eitaa logo
فاش
182 دنبال‌کننده
278 عکس
10 ویدیو
10 فایل
فاش (فاطمه‌السادات شه‌روش) هستم https://eitaa.com/Shahravesh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دختر دریا
📝زبان فارسی را درست بنویسیم! یه نوع جمله‌هایی داریم که به این صورت نوشته می‌شن: ✨اگرچه...اما... حالا چه همین دوتا باشه و چه مرادف هر کدوم از اون‌ها؛ ما نمی‌تونیم این دو رو تو یک جمله استفاده کنیم. استفاده از یکی‌شون در یک جمله کفایت می‌کنه! ✨مثلا لازم نیست بگیم: «با اینکه تلاش می‌کند؛ ولی موفق نمی‌شود.» کافیه بگیم: «با اینکه تلاش می‌کند؛ موفق نمی‌شود.» یا برعکسش: «تلاش می‌کند؛ ولی موفق نمی‌شود.» حال زبان فارسی‌تون خوش:) @dokhtar_e_daryaa
ادر لارا در کتاب رها و ناهشیار می‌نویسم از قول مایکل کرایتون می‌گوید: معمولا کار را با چند تصویر کلی شروع می‌کنی که برایت کمابیش واضح‌اند. انگار در اسکله‌ای ایستاده باشی و به کشتی‌ای در اقیانوس نگاه کنی. اولش کل کشتی را می‌بینی. اما کار را که شروع می‌کنی، کم‌کم به درون موتورخانه کشتی پا می‌گذاری و دیگر کشتی را از بیرون نمی‌بینی... چیزی که لازم داری ویراستار است که هنوز در اسکله ایستاده باشد و از آنجا بگوید «آهای، دارم کشتی رو می‌بینم. جای یکی از تخته‌های بدنه خالیه. دکل جلو هم کجه. به نظرم،‌پره‌های پروانه کشتی رو هم باید تعمیر کنی.» پی‌نوشت: ۱- در شرایطی‌ام که دلم می‌خواد یه ویراستار بیاد و کشتی زندگیمو از فاصله دور ببینه و بهم بگم گیرهای کارم کجاست. ۲- منظور از ویراستار در اینجا کسی نیست که ما در کشورمون ویرستار می‌دونیم. برای آشنایی بیشتر با این شغل شریف در کشورهای غربی می‌تونید فیلم شبح نویسنده رو تماشا کنید. @faaash
در ستایش عیش مدام
هدایت شده از چیمه🌙
. حالا بعد از یک ماه توی خانه تنها شده‌ام و این یعنی عیش مُدام تا ظهر که بچه‌ها و همسرم‌ برگردند. اینجور وقت‌ها شبیه آدمِ مُسکری می‌دوم سمت لپ‌تاپ برای نوشتن. قبل از هرکاری رفتم توی کانال موسیقی سحرمحمدی. چای دم‌کردم و تصنیف دلِ تنگ را که در برلین اجرا کرده با صدای بلند پخش کردم. با نوشتن درباره سوالی که چند روز پیش دوستی توی حلقه کتاب پرسیده بود، شروع کردم. دوستان کسی بوده هیچ استعدادی در زمینه نویسندگی نداشته باشه و در کلاسا پیشرفت کرده باشه؟ تا همین چند ترم پیش سفت‌وسخت در جواب چنین سوالی، می‌گفتم نویسندگی پشتکار است و دیگر هیچ. حالا اما بعد از همراهی بیشتر از صد هنرجو دچار فراروی شده‌ام و می‌خواهم علیه قالب مصنوع چیزی بگویم. چیزهایی که در ذهنم هستند را برای قابل فهم‌کردن روی کاغذ می‌آورم. تجربه‌های ذهنی که از ذهن خارج می‌شوند وجوه مختلفی پیدا می‌کنند و تازه خودشان را عرضه می‌کنند. جستارگونه عرضه‌کردن ذهنیات روش مطلوب من است، بی هیچ قیدوبندی. مسئله را می‌گذارم توی حبابی معلق و مثل پرتره‌ای از دور بهش خیره می‌شوم. دور و نزدیک می‌شوم تا تمام ابعادش را نمایان کند. حالا همین استعدادداشتن یا نداشتن مسئله من شده است. یک چیزی هست که می‌خواهم اسمش را بگذارم هوش تنظیمی. یک نوع زیرکی در فهم و چینش درست کلمات که اگر حظی از آن نبرده باشیم تلاش‌ها آن‌طور که باید به ثمر نمی‌نشینند. به کمک آموزش‌ها می‌شود بهتر نوشت اما فقط تا یک‌جای مشخصی. بی‌رحمانه به نظر می‌رسد اما واقعیت این است که تا آن نیمچه استعداد به کمکمان نیاید از متمایزشدن در خوش‌آهنگی نوشته‌هایمان خبری نیست. .
