✨﷽✨
🌹آیا حجاب مخصوص زنان است؟🌹
✍ حجاب به معنی پرده و پوشش است. و در اصطلاح دینی به پوششی برای ندیدن چیزی گفته می شود که باید دیده نشود. در حقیقت پلک چشم نوعی حجاب است که باعث می شود از نامحارم چشم بپوشد. در این آیه به مردان هم ضرورت حجاب در چشم تاکید شده است.
❀قل للمومنين يغضوا من ابصارهم❀
۩به مومنان (مرد) بگو دیدگان خود را بپوشانند.۩
🍁هرچند اغلب توصیه حجاب به زنان است چون مردان از دیدن تحریک می شوند ولی زنان نیز چنین نیست گمان کنیم از دیدن مردان اصلا تحریک نمی شوند. حجاب شرعی مردان هم پوشاندن موهای سینه از زنان و بازوها است. حتی می بینیم متاسفانه برخی مردان در انتخاب شلوار مناسب نیز دقت نمی کنند و در هنگام نشستن و برخاستن کمر آن ها عریان بیرون می زند. نوعی دیگر حجاب طبق آیات قرآن حجاب در صوت یا گفتار است.
❀و اغضض من صوتک❀
۩و صدای خود را پایین بیاور۩
🍁چرا که برخی زنان و حتی مردان با برخی خنده ها و لحن هایی که صحبت می کنند قصد تحریک نفر مقابل و جذب او را دارند و به نوعی دلبری از جنس مخالف می کنند. که تمام این موارد جزو شمول بی حجابی محسوب می شود باید اعتراف کنم، البته این امر برای کسانی است که قصد رسیدن به کمالات انسانی را دارند. این بحث برای عموم شاید منطقی و اصلا جالب به نظر نرسد و نوعی عقب ماندگی دینی محسوب شود.
⇝
@faghatkhoda1397
💌 حرفهای خدا
خداوند بزرگ و مهربان با زبان مقدرات و حوادث تلخ و شیرینی که برای م رقم میزند، با ما سخن میگوید، خدا کند زبان خدا را بفهمیم. البته نباید دچار توهم و خیالپردازی شویم. ولی اگر کمی از شر علاقهها خلاص شویم، معنای حرفهای خدا و منظور حادثهها را خواهیم فهمید.
«استاد پناهیان»
⇝
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🏴نگاهی متفاوت به ماجرای ضامن آهو
✍داستان ضامن آهو آنگونه که بین عموم مردم مشهور شده در منابع قدیم تا حدی متفاوت و جالبتر است. روایت اصلی این داستان را شیخ صدوق(ره) بیش از هزارسال پیش در کتاب «عیون اخبار الرضا (ع)» آورده است. وی تنها با دو واسطه از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق (متولی شاهنامه ابومنصوری) که از قدرتمندان و زورمندان روزگار بوده نقل می کند:
در جوانی برای اهالی مشهدِ رضا (ع) و زائرانی که با آنجا می رفتند مزاحمت ایجاد می کردم و تا اینکه یکبار که با یک یوزپلنگِ (آموزش دیده) برای شکار آهو به آن حوالی رفته بودم یوز شکاری ام ، را دنبال آهویی فرستادم و آهو تا نزدیک دیوار محوطه زیارتگاه رضا (ع) رفت ولی یکباره هر دو در مقابل آن ایستادند. گاهی که آهو به سوی دیگری می رفت ، یوز به دنبالش می دوید ولی وقتی به محوطه زیارتگاه پناه می برد ، یوز از دنبال کردنش دست بر می داشت. بالاخره آهو به یکی از اتاقهای زیارتگاه وارد شد و هنگامی که به دنبالش رفتم آن را نیافتم. از ابونصر مقری (که در محوطه بود) پرسیدم: آهویی که وارد محوطه شده بود کجاست؟ گفت: من ندیده ام.
