eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸آیت الله (ره): ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر (عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد وما را تا مقصد، همراه خود ببرد. 📗در محضر بهجت 🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋 @faghatkhoda1397
✅آیا از نعمت نماز تشکر می کنیم؟! امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: حداقلِ تشکر بنده از خداوند برای توفیق خواندنِ نماز واجبش این است که در سجده بعد از نماز بگوید : شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّهِ از حضرت سؤال شد که معنای این گفته چیست؟ فرمود: با این سجده می‏گوید این تشکر من است از خدا به جهت اینکه موفقم کرد تا به خدمتش برسم و نماز واجب را به‏ جای آورم. 📚وسائل الشيعه، ج‏۷، ص۶ @faghatkhoda1397
✨❤️✨ ✍ امام سجاد (علیه السلام) فرمود : 🔹سخت ترين لحظات فرزند آدم سه لحظه است : ⓵لحظه‌اى كه ملك الموت را میبيند ⓶لحظه‌اى كه از قبر خود بر میخيزد ⓷ ولحظه ایی که در پيشگاه خداوند می‌ ايستد. @faghatkhoda1397
پيامبر اكرم همسایه‌اى یهودى داشت که ایشان را بسیار اذیّت مى‌کرد و هر روز از پشت بام خاکستر همراه با آتش بر روى سر آن حضرت مى‌ریخت. این کار در ظاهر به عنوان ریختن زباله و خاکستر در کوچه بود ولی در حقیقت به منظور ابراز خشم و کینه یهودى نسبت به پیامبر اسلام انجام مى‌شد، و پیامبر کریمانه از کنار آن مى‌گذشتند. تا اینکه یک روز خبرى از مرد یهودى نشد، پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) از غیبت آن مرد سؤال فرمود؛ گفتند: خوشبختانه بیمار گشته، و بر اثر بیمارى مزاحمتهایش قطع شده است. فرمودند: باید به عیادتش برویم! به سمت خانه‌اش حرکت کردند و در زدند. همسر فرد یهودی به پشت درآمد و سؤال کرد: کیست؟ حضرت فرمود: پیامبر مسلمانان به دیدار و عیادت همسایه بیمار خود آمده است! زن ماجرا را به شوهرش گفت. مرد یهودى که بسیار تعجّب کرده بود، و در مقابل عملى غیر قابل پیش بینى قرار گرفته بود، گفت: در را باز کن تا داخل شوند. پیامبر وارد شدند و کنار بستر بیمار نشستند و جویای حال او شدند، و به گونه اى برخورد کردند که گویا هیچ اذیّت و آزارى از این مرد یهودى به آن حضرت نرسیده است. مرد یهودى که از فرط خجالت صورت خویش را می‌پوشاند و در برخورد با این اخلاق کریمانه مبهوت شده بود، از آن حضرت پرسید:این نوع برخورد آیا اخلاق شخصى شماست، یا جزء دستورات دینى محسوب مى شود؟ حضرت فرمود: جزء دستورات دینى است و ما به همه مسلمین سفارش مى‌کنیم که چنین کنند. مرد یهودى وقتی برخورد زیبا و پرجاذبه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)را دید مسلمان شد. 🌹 ما چقدر مسلمانانه رفتار @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍زنی ثروتمند را مبلغی نیاز شد نزد مردی آمد و از او خواست آن مبلغ را قرض بدهد. زن گفت: بهره این مبلغ را هم خواهم داد. مرد در شک شد و به عالم رجوع کرد و از او استخاره خواست. عالم تبسمی کرد و گفت: در فعل حرام استخاره کردن سخره گرفتن قرآن است. مرد گفت: بگیر اشکالی ندارد من گمان می‌کنم چون زن ثروتمندی است، ربا نیست. عالم گفت: از خودت فتوا نده.