رفته است با مهدی، جمعهای بیاید باز
با امید آن دیدار، انتقام میگیریم.
محمدرضا وحیدزاده
بخشی از کتاب هزاران جان گرامی (مجموعه روایتهایی ازشهادت تا تشییع سردار)
Dear Ms. Shahravesh,
I hope you are doing well.
You have helped us with our courses before, and your help has always been indispensable. I hope you can help us with this semester’s courses as well. The assistant TA(s) are expected to grade the following assignments by the specified deadlines:
...
If you cannot spare the time to grade all of the above, please choose as many as you can. Your help would be greatly appreciated.
Best regards
Ramsin
_____________________________________
Dr. Raman Ramsin
Assistant Professor
Department of Computer Science and Engineering
Sharif University of Technology
Tel: (+9821) 66166620
Fax: (+9821) 66019246
Homepage: http://sharif.edu/~ramsin
ایمیل که از طرف دکتر رامسین میآید، دلم هری میریزد. از قامت نوشتن و نویسندگی خارج میشوم و پرت میشوم به دوران دانشجویی. بدون شک بهترین و بهیادماندنیترین کلاسهای دانشگاه را با ایشان داشتم. استادی آشوری که همیشه کریسمسها برای بچههای آزمایشگاهش شکلاتهای خارجی آنور آبی با طرح بابانوئل میآورد. کسی که از فیزیک دانشگاه تهران و شاگردی دکتر حسابی رسیده بود به دکترای کامپیوتر از دانشگاه یورک انگلیس. سختگیریها و نظمش من را یاد پوآروی دوستداشتنی میانداخت. کسی که اگر اسلام دستوپایم را نبسته بود، دوست داشتم بوسه بزنم بر دستهایش برای این همه تلاش و عشق در یادگیری و یاددادن.
وقتی نویسندگی شد دغدغه اولم، همه جزوهها و کتابهای دانشگاهی را بذلوبخشش کردم؛ اما جزوههای درسهای دکتر رامسین همیشه روی سرم جا دارند و هرچند وقت با نگاهکردنشان یاد روزهای خوب دانشگاه برایم زنده میشود. اگر روزی دست زمانه من را از دنیای نویسندگی اخراج کند، بدون شک به عشق دانشجوی دکترای دکتر رامسین شدن درس میخوانم و به روزهای خوب گذشته برمیگردم.
کمالگرایی و ریزبینی و عیبجویی وجودم رو فقط با ویراستاری تونستم در جهت درست هدایت کنم. اولین کتابی که ویراستاری کردم، چاپ شد🤩
کتاب نخواندنی
نامه به پاندا
از مجموعه کتابهای مهارت زندگی نشر نردبان در طاقچه بینهایت
همان صفحه اول برچسب دروغگو را سانسور کردم موقع خواندن. صفحه بعد که رسیدیم به تصویر غول کمی دلم لرزید. میدانستم شب به خوابم میآید، به خواب من ۳۵ ساله. صفحه بعد که غوغول بچه را درسته قورت داد، نویسنده تیر خلاصش را زد. از مجموعه کتابهای مهارت زندگی نشر نردبان در طاقچه بینهایت
همان صفحه اول برچسب دروغگو را سانسور کردم موقع خواندن. صفحه بعد که رسیدیم به تصویر غول کمی دلم لرزید. میدانستم شب به خوابم میآید، به خواب من ۳۵ ساله. صفحه بعد که غوغول بچه را درسته قورت داد، نویسنده تیر خلاصش را زد.
به دخترم گفتم کتاب مناسبی نیست و قبول کرد. بقیه برچسبزنیها و دروغبافیهای شخصیت داستان بماند برای کسانی که وسوسه شدهاند کتاب را بخوانند.
هدف نویسنده بهگمانم تفاوت قائلشدن بین مرز خیالبافی و دروغ بود که خب بهنظرم مسیر خوبی را انتخاب نکرده بود. اگر فرزندانتان دروغ نمیگوید یا از تصاویر غول، مثل من، میترسد؛ اصلا سراغش نروید.
@faaash