از آن روز نذر کردم که دیگر زائران رضا (ع) را آزار ندهم و راهشان را نبندم. همچنین از آن به بعد هرگاه حاجتی داشتم به زیارتش می آمدم و حاجتم روا می شد. یکبار از خدا خواستم که فرزند پسری به من ببخشد که چنین شد. هنگامی که پسرم به بلوغ رسید و کشته شد ، مجددا به مشهد الرضا (ع) رفتم و باز هم فرزند پسری از خدا خواستم که خداوند برای بار دوم پسری به من داد و هیچ حاجتی را در آنجا از خدا نخواسته ام مگر اینکه روا شده است.
📚منابع: عیون اخبار الرضا (ع) ، تالیف
شیخ صدوق ره ، ج2 ،
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#پندانه
🔴سختترین آزمون قضاوت
✍یکی از دوستان قدیمی که در ارتش با درجه تیمساری خدمت میکرد روزی مطلبی را برای من تعریف کرد که فوقالعاده زیبا بود:
در سال 135٠ هنگامی که با درجه سرهنگی در ارتش خدمت میکردم، آزمونی در ارتش برگزار شد تا افراد برگزیده در رشته حقوق عهدهدار پستهای مهم قضائی در دادگاههای نظامی ارتش شوند.
در این آزمون، من و 25 نفر دیگر رتبههای بالای آزمون را کسب کرده و به دانشگاه حقوق قضائی راه یافتیم.
دوره تحصیلی، یک ساله بود و همه با جدیت دروس را میخواندیم.
یک هفته مانده به پایان دوره، روزی از درب دژبانی در حال رفتن به سر کلاس بودم که ناگهان دیدم دو نفر دژبان با یک نفر لباس شخصی منتظر من هستند و به محض ورود من فرد لباس شخصی که با ارائه مدرک شناسایی خود را از پرسنل سازمان امنیت معرفی میکرد مرا البته با احترام، دستگیر و با خود به نقطه نامعلومی برده
و به داخل سلول انفرادی انداختند.
هرچه از آن لباس شخصی علت بازداشتم را میپرسیدم، چیزی نمیگفت و فقط میگفت:
من مأمورم و معذور و چیز بیشتری نمیدانم!
اول خیلی ترسیده بودم. وقتی داخل سلول انفرادی رفتم و تنها شدم، افکار مختلفی ذهنم را آزار میداد.
از زندانبان خواستم تلفنی به خانهام بزند و حداقل خانوادهام را از نگرانی خلاص کند که ترتیب اثری نداد و مرا با نهایت غم و اندوه
در گوشه بازداشتگاه به حال خود رها کرد.
آن روز، شب شد و روزهای دیگر هم به همان ترتیب گذشت و گذشت، تا اینکه روز نهم، در حالی که انگار صد سال گذشته بود، رسید.
صبح روز نهم مجددا دیدم همان دو نفر دژبان
به همراه همان لباس شخصی به دنبال من آمده
و مرا با خود برده و یکراست به اتاق رئیس دانشگاه که درجه سرلشکری داشت، بردند.
افکار مختلف و آزاردهنده لحظهای مرا رها نمیکرد و شدیدا در فشار روحی بودم.
وقتی به اتاق رئیس دانشگاه رسیدم، در کمال تعجب دیدم تمام همکلاسیهای من هم با حال و روزی مشابه من در اتاق هستند و البته همگی هراسان و بسیار نگران بودند.
ناگهان همهمهای بپا شد که ناگهان در اتاق باز شد
و سرلشکر رئیس دانشگاه وارد اتاق شده و ما همگی بلند شده و ادای احترام کردیم.
رئیس دانشگاه با خوشرویی تمام با یکایک ما دست داده و در حالی که معلوم بود از حال و روز همه ما کاملا آگاه بود، اینچنین به ما پاسخ داد:
هرکدام از شما که افسران لایقی هم هستید، پس از فارغالتحصیلی، ریاست دادگاهی را در سطح کشور به عهده خواهید گرفت و حالا این بازداشتی شما، آخرین واحد درسی شما بود که بایستی پاس میکردید.
