eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه علف هرز هم شدی تو زمین علیه السلام باش! 🌾🙂 -اركبوا فُلکَ الحسينِ أيّھَا الغَرقَی... به کشتی بیایید ای غرق شدگان...! از این کشتی که خوب و بد رو با هم میخره اگه جا بمونی ته ضرری! ته فلاکت و بدبختی! 🐾 وقتی انقدر آقاست که به راحتی میخرتت چرا محبتش رو از خودت دریغ می کنی؟! 🥀🍃 @faghatkhoda1397
✅ذکری که روزی را فراوان می کند ! ✍آیت الله بهجت (ره)؛ کسی که می خواهد روزی اش فراوان شود،و کسب و کارش برکت افتد این ذکر را بسیار بگوید و در آغاز و پایان آن هم، یک صلوات بفرستد《أَغنِنی بِحَلالِِکَ عَنِ حَرامِکَ، وَ بِفَضلِکَ عَمَّن سِواک》:خدایا! مرا به وسیله حلالت از حرام خویش بی نیاز کن، و با فضل و بخشش خودت، از هر چه غیر خودت بی نیاز ساز! 📚گوهرهای حکیمانه،ج14 💠 @faghatkhoda1397
💠تاثیر و اهمیت مراقبه 🌿 آیت الله بهجــت (ره) : انسان باید خود را در محضر خدا ببیند و خدا را در همه احوال، مطلع از خود و در همه جا حاضر و بر همه کارها و احوال خود ناظر بداند. خدا می‌داند این حالت مراقبه و توجه، چه تاثیراتی در روح انسان و در تحصیل علم و معرفت دارد! @faghatkhoda1397
✍امیرالمومنین امام علی (ع) : ✅دنیا دو روز است : 1️⃣ روزی به سود تو 2️⃣ و روزی به زیان‌ تو هر گاه به سود تو بود، سرکشی نکن، و وقتی به زیان تو بود، شکیبایی پیشه کن. 📚غررالحکم 💠:➫ @faghatkhoda1397
✍ امام رضا(ع) فرمودند: سزاوار است که مرد، در خرج و هزینه زندگی بر خانواده خود توسعه و گشایش دهد، تا آرزوی مرگ او را نداشته باشند. 📚من لا یحضر الفقیه ج۲ ص۶۸ ➫ @faghatkhoda1397
امام جعفر صادق (علیه السلام)فرمودند دو مرد وارد مسجد شدند، یکی از آنها عابد بود و دیگری گنهکار وقتی که از مسجد بیرون آمدند، مرد گنهکار، مؤمن راستین بیرون آمد ولی مرد عابد، فاسق و گنهکار بیرون آمد! از این رو که عابد وقتی وارد مسجد شد، به عبادت خود می بالید و در اندیشه خود به عبادتش مغرور بود، ولی گنهکار در فکر پشیمانی از گناه و طلب آمرزش گناهانش از خدا بود. 🍃 خداوند به حضرت داود (ع) خطاب کرد: (بشر المذنبین و انذر الصدیقین) [گناهکاران را مژده بده و درستکاران راستگو را بترسان] حضرت داود (ع) عرض کرد: چگونه گناهکاران را مژده بدهم و درستکاران را بترسانم خداوند فرمود: به گناهکاران مژده بده که من پذیرای توبه و بخشنده گناه هستم و درستکاران را بترسان که به اعمال خود، مغرور و خودبین نشوند. زیرا بنده ای نیست که او را به پای حسابرسی بکشم، مگر اینکه بر اثر ناخالصی های عبادتش به هلاکت بیفتد 📚اصول کافی @faghatkhoda1397
🌷 پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و ازسختیهایش مینالید دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟؟ پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند، 🌷دوتا عقاب هم دارم که بایدآنهارا هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آنرا حبس کرده ام شیری نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم... مردگفت: چه مےگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر مےشود انسانی اینهمه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند!!؟ پیرمرد گفت: شوخی نمےکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست... 🌷 آن دو باز چشمان منند، که باید با تلاش وکوشش ازآنها مراقبت کنم... 🌷آن دو خرگوش پاهای منند، که باید مراقب باشم بسوی گناه کشیده نشوند... 🌷 آن دوعقاب نیز، دستان منند، که بایدآنها را به کارکردن، آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم... 🌷آن مار، زبان من است که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی ازاو، سر بزند... 🌷شیر، قلب من است که با وی همیشه درنبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند... 🌷 و آن بیمار، جسم وجان من است،که محتاج هوشیاری مراقبت و آگاهی من دارد... 🌷این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده... @faghatkhoda1397