به اصرار مرد عالم استخاره کرد و استخاره درست و خوب آمد. مرد تبسمی کرد و گفت: دیدی درست می‌گفتم. بالاخره مرد این پول را داد و بهره آن را کنار گذاشت و با بهره آن اسبی خرید. دو روز بعد پسرش اسب را سوار شد و اسب او را به زمین زد و سرش به تکه سنگی خورد و در دم جان داد. عالم چون این اتفاق دید، گفت: دیدی استخاره گرفتن درست نبود؟ تو وقتی قرآن را به تمسخر گرفتی سزای تو هم چنین شد. ✨و مکرو و مکر الله والله خیر والماکرین✨ ۩ و برای خدا حیله به‌کار بردند و خدا بهترین حیله‌کننده در برابر، حیله‌گران است. ۩ @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍ دوستی نقل می‌کرد، زمان ازدواج به دیدن دو خواهر رفتم که تقریبا هم‌سن ولی ناتنی بودند.یکی از آن دختران که کمی زیباتر بود به مذاق من چسبید و انتخاب کردم. بعد از مدتی دیدم بر‌خلاف چهره مظلوم‌اش، اخلاق بسیار تند و بدی در پشت سر دارد.خواهر دیگر او بسیار آرام و متین بود، هر چند قیافه زیاد جالبی هم نداشت . زن من از زن اول پدرشوهرم بود که مادرش فوت شده بود .در زمان ازدواج نامادری همسرم به من گفته بود که مریم ، اخلاق تندی دارد، ولی من روی این حساب که نامادری است و حسادت می‌کند، حرفش را قبول نکردم.مادرزنم فهمید من با مریم نمی‌سازم، به من پیشنهاد داد که اگر خواستم او را طلاق دهم (دختر او را بگیرم)تمام دلایل مرا قانع می‌کرد مریم را طلاق دهم، به خصوص اخلاق بدش و خودم را سرزنش می‌کردم که عاشق جمال طرف شدم و کمال طرف یادم رفت. و این طلاق منطقی است.پدر مریم کارگر بود و کار می‌کرد و افسار خودش و زندگی‌اش دست همسرش بود. و میدانستم بعد از مدتی گذشتن از طلاق این کار را می‌کند.اما چون مریم مادر نداشت، عذاب وجدان گرفته بودم. و از طرفی، خواهر ناتنی مریم همیشه به من محبت زیادی می‌کرد و من حس می‌کردم، او هم به دست مادرش توجیه شده است. در این بحران روحی من، یک خواستگار خوبی برای خواهر زنم پیدا شد و او ازدواج کرد. من وقتی به خانه مادرزنم می‌رفتم و خوش‌اخلاقی و مهربانی خواهر‌زنم را با شوهرش می‌دیدم از انتخابم دیوانه می‌شدم. اما می‌دانستم در این صبرم و نوشتن خدا حکمتی است.سال‌ها گذشت و اکنون بعد از 12 سال که من دو پسر زیبای باهوش و شیرین از مریم دارم، هنوز خواهر زنم صاحب اولاد نشده و نازا بودنش قطعی است.اکنون فهمیدم که اگر خودم را به خدا نسپرده بودم و توکل نکرده بودم، و تسلیم سرنوشت نشده بودم، این دو فرزند گل را خدا به من نداده بود و من باید یا زنم را طلاق می‌دادم یا تجدید فراش می‌کردم چون تحمل بداخلاقی مریم را داشتم ولی تحمل اخلاق نیک خواهرش را بدون فرزند‌آوری، نمی‌توانستم بپذیرم. ⚜وَ عَسي‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَ عَسي‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ⚜بقره216 و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما بهتر است ، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بدتر است ، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.