و در مقابل اعتراض ما گفت:
این کار را کردیم تا هنگامی که شما در مسند قضاوت نشستید، قدرتمند شدید و قلم در دستتان بود از آن سوءاستفاده نکنید و از عمق وجودتان حال و روز کسی را که محکوم میکنید، درک کرده و بیجهت و از سر عصبانیت یا مسائل دیگر کسی را بیش از حد جرمش، به زندان محکوم نکنید!
در خاتمه نیز از همه ما عذرخواهی شد و همه نفس راحتی کشیدیم.
به قول سعدی شیرازی:
زیر پایت چون ندانی، حال مور
همچو حال توست، زیر پای فیل
➫
@faghatkhoda1397
🔔 غربالمردم در آخرالزمان
🌿 آیتالله حقشناس(ره) :
غربالشدن مردمدر آخرالزمان
مثل غربال شدن اصحاب امام
حسین(ع)در شبعاشوراست!
@faghatkhoda1397
🌹 آیت الله بهاءالدینی (ره) :
🔸 روز قیامت نیکی هایمان را به محبوب ترین افراد زندگیمان نخواهیم داد...!
🔸 بلکه مجبور میشویم به کسی که از او متنفر بودیم و غیبتش را کردیم بدهیم....!
【 گناه خصوصا حق الناس ، اوج حماقت است نه زرنگی...! 】
🌺 زرنگی بندگی خداست 👌
@faghatkhoda1397
حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
♡ سجده گناهان را می ریزد ♡
روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد ، "شکراً الله و الهی العفو" بگوید ،
مخصوصا در نماز شب ، ده دقیقه ، یک ربعی در سجده باشد ، حسّ می کند وقتی که به سجده می رود ، سبک می شود .
" آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است.
🍁 همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد ، سجده هم گناهان را می ریزد.🍁
@faghatkhoda1397
✍ پیامبر اکرم(ص):
اگر آنقدر گناه کردهاید که تا به بلندی آسمان رسیده سپس از کرده خود پشیمان شدید خداوند توبه شما رامیپذیرد.
📚 لئالیالاخبار، ج 1،
@faghatkhoda1397
✅بخشیده نشدن گناه حقالناس
✍️امیرالمؤمنین (ع): و اما گناهی که بخشیده نمیشود، ظلم (حقالناس) بندگان به همدیگر است؛ همانا زمانی که خداوند متعال برای خلقش آشکار کرد، بر خودش سوگند داده و فرموده است: به عزت و جلالم سوگند! ظلم هیچ ظالمی از من پوشیده نمیشود!
گرچه دست به دست باشد! گرچه کشیدن دستی به دستی باشد! و گرچه شاخ زدن گوسفند شاخداری به بیشاخی باشد! پس خدا برای بندگان بعضی از بعضی دیگر، قصاص و مجازات میگیرد تا ظلمی از کسی بر کسی باقی نماند، سپس خداوند آنها را برای حساب برمیانگیزد.
📚المحاسن، ج1، ص7؛ الکافی، ج2، ص443؛ بحارالأنوار، ج72، ص314
@faghatkhoda1397
#آیه_نگار
رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا
💌 خدایا تنها رهایم نکن
📖 سوره انبیاء آیه ۸۹
➫
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
🔴مهندسی بود که در حرفه نصب آسانسور و مدارهای آن استاد بود.
✍ برادرش نقل میکند، برای شاگردی نزد او کار میکردم. وقتی برادرم میخواست کار آسانسور را به جای اصلی خود برساند و صفحه کلید آن را نصب کند، انبردست یا پیچگوشتی یا چیز دیگری را به پایین میانداخت تا من از آسانسور خارج شوم و آن را بیاورم و این فوت کار را یاد نگیرم. چرا که میترسید استادکار شوم و او را تنها بگذارم.