ده دقیقه از نیمه‌شب گذشته و ما به لطف همسایه‌ای که امشب پشت بوم ساختمون رو برای برگزاری جشن چهارشنبه‌سوری‌شون انتخاب کرده بودن و بیخ کولر ما ترقه می‌زدن خونوادگی از خواب پریدیم و خیره شدیم به سقف😩🤦🏼‍♀️
نکته خیلی مهم: اگر هنرجوی من بودید، امشب بیاید ماراتن کتاب؛ چون قراره به قید قرعه به یکی از شما بزرگوران کتاب هدیه بدم. سه جلسه از سخنرانی‌های این کتاب باقی‌مانده که ا‌ن‌شاالله در ماراتن امشب تمامش می‌کنم و آخرین کتاب نیمه‌تمام سال ۴۰۱ را به فرجام می‌رسانم. رسیده‌ام به بخش‌های مربوط به ضرورت وجود امام و ولایت در جامعه. جالب است که رهبر این حرف‌ها را زمانی بر زبان آورده‌اند که خود یک روحانی پرجنب‌وجوش بوده‌اند و به گمانم هیچ‌گاه گمان نمی‌کردند خودشان چند سال بعد در جایگاه ولی جامعه اسلامی قرار بگیرند. @faaash
فهرست کتاب‌های سال ۱۴۰۱ کتاب‌هایی که کامل خواندم: 1. طرح کلی اندیشه اسلامی ۵ 2. سواد روایت ۳ 3. رها و ناهشیار می‌نویسم ۵ 4. نامه‌هایی به یک نویسنده جوان ۳ 5. نه داستان سلینجر۴ 6. فرنی و زویی ۳ 7. حفره ۳ 8. مثبت ۵ 9. خیرالنسا ۲ 10. جستارهایی درباره زن ۴ 11. آفتاب‌گرفتگی ۳ 12. کارخانه اسلحه‌سازی داوودداله ۵ 13. سروته یک کرباس ۳ 14. دختری که باغ را سرسبز کرد ۵ 15. قاشق چای‌خوری ۳ 16. ناشنیده‌هایی درباره قدرت و شکوه زن در اسلام ۲ 17. همسایه‌های خانم‌جان ۴ 18. معجزه بن‌سای ۲ 19. بازمانده روز ۳ 20. کوری ۴ 21. خانه‌خوانی ۲ 22. سرزمین مقدس ۵ 23. وطن‌دار ۲ 24. مادر ایران ۳ 25. ویولن‌زن روی پل ۵ 26. مهمان ناخوانده (شاری لاپنا) ۳ 27. ۱۹۸۴ (برای بار دوم) ۴ 28. دو زن و یک مرد ۳ 29. بعد از زلزله ۳ 30. پیامبر بی‌معجزه ۳ 31. یادداشت‌های شخصی یک سرباز ۲ 32. نجات از مرگ مصنوعی (حبیبه جعفریان) ۵ 33. از ولفیا تا ساگوارو ۳ 34. سر بر دامن ماه ۵ 35. رنجین‌کمان ۳ 36. برادران کارامازوف ۵ 37. فضیلت‌های ناچیز ۴ 38. آدم‌ها ۳ 39. سنگی که نیفتاد ۳ 40. جای خالی سلوچ ۲ 41. لنگرگاهی در شن روان ۳ 42. یوزپلنگانی