eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✨🔷بـــهلول و کمک به فـقــرا 🔷✨ ✍روزی هارون الرشید به سربازانش دستور داد تا بهلول دیوانه را به نزد او بیاورند. سربازان پس از ساعتی گشت زدن در شهر بهلول دیوانه را در حال بازی با کودکان یافتند. و او را به نزد هارون الرشید بردند هارون الرشید با روی باز از بهلول استقبال کرد و گفت مبلغی پول  به بهلول بدهند. که بین فقرا و نیازمندان تقسیم کند و از آنها بخواهد برای سلامتی و طول عمر هارون الرشید دعا کنند. بهلول وجه را از خزانه هارون الرشید گرفت و لحظه ای بعد دوباره به نزد خلیفه هارون الرشید رسید. هارون الرشید با تعجب به بهلول نگاه کرد و گفت ای دیوانه چرا هنوز اینجایی ! چرا برای تقسیم کردن پول به میان فقرا نرفته ای ؟ بهلول ( عاقل ترین دیوانه ) گفت : هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر در این دیار نیافتم. چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند. از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است لذا وجه را آورده ام تا به خودت بازگرداندم @faghatkhoda1397
💎حضرت عیسی (ع) و زن زناکار ♥•٠· سران قوم و فریسیان زنی را که در حال زنا گرفته بودند، کشان کشان به مقابل جمعیت آوردند و به عیسی (ع) گفتند: «استاد، ما این زن را به هنگام عمل زنا گرفته ایم. او مطابق قانون موسی باید سنگسار شود. ولی نظر شما چیست؟» آنان می خواستند عیسی (ع) چیزی بگوید تا او را به دام بیاندازند و محکوم کنند. ولی عیسی (ع) سر را پایین انداخت و با انگشت بر روی زمین چیزهایی می نوشت. سران قوم با اصرار می خواستند که او جواب دهد. پس عیسی (ع) سر خود را بلند کرد و به ایشان فرمود: «بسیار خوب؛ آنقدر بر او سنگ بیاندازید تا بمیرد. ولی سنگ اول را کسی به او بزند که خود تا به حال گناهی نکرده است». سپس دوباره سر را پایین انداخت و به نوشتن بر روی زمین ادامه داد. سران قوم از پیر گرفته تا جوان، یک‌یک بیرون رفتند تا اینکه در مقابل جمعیت فقط عیسی (ع) ماند و آن زن. آنگاه عیسی (ع) بار دیگر سر را بلند کرد و به زن گفت: «آنانی که تو را گرفته بودن کجا رفتند؟ حتی یک نفر هم نماند که تو را محکوم کند؟» زن گفت: «نه آقا» @faghatkhoda1397
🍃🌷 خاڪ قدمش آب حیاٺ اسٺ حسین مهریہ‌ے مادرش فراٺ اسٺ حسین غرقیم بہ دریاے معاصے اما شادیم ڪه ڪشتے نجاٺ اسٺ حسین 🍃🌷 @faghatkhoda1397
🔸 جمهوری اسلامی مرکز اسلام و تشیّع است فرازی از وصیتنامه سردار دل‌ها: 🌷خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه داده‌اید و جان‌ها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق‌بازی به سوق فروش آمده‌اید، عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است. 🌱 شادی ارواح طیبه شهدا، خاصه سیدالشهدای مدافعان حرم، امام شهدا و همه درگذشتگان اخیر فاتحه‌ای قرائت فرمایید. @faghatkhoda1397
🔴 ‏وقتی سپاه فاتح پیامبر وارد مکه می‌شود و ابوسفیان هم شهادتین می‌گوید، سنگ محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) را به سینه زدن هنر نیست. مردانگی و دین‌داری را باید از سعید بن عبدالله آموخت که سینه‌اش را در صحرای بلا سپر نماز امامش کرد و دچار شبهه نشد. @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✅سه دام شیطان شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت: ای موسی! تویی آن انسانی که خداوند مهربان تو را به رسالت برگزیده و بی واسطه با تو سخن می گوید، روی این حساب از آبروی فوق العاده ای برخورداری، من یکی از مخلوقات خدایم و گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!! به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد. موسی بزرگوار قبول