〈#استادپناهیان🌿〉
-بروگریهکُن ؛
التماسِخداکُن ؛
بگونمیتونمازموقعیتِگناهفرارکُنم
اونقداینخُداکریمه،
کهموقعیتِگناهوفراریمیده،
توفَقطمیونِگریههاتبگو؛
-دیگهناندارمپاشم؛
بگومیخوامگناهنکنمااا، زورمنمیرسه!
#معجزهمیکنهبرات
#ماملت_شهادتیم
💕💕💕
میرزا اسماعیل دولابی:
مرگ را که بپذیری همه ی غم ها و غصه ها می رود و بی اثر میشود!
وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود؛
آمادگی موت خوب است، نه زود مردن؛ بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پر ارزش خواهد بود؛
ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ.
💕💕💕
بهمگفت
باایناوضاعِگرونی
هنوزمپایِآرمانهایِرهبرت
هستی؟!
گفتمبهمایاددادنتویِمکتب
حسینممکنهآبهمواسه
خوردننباشه...!
-جآنبرکفِآسدعلےخامنہاۍ
#ماملت_شهادتیم
💕💕💕
💕کدام گروه ؟
شاید بتوان انسانها را از یک نگاه
آموزشی به سه گروه بخش کرد:
۱. بیسوادان
۲. کمسوادان
۳. باسوادان!
زمانی بود که باید از افتادن
کارها به دست گروه نخست و دوم ترسید،
اما به باور من گروه چهارمی هم
وجود دارد که اگر در مصدر امور قرار بگیرند جهانی را میتوانند
به ویرانی و واپسگرایی بکشانند:
گروه بدسوادان!
"بزرگترین دشمن دانش بیدانشی نیست، پندار داشتن دانش است."
💕💕💕
✨﷽✨
تاثیر عجیب دعا در حق دیگران برای خود شخص دعا کننده
🌸✨امام صادق علیه السلام مےفرمایند:
"اگر شخصی در پشت سر برادر مؤمنش برای او دعا کند، از عرش ندا می شود؛ برای تو صد هزار برابر مثل او است (صد هزار برابر برای تو است)
این در حالی است كه اگر برای خودش دعا می كرد، فقط به اندازه همان یك دعایش به او داده می شد.
پس دعای تضمین شده ای که صد هزار برابر آن داده می شود، بهتر است از دعایی(دعای شخص دعا کننده برای خود) که معلوم نیست مستجاب بشود یا نشود."
📚من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۱۲
حال اگر کسی برای بهترین مخلوق خدا امام زمان (علیه السلام) دعا کند چه می شود ؟
اللّهُمَّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النّصر
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
💕💕💕
سلام نمیدانم نویسنده این گزارش کیست؟
اما خیلی اثر گذار است :
معرفت پشهها
برای دیدن یکی از دوست های جانبازم،
رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است.
فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد، که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبود، فرصتی شد به اتاق های دیگر سری بزنم.
اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از هر دو دست.
و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...
جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای با ما عکس بگیری؟" گفتم نه!
ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.
می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات!
همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته!
نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.
وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام، خیلی زود با من رفیق شد.
پرسیدم خانه هم می روی؟ گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!
توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع خودشان بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند. پرسیدم اینجا چطور است؟
شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست.
گفتم: بی حرکتی دست و پا خیلی سخت است، نه؟
با خنده می گفت نه! نکته تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است...
می گفت "نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند، نگاهم را که می بینند، می روند. شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.
نوجوان بوده، ۱۶ ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک ۵۰ سالش شده بود.
و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. آخر من چه می دانستم جانبازی چیست! صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم، تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند.
چقدر پله داشت مسیر! پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده است.
خیلی خجالت کشیدم. دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت.
به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.
نمی دانستم چه جوابش را بدهم. تنها سکوت کردم.
می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟ یکه خوردم. چه سئوالی بود! گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.
خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور... چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد.
انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی می زد!
کاش شکایتی می کرد!
کاش فریادی می کشید و سبک می شد!
و مرا هم سبک می کرد!
یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم
همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند. و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند
نه پدران و مادران پیر شهدا را...
بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!
از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند!
کاش بعضی به اندازه پشه ها معرفت داشتند
وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست!