از این حرکت برادرم این قدر ضجر میکشیدم که خدا داند. وقتی کار به آن مرحله میرسید، خودم با پا انبردست را به طبقه همکف میانداختم و میگفتم، راحت باش من میروم انبردست را بیاورم.
از قضای اتفاق، بعد از مدتی برادرم افتاد و پایش بدجور شکست و ماهها زمینگیر شد. به علت اینکه من کار اصلی را بلد نبودم و یادم نداده بود، کم بود مشتریهای خود را از دست بدهد. در خانه قلم و خودکار آورد تا مدارها را به من یاد بدهد. ولی من گفتم یاد نمیگیرم. مجبور میشد با تحمل درد فراوان زمانی که کار به مرحله راهاندازی نصب مدار میرسید، با پای شکسته و درد فراوان از پلهها بالا برود و به من کار یاد دهد. و من هم با اینکه یاد میگرفتم ولی اذیتش میکردم و اظهار عدم یادگیری میکردم. تا روزی اشک چشمش را ریخت و التماس کرد اذیتش نکنم و...
✨هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی...
➫
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍دوستی نقل می کرد، یکی از دوستان مدتی سردرد عجیبی گرفت . مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود. دکتر به او آزمایشات از مغز نوشت.
بعد از تحمل استرس طولانی برای اخذ نتیجه آزمایشات و صرف هزینه زیاد، روزی که برای دریافت پاسخ آزمایش با من و یکی دیگر از دوستان بیمارستان رفتیم، چشمانش و قلبش می لرزید. متصدی آزمایشگاه با اصرار زیاد ما گفت : شکر خدا چیزی نیست.
از خوشحالی از جا پرید انگار تازه متولد شد. متصدی آزمایشگاه به من کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو ، چیزی نیست شکر خدا سالم هستی.
در علت این کار او عاجز ماندم، متصدی که مرد عارفی بود گفت: دوستت بعد از تحمل استرس و هزینه مبلغ زیاد، الان که فهمید سالم است، دیدی چه اندازه خوشحال شد و اصلا ناراحت نشد هزینه کرده بود. پس من و تو که سالم هستیم اگر واقعا خدا را شاکر باشیم ، باید الان دست در جیب برده حداقل یک صدم هزینه ای که دوستمان کرد تا فهمید سالم است،صدقه ای به شکرانه این نعمت الهی بدهیم که بدون صرف استرس و پول، فهمیدیم مغزمان سالم است و بیماری نداریم.....
🍀 الشَّيْطانُ يَعِدُکُمُ الْفَقْرَ (268 بقره) شیطان با وعده و ترساندن شما از فقر ( مانع انفاق و بخشش شما و دیدن نعمت های الهی می شود)
➫
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍دوستی نقل می کرد، یکی از دوستان مدتی سردرد عجیبی گرفت . مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود. دکتر به او آزمایشات از مغز نوشت.
بعد از تحمل استرس طولانی برای اخذ نتیجه آزمایشات و صرف هزینه زیاد، روزی که برای دریافت پاسخ آزمایش با من و یکی دیگر از دوستان بیمارستان رفتیم، چشمانش و قلبش می لرزید. متصدی آزمایشگاه با اصرار زیاد ما گفت : شکر خدا چیزی نیست.
از خوشحالی از جا پرید انگار تازه متولد شد. متصدی آزمایشگاه به من کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو ، چیزی نیست شکر خدا سالم هستی.
در علت این کار او عاجز ماندم، متصدی که مرد عارفی بود گفت: دوستت بعد از تحمل استرس و هزینه مبلغ زیاد، الان که فهمید سالم است، دیدی چه اندازه خوشحال شد و اصلا ناراحت نشد هزینه کرده بود. پس من و تو که سالم هستیم اگر واقعا خدا را شاکر باشیم ، باید الان دست در جیب برده حداقل یک صدم هزینه ای که دوستمان کرد تا فهمید سالم است،صدقه ای به شکرانه این نعمت الهی بدهیم که بدون صرف استرس و پول، فهمیدیم مغزمان سالم است و بیماری نداریم.....