کرد، از خداوند مهربان درخواست کرد: الهی! توبه اش را بپذیر. خطاب رسید: موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است. موسی، ابلیس را دید و پیشنهاد مقصود خلقت را به او گفت. سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبر گفت: ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!! سپس گفت: ای موسی! به خاطر این که به درگاه حق جهت توبه من شفاعت کردی بر من حق دار شدی، به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند. 1. به هنگام خشم و غضب، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم، تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم. 2. به وقت قرار گرفتن در میدان جهاد، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم! 3. بترس از این که با زن خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم! در این داستان عجیب، شیطان به سه برنامه خطرناک اشاره دارد: شهوت، غضب و حرص. در هر صورت باید گفت: بدون شک، فرار انسان از جهاد، ریشه ای جز حرص به دنیا ندارد و امتناع ابلیس از سجده به آدم منشأی غیر حسد نمی تواند داشته باشد و این حسد، درب بسیار بزرگی است که شیطان با ورودش، قدرت تسخیر قلب را پیدا می کند. 📚اثر استاد حسین انصاریان @faghatkhoda1397
کلاغ ها خیلی دوست دارند عقاب ها را اذیت کنند! کلاغ با اینکه از عقاب کوچک تر است، اما چون چابک تر است، می تواند سریع بچرخد و مانور دهد. گاهی اوقات هنگام پرواز، بالای سرعقاب قرار میگیرد و به سمت آن شیرجه می رود، ولی عقاب می داند که می تواند اوج بگیرد. عقاب به جای اینکه از آزارهای کلاغ مزاحم ناراحت شود، بیشتر و بیشتر اوج می گیرد و سرانجام کلاغ عقب می افتد... وقتی کسی از روی حسادت و غرض ورزی اذیت تان می کند، رو به بالا اوج بگیرید و او را پشت سرتان رها کنید. @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✅داستان کوتاه پند آموز ✍«یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار … منم راه افتادم راه زیاد بود. کم کم صدای آب به گوش رسید. از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم. 💭تا چشمم به رودخانه افتاد، یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم! بدنم شروع کرد به لرزیدن؛ نمیدانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم … می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه، چندین دختر جوان مشغول شنا بودند. همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه مےکند، که من نگاه کنم؛ هیچ کس هم متوجه نمی شود! اما خدایا من به خاطر تو، از این گناه می گذرم! 💭 از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم! حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک میریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله … به محض تکرار این عبارات، 💭 صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد. به اطرافم نگاه کردم؛ صدا از همه سنگریزه های بیابان و درخت ها و کوه می آمد!!! همه می گفتند: «سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح …» از آن موقع، کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد …» 💭 در سال ۱۳۹۱، دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد آقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود، بدست آمد.در آخرین صفحه نوشته شده بود: در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی (عج) را زیارت کردم ... @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✅حکایتی از ملانصرالدین! ✍می گویند ملانصرالدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد، به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت مگر دیگ هم می میرد؟ چرا مزخرف میگی! و جواب شنید :چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی زاید. دیگی که می زاید حتما مردن هم دارد! 💥این حکایت اغلب ما مردم است هرجا که به نفع ما باشد، عجیب ترین دروغ‌ها و داستان‌ها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید. @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✅ای انسان به چه چیز خود تکبر می کنی؟‏ ✍نخست «نطفه» بى‌ارزشى بودید، چیزى نگذشت که شما را به صورت «علقه» و از آن پس به صورت «مضغه» در آورد، سپس شکل و اندام انسانى به شما داد، بعد لباس حیات در اندام شما پوشانید، و به شما روح و حس و حرکت داد، همین گونه مراحل مختلف جنینى را یکى پس از دیگرى پشت سر نهادید، تا به صورت انسانى کامل از مادر متولد شدید، باز اطوار حیات و اشکال مختلف زندگى ادامه یافت، شما همیشه تحت ربوبیت او قرار دارید، و دائماً نو مى ‌شوید، و آفرینش جدیدى مى ‌یابید، چگونه در برابر آستان با عظمت خالق خود سر تعظیم فرود نمى‌آورید؟ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: «عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ‏ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ يَتَكَبَّر» 💥از فرزند آدم در شگفتم، ابتدايش نطفه و پايانش مردارى بدبو، و بين ابتدا و پايانش ظرف نجاست است، آنگاه تكبر مى ورزد! 📚 وسائل الشيعة/ج‏۱/ص۳۳۴ @faghatkhoda1397
و آقا ابراهیم میگفت👇 در منطقه غرب با جواد افراسیابی رفته بودیم شناسائی. نیمه های شب بود و ما نزدیک به سنگرهای عراقی مخفی شده بودیم. بعد که هوا روشن شد ما مشغول تکمیل شناسائی مواضع دشمن شدیم. یکدفعه دیدم مار بسیار بزرگی به سمت مخفیگاه ما میآید . مار به این بزرگی تا حالا ندیده بودیم. نفس در سینه ما حبس شده بود. اگر به سمت مار شلیک میکردیم عراقیها می فهمیدند. اگر هم فرار میکردیم عراقیها ما را میدیدند. مار هم به سرعت سمت ما میآمد. آب دهانم را فرو دادم.در حالی که ترسیده بودم. نشستم و چشمانم را بستم. . گفتم " بسم الله و بعد خدا را بحق زهرای مرضیه قسم دادم. زمان به سختی میگذشت . چند لحظه بعد جواد زد به دستم. چشمانم را باز کردم. با تعجب دیدم مار تا نزدیک ما آمده و بعد مسیرش را عوض کرده و از ما دور شده. 🌸💫🌸💫🌸 اغلب در مواقع گرفتاری به متوسل میشدند. و معتقد بود که متوسل شدن به حضرت زهرای مرضیه حلال مشکلات است. @faghatkhoda1397
✖️ تلنگر! کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد. در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت. عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف میفروشم. حکم این کار من چیست؟ آیت الله میلانی فرمود: این کار "بی انصافی" است. مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است، کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج میشد. آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد! برگشت! آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان کربلا را شنیده ای؟ گفت:بله! گفت: میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟ گفت: بله آقا، شنیده ام. آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم "بی انصافی" بود! 🌺 این روزها باشیم @faghatkhoda1397
🔅 عليه السلام: 👈 لو اُتِيتُ بِشابٍّ مِن شَبابِ الشِّيعَةِ لا يَتَفَقَّهُ[فِي الدِّينِ] لأَدَّبتُهُ؛ 🔸 اگر جوان شيعه‌اى را نزد من بياورند كه علم [دين] نمى‌آموزد، او را تأديب مى‌كنم. 📚 المحاسن جلد اول صفحه ۲۲۸ @faghatkhoda1397
