💖🍀🌺🌹❤️
#داستــان_دنبــــاله_دار
داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ شصت و یکم
زمانی که نگاه خیره من را روی خودش دید
با خانمش بهم نزدیک شدن و یه ظرف غذای نذری بهم دادن
وای تو عمرم غذا به این خوشمزه ای نخورده بودم
اعلام شد که فردا برمیگردیم ایران
وقتی برگشتم با تحول عظیم خانواده روبرو شدم
نماز میخوندم
محجبه شدن خواهرم و مامانم
دیگه پارتی رفتن ممنوع شده بود
همش سه ماه تا پایان سال ۹۲مونده سالی
که برای من به شدت زهر و تلخ بود
-شهادت رضا
-ورشکستگی بابا
و.....
از کربلا که برگشتم یه دوسه روزی موندم خونه
تا بچه های حوزه و بسیج اومدن خونه دیدنم
از حوزه انصراف دادم چون حوادث سال
۹۲ روح و روانم را داغون کرده بود
بعداز چندروز برگشتم پایگاه
یه اطلاعیه نظرم جلب کرد
سپاه میخواست از بسیجی ها نیرو جذب
کنه برای دوره روایتگری شهدا
باید میرفتیم سپاه قسمت فرهنگی ثبت نام میکردیم
اومدم از پایگاه برم بیرون
که لیلا وارد شد
-سلام
لیلا: برفرض علیک
-وا این چه وضع حرف زدنه 😒😒
#ادامه_دارد
....................
✍با ادامه داستان همراه ما باشید ....
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
زن و مردی واسه طلاق رفتند به دادگاه.
قاضی گفت شما سه تا بچه دارید... چجوری میخواید بین خودتوون تقسیمش کنید؟؟
زن و مرد بعد از یه مکالمه و جر و بحث طولانی رو به قاضی گفتند:
باشه آقای قاضی ما سال دیگه با یک بچه بیشتر میایم 😄😄😄
.
صبر کنید... جوک هنوز تموم نشده!
۹ ماه بعد...
.
اونا دوقولو به دنیا آوردن 😂
.
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ کار ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺗﯽ ﻣﻦ ﺗﻮی ﺯﻧﺪگی ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ:😁
بیسکوییتو ﭼﻘﺪ ﺗﻮ ﭼﺎﯾﯽ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﺮﻡ ﺑﺸﻪ ﻭﻟﯽ ﻭﺍ ﻧَﺮﻩ !😂😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#خنده_حلال
در اعتراض به این اقدامات عربستان، درس عربی رو باید حذف کنن 😃😃
تازه ریاضی هم باید حذف کنن! چون پایتخت عربستانه!! 😑😑
اگه ارتباطی بین عربستان و درسهای دیگه هم پیدا کردم خبر میدم 😂
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
✍️ #حرف
—------------- بعدش نوبت دله 💖 ببینم دلت چند سالشه؟
چادری شدن واقعا سخته! من اینو قبول دارم
برخلاف عده ای که میگن اصلا هم سخت نیست، اتفاقا سخته. اسمشم جهاد اکبره. 👊
دلت میخواد دیده بشی ، دلت میخواد پسندیده باشی، دلت میخواد رضایت مردم بهش آرامش بده..
دلت میخواد تو چشم باشی، دلت میخواد خیره بشن بهت! تو خیابون اگه نشد، تو اینستا
ولی پا میذاری روی این که چشمت به واکنش دیگران باشه. این آسون نیست. 👹
به یه لذت دم دستی نه میگی ⛔️و چشم انتظار یه لذت عمیق و بزرگتری.. این که خدا زندگی ت رو رنگ بزنه..💙💚
❇️✳️چادری که میشه همه چیز تموم نمیشه. برعکس همه چیز تازه شروع میشه..
این جوری نیست که چادری بشی و همه چی تموم!
مرحله ی بعدی نوبت دله 💟
باید رو دلت کار کنی... هیچ کسم از حال و هوای دلت خبر نداره!🚺
اگه چادری باشه و دلت هم چنان بخواد تو چشم و نظر مردم، مقبول و جذاب باشی تا این آرومت کنه!