🍀 الشَّيْطانُ يَعِدُکُمُ الْفَقْرَ (268 بقره) شیطان با وعده و ترساندن شما از فقر ( مانع انفاق و بخشش شما و دیدن نعمت های الهی می شود)
➫
@faghatkhoda1397
✍رسول خدا(ص) فرمودند:
در آخرالزمان از فتنه بدتان نیاید؛ زیرا آن فتنهها منافقان را [رسوا و] نابود میکند.
📚کنزل العمال، حدیث 3170
➫
@faghatkhoda1397
✍امام صادق عليه السلام:
هر زنى كه به شوهرش بگويد: «من هرگز از روى تو، خيرى نديده ام»، اعمالش بر باد مى رود
أيُّمَا امرَأَةٍ قالَت لِزَوجِها: «ما رَأَيتُ قَطُّ مِن وَجهِكَ خَيرا» فَقَد حَبِطَ عَمَلُها
📚وسائلالشيعه ج14 ص115
➫
@faghatkhoda1397
📚#داستان_آموزنده
عربى بادیهنشین نزد پیامبر اکرم آمد و گفت: اى رسول خدا، قیامت چه زمانی برپا میشود؟ در این هنگام وقت نماز شد.
پیامبر نمازش را خواند و سپس فرمود: «کو آن مردى که از قیامت پرسید؟» مرد گفت: من هستم اى پیامبر خدا؛
حضرت فرمود: «براى قیامت چه فراهم آوردهاى؟» گفت: به خدا، چیز زیادى از نماز و روزه فراهم نیاوردهام، جز آنکه خدا و پیامبرش را دوست میدارم. پیامبر به او فرمود: «انسان با کسى است که دوستش دارد»(۱).
همچنین فرمودهاند: «هرکس، مردمى را به سبب کردارشان دوست بدارد، روز قیامت، در جمع آنان گرد خواهد آمد و مانند آنان محاسبه خواهد شد؛ اگرچه کردارش مانند کردار آنان نباشد»(۲).
امام علی فرمود: «هرکه ما را دوست بدارد، در روز قیامت، همراه ما خواهد بود، و اگر شخصى سنگى را دوست بدارد، خداوند، او را با آن، گِرد خواهد آورد»(۳).
پ.ن: هر چند محشور شدن همراه انبیاء و اولیاء فواید زیادی دارد اما به معنای قرار گرفتن در جایگاه آنان نمیباشد.
(علل الشرائع،ج۱ص۱۳۹)
(تاریخ بغداد،ج۵ص۴۰۵)
(أمالی صدوق،ص۲۰۹)
@faghatkhoda1397
📚داستان کوتاه
زنی شوهرش مُرد براي اينكه خدمتی به شوهر كرده باشد، شبهای جمعه غذایی تدارک می كرد و به وسيله فرزند يتيم خود به خانه فقرا می فرستاد طفل بيچاره با اينكه گرسنه بود ، غذا را از مادر می گرفت و به فقرا مي رساند و خود با شكم گرسنه به خانه بر می گشت و می خوابيد تا اينكه شبي كاسه صبرش لبريز شد و در راه غذا را خودش خورد و با شكم سير به خانه برگشت و آسوده خوابيدآن شب زن شوهر خود را در خواب ديد كه به او می گفت : تنها غذای امشب به من رسيد .زن از خواب بيدار شد و با كمال شگفتی از فرزندش پرسيد شبهای جمعه گذشته و ديشب غذا را كجا می بردی و به كی می دادي ؟ من ديشب پدرت را خواب ديدم كه مي گفت تنها غذای ديشب به او رسيده است. طفل راستش را گفت كه شبهای جمعه غذا را به خانه فقرا مي بردم ، ولي ديشب چون زياد گرسنه بودم ، خودم خوردم و آسوده خوابيدم .زن دانست بهترين خدمت به شوهر اين است كه يتيم او را سير نگهدارد و از اينجاست كه در حديث است كه صدقه صحيح نيست در حالی كه خويشاوندان خودت محتاج و نيازمند باشند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@faghatkhoda1397
داستان زنبور🐝 و مار🐍
روزى زنبوری و ماری با هم بحث میکردند. مار ميگفت: آدمها از ترسِ ظاهر ترسناک من میمیرند، نه بخاطر نيشم! مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و به زنبور گفت: من چوپان را نيش مىزنم اما تو بالاى سرش سر و صدا کن!
