امام ﻋَﻠــﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ فرمودند:
در حضور هفت گروه، ٧ کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی:
🌸✨۱- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ.
🌸✨٢-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ، ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ.
🌸✨۳-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ.
🌸✨۴-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن.
🌸✨۵-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩﯼﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩﻧﻤﺎﯾﯽ نکن.
🌸✨۶-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ.
🌸✨۷-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﯾتیم، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ.
📚 ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص ۱۶۷
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
🌱🌸
بانــــو
دَستانَت بوے نِجابــت میــگــیرد
وقتے دَر مــــقابل نگــاه نامَـحرمـان
"چادرت" را
مرتــب میکني✨❤️
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡
+میدونی چرا چادر آرامش میده؟
- نه واسه چی؟
+چون یکی هست که به عشق اون چادر میپوشم و میدونم اون منو اینجوری دوستداره
- کیه مگه؟
+ #حضرتزهرا علیهاسلام❤️
#مذهبی
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
♥🍃
🍃
🌙 بهلول هارونــ
{{ را در حمام دید و گفت:
به من یڪ دینار بدهڪارے
طلب خود را مـے خواهم.👌🏻}}
🌸هارون گفت:
{{ اجازه بده از حمام خارج شوم؛
من ڪه این جا عریانم
و چیزے ندارم بدهم.🙁}}
💢بهلول گفت:
← در روز قیامت هم اینــ چنینــ🔥
← عریانــ و بـے چیز خواهـے بود،💨
← پس طلب دنیا🌍
←را تا زنده اے بده ڪه حمام🌬
← آخرت گرم است ودستت خالـے.🏻
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
#دعاے_توسل_میخوانیم 💛 دوستان عزیزے که تازه اومدن خوش اومدن☺قدمتون روےچشم😊 پست بسیار مهمے داریم راجب
#دعاےتوسل_مےخوانیم 🌟
#هرروز_قرائت_مےکنیم 💛
#التماس_دعا_براےخادماےکانال 🍂
مخصوص حاجت هاےمهم..
برات ڪربلا..
بیمارسرطانے خوب شده..
و..
هدایت شده از چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
#هر_روز_قرائت_میکنیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دعا عهد
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ
حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
#التماس_دعا
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
دعای معراج.apk
9.47M
✅ نوشته دعای معراج با زعفران و مشک برای شفای بیماران
✅ قرار دادن دعا نزد فرزندان برای حفظ از بلا و خطر
❤️ این دعای خاص و مجرب را رایگان دانلود کنید و برای عزیزانتان ارسال کنید❤️
♦️نامهای دشمنان اهل بیت علیهم السلام در قران مجید♦️
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
دشمنان ما اهل البیت(علیهم السلام)، در قرآن تحت عناوین↯↯
فحشاء ،
منکر
بغی ،
خمر ،
میسر
انصاب ،
ازلام ،
اصنام ،
اوثان ،
جبت ،
طاغوت ،
میته ،
دم و گوشت خوک معرفی شدهاند.
📚اللوامع النورانیة، ص ٤٠۵.بحار الانوار، ج ٢٤، ص ٣٠٣.موسوعة الکلمة، ج ۱۳، ص ۱٤٤. تفسیر الصراط المستقیم، ج ٤، ص
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚 نام کتاب: دختر شینا 📖 شماره صفحه: 24 ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ گفتم: «خیلی حرف می زند.» خدیجه باز
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 نام کتاب: دختر شینا
📖 شماره صفحه: 25
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
کلاه سرش گذاشته بود تا بی موی اش پیدا نباشد. یک ساک هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.»
بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرف یکی از اتاق های زیرزمین. دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دم در اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن. ببین این برگه مرخصی ام است. به خاطر تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم.»
به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم. انگار صمد هم فهمیده بود، گفت: «مرخصی ام است. یک روز بود، ببین یک را کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگه مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را درمی آورند.»
می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم.»
باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود....
.
.
.
