eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
💠﷽💠 ✨مرحوم شیخ مرتضی زاهد از خوبان تهران بود، که نماز جماعتش محفل انس بندگان خوب خدا بود. ایشان پس از نماز روایتی می خواند و موعظه ای می کرد و چند مسئله شرعی می گفت. . 🌙یک بار وقتی شب از مسجد به منزل بر می گردد و رساله را می بیند، متوجه می شود که مساله شرعی را اشتباه به مردم گفته است. . ✨شبانه راه می افتد و یکی یکی در خانه ی کسانی که پشت سرش نماز خوانده بودند و آن ها را می شناخت، می زند و می گوید: آقا من مسئله را اشتباه گفتم و درست آن چنین است. یکی از اهالی می گوید: حاج آقا، حالا چه عجله ای داشتید؟ خودتان را به زحمت انداختید. فردا شب بعد نماز تصحیح می کردید و درستش را می گفتید. . 🌙شیخ مرتضی می گوید: عزیزم، شما عجله ندارید. شاید حضرت عزرائیل عجله داشته باشد و امشب آخرین شب عمر من باشد و کار به فردا نکشد و دیگر فرصت درست کردنش را نداشته باشم! . . ✨چنین کسانی همیشه آماده اند. قشنگ زندگی می کنند و چون می دانند راهشان طولانی است و بدون راهنما نمی توانند این راه بی نهایت را بروند، دائم مضطر به اولیای الهی و متوسل به آن ها هستند. @faghatkhoda1397
♥️👈آقا امیرالمؤمنین علیه السلام: ✍در آخرالزمان برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته می‌شود. هر سالی به قدرت یک ماه و هر ماهی به قدر یک هفته، و هر هفته ای به اندازه یک روز و هر روزی به قدر یک ساعت می‌گذرد و در آن زمان سختیها بسیار شده و عمرها کوتاه می‌گردد. @faghatkhoda1397
اینستاگرام رو که باز می‌کنی، با دیدن هر کدوم از این خونه‌های چهارگوش میبینی که همه مترجم‌ان، نویسنده‌ان، ورزش می‌کنن، گیاه‌خوارن، ریشه موهای رنگ‌شدهٔ هیچ‌کدام‌شون درنیومده، تتوهای جدید دارن، لباس‌های مارک میپوشن، همسرشون نان‌استاپ دوسشون داره خودشون هیچ‌وقت خسته نمیشن، انرژی مثبت از سر و روشون میباره، حاضرن شبیه گلابی بیفتن ولی سانروف ماشینشون تو عکس بیاد کلی کتاب خوندن نمکدون و لگن حمام باهم سته، ملکهٔ لباسای گل‌گلی ان عکاس حرفه‌ای هستن، اپل واچ دارن، کلکسیون ماگ‌های گرون‌قیمتو دارن، هیچ‌وقت رنگ لاک‌شون موقع ظرف شستن نمیپره، همیشهٔ خدا مانیکور و پدیکورشون به‌راهه و دست‌آخر دنیا اونقد واسشون قشنگه که حیفشون میاد تمام لحظه‌های زندگیشونو با ما به‌اشتراک نگذارن! از این همه ظاهرنمایی خسته میشم، اینستا رو میبندم. میرم جلوی آینه و به خودم خیره میشم. حس خوشایندی توی یکی از رگام جون میگیره توی ذهنم این جمله رو به خودم میگم: «خود معمولیت باش» لبخند تحسین برانگیزی میزنم و از خودم راضیم، هیچی باارزشترش نیست و خوشحالم بابت معمولی بودن تو دنیای خاص بودنا و ادا درآوردنا❤ @faghatkhoda1397
📚حرفش را به کرسی نشاند هرگاه کسی در اثبات نظر خود پافشاری کند و سرانجام آن را به دیگری بقبولاند و یا تحمیل نماید، می‌گویند :"سرانجام حرفش را به کرسی نشاند". در گذشته پس از آن که بین خانواده عروس و داماد راجع به مهریه و شیربها توافق حاصل می‌شد و قباله عقد را می‌نوشتند، بین عقد و عروسی فاصله زمانی کمی بود و در ظرف چند روز مراسم عروسی را تدارک می‌دیدند و عروس را بزک کرده و به دلیل نبودن مبل و صندلی، بر کرسی می‌نشاندند و در معرض دید و تماشای اقوام قرار می‌دادند. عروس هنگامی بر کرسی می‌نشست که پیشنهادات پدر ومادر عروس مورد قبول خانواده داماد واقع شده و به کرسی نشانیدن عروس دال بر تسلیم خانواده داماد در مقابل پیشنهادات خانواده عروس بود. لذا از آن پس دامنه معنی و مفهوم به کرسی نشانیدن حرف گسترش پیدا کرد و اصطلاح اندک اندک دامنه‌ی معنایی گسترده‌تری یافت و به معنای قبولاندن حرف و عقیده به کار رفت @faghatkhoda1397
قصه آقا سید عباس حوله ای ره از لسان ره) آقا سید عباس حوله ای پدر آقا سید محمد حوله ای (ره) اصفهانی که به دیدار امام زمان (عج) هم رسیده بودند. قدیمی ها یه کیسه شکری داشتند و یه دستمال یزدی میوه فروشی که در محله آقا سید عباس روی الاغ میوه می‌گذاشت و می‌فروخت آخر شب که می شد می‌گفت ؛ خدایا یه خَر بفرست من اینها رو بهش بفروشم (میوه های لکه دار و معیوب) این سید بزرگوار می آمد همه را می خرید، پول صبح رو میداد ، پول میوه سالم یه روز آقا سید محمد گفت ؛ بابا چرا این کار رو می‌کنی؟؟؟!!!! ایشون می‌فرمود : بچه جون تو نمی فهمی این عمل من سه کار انجام می ده!!!!! ۱_اوّل از اون من می تونم لَکش رو بگیرم ، باقیش رو بخورم ، تو جوب آب نمیره اسراف بشه اون هم (میوه فروش) ضرر نمیکنه ۲_این اُلٰاغه یک ساعت زودتر از زیر بار خلاص میشه و دعا می‌کنه ۳_ میوه فروش پولش رو گرفته ، ممکنه با زنش در خرجی خانه ناراحتی داشته باشه ، این پول دست اول رو گرفته یک ساعت زودتر و شاداب می‌ره خانه یک تبسم به زنش میزنه آیا خدا به اندازه این سه کار به من آسید عباس بهره نمی ده اثر این امور خیر و همراه تفکر باعث شده بود تا ایشان شالش رو می‌بست به کمر مریض های سی ساله و مریض خوب می شد . حاج آقا ابوالحسنی (ره) می فرمودند؛ من کجام ؟؟؟!!! می خواهی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را پیدا کنی تو همین بازار پیدا کن... همین ! ، این 😔 @faghatkhoda1397