زندگی چادرانه ایت رو دست کاری میکنی! باهمون چادر دلربا میشی! 🚫
باید رو دل کار کرد..💖💝 دل باید بزرگ بشه، دلت بچه اس یا نه؟
میدونی چی شد دین مسیحیت تحریف شد؟🔝
800 سال پیش مردم هم مسیحی بودن هم دلشون میخواست آزاد باشن!
نتیجه؟ دینشون رو تحریف کردن!〰〰
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
یاد شهدا کمتر از شهادت نیست امام خامنه ای سلام رفقا قرار از امروز با شهدا اشنا بشیم هر هفته بایک شهی
#هرهفته_معرفےیک_شهید
#قسمت_پنجم
#شهید_ابراهیم_هادی
ابراهيم دوران دبستان را به مدرسه طالقاني در خيابان زيبا ميرفت. اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نمي شد، يكبار هم در همان سالهاي دبستان به دوستش گفته بود:
"باباي من آدم عجيبيه تا حالا چند بار خواب امام زمان (عج) رو ديده. يكبار هم كه خيلي دوست داشته به كربلا بره توي خواب حضرت عباس (ع) رو ديده كه به ديدنش اومده و باهاش حرف زده".
زماني هم كه سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود:
"پدرم ميگه، آقاي خميني كه شاه چند ساله تبعيدش كرده، آدم خيلي خوبيه حتي بابام ميگه ايشون حرفاش حرف امام زمانِ (عج)همه هم بايد حرفاشو گوش بدن".
دوستانش هم گفته بودند:" ابراهيم ديگه اين حرفا رو نزن. آقا ناظم بفهمه اخراجت ميكنه".
شايد براي دوستان ابراهيم شنيدن اين حرفها عجيب بود ولي او به حرفهاي پدر خيلي اعتقاد داشت.
***
در همان ايام يكبار ابراهيم كاري كرد كه پدر عصباني شد و گفت:" ابراهيم برو بيرون و تا شب برنگرد".
ابراهيم تا شب خانه نيامد و همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه كار كرده، اما روي حرف پدر حرفي نميزدند.
شب بود كه ابراهيم برگشت و با ادب سلام كرد، بلافاصله سوال كردم:" ناهار چيكار كردي داداش؟" پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشان ميداد منتظر جواب ابراهيم بود.
ابراهيم خيلي آرام گفت:" تو كوچه راه ميرفتم كه ديدم يه پيرزن كلي وسائل خريده و نميدونه چيكار بكنه و چطوري ببره خونه.
منم رفتم كمك اون پيرزن و وسايلش رو تا خونهاش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد و يك پنج ريالي به من داد. نميخواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم پول حلاليه، چون براي اون زحمت كشيده بودم. ظهر هم با اون پول نون خريدم و خوردم".
پدر هم وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بستو خوشحال بود. چرا كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و اينقدر به روزي حلال اهميت ميدهد.
دوستي پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود و محبتي عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشد شخصيتي اين پسر مشخص بود اما اين رابطه دوستانه زياد طولاني نشد.
ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايتهاي پدر را از دست داد و در يك غروب غم انگيز سايه سنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد.
