✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در کتاب کلیله و دمنه آمده است، دو موش پنیری پیدا کردند ، یکی گفت: من تقسیم می کنم، دیگری گفت، من تو را به عدالت قبول ندارم. آن موش گفت: حال که تو مرا قبول نداری من هم تو را قبول ندارم.
تصمیم گرفتند از گربه ای کمک بخواهند تا پنیر را تقسیم کند، نزد گربه رفتند، گربه پنیر را گرفت و دو نیم کرد و در ترازویی گذاشت. یک طرف سنگین تر بود از آن طرف خورد. طرف دیگر سنگین شد، از آن طرف خورد و... این قدر ادامه داد تا از پنیر دو تکه کوچک ماند. موش ها راضی شدند که دیگر تقسیم نکند. گربه خشمی گرفت و گفت: بعد این همه زحمت پس حق الزحمه من چی می شود؟!!!!
دو موش از ترس جان خود بدون این که از پنیر بزرگ مزه ای کرده باشند، دو دستی تحویل گربه داده برگشتند.
نتیجه اخلاقی این که، وقتی خود می توانیم مشکل خود را حل کنیم به دیگران که بالاتر هستند نسپاریم، چرا که دیگران نیز در این حل و فصل خیر خود را حساب خواهند کرد. اگر با همسر خود اختلافی داریم در داخل خانه حل کنیم چرا که هر چقدر مراجعه ما به افراد دیگر شود، احتمال حل شدن مشکل ما کمتر می شود
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@faghatkhoda1397
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#دل_نوشته❤️
#شعر💚
دیدنت در زیر باران در خزان قسمت نشد
بودنم با عشق تو در این جهان قسمت نشد
درد دوری از تو بد دردی شده در قلب من
چون خدامایل نبودپس بی گمان قسمت نشد
بین مرگ و زندگی من مانده بودم از غمت
بی تو اما از غمت با این و آن قسمت نشد
از غمت در زیر باران می شوم دلتنگ تو
دیدنت در زیر باران در خزان قسمت نشد
❤️الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج❤️
✍ مجتبی یامینی
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
@faghatkhoda1397
✅اگر خدا مُعین و یاور ما نباشد، هیچکارهایم!
✍آیتالله بهجت(ره):واقعاً آسیه زن فرعون چه ایمانی داشته که درحالیکه به چهار میخ بسته شده بود، میگفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِندَک بَیتًا فِی الْجَنةِ؛ پروردگارا! خانهای در بهشت در نزد خود برای من مقرر بفرما»[مریم: ۱۱].خداوند سبحان دربارهی اصحاب کهف میفرماید: «وَ رَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ؛ دلهایشان را استوار داشتیم»[ کهف: ۱۴].
خداوند ایمان کسانی را که در گرفتاریها ثابت قدم بمانند، تقویت میکند تا هیچ ابتلایی آنها را از پا در نیاورد، و با ایمان و ذکر و اُنس با خدا از دنیا بروند. اگر خدا مُعین و یاور ما نباشد، هیچکارهایم.
📚 در محضر بهجت، ج٢، ص٢٢۶
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✍️ دوستی نقل میکرد که علیرغم خواسته والدین دختری با او ازدواج کردم. پدرزنم مخالفت عجیبی با این ازدواج داشت. اما بعد از ازدواجم، پدرزنم با من رفتارش عوض شد و کلی مهربان گشت.
وقتی مهمانی خانهشان میرفتم، در جمع مهمانان دستی بر پشتم میزد و میگفت: عباس بهترین داماد من است.روزی از او سوال کردم، آیا واقعا من عوض شدهام و او مرا دوست دارد؟
تبسمی کرد و گفت: زمانی که فامیل نشده بودیم برای من مهم نبود دوستت داشته باشم یا نه، اما اکنون که ناموس من دست توست باید تو را اول من دوست داشته باشم تا بعد تو مرا دوست بداری. دوم اینکه، اگر راستش را بخواهی هنوز دوستت ندارم ولی وقتی دستم را بر پشتت میزنم، به خودم میگویم و از خودم میخواهم که دوستت بدارم. و میدانم روزی همه ذهنیت بد من نسبت به تو از بین خواهد رفت و دوستت خواهم داشت. زمانی که خواستگار دخترم بودی دوستت نداشتم آیا حالا تو عوض شدهای که من دوستت بدارم؟ تو عوض نشوی ولی من میتوانم عوض کنم خودم را.
🌻دقت کنیم بسیاری از اختلافات خانوادگی که بعد از ازدواج پیش میآید به خاطر این ذهنیتهای بدی است که از عروس یا داماد تحمیلی داریم و سعی نمیکنیم که بعد از مراسم عقد آنها را از بین ببریم.