فریب نخورید! در زمان حضرت سلیمان پرنده‌ای برای نوشیدن آب به سمت حوضی که کنار چشمه‌ای بود پرواز کرد اما چند کودک را به سر برکه دید پس آنقدر صبر کرد تا کودکان از آنجا متفرق شدند! همین‌که قصد فرود به سوی برکه را کرد این بار مردی را با ریش بلند و آراسته دید که برای نوشیدن آب به آن برکه مراجعه نمود. پرنده با خود گفت که این مرد خوبی است از وی آزاری به من نمی‌رسد! وقتی نزدیک شد آن مرد سنگی به‌سویش پرتاب کرد و چشم پرنده کور شد! پرنده از مرد نزد حضرت سلیمان شکایت برد! پیامبر آن مرد را احضار کرد او را محاکمه و فرمان کور کردن چشم او را داد. اما پرنده به حکم صادر شده اعتراض کرد و‌ گفت: چشم این مرد هیچ آزاری به‌من نرساند بلکه ریش او بود که مرا فریب داد و گمان بردم که از سوی او آزاری به من نمی‌رسد! پس به عدالت نزدیکتر است اگر ریش او را بتراشید تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند @faghatkhoda1397
❤️ صبح شد باز دلم تنگ تو ... از دور سلام ✋ تو نیاز و ضربان دلمے، ختم ڪلام ❤️ @faghatkhoda1397
یکی از حالت های اخلاقی علی این بود که دفترچه ی «محاسبه ی نفس» داشت هر روز کارهایی که کرده بود محاسبه میکرد و توی دفترچه می‌نوشت . محاسبات نفسش هر روز دو قسمت داشت یک قسمت محاسبه نفس بود، یک قسمت هم نتیجه و توصیه. قسمت نتیجه حرفهای حاج‌آقا حق‌شناس بود. او جز مریدان حاج آقا بود و به دستورات اخلاقی ایشان همیشه عمل میکرد . وقتی دروغ میگفتی واقعا رنگ علی می‌پرید غیبت که می‌کردی ناراحت می‌شد. هر وقت که می‌خواست نماز بخواند تمام متعلقات دنیا را از خودش جدا میکرد. علی واقعا توی جبهه ساخته شده بود و این را همیشه خودش می گفت .... @faghatkhoda1397
✅چرا بعد از عطسه الحمدلله میگوییم ؟! (خیلی جالبه) علت گفتن الحمدلله بعد از عطسه اینست که ضربان قلب در هنگام عطسه متوقف میشود و سرعت عطسه 100کیلومتر در ساعت است و اگر به شدت عطسه کردی ممکن است استخوانی از استخوان هایت بشکند و اگر سعی کنی جلو عطسه را بگیری باعث میشود خون در گردن و سر برگردد و سپس باعث مرگ شود و اگر در هنگام عطسه چشم هایت را باز بگذاری ممکن است از حدقه بیرون بیاید! و برای آگاهی در هنگام عطسه همه دستگاههای تنفسی و گوارشی و ادراری از کار می ایستد و قلب هم از کار می افتد رغم اینکه زمان عطسه بسیار کوتاه است و بعد آن به خواست خدای مهربان بدن به کار می افتد اگر خدا بخواهد که به کار افتد گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است به همین دلیل الحمدلله میگوییم. میگوییم خدایا شکرت برای سلامتی که به بدنم دادی و شکرت برای بیماری هایی که به من ندادی.. خدا را شکر @faghatkhoda1397
۱-با کسی بیشتر از جنبه اش شوخی نکن🦋 حرمتها شکسته میشود ۲-به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکن🦋 تبدیل به وظیفه میشود ۳-به کسی بیشتر از جنبه اش عشق نورز🦋 بی ارزش میشوی ❣️ @faghatkhoda1397
🔴 رهبر معظم انقلاب: 🔻مقامات آمریکا شارلاتان و تروریست هستند! 🔻اگر کوته‌بینی نکنیم ایران به قلّه حکومت اسلامی می‌رسد! @faghatkhoda1397
✨🌸✨ دنبال عيبهاى مردم نباش؛ زيرا عيبهايى كه در خودت هست ـ اگر خردمند باشى ـ مانع از آن مى شود كه از كسى عيب جويى كنى. [ عليه السلام ] 📚 غرر الحكم حدیث ۱۰۲۹۵ @faghatkhoda1397
🌹ثواب خدمت همسر 🌹 آقا امام باقر عليه السّلام فرمودند: هر زنی که شوهرش را خدمت کند، خداوند هفت در دوزخ را به روی او ببندد و هشت در بهشت را به رويش بگشايد, تا از هر در که خواهد وارد شود و فرمودند: هيچ زنی نيست که به شوهرش بنوشاند مگر آن که اين عمل او برايش بهتر از يک سال باشد. که روزهايش را بگيرد و شبهايش را به سپری کند. 📚وسائل الشيعه، ج۱۴ ص۱۲۳ @faghatkhoda1397