#بایادش_صلوات
#ادامه_داره
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#چگونه_زیبا_شویم
🍀🍃هر گاه بنده اى هنگام خوابش، بسم اللّه الرحمن الرحیم بگوید، خداوند به فرشتگان مى گوید: به تعداد نفس هایش تا صبح برایش حسنه بنویسید🍃🍀
✨شبتون باذکر خدا تاصبح✨
#شبتون_مهدوی
#التماس_دعای_فرج
#یاعلی
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
#چگونه_زیبا_شویم 🍀🍃هر گاه بنده اى هنگام خوابش، بسم اللّه الرحمن الرحیم بگوید، خداوند به فرشتگان مى
شب های بی خیر را بخیر کن...🌌
شب🌃
کوچک ترین شاگرد فراق توست...🌌
شب های بی خیر را بخیر کن...🌠
#کمپین_نماز_شب_خوان_ها ☺
یادتون نره مهربونا😊☝☝
#اللهمـ_عجلـــ_لـولـیـکــ_الــفــرج 💚💛
#التماس_دعا_براےخادماےکانال 💓
#شبــتــون_خدایے ❤
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
سلام رفــقــا🍃 چلـــہ ی دعاے عهد داریــــم☺ ان شالله خدا توفیق بده💛 #چلہ_دعاے_عهد ایــــــــنـــــ
#چلہ_دعاے_عهد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دعا عهد
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ
حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
#التماس_دعا
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
هدایت شده از چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
ادامه داستان واقعی #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا🌷👇
💖🍀🌺🌹❤️
#داستــان_دنبــــاله_دار
داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ شصت و دوم
لیلا:هوی روانی چرا اومدی از حوزه انصراف دادی؟
-لیلا داغونم چطوری درس بخونم ؟😔😔
لیلا:بمیرم برات
-إه خدا نکنه
لیلا:کجا میری؟
-سپاه ثبت نام دوره روایتگری
لیلا:اوهوم
-تو نمیای ؟
لیلا:نه آخه به مهدی نگفتم
-باشه پس من برم
فعلا یاعلی
لیلا: عزیزم مراقب خودت باش
یاعلی
رفتم سپاه قسمت فرهنگی ثبت نام کردم
گفتن زمان شروع کلاسها را خودمون اطلاع میدیم بهتون
سه هفته بعد کلاسها شروع شد،
استاد که از روایتگری منطقه جنوب بهمون
آموزش میداد حاج حسین یکتا بود
بچه ها برای روایتگری باید
مساحت منطقه را بدونید
عملیاتهای مهم اون منطقه
فرمانده های که تو اون منطقه شهید شدن
تاریخ عملیات
تعداد شهدای عملیات ها
تعداد اینکه دشمن چقدر تلفات داده
اما چقدر مهمات از دشمن گرفتیم
از منطقه اروند شروع شد
شهید مهدی باکری اینجا جا مونده
خواهر شهید باکری: ما سه تا برادر داشتیم
🌹🍀🌺🍀🌹💐🌺🍀
#ادامه_دارد
....................
✍با ادامه داستان همراه ما باشید ....
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
💖🍀🌺🌹❤️
#داستــان_دنبــــاله_دار
داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ شصت و سوم
خواهر شهید باکری: ما سه تا برادر داشتیم
علی آقا رو ساواک دستگیر کرد زیر شکنجه
شهید شد،پیکرشو بهمون ندادن
حمیدآقا راهم که آقامهدی جاگذاشت مجنون
خود آقا مهدی روهم اروند برد
یه مزار از سه برادرم نیست تو دنیایی به این بزرگی
کلاسای روایتگری شش ماه طول کشید
مناطق جنوبی شامل (اروند،شلمچه، طلائیه،
دهلاویه،دوکوهه، هورالعظیم ) را شناختیم
تو مناطق غربی هم بازی دراز وایلام ،بانه وقصرشیرین
شیرزنان غرب مثل شهیده ناهیدفاتحی کرجو شناختم
شهیده ناهید فاتحی کرجو تنها دختر مبارز
جز گروه پیش مرگان کرد در اوایل انقلاب بوده
در منطقه هنوز ضد انقلاب در غالب
گروهک های مثل کومالو وجود داشت
یک روز ناهید ربوده میشود
چندوقت بعد دختر را با سر تراشیده در روستاهای
کردستان به عنوان جاسوس خمینی می گردانند😔😔
و چندروز بعد این ماجرا جنازه دختری با سر ترشیده
را در کوه های سر به فلک کشیده زاگرس پیدا میکنن
#آری_ایران_اینگونه_ایران_شد
امروز کلاسای روایتگری تموم شد
اما دلم گرفته بود
رفتم مزارشهدا
همینجوری بین مزارها راه میرفتم
یک دفعه گوشیم زنگ خورد
🌹🍀🌺🍀🌹💐🌺🍀
#ادامه_دارد
....................
✍با ادامه داستان همراه ما باشید ....