🔴 عظمت گناه ✍ ما خیال می کنیم گناه چیز کوچکی است. حتی یک گناه صغيره جرمش بسیار سنگین است. در روایات ما آمده است که به کوچکی گناه نگاه نکنید، به بزرگی آن کسی نگاه کنید که معصیتش را کرده اید. شما یک موقع به یک آدم معمولی بی احترامی می کنید، مثلا یک سیلی به او می زنید، این بد است. اما یک موقع یک سیلی به یک مرجع تقلید با عظمت میزنید. یک موقع - معاذ الله - یک سیلی به امام زمان یا پیامبر (ص) می زنید. حال اگر کسی یک بی احترامی به خود خدا که عظمتش بی نهایت است بکند چه؟ بنابراین، هر گناهی در حد خود بسیار بزرگ است. لذا اهل معرفت که می فهمیدند، برای کوچک ترین گناه و یا کمتر از آن هم می ترسیدند. مرحوم ملکی تبریزی از یک مجلسی که شبهه غیبت در شده بود، بلند شد، و خیلی ناراحت بود. می گفت: همین ما را چهل روز عقب انداخت. این ها عظمت پروردگار را درک کرده بودند و می دانستند یک خلاف ادب، یک مکروه و یک گناه چقدر زشت است. چقدر سنگین است. @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🌼زندگی موفق ✍حضرت محمد مصطفی (ص) می فرمایند: هر زنی که شوهرش را با زبان اذیت کند از او هیچ توبه و حسنه ای قبول نمی‌شود تا این که شوهر از حق او راضی شود، اگرچه روزها روزه بدارد و شب‌ها را در عبادت باشد بنده‌ها آزاد کند و اسب های نیکو در راه خدا برای جهاد بدهد پس او اول کسی است که وارد آتش می‌شود و همچنین است مردی که نسبت به زنش ظالم و ناسازگار باشد. 📚مکارم الاخلاق فی حق الزوج و المراه 💥ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽﺗﺎﻥ ﺧﺪﺷﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ. ﺷﺎﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪی ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻣﺎ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯿﺪ ﺣﺮﻑﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻏُﺮ ﻭ ﻧِﻖ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ دو ﻧﻔﺮِ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ کند. ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺟﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﻨﯿﺪ چون ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﺑﯿﺖ کنید. 👈برای داشتنِ زندگی موفق تلاش @faghatkhoda1397
‌ 📚هر چیز که خوار آید ، یک روز به کار آید یک روز مرد دنیا دیده ای با پسرش به سفر رفت . در راه نعل اسبی پیدا کردند و به پسر گفت : نعل را بردار شاید به دردمان بخورد . پسر گفت : ما که اسب نداریم به چه دردمان می خورد ؟ پدر نعل اسب را برداشت و به پسر هم چیزی نگفت و به راهشان ادامه دادند . در راه به روستایی رسیدند . پدر در کارگاهی نعل اسب را فروخت بی آنکه پسر متوجه شود و با پولش کمی گیلاس خرید و در پارچه ای پیچید . و به راه ادامه دادند . در بین راه هر دو حسابی تشنه شدند و آبی که همراهشان بود تمام شد . در راه از تشنگی زیاد پسر بی حال شد و پدر گفت فاصله ی زیادی تا مقصد نمانده راهت را ادامه بده . گیلاسی را جلوی راه پسر انداخت . پسر فوراً آن را برداشت و خورد و شیرینی آن باعث شد تا به راهش ادامه دهد . پدر یک گیلاس جلوی راه او می انداخت و پسر آنها را می خورد تا به راهش ادامه دهد و قوت می گرفت . پسر از پدر پرسید که این گیلاس ها را از کجا آورده؟ پدر گفت : تو حاضر نشدی برای برداشتن نعل اسب خم شوی اما 20 بار برای برداشتن گیلاس خم شدی این گیلاس از فروش همان نعل اسب به دست آمده به همین دلیل می گویند : هر چیز که خوار آید یک روز به @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ⚠️تلنگــــر ✅از خدا ایراد نگیر.... ✍روزی عابدی سگی را دید که خیلی زشت بود ،گفت:چقدر این شگ زشت است وقتی این حرف را زد ،درروایت داریم که این سگ به قدرت الهی مقابل این آقا زانو زو و به زبان فصیح و بلیغ گفت: 👈🏻ای عابد ! اگر به خلقت گن ایراد دای میتونانی نرا تغییر بدهی،بده.. مرا خدایی درست کرده که تو را درست کرده است یعنی شما به خدا ایراد میگیری!! در روایتی دیگر داریم یکی از همسران پیغمبر کوتاه قد بود ؛ آمد از جایی بگذرد همسر دیگرپیغمبر اشاره کرد :چقدر قد کوتاه و زشت است پیغمبر خدا فرمود : گناهی مرتکب شدی که با آب های دریا پاک نمیشود!! یعنی کفر میگویی!! به خدا میگویی:چرا این را درست کردی ؟ چرا این را قد کوتاه آفریدی؟! 📚حجت الاسلام فرحزاد ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ ____@faghatkhoda1397 🌏
رَبِّ اِنّی لِما اَنزَلتَ اِلیَّ مِن خَیرِ فَقیر... خُدایا من به هر آنچه از خیر برایم می فرستی سخت نیازمندم... 📚قصص۲۴ @faghatkhoda1397
✅آرامش دل ها با یاد خدا ✍حاج اسماعیل دولابی: اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری ، به تو بگوید نگـران نباش وغصّـه ی بدهی هایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم؛ ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می بخشد و راحت می شوی! خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است: ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ، آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟ یعنی ای بنده ی من ، بـرای همه ی کسری و کمبودهای دنیوی و اخروی ات من هستم. این سخن خدا چقدر انسان را راحت می کند و به او آرامش می بخشد؟! لذاست که فرمود: ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ، دلها با یاد خدا آرامش می یابد. 📚 مصباح الهدی، ص179 ⏰ @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🌼شیفتگان خدمت ✍یاران حضرت، آرام و قرار ندارند و برای کار در حکومت جهانی مهدی موعود و تحقق آرمان‌های امام زمانشان سر از پا نمی‌شناسند. جهاد در راه خدا، برنامهٔ همیشگى آن‌هاست.*۱ چه در جهاد نفس و چه در صحنهٔ پیکار، بهترینِ زمان خود هستند. همیشه در تلاشند، اما نه برای کسب ثروت و شهرت و مناصب دنیایی. به تعبیر شهید بهشتی: «شیفتگان خدمتند، نه تشنگان قدرت. ازاین‌رو، شُهرتشان در آسمان بیشتر از زمین است. »*۲ تنبلی، بی‌حالی و سهل‌انگاری برایشان مفهومی ندارد و کار را به دست قضا و قدر نمی‌سپارند. در راه رسیدن به هدفشان محکم‌تر از سنگند. *۳ جدیّت در کار و تلاش از بارزترین ویژگی‌های رفتاری ایشان است. 💪 در راه رضایت خدا و امام، کار و تلاش می‌کنند. دنیا را مزرعهٔ آخرت می‌بینند و به همین خاطر دل‌بستهٔ آن نیستند. آری! یاران امام این‌گونه زندگی می‌کنند. این را بدانید اولین قدم برای یار امام‌زمان شدن، کنار گذاشتن تنبلی است. برای زندگی‌ات برنامه داشته باش و تمام برنامه‌هایت را به شنبه موکول نکن. نکتۀ مهم‌تر: کار برای امام زمان را در اولویت کارهایت بگذار. 📚 ۱. سورهٔ مائده آیهٔ ۵۴ ۲. خطبهٔ ۱۰۲ نهج البلاغه ۳. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۷، ح ۸۲ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @faghatkhoda1397
✍امام صادق علیه‌السلام: مردم در انتهای غیبت از دین خارج خواهند شد گروه گروه، آنچنان که در صدر اسلام دسته دسته وارد می‌شدند! 📚الملاحم و الفتن، ص۱۴۴ @faghatkhoda1397
✍امام علی(ع): پیش از امضا، نوشته را مرور کن، زیرا بر فهم خود امضا می‌زنی. 📚غررالحکم1:60 💠: @faghatkhoda1397
‌ دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت . او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید : ‘میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟ ‘ یک دفعه کلاس از خنده ترکید … بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند . اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند : اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی . او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند . او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … . به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود . آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد . مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت . آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود . سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم . پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت : ‘برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود ! ‘ در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند . روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟ همسرم جواب داد : من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم . و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید . @faghatkhoda1397
آیت الله مجتهدی تهرانی ره: روزی آیت الله العظمی ملا علی همدانی_رضوان الله علیه_ در مشهد بر آیت الله العظمی میلانی_نور الله قبره الشریف_ وارد می شوند. 🔹در آن جا علامه طباطبایی_اعلی الله مقامه الشریف_ صاحب تفسیر المیزان حضور داشتند. 🔹مدت یک ماه بین علامه طباطبایی و آخوند ملا علی همدانی، مناظرات عالمانه و حکیمانه واقع می شود. 🔹از علامه طباطبایی پرسیدند: آخوند را چگونه دیده اید؟ فرمودند: جا دارد که مردم از اطراف و اکناف و نقاط دور دست به همدان به قصد زیارت آقای آخوند بیایند. 🔹بعد از مدتی از آخوند پرسیدند: علامه طباطبایی را چگونه دیده اید؟ فرمودند: مدتی بود که من دعایی را می خواندم که درباره آن دعا آمده بود: هرکس این دعا را بخواند،خداوند متعال گنجی را نصیب او می کند، معلوم شد که دعای من مستحاب شده و آن گنج آقای طباطبایی است که در این مدت نصیب من شده @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ❣️فردى در پيش حكيمى از فقر خود شكايت مى‌كرد و سخت مى‌ناليد. حكيم گفت: خواهى كه ده‌هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ ❣️گفت: البته كه نه. دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى‌كنم گفت: عقلت را با ده‌هزار درهم، معاوضه مى‌كنى؟ گفت: نه گفت: گوش و دست و پاى خود را چطور گفت: هرگز... ❣️گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها‌هزار درهم در دامان تو گذاشته است. باز شكايت دارى و گله مى‌كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‏‌تر و خوش‌بخت ‏تر از بسيارى از انسان‌‏هاى اطراف خود مى‌‏بينى. ❣️پس آن‌چه تورا داده‏‌اند، بسى بيش‌‏تر از آن است كه ديگران را داده‌‏اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‏‌ترى هستى...!!! @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✍️گویند: شبی ابراهیم ادهم همۂ تاج و تخت و پادشاهی‌اش را برای رسیدن به خدا از دست داد و درویشی بیابان‌نشین شد. تابستانی روزی گرم به میدان شهر رفت تا او را شاید کسی برای لقمه‌ای نان به کارگری برد. آنقدر گرسنگی بر تن خود داده بود که بسیار لاغر و نحیف شده بود و کسی او را برای کارگری هم نمی‌برد. جوانی دلش به حال او سوخت او را با خود به مزرعه‌اش برد و بیل به دستش داد تا زمین را شخم زند، ابراهیم از فرط گرسنگی و ضعف زمین خورد ولی از خدای خود شرم کرد که لقمه‌ای نان از او بخواهد. جوان گرسنگی او را چون دید، لقمه‌ای نان به او داد و چون ابراهیم قوّت گرفت به سرعت کار کرد. نزدیک غروب، جوان دستمزد او حاضر کرد اما ابراهیم نگرفت و گفت: دستمزد من لقمه‌ای نان بود که خوردم و تا دو روز مرا سرپا نگه می‌دارد. جوان گفت: با این حال نحیف در شگفتم در حسرت این باغ من نیستی؟ ابراهیم گفت: به یاد داری بیست سال پیش این باغ را چه کسی به تو هدیه داد؟ آن کس امیر لشگر من و تو سرباز او بودی و این باغ یکی از ده‌ها هزار باغ‌های ابراهیم ادهم بود و من ابراهیم ادهم هستم. بدان! زمانی پادشاهی داشتم ولی خدا را نداشتم، هر چه سرزمین فتح می‌کردم سیر نمی‌شدم چون می‌دانستم برای من نیست و روزی کسی که مرا سرنگون می‌کند همۂ آن‌ها را از من خواهد گرفت. نفس‌ام هرگز سیر نمی‌شد. اکنون که همۂ باغ و ملک و تاج و تخت را رها کرده‌ام و خدا را یافته‌ام، هر باغ و کوهی را که می‌نگرم آن را از آنِ خود می‌دانم. 💢بدان! هر کس خدا را داشته باشد هر چه خدا هم دارد از برایِ اوست و هر کس خدا را در زندگی‌اش ندارد، اگر دنیا را هم فتح کند سوزنی از آن، مال او @faghatkhoda1397