✅وقتی امام رضا(ع) جهیزیه یه دختر فقیر رو جور میکند ✍️در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (ع) مشرف شد. هر روز به حرم می آمد؛ اما دریغ از یک قطره اشک؛ دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت. با خودش فکر کرد که دیگر فایده ای ندارد؛ برای همین، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچه ای راه می رفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخ دستی اش گذاشته و آن را به سختی می برد. تاجر کمکش کرد و همزمان به او گفت: «مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟» پیرمرد گفت: «ای آقا! دست روی دلم نگذار دختر دم بختی دارم که برای جهیزیه اش مانده ام. همسرم گفته است تا پول جهیزیه را تهیه نکرده ام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابه جا کنم تا پول بیشتری در بیارم.» تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی در خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد. وقتی از آن خانه بیرون می آمد خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه می کردند. پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به تو بدهم؛ فقط دعا می کنم که عاقبت به خیر شوید و از امام رضا (ع) هدیه ای دریافت برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی به حرم وارد شد، چشم هایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید. @faghatkhoda1397
🌺استاد فاطمی نیا: 💎حديثي زيبا از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است كه موارد بسياري به بنده مراجعه كردند كه بعد از عمل به اين روايت مشكلشان حل شده است! حضرت در یک جمله کوتاه میفرمایند: (( الاحتمال ، قبر العیوب )) " " چه طور جسد در قبر پنهان میشود، همه عیب ها با بردباری پنهان میشود. 🌱مردي برايم نقل ميكرد كه من تا به منزل ميرسيدم، همسرم شروع به دعوا میکرد كه چرا تو فقيري؟! چرا من را بيست سال اسيرخود كردي؟! و...! مرد میگفت من هم جوابش را ميدادم و تا شب مدام دعوا میکردیم! و به همين منوال روزهاي ديگر! از وقتي كه این حدیث را شنيد و عمل كرد، کارشان درست شد! 🌱مرد نقل ميكرد که همسرم طبق معمول ، تا من رسيدم شروع کرد به تكرار همان حرف ها! میگوید یاد این روايت افتادم که "الاحتمال قبر العیوب" هیچی نگفتم و سكوت كردم! با همين سكوتم ،تمام شد! دعوا ریشه کن شد! @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✅پشتیبان نیازمندان و یتیمان ✍سيّد عبد الوهاب بدرى گويد: امام هادی(ع) در شهر سامرا در مجالس مردم مى‌گشت و همواره مصيبت‌ديدگان را دلدارى داده، نيازمندان را يارى رسانده به گدايان و مساكين ترحّم مى‌نمود. وى با يتيمان مهربانى كرده، شبانگاهان به در خانه بيوه‌گان و ناتوانان رفته، كيسه‌هاى درهم و دينار را كه در دامن جامه خود حمل مى‌كرد به آنان مى‌داد و مى‌گفت:《لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً؛ پاداش و سپاسى از شما نمى‌خواهيم》 💥آن حضرت روزها به كار و فعّاليت مشغول مى‌شد. در زير اشعه سوزان آفتاب ايستاده در مزرعه خود به كار كشاورزى مشغول مى‌گشت تا آن‌جا كه عرق تمام بدن آن حضرت را تر مى‌كرد و چون سياهى شب آشكار مى‌شد به سمت پروردگار خود توجّه كرده، در حال ركوع و سجود و خشوع براى پروردگار خويش درمى‌آمد و پيشانى تابناك خود را بر روى سنگ و شن زمين قرار مى‌داد، و دعاى مشهور خود را زير لب زمزمه مى‌كرد كه: «الهي مسي‌ء قد ورد، و فقير قد قصد، لا تخيب مسعاه ، و ارحمه و اغفر له خطأه» 👈پروردگارا، گنهكارى به در خانه‌ات وارد شده، و فقيرى قصد در خانه‌ات كرده. پروردگارا گام‌هايى كه به سوى تو برداشته نااميد نگردان، بر وى رحمت آور و گناهانش را بر او ببخشاى‌. 📚 سيرة الامام علىّ الهادى(ع)،ص۵۹ @faghatkhoda1397