❣️ 💑 قفل دل همسرتان با این کلیدها باز می‌شود! 🔸اگر می‌خواهید همیشه شریک زندگیتان را شاد و مسرور نگه دارید در حضور سایرین از توانایی‌های او تعریف و تمجید کنید و به او احترام بگذارید و از وی قدردانی کنید و به صحبت‌های وی گوش کنید، آنوقت است که خواهید دید همـسرتان عاشق شما خواهد شد و یک زندگی بدون تنش خواهید داشت. @faghatkhoda1397
اگر کاسه‌ٔ خود را بیش از اندازه پُر کنید لبریز می‌شود چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید کند می‌شود در پیِ پول و راحتی باشید دلتان هرگز آرام نمی‌گیرد... دنبال تایید دیگران باشید برده آن‌ها خواهید بود... کار خود را انجام دهید، سپس رها کنید این تنها راه آرامش یافتن است... @faghatkhoda1397
💕 قلب‌ها را از کینه پاک کنیم ... روزی لقمان به فرزندش گفت : « از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدم‌هایی که دوست نداری و از آنان بدت می‌آید پیاز قرار بده » روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و لقمان گفت : « هرجا که می‌روی این کیسه را با خود حمل کن » فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت می‌کند. لقمان پاسخ داد : « این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد می‌کند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد @faghatkhoda1397
با عجله سوار تاکسی شدم اصلا حواسم نبود که ماسکم رو نزدم ماشین که حرکت کرد دیدم یه صدایی آمد آقا لطفا ماسکتون رو بزنید برگشتم صندلی عقب رو نگاه کردم یه خانوم بدحجاب دو ماسک زده دیدم 🙈 گفتم ببخشید اصلا حواسم نبود ماسک از جیبم در آوردم و زدم. گفتم خانوم میشه منم از شما خواهش کنم حجابتون رو درست کنید.!؟ 📌 با لحن تندی گفت چه ربطی داره آقا!!! گفتم خانوم همان طور که احتمال داره با ماسک نزدن من به شما ویروسی منتقل بشه!؟ با این تیپ شما هم ممکنه؛ نتنها من و خانواده ام بلکه خیلی از خانواده های دیگه هم از هم پاشیده بشه!! و این کار شما نتنها جسم ما بلکه روح ماروهم آزار میده! ⁉️ گفت من اختیار خودم رو دارم و به کسی ربطی نداره و شما چشماتون رو درویش کنید.!!! 💢 اینجا بود که راننده تاکسی سکوتش رو شکست و گفت خانوم اختیار شما توی خونه خودتون هست!!! وقتی به جامعه وارد شدید باید قوانین جامعه رو رعایت کنید و اینجا قانون اینه!! 🔹 هنوز منم خودم رو آماده کرده بودم چیزی بگم که ... گفت آقا نگهدار میخوام همین جا پیاده بشم آقای راننده هم سریع نگه داشت اونم پیاده شدو درو کوبید و رفت. خندیدم و گفتم آقای راننده ببخشید مشتری تون رو هم پَروندم کرایه ای هم به شما نداد. اون بنده خدا هم یه لبخندی زد و گفت فدای سرت.😘 ✍️ همین طور که داشتیم میرفتیم با خودم کلنجار می رفتم چطور میشه در عرض چند ماه دولت و مردم دست به دست هم میدهند و ماسک زدن رو بین اکثر مردم جا میندازن اما همین عمل رو برای حجاب انجام نمیدن و میترسن که با یک کلمه و توصیه مؤدبانه با این عمل پر از خطر مقابله کنن؟؟ تا جایی که ما حرفش رو میزنیم اینطور عکس العمل نشون میدهند. 🔰 چطور میشه برای کرونا به هر مکان عمومی که میخوای وارد بشی اول نوشته بدون ماسک وارد نشوید!! و اگه بدون ماسک وارد بشی اولا همه چپ چپ نگاهت می کنن بعد هم بعضی جاها خدمات رسانی نمی کنن. 👈 کاش برای حمایت و حفظ حجاب هم مقداری از این کارها می شد و فرهنگسازی می کردند. @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 👑پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را به تصویر بکشد. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در چمن می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، پرندهو قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. ... اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است. تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد. اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بودند. این تابلو با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود. پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است. بعد توضیح داد : 👌آرامش چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل و بدون کار سخت یافت شود ، بلکه معنای حقیقی آرامش این است که هنگامیکه شرایط سختی بر ما می گذرد آرامش در قلب ما حفظ شود. @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته. شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم! @faghatkhoda1397