که با من دویده‌اند ۵ 43. خداحافظ گاری کوپر ۲ 44. مهاجر سرزمین آفتاب ۳ 45. این هم مثالی دیگر ۵ 46. کلیدهای رفتار با کودک پنج‌ساله ۳ 47. همسایه‌ها ۵ 48. دیوار (احمد غلامی) ۱ 49. چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم ۴ 50. بخارای من ایل من ۵ 51. تنها گریه کن ۴ 52. کوچک و سخت ۳ 53. استامبولی ۳ 54. حواس‌پرتی مرگبار ۴ 55. جنایت و مکافات ۴ 56. قربانی شهریور ۲ 57. انجیرهای سرخ مزار ۴ 58. درخت به ۲ 59. ۹۷۶ روز در پس‌کوچه‌های اروپا ۳ 60. بازار خوبان ۴ 61. از چیزی نمی‌ترسیدم ۵ 62. آداب کتابخواری ۴ 63. شریان مکران ۵ 64. مست جنگ ۲ 65. در کشور مردان ۴ 66. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد ۳ تعداد زیادی هم کتاب کودک خوندم که اینجا ننوشتم کتاب‌هایی که در حال خواندن هستم: 1. داستان رابرت مک‌کی 2. آناتومی داستان جان تروبی 3. پرنده به پرنده 4. حرفه داستان‌نویس (۴ جلد) 5. ۲۰ با ۲۳ داستان 6. داستان و نقد داستان احمد گلشیری 7. کلید‌های پرورش هوش اخلاقی 8. حرکت در مه 9. نکته‌های ویرایش 10. ارواح شهرزاد 11. مغز بله کتاب‌هایی که نیمه‌کاره رها کردم: 1. از قیطریه تا اورنج کانتی (خیلی تلخ بود) 2. آناکارنینا ( ریتمش خیلی کند بود) 3. متاستاز اسرائیل (خیلی سنگین بود)
آخرین کتاب سال ۴۰۱ به‌قول استاد جوان نمونه کامل یک داستان از خاک بر خاک بود. داستانی پر از بدختی و فلاکت و ناامیدی. کاش یک نفر امروز من را از برق می‌کشید که نخوانمش؛ بس که حالم بد شد بعد از تمام‌شدنش. ماجرای دختری به‌نام فریبا است که با پدر معتادش زندگی می‌کند. پدری که دختر دیگرش فرخنده را کشته و همسرش را دق داده است. داستان با بدبختی‌های دختر شروع شده و با فلاکت اون پایان می‌یابد. این طور وقت‌ها دلم می‌خواهد نویسنده را از نزدیک ببینم تا متوجه شوم در مغزش چه می‌گذرد که توانسته اینقدر تلخ بنویسد. کتاب از لحاظ فرمی به‌نسبت قوی است و پشت همین فرم قوی بسیاری از عقایدش را زیر پوستی به مخاطب القا می‌کند.
