eitaa logo
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡‌•°
9.3هزار دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
11.3هزار ویدیو
516 فایل
°• ❀﷽ ﴿مولاعلے(علیه السلام): هماناعفیف وپاڪدامݧ فرشتہ اےازفرشتہ هاست♥‌°﴾ . همھ چیزصلواتیست |میهمان مادَرماݧ حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها)هسٺیم . خادم : 📩|| @Farmandehh313 تبادلاٺ: 📋| @khademha شعبات: 🛒🛍 @Organic_saraye_bamboo@aramehaye_Jan
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ طلب عفو و بخشش از خداوند متعال در شب عید فطر توصیه می شود این دعای بسیار شریف را در شب عید فطر بخوانیم و خود را مشمول عفو و بخشش خداوند متعال قرار دهیم: «يَا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ! يَا مَنْ يَجْزِي عَلَى الْعَفْوِ! يَا مَنْ دَلَّ عَلَى الْعَفْوِ! يَا مَنْ زَيَّنَ الْعَفْوَ! يَا مَنْ يُثِيبُ عَلَى الْعَفْوِ! يَا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ! يَا مَنْ يُعْطِي عَلَى الْعَفْوِ! يَا مَنْ يَعْفُو عَلَى الْعَفْوِ! يَا رَبَّ الْعَفْوِ! الْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ.» (من لا يحضره الفقيه، ج2، ص536) عید فطـــــــــــر بر قلب پرهیزکاران مبارڪ❤️🌹 ❄️🍃💦🍃❄️ لحظات غریبے سـت.. نمے دانی خوشحال باشے یا غمگین غمِ اتمام یڪ میهمانے باشکـوه و شادی جشنے بزرگ خدای جانـم، دارایے ام تنها همین یڪ ماه روزه است از من بپذیر❤️ عید رمضان امد 🌹 و ماه رمضان رفت💞 صدشکرکه این امدوصدحیف که ان رفت عید فطر روز چیدن میوه های شادابِ استجابت مبــارڪ باد... امیدوارم تعطیلات شادی رودرکنار عزیزانتون داشته باشید🌹🌿 j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
عیـــــدتـــــون مبـــــارکـــــا🎈🎈🎈🎊🎊🎉🎉🎁🎁🌸🍃 j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
💖💐💕🔆💕💐💖 📚داستان واقعی و بسیار جذاب دوازدهم فقط جیغ میزدم گریه میکردم با همون لباس رفتم پایین و با گریه میگفتم : توروخدا من ببرید شلمچه از صدای جیغ و داد من تمامی آقایون اومدن بیرون آقای محمدی و حسینی هم بیشون بود محمدی: خانم معروفی بازم میخاید شهدا را مسخره کنید؟ - آقای محمدی توروخدا تورو به همون امام زمان منو ببرید شلمچه آقای محمدی: شلمچه دیگه تو برنامه مانیست از شدت گریه و بی تابی هام سرم داشت گیج میرفت بالاخره دلشون سوخت منو همراه با یه خانم و دوتا آقا بردن شلمچه همونجا به شهدا قول دادم جوری باشم که اونا میخان اونروز که کلا حالم بد بود فردا صبحش ۱۵ نفرمون تو حال خودمون بودیم روز دوم مارا بردن طلائیه خودشون میگفتن یه حاج ابراهیم همت نامی اینجا شهید شدن یاد خوابم افتادم حاج ابراهیم خدایا آینده من چی خواهدشد کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡• 📚داستان واقعی و بسیار جذاب سیزدهم بقیه جاها و مناطق که رفتیم ما ۱۵ نفر ساکت بودیم فقط اسم فتح المبین تو ذهنم مونده تو راه برگشت میان لرستان و همدان یه جا برای ناهار نگه داشتن رفتم یه قواره چادر مشکی خریدم هرچقدر به تهران نزدیک میشیدیم حس کلافگی من هم بیشتر میشد وای خدایا یه هفته است میام مدرسه دارم جنون پیدا میکنم نمیدونم چه مرگمه منتظرم این دیپلم کوفتی بگیرم بعد برم دبی خدا کنه از دست این حس خلاصی پیدا کنم آخیش بالاخره تموم شد 😆😆 فردا میرم دبی ☺️☺️ کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡• 📚داستان واقعی و بسیار جذاب چهاردهم راهی دبی شدم تا از این حس بیخود و بیقراری که داشت منو تا مرز جنون میبرد راحت بشم تو دبی مثلا برای اینکه خودم از این کلافگی راحت