مار چوپان را نيش زد و زنبور بالای سرش پرواز کرد.چوپان گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد و خوب شد. مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند: اين بار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد!
چوپان از خواب پريد و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت! از ضمادی استفاده نکرد و چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد!
این داستان زندگی ماست...
خيلى از مشكلات هم همينگونه هستند؛ و آدمها فقط بخاطر ترس از آنها، نابود ميشوند. همه چیز بر میگردد به برداشت ما از زندگى. مواظب تلقین های زندگیمان باشیم...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@faghatkhoda1397
حوالی هفتاد سال بعد، شخص دیگری در خانهای که برای داشتنش همه کار کردی و همه سختیای به جان خریدی زندگی میکند و خیلی خوش اقبال اگر باشی، آن شخص، فرزند یایکی از نوادگان تو خواهدبود. ماشینی که برای داشتنش جنگیدی، اوراق شده، وسایلی که باحرص از آنها مراقبت کردی، کنج انبار خاک میخورند، مدرکی که برای گرفتنش آرامش را از خودت دریغ کردی، میان کاغذ باطلههاست و چیزی جز یک قاب عکس و خاطره ازتو باقی نمانده.
چرا حرص میخوری برای چیزی که باخودت نخواهیبرد؟ خانه داشتهباش، اما نه به قیمت از دست دادن سلامتیت، ماشین داشتهباش، اما نه به قیمت سخت گرفتن به خودت، خانواده یافرزندانت،
مدرک داشته باش، اما قبل از آن درک داشته باش، شعور داشته باش و ازخودت انسانیت و انصاف به جابگذار. جوری باش که سالها بعد، از تو خاطرهی خوبی تعریف کنند.
موقتی بودن دنیا را بپذیر و زندگی کن و اولویتت حفظ آرامش و دلخوشیهات باشد نه حفظ اموالت، اموالی که برای تو نیست، فقط مدتی در تملک توست، آنهم برای راحتیات. چرا خودت را ناراحت میکنی برای چیزی که برای راحتی توست؟ چرا رنج میکشی برای بیشتر داشتن و بیشتر نگه داشتن؟ چرا جمع میکنی و استفاده نمیکنی؟ چرا داری و خوشبخت نیستی؟ چرا به حال خوب و دلخوشیهای ساده و سلامتیت فکرنمیکنی؟! چرا خودت و داشتههات را با دیگران و داشتههاشان مقایسه میکنی؟ چرا آرامشت را پای حسرت و افسوس و حرص میبازی، چرا زندگیات را به ورطهی رقابت و مقایسه انداختهای؟
اندوه برای موضوعی که چندان مهم نیست و ثروتی که قرار نیست تورا خوشبخت کند و نگران اتفاق بدی که احتمالا نخواهد افتاد بودن، احمقانه است.
تو داری عمر و سلامتیات را به چه قیمت میبازی؟
الان هفتاد سال بعد از این است، تمام ثروت و اندوختههات در دست کسانیست که برای داشتن آن نجنگیدهاند، اما خوب بلدند چطور با آن خوشبخت باشند، درحالی که توفقط میخواستی داشته باشی، اماخوشبختی فقط در داشتن نیست، در بلدبودن است. چه بسیار آدمهایی که ندارند و خوشبخت ترینند. آدمی باید خوشبخت بودن و آرامش داشتن را بلدباشد، آدمی باید بیخیالی و خوش گذراندن را بلدباشد. آدمی باید تاهست، خوب باشد. وگرنه داراترین هم که باشی، حرص و اندوه، از پا درت خواهد آورد.