و بس می کردند،
و می رفتند،
ما چه می دانیم جانبازی چیست...
💕💕💕
هروقتازسوریهمیومد
هیچچیزےباخودشنمیآورد؛
میگفت:
منازبازارشامهیچچیزینمیخرم
بازارےکهدرآنحضرتزینب«س»
روچرخوندهباشنخریدنداره...
#شهیدروحاللهقربانی|🥀
#ماملت_شهادتیم
💕💕💕
🔴شعور و شعار ...
شواهد و قرائن بسیار زیادی در اثبات کم کاری دولت میرحسین موسوی در پشتیبانی از جبهه ها وجود دارد.
در یک نمونه محسن رفیق دوست وزیر سپاه وقت در جلسه هیئت دولت طرح پیشنهادی کارشناسی شده تولید ۱۲ میلیون گلوله توپ و خمپاره را که با کمک مسئولین و فعال کردن کارخانه های دولتی امکان پذیر بود را مطرح می کند.
در این هنگام بهزاد نبوی وزیر صنایع سنگین و مرد قدرتمند دولت و نزدیک به نخست وزیر ، یادداشتی را به رفیق دوست می دهد با این مضمون :
"خدایا لااقل در دولت ، شعور را جایگزین شعار بفرما" !!!
در نهایت هم شعور نداشته همین طیف نسبت به دفاع مقدس و جبهه ها بود که حضرت امام(ره) را مجبور به نوشیدن جام زهر کرد.
سال ها بعد اما باهمت همان فرزندان جهادی ، کشورمان نه تنها در تولید توپ و خمپاره بلکه در تولید انواع موشک و پهپاد و صدها تجهیزات دیگر خودکفا گردید و مشخص شد که شعور سهم چه کسانی و شعار کار چه افرادی است ...
✍"قاسم اکبری"
⭕️ درحالی که قیمت لبنیات روز به روز میره بالا و کشور در تامین سبزی و گوشت مردم به تولید بیشتر داخل نیاز داره دولت تدبیر و امید شرکت کشت و صنعت مغان معروف به قطب کشاورزی ایران رو با نیم میلیون دام یکجا به یه نفر فروخته!
شما استاد دزدی و غارت هستین نه تدبیر و امید
#غارت_گنج_مغان
❌دبه های آمریکایی
📌اوج نقطه دشمنی را شاید بتوان متوجه مسائل هسته ای از سال2003به بعد کرد و ایران از آن وقت وارد تنش جدید شد و بارها و بارها جمله ” همه گزینه ها روی میز است” تکرار شد تحریم ها هم روز به روز شدت می یافت.
📌ازتیرماه 1391 ایران با دور جدید از تحریم های امریکا و اروپا مواجه شد. اما تحریم ها در راستای منافع آنان بود چرا که ایران هیچگاه در بحث تلفن های همراه هوشمند با کاربری سرقت اطلاعات و جاسوسی، سیتسم عامل و ویندوز با کاربری جاسوسی و دسترسی به اطلاعات و شناسایی، داروهای ضد بارداری با کاربری کاهش جمعیت مسلمانان و … تحریم نشد و نخواهد شد.
📌تحلیل گران رسانه ای غربی صراحتاً اعلام کردند که امیدواریم در اثر فشار تحریم ها و مشکلات اقتصادی ایران، مردم به خیابان ها بریزند و نظام ایران را براندازند. امری که تاکنون اثری از آن مشاهده نشده؛ چرا که ایران اسلامی با رهبری هوشمندانه رهبر معظم انقلاب این فتنه ها را در نطفه خنثی کرده است. در اثر اوج گیری در مباحث هسته ای اروپا و امریکا کنار یکدیگر برای منافع مشترک قرار گرفتند و تحریم های وضع شده را مدیریت کردند. بنابراین می توان گفت اوج اقدامات خصمانه امریکا از طبس شروع شد و تا امروز بر سر مسائل هسته ای ادامه دارد.
📌دشمنی امریکا با ایران شاکله ای است که ارکان آن را تفاوت های ماهوی در سیاست ها و جهان بینی ها تشکیل می دهند و اختلافات هسته ای تنها نمودی از این شاکله های پر پیچ و تاب است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹انتشار برای نخستین بار؛ در آغوش رهبری
♦️روایت جانباز دفاع مقدس از مواجهه خود با رهبر معظم انقلاب