بشم خودمو بازم با گناه سرگرم کردم یه سه ماهی دبی بودم اما اصلا دیگه هیچ لذتی نمیبردم 😔😔😔 برگشتم ایران رفتم خونه خودم بازم مثل گذشته به کارهام ادامه دادم جدیدا وقتی گناه میکردم بعدش یه چیزی مثل یه فیلم تار از ذهنم رد میشد و عذاب وجدان داشتم یه ماهی گذشت مثلا رفتم بیرون خرید کنم یه بنری توجهمو به خودش جلب کرد متنش این بود •••بازگشت دو پرستوی گمنام از منطقه شلمچه به تهران فردا دانشگاه علوم پزشکی ساعت ۱۵ برگشتم خونه همه را از خونم بیرون کردم ماهواره و دیش ماهواره رو پرت کردم تو حیاط تلفن همراه ، لب تاپ ، تلفن خونه همه رو خرد کردم گریه میکردم سه هفته از گذشت زمان در روز یک وعده غذا میخوردم شبیه مرده قبرستان شده بودم تا اینکه ....... کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡‌•°
j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
قیمت.. دختر باید خانوم باشه (۲) j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرم یادگار مادرم زهرا ♡‌•°
قیمت.. دختر باید خانوم باشه (۲) j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
📋 (۲) گرانبهاتر از آنچه می اندیشید 💎 بعضی وقت ها آدم ها الماس در دست دارند، بعد چشمشان به گردو می افتد. همین که خم می شوند تا گردو را بردارند، الماس در شیب زمین چرخ میخورد و در عمق چاهی فرو می رود. چه می ماند؟ یک دهن باز، یک گردوی پوک و دنیایی از حسرت! 💬 الماس که هیچ، تمام دنیا ارزش یک تار موی را ندارد! دختر بسیار بیشتر از آنچه خودش هم تصور کند، و گرانبهاست؛ به شرط آنکه ی این و آن نشود و والایش را با هیچ و پوچ عوض نکند. حضرت علی(علیه السلام) میفرمایند: «قیمت و بهای شما بهشت است، به کمتر از آن خود را نفروشید.» [ نهج البلاغه، حکمت۴۵۶ ] j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
🌸🍃 🍁: #شـہـیدانہ آخر تا کی؟ چقدر شهدا وصیّت کنند که خواهران حجاب، حجاب. چرا از زینب و زهرا(س) درس نمی آموزید؟ دیگر بقیّه با وجدان خودتان، آخر کمی هم به آخرت فکر کنید •| #شهید_محمدرضا_جمشیدیان .کپے با ذکر پنج صلوات در تعجیل ظهور آقاے مهربانے ها امام زمان مهربانمان🌸🍃 j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
‍ ‍ در قیامت نوبت حساب و کتاب مِثقالَ ذَرّه هاست‼️ درشت ها که حساب کردن ندارند ‼️ مِثقالَ ذَرّه که میگویند یعنی همان چند لحظه ای که 💥بوی عطر 💨تو تمام مردی را بهم میریزد ‼️ مِثقالَ ذَرّه که میگویند یعنی همان چند لحظه ای که 💥با ناز و عشوه برای نامحرمی میخندی😂 ولی فکرش ساعت ها درگیر همان یک لبخند است ‼️🤔 مِثقالَ ذَرّه یعنی همان چند لحظه اے که 💥حواست به حجابت نیست😥 و جوانی نیز در آن حوالی است ❗️ مِثقالَ ذَرّه حساب و کتاب زمانی است که 💥با شوهرت بلند میخندی😂 و دختر مجردی هم در حال شنیدن است ❗️ مِثقالَ ذَرّه حساب کردن زمانی است که در پایان صحبت هایت با نامحرم 💥از روی ادب جانم و قربانت میپرانی😢 و رابطه ای را به همین اندازه سرد میکنی ❗️ مِثقالَ ذَرّه یعنی همان چند لحظه ای که 💥با فروشنده خیلی صمیمی میشوی ..❗️ قدر این ها پیش ما خیلی کوچک است😓 و به حساب نمی آید ❗️ اما مِثقالَ ذَرّه که میگویند همین هاست ❗️ همین کارهای کوچکی که 💥مثل ضربه ی اول دومینو خیلی کوچک است⚠️ اما انتهایش را روزی که پرده ها کنار رفت خواهیم دید ❗️ 🍃🍃🍃🍃🍃🌸 نمی دانی چه مستی است اگر این "ماه"🌙 با لبخند تو تمام شود! امام زمان امام مهربانے🌸🍃 امام مهربانمان براے همه ے ما دعــا کن🍃🍃 j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب پانزدهم رفتم بیرون فقط گوشی خونه خریدم تا زدمش ب برق صداش بلند شد گوشی برداشتم -الو بفرمایید صدا:الو سلام حنانه جان برای اولین بار از شنیدن اسم حنانه ناراحت نشدم -ببخشید شما صدا: نشناختی؟ -نه متاسفانه صدا: زینب محمدی ام راهیان نور، معراج الشهدا یادت اومد؟ صدام بغض آلود شد گفتم:بله بفرمایید زینب:حنانه جان برات پیام دادم از داییم -دایی شما؟ برای من ؟!!! زینب : آره عزیزم داییم از شهدای شلمچه است رفتم خونتون مستخدمتون گفت چندماه رفتی خونه خودت حالا آدرس خونتو میدی من بیام دیدنت؟ -آره آره حتما یادداشت کن خیابون فرشته کوچه .................. زینب: أأأ خیابون فرشته خخخخخ من الان راه میفتم که دم دمای غروب برسم اونجا فعلا یاعلی - باشه خداحافظ بی تابیم توی اون ۵-۶ساعت بیشتر شد خدایا خودت کمکم کن تااومدن زینب سعی کردم پاشم یه مقداری آبرو داری کنم خونه رو جمع و جور کردم یدفعه ب خودم اومدم صدای زنگ در بلند شد و ...... کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب شانزدهم در باز کردم دیدم زینب پشت دره از حجاب و صورت بدون رنگ و روغنش خیلی به دلم نشست دستشو به طرفم دراز کرد وقتی دستمو گذاشتم تو دستش از روی صمیمیت فشار داد تعارفش کردم بشینه زینب: حنانه جان بیا بشین عزیزم بعد مدتها دیدمت تا باهم حرف بزنیم -برات شربت بیارم میام زینب: شربت 😳😳😳 من روزه ام عزیزم -روزه ؟ زینب: هیچی عزیزم بیا بشین حنانه ببین من از بابام و داییم هیچی یادم نیست حالا از دایی بیشتر چون قبل از تولدم تو شلمچه مفقودالاثر میشن بابام که خودت میدونی مفقودالاثره حنانه ببین من نمیدونم بین تو شهدا چه قول و قراری هست اما ‌هنوز اشکا و التماساتو برای شلمچه رفتن جلوی چشممه ک ب مسئولا اصرار کردی تا بردنت دوشب پیش داییم اومد به خوابم و گفت برو به دوستت حنانه بگو ما منتظر توئیم من مات و مبهوت به حرفای زینب گوش دادم زينب:حنانه ببين الان ماه رمضونه، ماه مغفرت و رحمت چندشب دیگه شبهای قدره بهترین زمانه که برگردی به آغوش خدا اینم شماره من ..... منتظر تماست هستم زینب که رفت گوشه ذهنم فعال شد رفتم سر کمد لباسام اون آخر کمد یه چیزی بهم میگفت من اینجام دستمو بردم سمتش جنس لطیف اما مهربون چادرمو لمسش کردم سه چهار روز بود کارم شده بود چادرو بذارم جلوم و گریه کنم بعداز سه چهار روز گریه شماره زینب گرفتم -الو سلام زینب ...... ادامه دارد... j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب هفدهم -الو سلام زینب خوبی؟ زینب : سلام حنانه تویی خانمی؟ -آره عزیزم خودمم زینب: منتظر تماست بودم -🙈🙈🙈🙊🙊🙊 زینب میخام ببینمت به کمکت نیاز دارم زینب :باشه عزیزم من دارم میرم بهشت زهرا قطعه سرداران بی پلاک توام بیا اونجا ببینمت -اووووم 🙊🙊🙊 میدونی چیه زینب اینجا که میگی من اصلا نمیدونم کجاست بلد نیستم زینب:ایوای ببخشید من یادم نبود باشه حاضر شو عزیزم بیام دنبالت باهم بریم 😛😛😛 -باشه رفتم سمت کمد لباسام مرگم گرفت خدایا اینا مانتون یا بلوز آخه حنانه خاک تو سرت نکنم ✋✋ با اشک چشم و بغض گلو گوشی برداشتم زینب 😢😢 زینب : جانم عزیزم چی شده ؟ -زینب من لباس درست حسابی ندارم برای اینکه بخوام محجبه بپوشم زینب: اشکال نداره گلم بیا یه روز دیگه میریم مزارشهدا امروز میریم خرید -باشه ممنون اونروز با زینب رفتم بازار تجریش خرید من یه مانتو مناسب یه شلوار پارچه ای یه روسری بلند خریدم خریدامو کردیم اومدیم خونه من زینب بهم یاد داد چطوری روسریمو لبنانی سر کنم چادر بذارم سرم زینب رفت گفت کمک نیاز داشتم بهش زنگ بزنم دوروز گذشته بود اما من دلم بهانه شلمچه میگرفت رفتم چادر و روسریم سر کردم و آماده شدم رفتم ...... کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•