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#داستــان_دنبــــاله_دار
داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ شصت و چهارم
همینجوری بین مزارها راه میرفتم
یک دفعه گوشیم زنگ خورد
-الو
مامان : حنانه جان خوبی؟
کجایی مامان ؟
-مزارشهدا
مامان: خوب بیا خونه برات یه سورپرایز دارم
-سورپرایز چیه ؟
مامان :بیا حالا خونه
-باشه تا یه ساعت دیگه خونه ام
وارد خونه شدم
تولد تولد تولدت مبارک
تولدمنه
وای اصلا یادم نبود
مامان: عزیزدلم تولدت مبارک 😘
بابا:اینم کادوی من و مامانت
بلیط پرواز کربلا 😔😔
آقا بهتر از من سراغ نداری هرسال میطلبی ؟
باگریه رفتم اتاقم
به بلیطم نگاه میکردم گریه میکردم
آی شهدا من چیکار کنم با بلیط و سفر
تاریخ حرکت ۲۷رجب عید مبعث بود
از همه خداحافظی کردم چمدونم بستم
و.....
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#ادامه_دارد
....................
✍با ادامه داستان همراه ما باشید ....
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
یاد شهدا کمتر از شهادت نیست امام خامنه ای سلام رفقا قرار از امروز با شهدا اشنا بشیم هر هفته بایک شهی
#هرهفته_معرفےیک_شهید
#قسمت_ششم
#شهید_ابراهیم_هادی
از ویژگیهای ابراهیم این بود که معمولاً کسی از کارهایش مطلع نمیشد. بجزکسانی که همراهش بودند و خودشان کارهایش را مشاهده میكردند. اما خود ابراهیم جز در مواقع ضرورت از کارهایش حرفی نمیزد و همیشه این نکته را اشاره میکرد که:
« اگر کار برای رضای خداست، گفتن نداره » و یا « مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار میکنیم، به جز خدا »
حضرت علی (ع) نیز می فرماید: « هر کس قلبش را ( و اعمالش را از غیر خدا ) پاک ساخت مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت. » غرر الحکم ص 538
عرفاي بزرگ نیز در سرتاسر جملاتشان به این نکته اشاره میکنند که اگر کاری برای خدا بود ارزشمند میشود. و انسان باید هر کاری حتی مسائل شخصی خودش را برای رضای خدا انجام دهد.
يا اينكه میفرمودند: « هر نَفَسي که انسان در دنیا برای غیر خدا کشیده باشد در آخرت به ضررش تمام میشود. »
در دوران مجروحیت ابراهیم به یکی از زورخانههای تهران رفتیم و در گوشهای نشستیم. با وارد شدن هر پیشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در میآمد و کار ورزش چند لحظهای قطع میشد. تازه وارد هم دستی از دور برای ورزشکاران نشان میداد و با لبخندی بر لب درگوشهای مینشست، ما هم به کارهای ورزشکارها و مردم نگاه میکردیم. ابراهیم در حالي كه با دقت به حركات مردم نگاه ميكرد برگشت و آرام گفت: " این مردم که اینطوری از صدای زنگ خوشحال میشن رو ببین".
بعد ادامه داد:" بعضی از اين آدمها عاشق زنگ زورخونهاند. اینها اگر اینقدر که عاشق این زنگ بودند عاشق خدا میشدند دیگر روی زمین نبودند. تو آسمونها راه میرفتند"
بعد گفت: "دنیا هم همینه، تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده حال و روزش همینه، اما اگه سرش رو به سمت آسمون بیاره و کارهاش رو برای رضای خدا انجام بده. مطمئن باش زندگیش عوض میشه و تازه معنی زندگی كردن رو میفهمه. "
بعد ادامه داد: "توی زورخونه خیلیها میخوان ببینن کی از بقیه زورش بیشتره و چه کسی هم زودتر میبُره و خسته میشه، اما اگه یه روز میوندار ورزش شدی تا دیدی یکی خسته شده، برای رضای خدا سریع ورزش رو عوض کن. من یه زمانی این کار رو نکردم، البته منظوری نداشتم اما بیخودی بین بچهها مطرح شدم ولی تو این کار را نکن"
***
نزدیک صبح جمعه بود . ابراهیم با لباسهای خونآلود به خانه آمد .خيلي آهسته لباسهایش را عوض کرد و بعد از خواندن نمازصبح به من گفت:
"عباس ،کسی مزاحم من نشه، بعد رفت طبقه بالا و خوابید".