اولین یادداشتم در سال ۴۰۱🤩
هدایت شده از مجله مجازی واو
کریسمس و ولنتاین برای شما عید نوروز برای ما 📝 ✍️ فاطمه‌سادات شه‌روش 🔷 پسته‌های باغ پدربزرگم را با کمک یکدیگر می‌چیدیم. زمستان که می‌شد با همان پسته‌ها و این بار با کمک خاله‌ها و عروس‌ها دور هم جمع می‌شدیم برای پختن شیرینی عید. کدبانوهای شهرمان از خریدن شیرینی آماده از قنادی ابا داشتند. شیرینی‌های قنادی حاضر و آماده بودند و هیچ‌وقت در اثر فراموشی ما در فر نمی‌سوختند؛‌ ولی با بازشدن پایشان به خانه‌ها، فرصت این دورهمی‌های خانوادگی قبل عید از ما گرفته می‌شد. دانه‌های تسبیح تا با نخ به هم وصل نشوند،‌ اعتباری ندارند. فردیت هر کدام از ما نیز انگار با کمک‌ این پسته‌ها به هم پیوند می‌خورد. پسته‌هایی که با همه‌ی کوچکی‌شان نخ تسبیح تحکیم روابطمان بودند و ما را به هم نزدیک‌تر می‌کردند. 🔶 هویت ملی ما ترکیبی از هویت ایرانی و اسلامی است. هرکدام از این هویت‌ها در صورت تعارض با یکدیگر اثر هم را کم‌رنگ کرده و حتی می‌توانند باعث شکاف در جامعه شوند. حال اگر این هویت‌ها یکدیگر را تقویت و در راستای هم‌افزایی هم حرکت کنند، هویت ملی بیش از پیش تقویت شده و موجب وحدت هرچه بیشتر افراد و قشرهای جامعه می‌شود؛ وحدتی که در دنیای امروز یکی از اصل‌های مهم برای بقای یک کشور به‌شمار می‌رود. رسم دیدوبازدید نوروزی در هویت ایرانی بدون‌شک هم‌سوترین کار با سفارش اسلام به صله‌ی رحم و دیدار با خویشاوندان است. 🔷 این روزها که کاروبار مغازه‌های فروش شیرینی‌های سنتی در شهرها سکه شده و قالب‌های شیرینی در پستوی خانه‌ها خاک می‌خورد، زنگ خطر کم‌رنگ‌شدن توجه به هویت‌ ایرانی و اسلامی به صدا درآمده است. در آن روزگار کسی از مراحل تهیه‌ی شیرینی در خانه عکاسی و سپس منتشر نمی‌کرد، ولی این روزها با بازشدن مویرگی پای هویت غربی، شاهد پست‌های اینستاگرامی از شیرینی‌هایی هستیم که روی فر خانگی را به خود ندیده‌اند و هم‌چون سایر غذاهای فست‌فودی، بیرون از خانه تهیه شده‌اند. این نفوذ گاهی حتی پررنگ‌تر شده و شاهد بزرگداشت مناسبت‌هایی چون کریسمس و ولنتاین هستیم که هیچ جایی در هویت ایرانی و اسلامی ما ندارند. 🔶 در مواقعی که گسترش رسانه‌ها و به‌دنبال آن ترویج هویت غربی باعث ایجاد شکاف بین هویت ایرانی و اسلامی ما می‌شود؛ زنده‌کردن سنت‌های ساده‌ای چون شیرینی‌پزی خانگی، مانند چوب جادویی عمل می‌کند که دل‌ها را به یکدیگر نزدیک‌تر کرده و جامعه‌ی ایرانی را به روزگار وصل خویش بازمی‌گرداند. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
هرکس با اتفاقی یا دیدن چیزی بغض می‌کند یا گاهی هم می‌زند زیر گریه. چند ماه پیش یک عکس OPG بغضم را ترکاند. وقتی تصویر دندان‌های اصلی دخترم را در لثه‌اش دیدم، چشم‌هایم از خوشحالی جمع شد و قطره‌های اشک ریخت روی گونه‌ام. امروز هم با آخرین یادداشت استاد جوان در کانالشان اشک توی چشم‌هایم حلقه زد. به گمانم استاد متن را در ستایش امکانات نسل جدید و کتابخوانی‌شان نوشته بودند؛ ولی من از همان اول رفته بودم توی نخ حسنا. مدام نرگسم را می‌گذاشتم جای حسنا. روزی آمد جلوی چشمم که نرگس موهایش را بافته‌ و آمده‌ نشسته پیشم. چین دامن‌هایش از بته‌جقه‌های روی فرش چشم‌نوازتر است. عطر موهایش می‌پیچد توی صورتم. خودشان را لوس می‌کند و پول می‌خواهد برای خرید کتاب و می‌گوید همه کتاب‌های قبلی‌اش را خوانده. این صحنه برای من تصور قطعه‌ای از بهشت است و برای دیدنش لحظه‌شماری می‌کنم. @faaash