eitaa logo
•اُمــــیـــــــدُ الــمهــدي❤️🌱•
304 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
38 فایل
به امید اینکه اینجا بستری باشه برای رشد،آگاهی.. کپی؟با صلواتی جهت تعجیل در فرج مولا❤️✨ منبع واسه مباحث؟ https://eitaa.com/fadaiie_rahbar/14482 من اینجام در خدمت شما👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/17327714177757
مشاهده در ایتا
دانلود
روزه‌ی فردا رو اگه مقدوره بگیرید. میفرمان که هرکی روز اول رو روزه بگیره ، بهشت براش واجب میشه.
۲ اسفند ۱۴۰۱
ݕسم‌ࢪݕ‌الݩۅࢪ..🙃🌱!
۳ اسفند ۱۴۰۱
السلام علیک یا صاحب الزمان🖐🏻♥️ السلام علیک یا امیر المؤمنین✋🏻♥️ السلام علیک یا فاطمة الزهرا✋🏻♥️
۳ اسفند ۱۴۰۱
سر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد🕊 الـسلام علیڪ یا ابا عبداللھ...🌱✨
۳ اسفند ۱۴۰۱
۳ اسفند ۱۴۰۱
برنامه صبحگاه سپاه در دوکوهه زنده شبکه پنج
۳ اسفند ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳ اسفند ۱۴۰۱
‌ چند روزي‌ بود كه‌ به‌ شهر آمده‌ بود اما آرام‌ و قرار نداشت، غم‌ فراق‌ ميدان‌ جنگ‌ بيقرارش‌ كرده‌ بود.هميشه‌ اين‌ چنين‌ بود؛ آن‌ گاه‌ كه‌ عازم‌ جبهه‌ مي‌شد، سايه‌ اندوه‌ از چهره‌اش‌ محو مي‌شد،گونه‌ هايش‌ گل‌ مي‌انداخت‌ و آن‌ زمان‌ بود كه‌ مي‌توانستي‌ شادي‌ را، شادي‌ حقيقي‌ را آشكارا در چهره‌اش‌ ببيني. در دفتر خاطراتش‌ نوشته‌ بود:«متأسفانه‌ امروز مجبور شدم، پوتين‌هاي‌ جبهه‌ را واكس‌ بزنم‌ و خاك‌ جبهه‌ را از روي‌ اين‌ پوتين‌ها پاك‌ كنم، كه‌ اين‌ برايم‌ فوق‌ العاده‌ دردناك‌ است»! [|🌱] 『@fadaiie_rahbar』💚🕊
۳ اسفند ۱۴۰۱
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گل‌آرایی ضریح حرم امام حسین (ع) در آستانه میلاد سیدالشهدا✨🌱 @fadaiie_rahbar』💚🕊
۳ اسفند ۱۴۰۱
17.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شما به دیدار خصوصی با امام حسین(ع) دعوت شدید :) همیشه دورِ ضریح شلوغ بوده، الان هیچکس نیست؛ هرچه دلِ تنگت می‌خواهد بگو..💚✨ میشه برای منم دعا کنید(: @fadaiie_rahbar』💚🕊
۳ اسفند ۱۴۰۱
16.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه فرشته ای خدا داره که هر بامداد میاد در این عالم با مردم صحبت میکنه... یکی از حرفاش اینه ای کسانی که بیست ساله تون شده تلاش کنید.با بیست ساله ها صحبت میکنه...🌱✨@fadaiie_rahbar』💚🕊
۳ اسفند ۱۴۰۱
🔻شهیدی که با دو حوری به خوابِ همسرش آمد! وقتی محسن پسر بزرگم حدود چهار سال داشت و بسیاری از شب‌ها تب می‌کرد و مشکلات زندگی بسیار شده بود؛ یک شب در خواب من را برای دیدنِ شهید به بهشت بردند. وقتی به درب بهشت رسیدم، دیدم آنجا با طاق نصرتی زیبا که از گل‌های قرمز رُز پوشیده شده،‌ جلوه می‌کند و رودخانه‌ای در آنجاست که آنچنان زلال و بی‌همتاست که فقط از آن یک خط دیده می‌شود و همه از روی آن به آسانی می‌گذرند‌ و کوهی که مثل آینه برافراشته شده، در برابرم است😍 در حالی که انتظار آمدن شهید را می‌کشیدم، ناگهان او را در حالی که دو خانم خوشگل در کنارش بودند دیدم😱 آن‌ها آنقدر زیبا و ناز بودند که مو‌هایشان تا کف پایشان کشیده می‌شد و از دو طرف، شهید را محکم گرفته بودند! من با دیدن این صحنه حسادت زنانه‌ام گُل کرد و قهر کردم و روی برگرداندم و رفتم. شهید دنبالِ من می‌دوید که نروم و من می‌گفتم: بایدم بهت خوش بگذره! من با این همه مشکلات زندگی میکنم و بچه‌ها را نگه می‌دارم، اونوقت تو اینجا خوش می‌گذرونی و ما از یادت رفته‌ایم.. شهید گفت: بخدا باور کن این‌ها زنِ من نیستند. این‌ها اعمال من هستند و به من چسبیده‌اند، چکارشان کنم؟! و گفت: می‌خواهی بگویم بروند؟ دستی زد و آن‌ها غیب شدند و شروع به دلجویی کرد و می‌گفت: ما توی دنیا خیلی کار کردیم و اصلا زیادی هم آوردیم؛ حاضرم آن‌ها را با تو تقسیم کنم، ولی تو با من قهر نکن❤️ با اشاره، خانه‌ای زیبا را به من نشان داد و گفت: آن خانه را برای شما دارم می‌سازم که بعدا آمدید اینجا مستاجری نکشید و راحت باشید. خلاصه دل من را به دست آورد و خداحافظی کردم و آمدم. ▪منبع
۳ اسفند ۱۴۰۱