✍آیت الله مجتبی تهرانے(ره):
در روایات آمده است ڪه اگر در
حق کسانی که به شما بدی کردند
#دعا ڪنید..
خداوند چندین برابر آن چیزی که
خـواستیدرا برایخودتانمستجاب
مـےڪند.
👈
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
خوب بودن
زیاد سخت نیست !
کافی است مهربانی کنی ...
زبانت که نیش نداشته باشد
و
کسی را نرنجاند
همین خوبی است ...
وقتی برای همه خیر بخواهی
همین خوبی است...
وقتی محبتت بی منت باشد؛
وقتی عشق بورزی؛
وقتی زیبایی اشخاص را ببینی؛
وقتی خوبی هایشان را ببینی؛
همین خوبی است ...
مهم نیست که آدم ها چگونه اند،
مهم نیست جواب سلامت را می دهند یا نه ...!
تو سلام کن
همین خوبی است ...
مهم این است که تو خوب باشی...!
آن ها روزی دلشان برای
خوبی هایت تنگ مي شود...
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پند
آرامش یعنی بدونی:
خدا بالاترین قدرته❤️
که باور کنی خدا بهترین
رو برات میخواد
@faghatkhoda1397
#رضایت_خداوند
#ازدواج
✨در تمام صحنه هاي زندگي فاطمه عليهاسلام، رضايت خدا بر غيرخدا ترجيح داشت.
وقتي حضرت علی(ع) به خواستگاري زهراي مرضيه عليها السلام آمدند، پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) به ايشان فرمودند: دخترم! علي، به خواستگاريت آمده، حضرت رضاي خداوند را از پدر جويا ميشود. با وجود اينكه خواستگارهاي پولداري نظير عبدالرحمن بن عوف به خانۀ پيغمبر رفت و آمد داشت.طوري كه او پيشنهاد داد كه خانۀ ده هزار درهمي را به نام فاطمه ميكنم چون رضایت خدا در آن ازدواج نبود، حضرت فاطمه قبول نمیکرد.
امام هنگامی امام علي عليه السلام براي خواستگاري آمد، نخستين سؤالي كه فاطمه پرسيد اين بود: أرَضِيَ اللهُ؛ آيا خدا از اين ازدواج من راضي است؟
اينكه پول و خانه و... دارد يا ندارد، از ناحيۀ فاطمه مورد پرسش قرار نميگيرد، تنها رضايت خداوند برايش مطرح است.
📗زندگي زهرا، ص۳۵؛ به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲۴۵
😘😍😘😍😘😍
@faghatkhoda1397
🍃﷽🍃
#تلنگر
روایت تکان دهنده از عاقبت شیعه
🌹مرحوم آیت الله مجتهدی فرمودند:
🔸روزی فردی آمد خدمت امام معصوم (امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام که تردید از بنده است) و به ایشان عرض کرد:
🔹اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟
امام در پاسخ به وی فرمودند:
خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های آن بیماری کفاره ی گناهانش شود.
آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟
💠امام مجدد فرمودند:
🔶 خداوند به او همسایه ای بد می دهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه، کفاره ی گناهانش شود.
☑️آن مرد گفت : اگر همسایه ی بد نصیبش نشد چه ؟
💠امام فرمودند : خداوند به او دوست بدی می هد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفاره گناهان دوست ما باشد.
🔹آن مرد گفت : اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟!
💠امام فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزار های آن همسر بد ، کفاره ی گناهانش شود.
🔸آن مرد گفت :اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟
💠امام فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می فرماید.
🔺باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت: و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه ؟
💠امام فرمودند : به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد...
@faghatkhoda1397
🌷 آیت الله کشمیری(ره) :
👌 مداومت بر قرائت سوره توحید ، باعث ازدیاد یقین می شود.