آدمی بدون آرامش و انسانیت و شعور، هیچ چیز ندارد.
پس آرام باش و به احتمالات و نداشتهها فکر نکن
حوالی هفتاد سال بعد از این، من و تو نیستیم و دنیا دردست آدمهای دیگریست
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🌼داستان ایمان داشتن به خدا
✍️آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد,به یاد من باش که همواره به یاد تو هستم. (سوره بقره 152)
مرد جوانی مسیحی که مربی شنا و دارنده چندین مدال المپیک بود، به خدا اعتقادی نداشت. او چیزهایی را که درباره خدا و مذهب می شنید مسخره میکرد.
شبی مرد جوان به استخر سرپوشیده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولی ماه روشن بود و همین برای شنا کافی بود. مرد جوان به بالاترین نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شیرجه برود. ناگهان، سایه بدنش را همچون صلیبی روی دیوار مشاهده کرد.
احساس عجیبی تمام وجودش را فراگرفت. از پلهها پایین آمد و به سمت کلید برق رفت و چراغ را روشن کرد. آب استخر برای تعمیر خالی شده بود! پی نوشت: خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به رویم میبندی به اصرار نگشایم. وقتی تنهایی بدون که خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش!
@faghatkhoda1397
📚 داستان کوتاه
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ..
ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎﺩ.
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ...
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ
ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !!
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪاوند ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ...
ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ،
ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ
ﻛﻨﻲ،،ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ "
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرماید :
ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﺪﺍست روزی آن.
ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد و آنها صيد تور صيادان شدند.
آشوبهاي زندگي حكمت خداست. ازخدا،دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام.
دلتان همیشه آرام...
@faghatkhoda1397
✅داستان عبرتآموز روانشناس و جوان
✍️جوانی قصد طلاق همسر جوان خود کرد و عجله داشت که سریع او را رها کند و همسر دیگری بگیرد. همسرش که هنوز دل بسته او بود از این کار در غم و غصه شدیدی قرار داشت. مرد جوان نزد روانشناسی رفت. روانشناس به او گفت: مثل تو به آن ماند که پیراهنت بر تنات آتش گرفته و سوخته و بر بدن تو چسبیده است.
سعی کن پیراهنت را سرد کنی و به آرامی از روی تنات آن را جدا سازی؛ چون اگر سردش نکنی، گوشت تن تو را هم از تو جدا خواهد کرد. سعی کن همسرت که چنین عاشق توست، نخست او را از خود سرد کنی و سپس برای طلاق قدم برداری!
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🔰فقط به خدا بسپار
✍️زنی حدود نود ساله را میشناختم که از هیچ چیز ناراحت نمیشد و هیچ گاه عصبی نبود! پیوسته آرام، پر نشاط و همیشه در آرامشی خدایی بود. با همه کس و همه چیز و حتی خودش در آرامش بود. از او پرسیدم چگونه میتواند تحت همه شرایط، آسوده خاطر و آرام باشد؟ زن پاسخ داد: من هر شب کودکی میشوم و قبل از خواب به گوشهای ساکت و خاموش میروم. در سکوت به خدا فکر میکنم.
همه نگرانیها، تشویشها و مسائل روز را یک به یک بر دامان خدا میگذارم. اگر از کاری که کردهام یا حرفی که زدهام احساس گناه کنم، اگر کسی را رنجانده باشم، آنها را در سکوت به خدا میگویم و از او طلب بخشایش میکنم. اگر نگران چیزی باشم، آن را به خدا میسپارم و رهایش میکنم. اگر احساس تنهایی کنم یا تصور کنم که کسی مرا دوست ندارد، همه را به خدا میگویم و آنگاه خدا مرا در آغوش پر مهرش میگیرد.