🔅 @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍معماری برای مردی خانه‌ای می‌ساخت. صاحب کار هر روز یک‌بار نقشه بنا را عوض می‌کرد و ثبات در رأی نداشت. کار بنا به مصیبت تمام شد و کار را به نقاش سپرد. نقاش را گفت: خانه را سفید کرمی رنگ کند، هنوز نقاش دیواری را رنگ نکرده بود که نظر مرد مالک خانه با نظر عروس عوض شد و از نقاش خواست خانه را سبز لیمویی رنگ کند. این تغییر مزاج با نظرات داماد و پسر و... ادامه داشت که نقاش عصبانی شد و تهدید به ترک کار نمود. صاحب‌کار گفت: تو اهل تجربه‌ای هر رنگی را که می‌بینی بهتر است همان رنگ را به پایان برسان! صاحب‌کار، کار را به نقاش سپرد و رفت. وقتی برگشت دید تمام خانه را به رنگ سیاه رنگ کرده است. صاحب‌کار عصبانی شد و گفت: عجب انسان احمقی هستی من انتخاب رنگ بر عهده تو گذاشتم، کدام کس خانۀ خود تاریک و سیاه رنگ می‌کند؟ نقاش گفت: هیچ کس! صاحب‌کار گفت: پس تو چرا خانۀ من چنین کردی؟ نقاش گفت: تو کسی هستی که هر کس در زندگی تو نظری می‌دهد و دهن‌بین هستی و گوش می‌دهی و در صدد راضی نگه داشتن همه هستی، برای همین هیچ کاری از تو به درستی پیش نمی‌رود و از تو سیاه‌بخت‌تر در عمرم ندیده‌ام و رنگ منزل را به رنگ بخت تو انتخاب کردم هر چند خودت، خود را سفیدبخت شاید ببینی. ‌‌‌‌ @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🔴قهرمانان زندگیت را درست انتخاب کن ✍نادانی رو به خردمندی کرد و گفت: فلان شخص، ثروتمندترین مرد شهر است. باید از او آموخت و گرامیش داشت.خردمند خندید و گفت: فلانی کیسه‌اش را از پول انباشته، آن‌گاه تو اینجا با جیب خالی بر او می‌بالی و از من می‌خواهی همچون تو باشم؟نادان گفت: خب گرامیش مدار، به‌زودی از گرسنگی خواهی مرد.خردمند خندید و از او دور شد.از گردش روزگار مرد ثروتمند در کام دزدان افتاد و آنچه داشت از کف بداد و دزدان کامروا شدند. چون چندی گذشت همان نادان رو به خردمند کرد و گفت: فلان دزد بسیار قدرتمند است باید همچون او شکست‌ناپذیر بود.خردمند باز بر او خندید. فردا دزد به چنگال سربازان فرمانروا اسیر شده، در میدان شهر شلاقش می‌زدند که خردمند دید نادان با شگفتی این ماجرا را می‌بیند. دست بر شانه‌اش گذاشت و گفت: عجب قهرمان‌هایی داری، هر یک چه زود سرنگون می‌شوند. نادان گفت: قهرمانان تو هم به خواری می‌افتند.خردمند خندید و گفت: قهرمانان من در ظرف اندیشه تو جای نمی‌گیرند، همین‌جا بمان و شلاق خوردن آن‌که گرامیش می‌داشتی را ببین.و با خنده از او دور شد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍تاجری میمون و بزی داشت که عاشق آن‌ها بود و در یک اتاق با آن دو زندگی می‌کرد. روزی کاسه‌ای ماست، در بالای تاقچه گذاشت تا شب برگردد و آن را بخورد.که عصر وقتی خانه برگشت دید ماست خورده شده است و چون دقت کرد، دید ریش بز ماست شده، بر سر بز سیلی محکمی نواخت و گفت: این سهم تو، تا غذای خودت را بشناسی. باز فردا این داستان تکرار شد. تاجر آن روز سر کار نرفت تا از ماجرا سر در بیاورد. اتاق را از جای کلید نگاه می‌کرد. دید میمون به بالای طاقچه پرید و از چوب سقف خانه آویزان شد و ماست را خورد. و برای این که تاجر به او بو نبرد و صحنه‌سازی کند، کاسه خالی را با دست به پایین و جلوی بز پرت کرد. و بز احمق گمان کرد که میمون او را دوست دارد و به او سهمی داده است. وشروع به لیسیدن ظرف خالی کرد و ریشش ماستی شد. پنداخلاقی این داستان که به فرمایش امام صادق(ع) : بدبخت کسی است که دین خود را به دنیایش بفروشد و بدبخت‌تر از او آن کسی است که به خاطر آبادی دنیای دیگران دین خود را بفروشد. مثال برای لذت بردن داماد و عروس از زندگی‌شان، کسی حلال و حرام مخلوط کند و آن دنیا او حساب پس دهد و این دنیا آن‌ها لذت ببرند. مانند این بز نادان که برای لذت بردن و سیر شدن شکم میمون، کاسه می‌لیسید و میمون ماست می‌خورد و بز کتک !!! ‌‌‌ @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍میگویند چند صد سال پیش، در اصفهان مسجدی می ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، كارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده كاری ها را انجام می دادند.