#دخترشینا 🌟
#کپےتنهاباذڪرصلوات ✨🌸🍃
√|| @fadaei_hazrat_zahra
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚 نام کتاب: دختر شینا 📖 شماره صفحه: 25 ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ کلاه سرش گذاشته بود تا بی موی اش
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 نام کتاب: دختر شینا
📖 شماره صفحه: 26
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود.
فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند.
یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد....
.
.
#دخترشینا 🌟
#کپےتنهاباذڪرصلوات ✨🌸🍃
√|| @fadaei_hazrat_zahra
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚 نام کتاب: دختر شینا 📖 شماره صفحه: 26 ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 نام کتاب: دختر شینا
📖 شماره صفحه: 27
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا او آمد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می کشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم یا توی اتاقی که او نشسته، بنشینم. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد برود. توی ایوان من را دید و با لحن کنایه آمیزی گفت: «ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج آقا و شیرین جان سلام برسانید.»
بعد خداحافظی کرد و رفت. خدیجه صدایم کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره! ببین برایت چی آورده.» و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این را برای تو آورده.»
آن قدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاق های تو در تویمان رفتیم. درِ اتاق را از تو چفت کردیم و درِ چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش را چسب کاری کرده بود. با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود. لابه لای لباس ها هم چند تا صابون عطری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد...
.
.
#دخترشینا 🌟
#کپےتنهاباذڪرصلوات ✨🌸🍃
√|| @fadaei_hazrat_zahra
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚 نام کتاب: دختر شینا 📖 شماره صفحه: 27 ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودن
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 نام کتاب: دختر شینا
📖 شماره صفحه: 28
ـ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
لباس ها هم با سلیقه تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: «کوفتت بشود قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.»
ایمان، که دنبالمان آمده بود، به در می کوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان را یک جایی قایم کنیم.»
خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!»
خجالت می کشیدم ایمان چمدان را ببیند. گفتم: «اگر ایمان عکس صمد را ببیند، فکر می کند من هم به او عکس داده ام.»
ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در را بسته اید؟! باز کنید ببینم.»
با خدیجه سعی کردیم عکس را بکَنیم، نشد. انگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمی شد. خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.»
ایمان، چنان به در می کوبید که در می خواست از جا بکند. دیدیم چاره ای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمی توانیم بکنیم. درِ چمدان را بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم. خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: «پس کو چمدان. صمد برای قدم چی آورده بود؟!» ...
.
.
.
#ادامه_دارد.. ✅✅✅✅
#دخترشینا 🌟
#کپےتنهاباذڪرصلوات ✨🌸🍃
√|| @fadaei_hazrat_zahra
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
#دعاے_توسل_میخوانیم 💛 دوستان عزیزے که تازه اومدن خوش اومدن☺قدمتون روےچشم😊 پست بسیار مهمے داریم راجب
#دعاےتوسل_مےخوانیم 🌟
#هرروز_قرائت_مےکنیم 💛
#التماس_دعا_براےخادماےکانال 🍂
مخصوص حاجت هاےمهم..
برات ڪربلا..
بیمارسرطانے خوب شده..
و..
#پست_ویژه ✅
❤️نماز اول وقت
ایستاده بود کنار در حرم و به وضوخانه اشاره می کرد.
تازه رسیده بودیم دمشق و دلمان می خواست یک زیارت با حال بکنیم، ولی وقت اذان بود.
ـ برادرا، زیارت مستحبه، نماز واجب. عجلّوا بالصلوة قبل الفوت.
📚یادگاران، جلد 9
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
هدایت شده از چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
درکودکی خوانده بودیم آن مرد در باران آمد 👣
غافل از اینکه تا آن مرد نیاید ٬ باران نمی بارد 🌧️
آقا بیا..🌟
#صلوات_براےسلامتےآقاواماممون💛
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌠
غافلگیرمان کن🌃🌠
#شب_بخیرمهربان_امام_من🌌⭐
#التماس_دعا_براےخادماےکانال🍃
#شبتون🌌 #خدایے💛🌸🍃
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•