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) :
👌 اگر مردم به همین یک آیه از قرآن کریم عمل کنند، برایشان کافیست
🎬
@faghatkhoda1397
#پند
✍️لذتهای دنیا 7 قسم است :
1⃣ خوردنی
2⃣ آشامیدنی
3⃣ پوشیدنی
4⃣آمیزشی
5⃣بهترین مرڪب
6⃣ بوییدنی
7⃣ شنیدنی
①لذیذ ترین خوردنی عسل است ڪه از استفراغ مگسی حاصل میشود.
②لذیذ ترین آشامیدنی آب است (که پس از باران در خاڪ ڪثیف و نجس روان میشود.)
③بهترین پوشیدنی ابریشم است ڪه آب و تف دهان ڪرمی زشت است.
④آمیزش نیز لذتی است از نزدیڪی و دخول پستترین و شرمآورترین اجزای بدن انسان در یڪدیگر.
⑤بهترین سواری اسب است ڪه بیوفاترین و ڪشندهترین حیوان آن را برای انسان فراهم میڪند.
⑥بهترین بوییدنی مشڪ آهو است ڪه از خون نجس ناف حیوان حاصل میشود.
⑦شیرین ترین صدای شنیدنی برای بشر، غنا (صدای تنبڪ است ڪه از روده و محل عبور فضله حیوان درست میشود.) است.
⭕️پس ای جابر! بدان در این دنیا بهترین لذتهای دنیا را خدا در پستترین چیزهای دنیا قرار داده است و این دلیل بر پستی دنیا برای بشر ڪافی است.
@faghatkhoda1397
#پندانه
🔴 زیبایی انسان در چیست؟
✍روزی شاگردان نزد حکیم رفتند و پرسیدند: استاد زیبایی انسان در چیست؟ حکیم دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت: به این دو کاسه نگاه کنید، اولی از طلا درست شده و درونش زهر است و دومی کاسهای گِلی و درونش آب گواراست؛ شما کدام را انتخاب میکنید؟
شاگردان جواب دادند: کاسه گلی را. حکیم گفت: آدمی نیز همچون این کاسه است. آنچه که آدمی را زیبا میکند درون و اخلاقش است. باید سیرتمان را زیبا کنیم نه صورتمان را ...
@faghatkhoda1397
10 فرد خطرناکی که باید از آنها دوری کنید! حتی اگر از نزدیکان شما باشند
1- افراد خودپرست
2- افراد حسود
3- افراد متظاهر
4- افراد پسرونده و احمق
5- افراد قضاوتگر
6- افراد کنترل کننده
7- افراد دروغگو
8- افراد شایعهپرداز
9- افراد مزاحم
10- افرادی که خود را قربانی جلوه می دهند
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
#پند
در معراج ، ملکی را دیدم
که هزار هزار دست دارد(یعنی یک
میلیون) و هر دستی هزار هزار انگشت
دارد و هر انگشتی هزار هزار بند دارد.
آن ملک گفت: من حساب دانه های
قطرات باران را می دانم که چند تا در
صحرا وچند دانه در دریا می بارد. تعداد
قطرات باران را ازابتدای خلقت تاحال را میدانم
ولی حسابی است که من
از محاسبه کردن آن عاجزم .
رسول خدا (ص) فرمودند: چیست؟
عرض کرد: هرگاه جماعتی از
امت تو باهم باشند و باهم بر تو صلوات
بفرستند من ازمحاسبه ثواب صلوات عاجزم
@faghatkhoda1397
#داستان_کوتاه
✍یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا تمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم.
لذا در یک حدیث دیگری پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است
@faghatkhoda1397
📋شما هم یک دفتر داشته باشید!
✍ آیت الله مجتهدی: باید همانطور که یک بازاری شب به شب به حساب کاسبیش می رسد ، شما هم یک دفتر داشته باشید و تمامی کارهایی که صبح تا شب انجام داده اید را بنویسید . از کارهای بدتان استغفار کنید و به خاطر کارهای نیکتان خدا را شکر کنید .