همیشه وقتی که به این ترتیب همه چیز را رها میکنم و به خدا میسپارم، آرامش عظیمی مییابم و همه فشارها، تشویشها و مصیبتها ناپدید میشوند. بسیاری از ما میکوشیم که سنگینی بار مشکلاتمان را به تنهایی تحمل کنیم و یا چارهای برای آنها بیابیم. همین امروز این بارها را زمین بگذارید و آنها را به خدا بسپارید. در سکوت مشکلات خود را به خدا بگویید. دعا کنید تا چارهای پیدا کنید.
صمیمانه دعا کنید و ایمان داشته باشید که خداوند شما را تنها نمیگذارد. هر روز که از خواب بیدار میشوید، دعا کنید: «ای خدای خوب و مهربانم، ای پناه همه بیپناهان، سکان زندگیام را به دستهای ایمن تو میسپارم.» بدین ترتیب خواهید دید که مشکلات نمیتوانند بر شما غلبه کنند. هر گاه احساس میکنید که تشویشها در وجودتان افزایش یافته، لبخند بزنید؛ آنگاه گرمای حضور خدا را بیشتر حس خواهید
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🌼داستان زیبای پیرمرد رنجور
✍️پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و از سختیهایش مینالید؛ دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟ پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند، دو تا عقاب هم دارم که باید آنها را هدایت و تربیت کنم. ماری هم دارم که آن را حبس کردهام. شیری نیز دارم که همیشه باید آن را در قفسی آهنین زندانی کنم.
بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم. مرد گفت: چه میگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر میشود انسانی این همه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند؟! پیرمرد گفت: شوخی نمیکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست. آن دو باز چشمان منند، که باید با تلاش و کوشش از آنها مراقبت کنم. آن دو خرگوش پاهای منند، که باید مراقب باشم به سوی گناه کشیده نشوند.
آن دو عقاب نیز، دستان منند، که باید آنها را به کار کردن آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم. آن مار، زبان من است که مدام باید آن را دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او سر بزند. شیر، قلب من است که با وی همیشه در نبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند و آن بیمار، جسم و جان من است که محتاج هوشیاری مراقبت و آگاهی من دارد. این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@faghatkhoda1397
📚#سیره_امام_جوادع
جود و احسان
معروف ترین لقب پیشوای نهم شیعیان جواد است. آن رهبر فرزانه را به خاطر جود و عطای فراوانش به این نام خوانده اند که برگرفته از نامهای زیبای پروردگار متعال است. در فرازی از دعای امام صادق علیه السلام می خوانیم: أَنتَ اللّهُ لا اله الاّ أنْتَ الجَوادُ الماجِدُ1
و در فرازی از دعای روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان، همنوا با امام زین العابدین علیه السلام می خوانیم: یا اللّهُ یا جَواداً لا یَبْخَلُ یا اللّهُ لَکَ اْلأسْماءُ الْحُسنی 2؛ خداوندا! ای بخشنده ای که در او بخل راه ندارد. خداوندا! تو دارای نامهای زیبا هستی!
نام جواد یادآور جود و بخشش و احسان پروردگار متعال است که در وجود مقدس حضرت امام محمدتقی علیه السلام تجسم یافته است و کرامت و احسان پدران بزرگوارش را در اذهان زنده می کند.
علی بن مهزیار می گوید: حضرت امام محمدتقی علیه السلام را دیدم که نماز واجب و غیر واجب خود را در یک قبای خز طارونی به جا می آورد و برای من هم قبای خز دیگری بخشید و فرمود: این لباس را من در موقع انجام نماز پوشیده ام. و به من فرمود: این لباس اهدائی را در هنگام نماز خواندن بپوش.3
📚پینوشت
1. الکافی، ج 2، ص 583٫
2. اقبال الاعمال، ص 225٫
3. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 262؛ وسائل الشیعه، ج 4، ص 359٫
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
☘
@faghatkhoda1397