🔘
#خدا_باهات_حرف_داره
📎 آیات ۵-۶ سوره ی یونس به گوشه اى از آيات عظمت خدا و مسئله آمد و شد شب و روزپرداخته شده است.
🍃میفرماید: آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده، آيات و نشانه هائى است بر آنها كه پرهيزكارند و گناه، چشم دلشان را نابينا نكرده است.
مى گويد: او كسى است كه خورشيد را ضياء و روشنى و قمر را نور قرار داد.
🍃خورشيد با نور عالمگيرش نه تنها بستر موجودات را گرم و روشن مى سازد بلكه در تربيت گياهان و... سهم عمده و اساسى دارد و اصولا هر حركت و جنبشى در كره زمين وجود دارد حتى حركت بادها و امواج درياها و جريان رودها و آبشارها و... از بركت نور آفتاب است و اگر روزى اين اشعه حياتبخش از كره خاكى ما قطع شود در فاصله كوتاهى تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت .
👈ماه با نور زيبايش چراغ شبهاى تار ما است ، نه تنها شبروان را در بيابانها رهبرى مى كند، بلكه روشنائى ملایمش براى همه ساكنان زمين مايه آرامش و نشاط است .
🍃و میگويد: خداوند براى آن منزلگاه هائى مقدر كرد تا شماره سالها و حساب زندگى و كار خويش را بدانيد.
يعنى اگر مى بينيد ماه از نخستين شب كه هلال باريكى بيش نيست رو به افزايش مى رود تا حدود نيمه ماه و از آن پس تدريجا نقصان مى يابد تا يكى دو روز آخر ماه بعد در تاريكى محاق فرو مى رود و بار ديگر به شكل هلال ظاهر مى گردد، و همان منزلگاه هاى پيشين را طى مى كند.
👈اين دگرگونى عبث و بيهوده نيست ، بلكه يك تقويم بسيار دقيق و زنده طبيعى است كه عالم و جاهل مى توانند آن را بخوانند و حساب تاريخ كارها و امور زندگى خود را نگهدارند و اين اضافه بر نورى است كه ماه به ما مى بخشد.
👈 اين آفرينش و اين گردش مهر و ماه از بهر بازيگرى نيست ،خداوند آن را نيافريده است مگر به حق و نشانه هائى است براى گروه پرهيزكاران .
💠پیام صفحه ۲۰۸ قرآن
@fadayiane_banoye_damshgh
🌺
✍ #دل_نوشٺـہ_شہدایے
دلت که بگـــــیرد دوای دردت شهیــــد گمــــــنام است ...
کنار سـردار بے پـلاک فـــــقط تو باشی و او ...
تو باشے و هزار درد فاش نشده ...
تو او را نمــیشناسی ولی او خوب تـــــو را میشـــــناسد ...
دردتـــــ را میداند ...
دلم یـک درد و دل حسابی کنار بارگاهـت میخواهد ای شـــــهید ...
درد و دلی از #جنس_چادر_خاکی_مادر ...
@fadayiane_banoye_damshgh
🌺
🌘 قبل از اذان صبح برگشت. پیکر شهید هم روی دوشش بود. خسته بود .
برگه مرخصی را گرفت.
بعد از نماز باپیکر شهید حرکت کردیم خسته بود وخوشحال .
🗻 می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم .
فقط همین شهید جا مانده بود.
حالا بعد از آرامش منطقه ،
خدا لطف کرد و توانستیم اورا بیاوریم .
🌀 خبر رسیده بود تهران.
همه منتظر پیکر شهید بودند.
روز بعداز میدان خراسان تشییع باشکوهی برگزارشد.
🎇 می خواستیم چند روزی تهران بمانیم. اما به خاطر عملیات قرارشد فردا شب از مسجد حرکت کنیم.
با ابراهیم وچند نفراز رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم.
بعداز نماز مشغول صحبت وخنده بودیم.
پیرمردی جلو آمد پدر شهید ی بود که ابراهیم، از بالای ارتفاعات آورده بود سلام کردیم وجواب داد.
همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید،اما !سکوتش را شکست، آقا ابراهیم ممنونم.
زحمت کشیدی ،
اما پسرم.....
پیر مرد مکثی کرد وگفت:
پسرم از دست شما ناراحت است !!
▫لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت .
⁉چشمانش گرد شده بود از تعجب، آخر چرا !!!
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود .
⚡صدایش هم لرزان وخسته.
دیشب پسرم را در خواب دیدم . می گفت: درمدتی که گمنام وبی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم،
هر شب.... #مادر_سادات_حضرت_زهرا_(س) به ما سر می زد .
اما حالا! دیگر چنین خبری نیست می گویند:
#شهدای_گمنام #مهمانان_ویژه
#حضرت_صدیقه_هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع مارا گرفته بود.
به ابراهیم نگاه کردم.
💦 دانه های اشک از چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد .
می توانستم فکرش را بخوانم...
#گمشده_اش را پیدا کرده
#گمنامی_!
📚سلام بر ابراهیم ۱
@fadayiane_banoye_damshgh