شخصی می گفت : پدرم از من خواست که تمامی کارهایی که در طول روز انجام می دهم را شب ها برایش بگویم . من همان روز اول و دوم خسته شدم و به او گفتم : هر خواهشی داری به من بگو تا برایت انجام دهم ، اما این کار را از من مخواه که برایم مشکل است! پدرم گفت : " تو که از بازگو کردن کارهای یک روزت خسته شده ای چگونه طاقت می آوری در روز قیامت خداوند به حساب تمامی اعمالت برسد؟!
📚در محضر آیت الله مجتهدی
@faghatkhoda1397
#پند
🌙به نام خدایی که
🌟مهر او قوت قلب ما💖
🌙و یاد او راحتی روح ماست
🌟آباد آن زبان که بر آن ذکر اوست
🌙آزاد آن کس که وی دربند اوست
@faghatkhoda1397
#داستان
✍شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.می خواست کمکش کنم.
💭لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین. رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم... فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟ آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند...
💥وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری..
@faghatkhoda1397
#داستان
ریشه های قالی را تا می کنیم تا سالم بماند…
ولی ریشه ی زندگی یکدیگر را با تبر نامهربانی قطع می کنیم..
و اسمش را می گذاریم برخورد منطقی!!!!
دل می شکنیم
و اسمش می شود فهم وشعور !!!!
چشمی را اشکبار می کنیم
و اسمش را می گذاریم حق !!!!
غافل از اینکه اگر در تمام این موارد..
فقط کمی صبوری کنیم..
دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم ..
ریشه ی زندگی انسانها را دریابیم
و چون ریشه های قالی محترم بشماریم ..
گاهی متفاوت باش …
بخشش را ازخورشید بیاموز …
که ترازوئی ندارد …
سبک و سنگین نمی کند …
جدا نمی سازد …
و فرقی نمی گذارد ….
به همه از دم روشنایی می بخشد …
محبت را بی محاسبه پخش کن …
دروازه های قلبت رابه روی همه بگشا ….
و باور داشته باش..
خدایی که در این نزدیکی ست،
بهترینها را برایت رقم زده است.
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
از عالمۍ پرسیدند
براۍ خوب بودن ڪدام
روز بهتر است؟
عالم فرمود
یڪ روزقبل ازمرگ
گفتند:
ولى مرگ راهیچڪس
نمیداند
عالم فرمود:
پس هر روز زندگۍ
را روز ِآخر فڪرڪن
وخوب باش
شاید فردایۍ نباشد
@faghatkhoda1397
💕#پندانه
قلبها را از کینه پاک کنیم ...
روزی لقمان به فرزندش گفت :
« از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده »
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و
لقمان گفت :
« هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن »
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
لقمان پاسخ داد :
« این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد.
@faghatkhoda1397
#داستان
📚«زندانی و هيزم فروش»
فقيری را به زندان بردند.
او بسيار پرخُور بود و غذای همه زندانيان را ميدزديد و ميخورد.
زندانيان از او ميترسيدند و رنج ميبردند و غذای خود را پنهانی ميخوردند.
روزی آنها به زندانبان گفتند: به قاضی بگو، اين مرد خيلی ما را آزار میدهد.
غذای 10 نفر را ميخورد.
گلوی او مثل تنور آتش است، سير نميشود.
همه از او ميترسند. يا او را از زندان بيرون كنيد، يا غذا زيادتر بدهيد.
قاضی پس از تحقيق و بررسی فهميد كه مرد پُرخور و فقير است. به او گفت: تو آزاد هستي، برو به خانهات.
زندانی گفت: ای قاضی، من كس و كاری ندارم, فقيرم، زندان برای من بهشت است. اگر از زندان بيرون بروم از گشنگی ميميرم.
قاضی گفت: چه شاهد و دليلی داري؟
مرد گفت: همة مردم ميدانند كه من فقيرم.