📚 ♦️یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از سرکار به خانه باز می‌گشت، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان در برف ایستاده. اسمیت از ماشین پیاده شد و خودش را معرفی کرد و گفت من آمده‌ام کمکتان کنم. زن گفت صدها ماشین از روبروی من رد شدند، اما کسی نایستاد، این واقعاً لطف شماست. وقتی اسمیت لاستیک را عوض کرد و درب صندوق عقب را بست که آماده رفتن شود، زن پرسید: من چقدر باید بپردازم؟ اسمیت پاسخ داد: شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در چنین شرایطی بوده‌ام؛ روزی شخصی پس از اینکه به من کمک کرد، گفت اگر واقعاً می‌خواهی بدهی‌ات را بپردازی، باید نگذاری زنجیر عشق به تو ختم شود. چند مایل جلوتر، زن کافه کوچکی را دید و داخل شد تا چیزی میل کند و بعد به راهش ادامه دهد؛ اما نتوانست بی‌توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمت باردار بگذرد، او داستان زندگی پیشخدمت را نمی دانست و احتمالاً هرگز نخواهد فهمید، وقتی پیشخدمت برگشت تا بقیه صد دلار را بیاورد، زن بیرون رفته بود، درحالیکه روی دستمال سفره یادداشتی گذاشته بود. وقتی پیشخدمت نوشته را خواند اشک در چشمانش حلقه زد؛ در یادداشت نوشته بود : شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این موقعیت بوده‌ام؛ یک نفر به من کمک کرد و گفت اگر می‌خواهی بدهی‌ات را به من بپردازی، نباید بگذاری زنجیر عشق به تو ختم شود.. همان شب وقتی زن پیشخدمت به خانه برگشت، درحالیکه به ماجرای پیش آمده فکر می‌کرد به شوهرش گفت: دوستت دارم اسمیت! همه چیز داره درست میشه @faghatkhoda1397
. ✅ داستانک؛ پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت پسرك واكسیِ كر و لال را بدهد، جمله ای را براي خنداندن او بر روي اسكناس مينوشت. اين بار هم همين كار را كرد. پسرك با اشتياق پول را گرفت و جمله‌ای را كه پيرمرد نوشته بود، خواند. روی اسكناس نوشته شده بود: وقتي خيلي پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن. پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلك، تو كه هنوز پولدار نشدی. پسرك خنديد با صدای بلند، هرچند صدای خنده خود را نمیشنيد. همیشه پر از مهربانی بمان و دلیل شادی دیگران باش، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت را نداند، این ذات توست که مهربان باشی، تو خدایی داری که به جای همه برایت جبران @faghatkhoda1397
🐔مرغ دو منی!! شغالی مرغی از خانه پیر زنی دزدید. پیر زن در عقب او نفرین کنان فریاد می کرد: ای وای! مرغ دو منی مرا شغال برد. شغال از این مبالغه سخت در غضب شد و از غایت تعجّب و غضب به پیر زن دشنام داد. در آن میان روباهی به شغال رسید و گفت : چرا این قدر بر افروخته ای؟ گفت: ببین این پیرزن چه قدر چقدر دروغگو و بی انصاف است. مرغی را که یک چارک هم نمی شود دو من می خواند! روباه گفت: بده ببینم چه قدر سنگین است! وقتی مرغ را گرفت روی به گریز نهاد و گفت: به پیر زن بگو مرغ را به پای من چهار من حساب کند. @faghatkhoda1397
