eitaa logo
فدائیان رهبر
2هزار دنبال‌کننده
47.7هزار عکس
38.2هزار ویدیو
205 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💬 واکنش جهانپور به ادعاهای مهرعلیزاده و قاضی‌زاده هاشمی جهانپور: 🔹‏اظهار فضل نمایشی برای ۴ تا رایی که قطعا حاصل نخواهد شد و وعده و وعید پوشالی ناشی از عدم شناخت، دردی را دوا نخواهد کرد. 🔹کرونا و واکسن که هیچ، این بزرگواران اگر می‌توانند همین دو سه هفته ستاد انتخاباتی خودشون رو اداره کنند، واردات واکسن تقلبی و آمار کرونا بماند برای بعد!
پوستری زیبا از فرمانده تبلیغات جبهه و جنگ به مناسبت 18خرداد سالروز شهادت «شهید شیخ عباس شیرازی»
زندگی فـردا نيست زندگی امـروز است ☘ زندگی قصه عشق است و اميد😇 صحنه ی غمها نيست به چه می انديشی... ؟ نگرانی بیجاست عشق اينجا و تو اینجا و خـدا هم اينجاست❤️ پای در راه گذار راهها منتظرند تا تو هر جا كه بخواهی برسی پس رها باش و رها تا نماند قفسی ...✨🌹 💕💜💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 با توکل به نام زیبایت یاالله 💗روزم را با نام تو آغاز می کنم، 💫هر قدم، با تو ... 💗و به مدد تو گام بر می دارم 💫تا راهنمایم باشی 🌸 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ 🌸 الهی به امید لطف و کرم تو
حضرت علی (ع): 🌸🍃زیبایی زمین به انسان, 🌸🍃زیبایی انسان به عقل, 🌸🍃زیبایی عقل به ایمان, 🌸🍃زیبایی ایمان به عمل, 🌸🍃زیبایی عمل به اخلاص, 🌸🍃زیبایی اخلاص به دعا, 🌸🍃وزیبایی دعا به صلوات 🌸🍃بر محمد و آل محمد است 💗ای نور خداوند مبین در ظلمات 🌸وی آن که توئی آل علی را جلوات 💗گفتم به دلم چه هدیه داری امروز 🌸گفتا به گُل چهرۀ مهدی صلوات 🌸🍃اللهمَّ صَلِّ علُى مٌحُمٌدِِ 💗🍃وَالُ مٌحُمٌدِ 🌸🍃وعجل فرجهم 💗در پناه 🌸روز و روزگارتون پر برکت 🌸🍃 🦋
نیایش صبحگاهی 🌸🍃 🌸خدایا آنگونه زنده‌ام بدار که نشکند دلی از زنده ‌بودنم و آنگونه بمیرانم که کسی به وجد نیاید از نبودنم... 🌸خداوندا تو را ستایش می‌کنم زیرا وقتی در تنگنا بودم و تو را طلبیدم فریاد برآوردم و از تو کمک خواستم تو به دادم رسیدی 🌸خدایا رحمت و محبت تو دائمی است آنانی که به تو امیدوارند هرگز سرافکنده نخواهند شد 🌸آمیـن
🌷قال النبی(صلی الله علیه و آله) : 🌷مَنْ تَقَدَّمَ عَلی قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَری أَنَّ فیهِمْ من هو افضل منه فقد خان اللَّه و رسوله و المسلمین. 🌷رسول خدا ص: 🌷هر کس خودرا مسئول کاری برای مسلمانان کند در حالی که می داند در بین مسلمین فردی بهتر از اوبرای این کار وجود دارد به خدا ورسول ومسلمین خیانت کرده الغدیر ج ۸ ص ۲۹۱. 💕❤️💕
سرنوشت ننوشت ، گر نوشت بد نوشت سرنوشت را نمیتوان از سر ، نوشت کاش می شد سرنوشت خویش را از سرنوشت کاش می شد اندکی تاریخ را بهتر نوشت کاش می شد پشت پا زد بر تمام زندگی داستان عمر خود را گونه ای دیگر نوشت 💕❤️💕
یکرنگ بمان.. حتی اگردردنیایی زندگی میکنی که مردمش برای پررنگ شدن،حاضرند هزار رنگ باشند... ‌‌ 💕💙💕
🌸🍃 روزها بے تو گذشٺ و غربتٺ تایید شد چون دعاے فرج ما همہ با تردید شد بارها نامہ نوشتم ڪہ بیا اما حیفـــــ معصیٺ ڪردہ ام و غیبٺ تو تمدید شد 💚اللهم عجل لولیک الفرج 💚
🔘 حکایت بسیار زیبااا مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد. یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: میخواهم گوسفندانم را بفرپوشم چون میخواهم به مسافرت بروم. و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید. در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند. اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد . هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. این معنی روزی حلال است الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده 💕💙💕 ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