#خود_کشی_فرمانده_ایرانی_و_شهادت_دشمن!
#مگه_دشمن_هم_شهید_میشه؟
#خیلی_عجیبه...
🍃بالای یک کوه وسط یه تنگه محاصره شده بودیم و دشمن همینطوری نزدیکتر میشد ، دیگه چیزی نبوده بود که برسند بالا ، بچه ها شهادتین داشتند میخوندند که یدفه دیدیم ابراهیم رفت لبه کوه شروع کرد به #اذان گفتن ، یه جورایی خودکشی بود چون تیرمستقیم میزدند ، اتفاقا یدفه یه تیر اومد مستقیم خورد تو گلوی ابراهیم و خون فواره زد و ابراهیم نقش زمین شد .
☘همه گفتن این چه کاری بود کرد آخه ، همه مشغول این حرفا بودیم که در اوج ناباوری یدفه دیدیم فرمانده عراقیا با سربازاش پوتیناشون رو دراوردن انداختن گردنشون و با حالت تسلیم امدند بالا و فقط پشت سرهم تندتند به لهجه عربی میگفتند #من_موذن یعنی موذن کی بود ، که همه تعجبشون بیشتر شد . فرمانده عراقی گفت ما هم مسلمونیم وقتی این جوان اذان گفت #قلب ما رو تسخیر کرد که دیگه نتونستیم تکون بخوریم و اون تیرم یکی از نیروهای تازه کارمون زد ...(ابراهیم در اثر این ماجرا شهید نشد)
⭐️خلاصه اثر این اذان #خالصانه آنقدر بود که اون جمع عراقی با فرماندهشون همه توبه کردند و امدند تو سپاه بدر که مخصوص عراقی هایی بود که توبه کردند و بعدم همشون یکی یکی #شهید شدند ،
☀️این موذن خالص #شهید_ابراهیم_هادی بود .
📚کتاب سلام بر ابراهیم ،ج۱
@fadayiane_banoye_damshgh
☘همســـرم مثل #شهدا بود..
متواضع و صبور و فروتن؛ و خیلی #مهربان بود.
🌿روزی یک ساعت #قرآن میخواند. علاقه اش به #شهدا توصیف ناپذیر است. کتاب های شهدا رو میخواند و هر سال راهیان نورمیرفت.
☘با آنکه مشغله کاریاش زیاد بود و #دائم مأموریت میرفت اما وقتی از بیرون وارد منزل میشد خیلی #صبورانه رفتار میکرد؛ خستگی کارش را پشت در میگذاشت؛ به عنوان زن خانه مرا درک میکرد.
🌿اکبر برای #شهادت خیلی تلاش کرد #خالصانه برای سپاه کار کرد. میگفت: حاضرم برای #سپاه مجانی کار کنم.
راوی: #همسر_شهید
#شهید_اکبر_شهریاری