همه حاضران در دادگاه و زندانيان گواهی دادند كه او فقير است.
قاضی گفت: او را دور شهر بگردانيد و فقرش را به همه اعلام كنيد.
هيچ كس به او نسيه ندهد، وام ندهد، امانت ندهد. پس از اين هر كس از اين مرد شكايت كند. دادگاه نميپذيرد... آنگاه آن مرد فقير شكمو را بر شترِ يك مرد هيزم فروش سوار كردند.
مرد هيزم فروش از صبح تا شب، فقير را كوچه به كوچه و محله به محله گرداند.
در بازار و جلو حمام و مسجد فرياد ميزد: «ای مردم! اين مرد را خوب بشناسيد، او فقير است. به او وام ندهيد! نسيه به او نفروشيد! با او دادوستد نكنيد، او دزد و پرخور و بيكس و كار است. خوب او را نگاه كنيد.» شبانگاه، هيزم فروش، زندانی را از شتر پايين آورد و گفت:
مزد من و كرايه شترم را بده، من از صبح برای تو كار ميكنم.
زندانی خنديد و گفت: تو نميدانی از صبح تا حالا چه ميگويي؟ به تمام مردم شهر گفتی و خودت نفهميدي؟
سنگ و كلوخ شهر ميدانند كه من فقيرم و تو نميداني؟
دانش تو، عاريه است.
نكته: طمع و غرض، بر گوش و هوش ما قفل میزند. بسياری از دانشمندان يكسره از حقايق سخن ميگويند ولی خود نميدانند مثل همين مرد هيزم فروش.
@faghatkhoda1397
🔆 #پندانه
🔻در سال ۱۹۷۷ یک مرد ۶۳ ساله، یک ماشین بیوک را از روی زمین بلند كرد تا دست نوهاش را از زیر آن بیرون آورد! قبل از آن هیچ چیزی سنگین تر از كیسه ۲۰ كیلویی بلند نكرده بود...!
🔸او بعدها كمی دچار افسردگی شد ...
🔹میدانید چِـرا؟!
🔸چون در ۶۳ سالگی فهمیده بود چقدر توانایی داشته كه باورش نداشته و عمرش را با حداقلها گذرانده بود...!
🔺منتظر ۶۳ سالگی نشوید؛ از همین الان خودت را باور کن...!
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@faghatkhoda1397
#داستان آموزنده
✍در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد.
همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید! همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد. روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!
🔻این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. کرونا یا هر بیماری دیگری مادامیکه روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری
@faghatkhoda1397
#تلنگر
مىخواستم به دنيا بيايم، در يك زايشگاه عمومى؛ پدرم به مادرم گفت: فقط بيمارستان خصوصى!
مادرم گفت: چرا؟
پدربزرگم گفت: مرد م چه مىگويند؟!
مىخواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه سر كوچهمان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه غيرانتفاعى!
پدرم گفت: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
به رشته انسانى علاقه داشتم؛ پدرم گفت: فقط رياضى!
گفتم: چرا؟
پدرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم با دخترى ساده كه دوستش داشتم ازدواج كنم؛ خواهرم گفت: مگر من بميرم.
گفتم: چرا؟
خواهرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم پول مراسم عروسى را سرمايه زندگىام كنم؛ پدر و مادرم گفتند: مگر از روى نعش ما رد شوى.
گفتم: چرا؟
آنها گفتند: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم به اندازه جيبم خانهاى در پايين شهر اجاره كنم؛ مادرم گفت: واى بر من.
گفتم: چرا؟
مادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
اوّلين مهمانى بعد از عروسىمان بود. مىخواستم ساده باشد و صميمى؛ همسرم گفت: شكست به همين زودى؟!
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم يك ماشين مدل پايين بخرم، در حد وسعم تا عصاى دستم باشد؛ همسرم گفت: خدا مرگم دهد.