پیرزنی از آنجا رد می شد وقتی مسجد را دید به یكی از كارگران گفت: «فكر كنم یكی از مناره ها كمی كجه!» كارگرها خندیدند. اما معمار كه این حرف را شنید، سریع گفت: «چوب بیاورید! كارگر بیاورید! چوب را به مناره تكیه بدهید. فشار بدهید.» در حالی كه كارگران با چوب به مناره فشار می آوردند، معمار مدام از پیرزن می پرسید: «مادر، درست شد؟!» مدتی طول كشید تا پیرزن گفت: «بله! درست شد! تشكر كرد و دعایی كرد و رفت.» كارگرها حكمت این كار بیهوده و فشار دادن به مناره ای كه اصلاً كج نبود را پرسیدند. معمار گفت: «اگر این پیرزن، راجع به كج بودن این مناره با دیگران صحبت می كرد و شایعه پا می گرفت، این مناره تا ابد كج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاك كنیم. این است كه من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم!» 🌺به چیزى که علم و اطمینان ندارى، اعتماد مکن و آن را بر زبان میاور، زیرا گوش و چشم و دل و اندیشه آدمى‏مسوول خواهند برد. 📚سوره اسرا ایه 36 @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍ اربابی یکی را کشت و زندانی شد. و حکم بر مرگ و قصاص او قاضی صادر کرد.شب قبل از اعدامش، غلامش از بیرون زندان، نقیبی (حفره، تونل) به داخل زندان زد و نیمه شب او را از زندان فراری داد. اسبی به او مهیا کرده و اسب خود سوار شد. اندکی از شهر دور شدند، غلام به ارباب گفت: ارباب تصور کن الان اگر من نبودم تو را برای نوشتن وصیتت در زندان آماده می‌کردند. ارباب گفت: سپاسگزارم بدان جبران می‌کنم. نزدیک طلوع شد، غلام گفت: ارباب تصور کن چه حالی داشتی الان من نبودم، داشتی با خانواده‌ات و فرزندانت وداع می‌کردی؟ ارباب گفت: سپاسگزارم، جبران می کنم. اندکی رفتند تا غلام خواست بار دیگر دهان باز کند، ارباب گفت تو برو. من می‌روم خود را تسلیم کنم. من اگر اعدام شوم یک بار خواهم مرد ولی اگر زنده بمانم با منتی که تو خواهی کرد، هر روز پیش چشم تو هزاران بار مرده و زنده خواهم شد. ارباب برگشت و خود را یک بار تسلیم مرگ کرد . 💫 قرآن کریم: ✨لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الذی✨ هرگز نیکی‌های خود را با منت باطل نکنید. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @faghatkhoda1397
🌿🌾🌿 ✅خداوند همواره ناظر اعمال ماست... ✍فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند. سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده. فرزند در پای درخت ایستاد. پدرش بالای درخت رفت و مشغول چیدن میوه شد. بعد از چند لحظه، پسر گفت: پدر جان، یکی ما را می بیند. پدر از این سخن ترسید و از درخت پایین آمد و پرسید: آن کس که ما را می بیند کیست؟ فرزند در جواب گفت: «هُوَ اللهُ الّذی یری کلّ اَحد و یَعلمُ کلّ شئٍ: او خداوند است که همه کس را می بیند و همه چیز را می داند». پدر از سخن پسر شرمنده شد و پس از آن دیگر دزدی @faghatkhoda1397