📚 روزی بهلول از مسجد «ابوحنیفه» می‌گذشت، دید خطیب مردم را موعظه می‌کند. ایستاد و به سخنانش گوش داد. او می‌گفت: جعفربن محمد عقیده دارد که کارها با اختیار از بندگان انجام نمی شود در صورتی که آنچه که بندگان انجام می‌دهند خواست خداست و انسان از خود اختیاری ندارد. دیگر این که در روز قیامت شیطان در آتش می‌سوزد و حال آن که شیطان از آتش آفریده شده است و آتش هم جنس خود را عذاب نمی‌کند. دیگر این که خداوند موجود است؛ ولی نمی‌شود او را دید، در صورتی که این دروغ است و هر موجودی دیدنی است. آنگاه بهلول کلوخی از زمین برداشت و سر خطیب را هدف گرفت و آن را شکست و خون جاری شد، سپس فرار کرد. خطیب نزد خلیفه آمد و از بهلول شکایت کرد. خلیفه دستور داد بهلول را بیاورند و چون بهلول حاضر شد به او گفت: چرا چنین کردی؟ بهلول گفت: علت را از خود وی سوال کنید. او می‌گوید: بندگان اختیاری ندارند و همه کارها به دست خداست. اگر اعتقاد او چنین است پس سر او را خداوند شکسته و من تقصیری ندارم. او می‌گوید: جنس از هم جنس خود متاثر نمی‌شود و عذاب نمی‌بیند وقتی انسان از خاک است چرا باید از همجنس خود متاثر و ناراحت شود؟ او معتقد است که هر موجودی باید دیده شود. خلیفه از وی سوال کند که آیا این درد که او از این زخم احساس می‌کند دیده می‌شود؟! این را گفت و از نزد خلیفه @faghatkhoda1397
🕌 بعثت «غار حراء» واقع در قله «کوه نور»، از معروف‌ترین کوه‌های مکه و با ارتفاع ۲۰۰ متر در دو فرسنگی شهر و در شمال شرقی آن واقع شده است. این محل از زمان‌های دور، مکانی مقدس و محل انسان‌های حقیقت‌جو و روشن‌ضمیری بوده است که به "حنفا" شهرت داشتند. ▫️موقعیت جغرافیایی غار: سطح غار، هموار و برای نشستن و برخاستن فردی بلند قامت، مناسب بوده است؛ اما بالا رفتن از آن به دلیل ناهمواری‌های شیب‌دار، دشوار است. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در غار که دهانه‌اش به سوی و محله بطحا باز می‌شد، می‌نشست و ساعت‌ها در‌ اندیشه رهاییدن قومش از بیهودگی‌هایی بود که در آن غوطه‌ور بودند. منابع، درباره زندگی و ویژگی‌های شخصیتی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ پیش از بعثت، چندان سخن نگفته‌اند؛ اما از تحنث او در غار حراء می‌توان تصور کرد که همواره در‌ راه چاره‌ای برای نجات قومش از تباهی‌ها بود. ▫️مدت زمان وقوف در غار: معمولاً تحنث، سالی یک‌ بار به مدت یک ماه در غار حراء بوده است. رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ در این مدت به مستمندانی که نزد او می‌رفتند، می‌خورانید. پس از آن، هفت بار، کعبه را طواف می‌کرد و به منزل باز می‌گشت. در سال‌های نزدیک بعثت که رشد قوای عقلی و روحی پیامبر صلی‌الله‌ علیه ‌و‌آله به اوج رسیده بود، میل و اشتیاق او به کناره‌گیری از مردم و تفکر و ، آن‌چنان بود که روزها و شب‌ها را در غار حراء به سر می‌برد؛ به‌ویژه در ماه رمضان، مدت تحنث طولانی‌تر بود. در این مدت، علی علیه‌السّلام، همسرش خدیجه و یا فرد دیگری از اهل خانه برای او آب و غذا می‌بردند. ▫️نزول امین وحی پس از سپری شدن ایام عبادت، پیامبر به مکه برگشته و پیش از اینکه به خانه خویش بازگردند، خانه خدا را می‌نمودند. این حالات همچنان ادامه یافت تا اینکه سن آن حضرت به چهل سالگی رسید و خداوند که دل ایشان را برترین و مطیع‌ترین و خاضع و خاشع‌ترین دلها در برابر خویش یافت، ایشان را کرد و به پیامبری گرامی داشت، تا به وسیله قرآنی که آن را روشن و استوار گردانیده، بندگانش را از پرستش بر بتان خارج ساخته و به پرستش خویش کند. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ساعت‌ها در آسمان، کوه‌ها و بیابان‌های مکه که بی‌کرانگی خالق را به هزاران زبان نجوا می‌کردند به تفکر و می‌پرداخت و از خدایان سنگی و چوبی قومش به ستوه آمده، در جستجوی چاره آن، آسمان بی‌انتها را می‌کاوید. جبرئیل امین در یکی از این تحنث‌ها هنگام چهل‌ سالگی بر او ظاهر شد و نخستین آیه‌های سوره علق را به وی القا کرد. سپس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم از غار به سوی منزل سرازیر شد و همسرش را از این ماجرا آگاه کرد. که سال‌ها بود، آثار بزرگی را در کردار و گفتار وی دریافته بود، نخستین تصدیق‌ کننده و ایمان‌ آورنده به رسالتش شد. «علاوه بر منابع تاریخی، علیه‌السّلام در نهج البلاغه می‌فرماید: «در حالی که در هیچ خانه‌ای مسلمانی نبود، من سومین آنها بودم.» @faghatkhoda1397