گفتم: چرا؟
همسرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مىخواستم بميرم. بر سر قبرم بحث شد؛ پسرم گفت: پايين قبرستان.
زنم جيغ كشيد!
دخترم گفت: چه شده؟
زنم گفت: مردم چه مىگويند؟!
مُردم...
برادرم براى مراسم ترحيمم مسجد سادهاى در نظر گرفت.
خواهرم اشك ريخت و گفت: مردم چه مىگويند؟!
از طرف قبرستان سنگ قبر سادهاى بر سر مزارم گذاشتند؛ اما برادرم گفت: مردم چه مىگويند؟!
خودش سنگ قبرى برايم سفارش داد كه عكسم را رويش حك كرده بودند.
و حالا من در اينجا در حفرهاى تنگ و تاريك، خانهاى دارم و تمام سرمايهام براى ادامه زندگى، جملهاى بيش نبود؛ «مردم چه مىگويند؟!»
⛔️مردمى كه عمرى نگران حرفهايشان بودم،
حالا حتى لحظهاى هم نگران من نيستند!!!
✅كسانى كه براى خودشان زندگى مىكنند،
از فرصت يكباره زندگىشان نهايت بهره و لذت را برده اند.
@faghatkhoda1397
#آموزنده
رنج نبايد تو را غمگين كند، اين همان جايی است كه اغلب مردم اشتباه میكنند
رنج قرار است تو را هوشيارتر كند، چون انسانها زمانی هوشيارتر میشوند كه زخمی شوند. رنج نبايد بيچارگی را بيشتر كند. رنجت را تنها تحمل نكن، رنجت را درك كن...
اين فرصتی است براى بيداری، وقتی آگاه شوی بيچارگیات تمام ميشود...
اگر كه به جاى محبتی كه به كسی كرديد از او بی مهری ديدهايد، مأيوس نشويد، چون برگشت آن محبت را از شخص ديگری، در زمان ديگری، در رابطه با موضوع ديگری خواهيد گرفت.
@faghatkhoda1397
#داستان
📚پندانه به سبڪ بهلول عاقل
روزی بهلول در حالی که داشت از کوچهای میگذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید:
من در سه مورد با امام صادق کاملا مخالفم!
یک اینکه می گوید: خداوند دیده نمیشود، پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم میسوزاند، در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
سوم هم میگوید: انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد، اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت !
استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
خلیفه گفت: ماجرا چیست؟
استاد گفت: داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست !
بهلول پرسید: آیا تو درد را می بینی؟
گفت: نه
بهلول گفت: پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد.
ثالثا: مگر نمیگویی انسانها از خود اختیار ندارند؟
پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم
استاد دلایل بهلول را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت.
@faghatkhoda1397
#داستان
حتما بخون خیلی قشنگه
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محله های شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگش ت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد.
آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون:
بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم❣
@faghatkhoda1397
#حکایت
✔️میلتون، با وجود اینکه نابینا بود، مینوشت!...
✔️بتهوون، در حالی که ناشنوا بود آهنگ میساخت!...
✔️هلن کلر، در حالی که نابینا و ناشنوا بود سخنرانی میکرد!...
✔️رنوار، در حالی که دستهایش دچار عارضه رماتیسمی بود، نقاشی میکرد!...
آدمها علیرغم نابینایی، ناشنوایی، معلولیت، پیری، فقر، کم سنی، مشقت یا بیسوادی بر سختیها غلبه میکنند ، از همه پیشی میگیرند ، کار را به اتمام میرسانند و موفق میشوند .
شما هم شک نکنید میتوانید علیرغم سختیها و مشکلات خود را به هدفها برسانید.
