#حکیمانه
همهی انسانها اشتباه میکنند.
چیزی که شخصیت ما را میسازد، اشتباهات ما نیست، بلکه نحوهی برخوردمان با آن اشتباهات و درس گرفتن از آنها، به جای توجیهتراشی است.
ما تمامش میکنیم
@faghatkhoda1397
🧲
امام علی(ع)
آنکه در گناهی بسیار اندیشه کند،
این کار او را به گناه میکشاند.
غررالحکم
┏━✨🕊✨🕊✨┓
🆔
@faghatkhoda1397
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حکایت
انسان وقتی جاهل است و خودش را گم کرده است، میگوید بگردیم تـا خـدا راپیدا کنیم. چون جاهل است، چنین است. اگر مقصد و گمشده، نزدیکترین اشیا باشـد ، نمیبیند، ولی وقتی نور فهم و علم پیدا شد، غیر از حق تعالی چیز دیگري را نمـیبینـد ؛ هر جا بنگرد، حق را میبیند، جایی پیدا نمیکند که حق تعالی نباشد.
فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
به هر طرف روي بگردانید، وجه خدا همانجاست.
ببین فرق علم و جهل چقدر است :
قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ
آیاکسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند ، یکسانند ؟
@faghatkhoda1397
✅عالم با عمل
✍حاج آقای قرائت: میگفتند در یک جایی صحبت بر سر این بود که میخواهیم برای جایی شهردار انتخاب کنیم به نظر شما بهتر است ایشان دارای چه تحصیلاتی باشند دکترای شهرسازی یا دکترای مدیریت یا مهندس عمران یا فوق لیسانس معماری یا دکترای محیط زیست؟
من گفتم که تحصیلات خوب است اما اگر بین چند نفر تحصیلکرده شک داشتید که چه کسی را انتخاب کنید، همه آنها را برای مصاحبه دعوت کنید و جلوی در ساختمان مصاحبه مقداری پوست میوه بیاندازید، هر کدام از این دکترها ومهندسها، با دیدن آشغال خم شد و آن را برداشت و در سطل زباله انداخت همان را برای مسوولیت شهرداری شهر انتخاب کنید که عالم با عمل است
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🏴از معجزات زیارت عاشورا
✍مرحوم آیت الله دستغیب در کتابش می فرمایند : علامه شیخ حسن فرید گلپایگانی از استاد خود مرحوم آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی نقل فرمود: اوقاتی که در سامراء مشغول تحصیل علوم دینی بودم اهالی سامراء به بیماری وباء و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند روزی به همراه جمعی از اهل علم در منزل استادم مرحوم سیّد محمّد فشارکی بودیم، ناگاه میرزا محمّد تقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وباء شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بدهم آیا لازم است انجام شود یا نه ؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند که بلی . سپس فرمود: من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامراء از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشوراء شوند و ثواب آنرا هدیه روح شریف نرجس خانم والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (عج) نمایند تا این بلاء از آنها دور شود اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشوراء شدند. از فردای ختم، تلف شدن شیعه متوقف شد و همه روزه غیر شیعی ها می مردند به طوریکه بر همه آشکار گردیده برخی از آنها از آشناهای خود از شیعه ها پرسیدند: سبب اینکه دیگر از شما تلف نمیشوند چیست ؟ به آنها گفته بودند: زیارت عاشوراء، آنها هم مشغول شدند و بلاء از آنها هم بر طرف گردید.
☘علامه فرید فرمودند: وقتی گرفتاری سختی برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم بیادم آمد و از اول محرم سرگرم زیارت عاشوراء شدم روز هشتم بطور خارق العاده برایم فرج شد.
📚داستان های شگفت، مرحوم آیت الله دستغیب
@faghatkhoda1397
💠حکایت پندآموز توبه سر دسته راهزنان
✍یكی از علماء از كربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.آن عالم می گوید : « من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد» آن شخص گفت: « ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم ».گفتم: « رئیس شما كجا است ». گفت: « پشت این كوه جایگاه او است » لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت: « این عالم یك كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازهی شما نخواستیم بدهیم » من به رئیس دزدها گفتم: « اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟ ». گفت: « درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطهی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یك راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم ». و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.پس از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت: « مرا می شناسی؟ »گفتم: « آری! » گفت: « چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كردهام »
📚كتاب پاداشها و
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✍شخصي آمد به نزد حضرت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)شكايت از فقر و نداري كرد
حضرت فرمودند : مگر نماز نميخواني عرض كرد من پنج وقت نماز را به شما اقتدا ميكنم،
حضرت فرمودند: مگر روزه نميگيري
عرض كرد سه ماه روزه ميگيرم.
آن حضرت فرموند امر خداوند متعال را نهي و نهي خداوند متعال را امر ميكني يا به كدام معصيت گرفتاري
عرض كرد يا رسول الله حاشا و كلّا كه من خلاف فرمودهي خداوند بزرگ را بكنم حضرت علیه السلام متفكرانه سر به جيب حيرت فرو برد ناگاه جبرئيل علیه السلام نازل شد
عرض كرد يا رسول الله حق تعالي تورا سلام ميرساند و ميفرمايند در همسايگي اين شخص باغيست و در آن باغ گنجشكي آشيانه دارد و در آشيانه او استخوان شخص بينمازي ميباشد به شومي آن استخوان از خانهي اين شخص بركت برداشته شده است و او را فقر گرفته است.
حضرت علیه السلام به او فرمودند برو آن استخوان را از آنجا بردار، بينداز دور. به فرمودهي آن حضرت علیه السلام عمل كرد بعد از آن توانگر شد.