نزدیک ظهر بود که شخصي شروع به در زدن كرد و بدون وقفه در ميزد. مادر ما رفت دم در، زن همسایه بود ، بعد از سلام با عصبانيت گفت:"این ابراهیم شما مگه همسن پسر منه که اونو با موتور برده بیرون ، بعد هم تصادف کردن و پاش رو شکسته". بعد ادامه داد: "ببین خانم ، من پسرم رو بردم بهترین دبیرستان و نمیخوام دیگه با آدمائی مثل پسرشما رفت و آمد بکنه!"
مادر ما که خیلی ناراحت شده و از همه جا بیخبر بود معذرتخواهی کرد و گفت: "من نمیدونم شما چی میگی ولی چشم، به ابراهیم میگم، شما ببخشید و..."
من که داشتم حرفهای اونها رو گوش میکردم دویدم طبقه بالا، ابراهیم رو از خواب بيدار کردم و گفتم: "داداش چیکارکردی؟"
ابراهیم پرسید:"چطور مگه، چی شده ؟"
پرسيدم: "تصادف کردین؟"
يكدفعه بلند شد و با تعجب پرسید:" تصادف!؟ چی میگی ؟"
گفتم: "مگه نشنیدی ، مامان ممد اومده بود دم در و داد و بیداد میکرد".
ابراهیم کمی فکرکرد و گفت: "خُب ،خدا رو شکر ،چیز مهمی نیست. "
***
عصر بود که مادر و پدر محمد با یک دسته گل و یک جعبه شیرینی آمدن دیدن ابراهیم، زن همسایه مرتب معذرت خواهی ميکرد و مادر ما هم با تعجب ميگفت:
"حاج خانم، نه به حرفای صبح شما ، نه به کار حالای شما!" اون خانم هم مرتب میگفت: "بخدا از خجالت نمیدونم چی بگم، محمد همه چی رو برای ما تعریف کرد". اون گفت: "اگه آقا ابراهیم نمیرسید، معلوم نبود چی به سرش میاومده. بچههای محل هم برای اینکه ما ناراحت نشیم گفته بودن که:
ابراهیم با محمد بودن و تصادف کردن. حاج خانم، من از اینکه زود قضاوت کردم خیلی ناراحتم، تو رو خدا من رو ببخشید، به پدر محمد هم گفتم خیلی زشته که آقا ابراهیم چند ماهه مجروح شده و هنوز پای ایشون خوب نشده و ما به ملاقاتشون نرفتیم برای همین مزاحمتون شدیم". مادر پرسيد من نميفهمم، مگه برا محمد شما چه اتفاقي افتاده بوده ؟ وآن خانم ادامه داد:
نیمههای شبِ جمعه بچههای بسیج مسجد، مشغول ایست و بازرسی بودن، محمد وسط خیابون همراه بچههاي دیگه بودکه يكدفعه دستش روی ماشه رفته و به اشتباه گلوله از اسلحهاش خارج ميشه و به پای خودش اصابت ميکنه.
او با پای مجروح وسط خیابان افتاده بوده و خون ز
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡•°
یاد شهدا کمتر از شهادت نیست امام خامنه ای سلام رفقا قرار از امروز با شهدا اشنا بشیم هر هفته بایک شهی
یادی از پایش میرفته که آقا ابراهیم با موتور از راه ميرسن. سريع به سراغ محمد رفته و با کمک یکی دیگه از رفقاش زخم پای محمد رو بسته و اون رو به بیمارستان ميرسونن.
صحبت زن همسايه كه تمام شد برگشتم و ابراهیم را نگاه کردم. با آرامش خاصی کنار اتاق نشسته بود. انگار میدانست کسی که برای رضای خدا کاری را انجام داده، نباید به حرفهای مردم کاری داشته باشد.
