
https://eitaa.com/ezdevaj141