📚مکیال المکارم
@faghatkhoda1397
🔴مورچه نَر بود یا ماده
✍شیخ احمـد جامی بر بالای منبر گفت: مردم هرچه می خواهید از من سوال کنید. زنی از میان جمعیت فریاد زد ای مـرد ادعا ی بیهـوده نکن ، خداوند رسـوایت خواهـد کرد ، هیچ کس جز علی علیه السلام نمی تواند بگوید که پاسخ تمام سؤالات را میداند
شیخ گفت اگر سؤال داری بپرس. زن سـوال کرد مورچه ای که بر سر راه سلیمان نبی آمد نر بود یا ماده؟ شیخ گفت سؤال دیگر نداشتی!؟ این دیگر چه سؤالی است؟ من که نبودم ببینم نر بوده یا ماده.
زن گفت نیاز نبود که آنجا باشی ، اگر کمی با قـرآن آشنا بودی می دانستی. درسوره نمل آمده است که قالت نمله مشخص می شـود مورچه ماده بوده
مردم هم به جهل شیخ وزیرکی زن خندیدند. شیخ با عصبانیت گفت: ای زن با اجازه شوهـرت در اینجا هستی یا بدون اجازه؟ اگر با اجازه آمـده ای که خدا شوهرت را لعن کند و اگر بی اجازه آمدهای، خدا خودت را لعن کند
زن پرسید: ای شیخ بگو بدانیم آیا آن زن بااجازه پیامبر به جنگ امام زمان خود ، علی علیه السلام رفته بود و یا بدون اجـازه؟ شیخ بیچـاره نتوانست جواب گوید.
📚 الغدیر ، علامه امینی
@faghatkhoda1397
📚پدر و پسر
🔹مردی 85 ساله با پسر تحصیل کرده 45 ساله اش روی مبل خانه خود نشسته بودند ناگهان کلاغی کنار پنجرهشان نشست.
پدر از فرزندش پرسید: این چیه؟
پسر پاسخ داد: کلاغ
پس از چند دقیقه دوباره پرسید: این چیه؟
پسر گفت : بابا من که همین الان بهتون گفتم: کلاغه
بعد از مدّت کوتاهی پیر مرد برای سومین بار پرسید: این چیه؟
عصبانیّت در پسرش موج میزد و با همان حالت گفت: کلاغه کلاغ!...
پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطرات قدیمی برگشت،
صفحه ای را باز کرد و به پسرش گفت که آن را بخواند.
🔸درآن صفحه این طور نوشته شده بود:
امروز پسر کوچکم 3 سال دارد. و روی مبل نشسته است هنگامی که کلاغی روی پنجره نشست پسرم 23 بار نامش را از من پرسید و من 23 بار به او گفتم که نامش کلاغ است.
هر بار او را عاشقانه بغل میکردم و به او جواب میدادم و به هیچ وجه عصبانی نمیشدم و در عوض علاقۀ بیشتری نسبت به او پیدا میکردم.
@faghatkhoda1397
تخته سنگ
در زمانهای گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🌼ارزش يك قطره اشك براى اباعبدالله عليه السلام
✍چون روز قیامت شود و بنده را در موقف حساب و کتاب بیاورند، وقتی نامه عملش را از حسنات تهی می بیند، با یأس راه جهنم را در پیش میگیرد. خطاب می رسد ای بنده به کجا می روی!؟ میگوید خود را مستحق آتش می دانم. در این هنگام خطاب می رسد که صبر کن، زیرا نزد ما امانتی داری. پس دانهای از درّ می آورند که شعاع نورش همه عرصات را روشن مینماید.
می پرسد من چنین دانه گرانبهایی نداشتم! ندا میرسد: این دانه، قطره اشکی است که در فلان مجلس در مصیبت حسین بن علی (عليه السلام) از دیدگانت جاری شد و ما آن را برای این روز که یوم الحسرة است، ذخیره کردیم تا به کارت آید. حالا این درّ را از تو خریداریم. آن را نزد انبیاء ببر تا قیمت گذاری کنند.
نزد آدم صفی الله (عليه السلام) می برد و آن حضرت می فرماید من سررشته قیمت این درّ را ندارم. نزد نوح (عليه السلام) و سایر انبیاء هم می آورد و همه به دیگری حواله مینمایند تا نزد خاتم الانبیاء (صلى الله عليه وآله) می آورد. حضرت میفرماید نزد علی مرتضی (عليه السلام) ببر. امیرالمؤمنین نیز او را نزد فرزندش حسین (عليه السلام) می فرستد.
وقتی درّ را به حضرت اباعبدالله (عليه السلام) می دهد آن حضرت، درّ را نزد خداوند می آورد و عرض میکند خدایا قیمت دانه این است که این بنده را به همراه پدر و مادرش به من ببخشی و ایشان را با من محشور کنی. خطاب می رسد که او را با پدر و مادرش به تو بخشیدیم و همسایهات در بهشت خواهند بود.
📚 از کتاب ارزشمند حسینیه نوشته ملا حبیب الله شریف کاشانی (ره)، ص34و35
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@faghatkhoda1397
🍀داستان آموزنده🍀
✅🌹گویند : صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت.
🌹نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود و پند گوید....
🌹پذیرفت ... نماز جماعت تمام شد.
🌹چشم ها همه به سوى او بود.
🌹مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
📢بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
📢آن گاه خطاب به جماعت گفت :مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!
🚫کسى برنخاست.
📢گفت :حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
🚫باز کسى برنخاست.
📢گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید
@faghatkhoda1397