@faghatkhoda1397
#آموزنده
- وقتی نمیبخشید
- وقتی به کاری که دوست ندارید ادامه میدهید
- وقتی وقتتان را تلف میکنید
- وقتی از خودتان مراقبت نمیکنید
- وقتی از همه چیز شکایت میکنید
- وقتی با پشیمانی و افسوس زندگی میکنید
- وقتی شریک نادرستی برای زندگیتان انتخاب می کنید
- وقتی خودتان را با دیگران مقایسه میکنید
- وقتی فکر میکنید پول برایتان خوشبختی میآورد
- وقتی شکرگزار و قدرشناس نیستید
- وقتی در روابط اشتباه میمانید
- وقتی بدبین و منفیگرا هستید
- وقتی با یک دروغ زندگی میکنید
- وقتی درمورد همه چیز نگرانید
قدم به قدم به نابودی روح و روان خودتان نزدیک تر می شوید
@faghatkhoda1397
#داستان
🌷حواسمانباشد هیچگاهاز اطرافیانخودنپرسیم:
پدر یا مادرت، چگونه از دنیا رفت؟
هیچگاه از پدر یا مادری نپرسیم
که فرزندتون چطوری درگذشت؟
🌷هیچگاه از كسیكه هنوز كاری واسه خودش
پیدا نكرده (خصوصا در جمع) نپرسیم؛
هنوز بیكاری؟ اگر هم کاری از دستمون بر میاد،
تو جمع اینکار رو نکنیم.
🌷هیچگاه از فقیر و تنگدست نپرسیم؛
پول احتیاج داری؟
بدون اینكه بخواد، بهش بدیم تا همیشه براش
عزیز بمونیم و حرمت و احترام رو حفظ کنیم.
شما خواهرم...
🌷هیچگاه از زنی كه بچه دار نمیشه نپرسید؛
هنوز بچه دار نشدین؟
بلكه از خدا بخواهید
بهشون فرزندی نیکو عطا كنه.
🌷هیچگاه از میهمان نپرسیم؛
آب یا خوراکی میل دارید؟
بلكه بدون چون و چرا ازش پذیرایی كنیم.
به این میگن میهمان نوازی.
🌷هیچگاه از مجردی نپرسیم؛
چرا هنوز ازدواج نکردی؟
بلكه از خدا بخواهیم،
همسری شایسته نصیبش گرداند.
🌷هیچگاه بخاطر خنداندن دیگران
کسی را مسخره نكنیم،
همیشه آنچه برای خود نمیپسندیم
برای دیگران هم نپسندیم
@faghatkhoda1397
#پند
فرصت ها رفتنی ست و
حسرت ها ماندنی...
لذت های کوچک
و دم دست امروز را
فدای رویاهای
واهی فردا نکنیم
@faghatkhoda1397
🔆 روش تکریم فرزند در سیره پیامبر(ص)
🔻 احترام به دیگران را باید به صورت عملی به کودکان آموخت و توجه کرد که ایجاد چنین ارزشی تنها با موعظه میسر نیست و هرگز نمیتوان با بیاحترامی و تحقیر شخصیت کودک، او را چنان تربیت کرد که به دیگران احترام بگذارد.
✅ یکی از شیوههای احترام به کودک، برخاستن و استقبال از فرزند، هنگام ورود او به مجلسی است. پیامبر اکرم (ص) به هنگام ورود افراد به مجلس به احترام آنها می ایستادند و برای آنها جا باز میکردند. اما در برابر فرزندان خویش علاوه بر آن، چند قدم نیز به استقبال آنها میرفتند. روایت شده است که پیامبر (ص) نشسته بودند و امام حسن و امام حسین (ع) به طرف آن حضرت آمدند. پیامبر به احترام آنها ایستاد، به استقبالشان رفت، آنها را بر دوش خود سوار کرد و فرمود چه مرکب خوبی دارید و چه سواران خوبی هستید.
📖سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت(ع)
دکتر سید علی حسینی زاده صفحه 105 و 107
#تربیت_فرزند
#تربیت_دینی
#احترام_به_کودک
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔 @arefeen
┗━✨🕊✨🕊✨┛