#بایادش_صلوات
#ادامه_داره
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
از #شهدا به شما :
الو.........📞
صدامونو میشنوید!؟؟؟...📢
قرارمون این نبود....😔
قرارمون #بی_حجابی نبود...🥀
#بی_غیرتی نبود....🥀
قرار شد بعد از ماها
« #راهمون » رو ادامه بدید...💔
اما دارید « راحت » ادامه میدید...
چفیه هامون #خونی شد 😭
تا #چادرتون خاکی نشه...
عکس ماها رو میبینید...
ولی❌عکس ما عمل میکنید...😞
ما شهید نشدیم که مرغ و میوه ارزون بشه...
ما شهید شدیم که #بی_حیایی ارزون نشه...
حرف آخر :
این #رسمش نبود....😓😣😰
😭😭 #شهدا_شرمنده_ایم 😭😭
#شادی_ارواح_مطهر_شهدا_و_امام_شهدا_صلوات
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
🍃🌹این وعدة خداست که #حق_الناس را نمی بخشد!
#خون_شهدا حق الناس است..
نمی دانم با این حق الناس بزرگی که به گردن ماست، چه خواهیم کرد؟!😔
#شهید_سید_مصطفی_موسوی
#عشاق_الشهدا
بعضیا حق الناس رو توحالت عادی رعایت نمیکنن...
چه برسه به این مسئله ی مهم...
با اخلاق خوب آدم هارو جذب کنیم برای خوب بودن...برای فراموش نکردن واجب ها..برای گناه نکردن...اخلاق بد آدم هارو دور میکنه..یادمون باشه..
#کاش
#به_خودمون_بیایم
#به_کجا_چنین_شتابان
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#شهید_محسن_حججی
همسر شهید حججی میگن:
قبل از برگشتن پیکر آقا محسن ،
علی آقا خیلی بی تابی میکرد،
چند روزی بود راه که میرفت زمین میخورد.
خیلی ناراحت بودم گفتم :
ببرمش دکتر؟
چکارکنم؟
شب آقا محسن اومدبه خوابم گفت:
نگران نباش علی چیزیش نیست فقط منو میبینه نمیتونه بغل کنه میخوره زمین.......
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
🌴🌴🌴🌺🌴🌴🌴
✔حاج اسماعـــــیل دولابــــــــــے :
💕"ﻋلـــــے" علیه السلام
یعنے ﻣﺤﺒﺖ و ﻣﺤﺒﺖ یعنے "ﻋلـــــے" علیه السلام
💓ﯾـﮏ ذره از ﻣﺤﺒـﺖ "ﻋﻠــــــے" علیه السلام اﮔﺮ ﺑﻪ ﻗﻠــــــــــﺒﺘﺎن ﺑﯿﻔﺘﺪ ﺷﻤﺎ را دﮔﺮﮔﻮن میکند
و ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ وسیله ے ﻧﺠﺎت ﺷﻤﺎﺳـﺖ ...
💗ﻣﻘﺒـﻮل واﻗﻊ ﺷﺪن اﻋﻤﺎل، ﻣﻨﻮط ﺑﻪ ﻣﺤﺒﺖ اﺳﺖ.
اﮔﺮ ﻧﻤﺎز ﺑﺪون ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺨﻮانے، ﻣﻼﺋﮑﻪ آن را ﺑﻮ میکنند و ﭼﻮن ﻋﻄﺮ ﻣﺤﺒﺖ "ﻋلـــــے" علیه السلام راﻧﺪارد،
آن را ﺑﺮ مے ﮔﺮداﻧﻨﺪ و اﺟﺎزه نمے دﻫﻨـﺪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮود.
💞اﻣﺎ اﮔﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﻫﻤﺮاه ﻧﻤﺎز ﺑﺎﺷﺪ،
ﻣﻼﺋﮑﻪ ے ﻫﻔﺖ آﺳﻤﺎن که آﺳﻤﺎن ﺑﻪ آﺳـﻤﺎن را رﺳﯿﺪگے میکنند، آن را ﺑﻪ ﺑﺎﻻ مےﻓﺮﺳﺘﻨﺪ ...
📚منبع : کتاب مصـــــباح الهدے
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است💕
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
___________________________
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•