مثال: کسی که نتواند داماد تحمیلی را بعد از ازدواج به سمت خود جذب کند، باید بداند که با آن داماد دختر خود را هم از دست میدهد و
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍استادی داشتم که از اولیاءالله بود و دارای کرامت. همسری داشتند که خیلی بداخلاق بودند و گاهی میدیدم او را شدیداً آزار میدهد. روزی به او جسارت کردم و گفتم، استاد شما چطور این همسر خود را تحمل میکنی؟ گفت صبر کن روزی جواب تو را خواهم داد انشاءالله.
روزی با هم به مغازه میوهفروشی رفتیم. میوهفروش آشنای استاد بود و به احترام میوه درهم نمیداد و پلاستیکی داد تا استاد جمع کند.استاد سراغ جعبه میوه سیب رفت. یک کیلو سیب حدود 8 سیب میشود. استاد 6 سیب را گلچین کرد و 2 سیب ضعیف و اندکی خراب به پلاستیک انداخت. بعد از خروج از مغازه گفت: این صاحب مغازه دوست من است که پلاستیک داد تا انتخاب کنم، وقتی او مرا دوست خود میداند من هم باید او را دوست خود بدانم و 2 سیب ضعیف بردارم تا دوستی خود را نشان دهم.
🌼 مثل خدا هم مانند این ماجرای ماست، مگر میشود خدا علم و فرزند صالح و روزی فراوان و ... را به من بدهد و یک زن بداخلاق را هم به دیگران؟؟!! من حیا میکنم از خدا در برابر این همه نعمت ناسپاسی کنم و حتی ناراحت شوم که چرا همسرم بداخلاق است.
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
@faghatkhoda1397
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ
ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در سینههاست؛ (درمانی برای دلهای شما؛) و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان!
(سوره یونس آیه 57)
@faghatkhoda1397
#داستان 📝
✨با اینکه بارها شنیده ایم ولی تکرارش مفیده شک ندارم...✨
🖇چند نفر از پلی عبور می کردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند...
🖇همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند بهشون کمک رسانند...
💥ولی وقتی دیدند شدت آب آنقدر زیاد است، که نمی شه براشون کاری کرد...
💥به آن دو نفر گفتند که امکان نجاتتون وجود نداره! و شما به زودی خواهید مرد !!!
⁉️در ابتدا آن دو مرد این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بیایند
💥⁉️اما همه دائما به آنها می گفتند که تلاش تون بی فایده هست و شما خواهید مرد !!!
📌پس از مدتی یکی از دو نفر دست از تلاش برداشت و جریان آب او را با خود برد.
✨اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش می کرد....
✨بیرونی ها همچنان فریاد می زدند که تلاشت بی فایده هست ...
✨اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالا خره از رودخانه خروشان خارج شد .
⁉️وقتی که از آب بیرون آمد، معلوم شد که مرد نا شنواست. ⁉️
🖇در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند!
✨💥< ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند >💥✨
@faghatkhoda1397
#پند
من در برخی از زمینهای کشاورزیام کار میکنم تا آن که عرق از بدنم سرازیر میشود، در حالی که هستند کسانی که به جای من کار کنند و مرا از کار کردن بینیاز کنند، ولی من کار میکنم تا خداوند ببیند که در جستجوی روزی حلال
@faghatkhoda1397
ببر به خانهی خورشید
مرا که عاشق نورم ...
و شورِ تازه به پا کن
و حالِ خوب بیاور
و اتفاق جدیدی ؛
که خنده را به لب آرد
خدا! بریدهام از غم
اگرچه سنگ صبورم ...
@faghatkhoda1397
#داستان 📜
📌پادشاهی قصد کشتن اسيری کرد. اسير در آن حالت نااميدی شاه را دشنام داد.
شاه به يکی از وزرای خود گفت: او چه می گويد؟
✨وزير گفت: به جان شما دعا می کند.
شاه اسير را بخشيد.
📌 وزير ديگری که در محضر شاه بود و با آن وزير اول مخالفت داشت گفت:
ای پادشاه آن اسير به شما دشنام داد.
✔️✨✔️پادشاه گفت:
تو راست می گويی اما دروغ آن وزير که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
📚«گلستان سعدی»
✨جز راست نباید گفت✨
✨هر راست نشاید گفت✨
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#ضرب_المثل 🌷#حکایت
✨تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند؛ یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد.
شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد.
✨صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است. به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم .
قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را .
✨قاضی گفت:به کسی مشکوک نشدید؟ ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم. قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند.
✨قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟ تاجر پنبه گفت به هیچ کدام. قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم. دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند.
✨ناگهان یکی از همان تاجرهای دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند .
✨قاضی گفت: دزد همین است و به تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند. یکساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد.
✨از آن به بعد وقتی می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند:
پنبهدزد دستبه ریشش میکشد
@faghatkhoda1397
✨✨✨
امام رضا علیه سلام :
به خداوند گمان نيك ببر؛ زيرا خداى عزّ و جلّ مى فرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويشم؛ اگر گمانِ او به من نيك باشد، مطابق آن گمان با او رفتار كنم و اگر...
@faghatkhoda1397