فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی کوتاه از نحوه استفاده صلوات شمار
https://eitaa.com/familymahd
روز دانش آموز نزدیکه وباید تلاش کرد و برنامه هایی گذاشت که حسابی به بچه ها خوش بگذره.
البته ان شاالله برنامه های فرهنگی و دشمن شناسی مربوط به ۱۳ آبان هم داریم برای بچه ها.
امروز بچه ها ی پیش دبستانی رو خانه بازی بردیم خدا رو شکر خیلی بهشون خوش گذشت.
https://eitaa.com/familymahd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امیدوارم روز خوبی رو شروع کرده باشین.
روز ما که با خوردن صبحانه در مدرسه شروع شد.
بچه های دوره اول رو به باشگاه ورزشی بردیم.خدا رو شکر خیلی بهشون خوش گذشت.
https://eitaa.com/familymahd
بلاخره تموم شد.
این آتیش هارو با برنامه اینشات گذاشتم.
به نظرتون با رنگ آتیش بکشم روش؟!
راستی طول پرچم نزدیک به دومتر ونیم هست.
https://eitaa.com/familymahd
در جلسه ی قرآن خانوادگی که داشتیم.خدا رو شکر بعد از مدت ها مهد فامیلی رو دوباره راه انداختم.
برای بچه ها قصه ی یه سنگی رو گفتم که خیلی دوست داشت به فلسطین بره.
داستان کاملش رو در ادامه قرار میدم.
این کاردستی ها هم دستبند هستن البته به عنوان بازوبند هم میشه استفاده کرد.
نماد فلسطین ومقاومت هستن،برای بچه ها آماده کردم تا رنگ کنن.
https://eitaa.com/familymahd
دستبند میتونه برای دخترا باشه وبازو بند برای پسر ها.
میتونید اول وآخر دستبند رو با چسب نواری به هم بچسبونید.
https://eitaa.com/familymahd
🪨🪨🪨🪨🪨🪨🪨🪨🪨
داستان سنگ شجاع:
در کنار یک کوه زیبا و بلند که نوک قله اون حتی از ابرها هم بالاتر بود، تکه سنگی زندگی میکرد. یه تکه سنگ شجاع و نترس و مهربون که خیلی هم با ادب و دل نازک بود.
اون هر روز از کنار کوه به کنار رودخونهای که نزدیک کوه بود میاومد و با ماهیها و قورباغه مهربونی که اونجا زندگی میکردن، صحبت و بازی میکرد. یه روز که مثل همیشه تکه سنگ به طرف رودخونه اومد تا با دوستاش بازی کنه، چشمش به چند تا پرنده افتاد که مشغول صحبت با ماهیها و قورباغه بودن. تکه سنگ به اونها نزدیک و نزدیکتر شد و از اونجایی که یه بچه با ادب و خوش اخلاق بود، لبخندی زد و سلام کرد. پرندهها و ماهیها و قورباغه تا چشمشون به تکه سنگ افتاد بهش سلام کردن.
تکه سنگ که میدید پرندهها مشغول صحبت هستن یه گوشهای روی زمین نشست و به حرفهای اونها گوش داد.
یکی از پرندهها بنام«قویبال»که از بقیه پرندهها بزرگتر و شجاعتر بود میگفت: توی راه که میاومدیم از سرزمینها و دشتها و کوههای زیادی عبور کردیم. پرندهها، حیوونها، درختها، دریاها و رودخونههای زیادی رو دیدیم که خیلی زیبا و قشنگ بودن. فقط از یه سرزمینی رد شدیم و چیزهایی دیدیم که خیلی ناراحتم کرد.
قورباغه باتعجب و ناراحتی پرسید: مگه شما چی دیدین؟!
قویبال با یه دل پرغصه تعریف کرد: یه روز برای استراحت روی یه درخت توی یه زمین کشاورزی در حال استراحت بودیم، ناگهان یه ماشین رو دیدم، چند تا سرباز که هر کدوم یه تفنگ دستشون بود به اون زمین نزدیک شدن.
وقتی رسیدن از ماشین پایین اومدن و با عصبانیت و بی ادبی شروع به اذیت بچهها و مردها و زنهایی که در حال کشاورزی بودن کردن. بعد هم گفتن هرچه زودتر باید از اینجا برین.
یکی از اون مردهای بیچاره جلوی زورگویی اون ها ایستاد و با صدای بلند فریاد میزد تا از زمینشون بیرون برن.
یکی از سربازها تا این حرف رو شنید، محکم دستش رو گرفت و به زور سوار ماشین کرد.
وقتی حرف قوی بال تموم شد، قورباغه مهربون رو به اون کرد و پرسید: واقعاً اون زمین برای اون مرد و خونوادهاش بود یا دروغ میگفت؟!
قوی بال وقتی این رو شنید جواب داد: من هم همین سؤال رو داشتم برای همین به طرف پسربچه کوچیکی که تکه سنگی رو توی دستش قایم کرده بود تا به طرف اون سربازها پرتاب کنه پرواز کردم و کنارش نشستم.
ازش پرسیدم: این زمین کشاورزی مال کیه؟!
اون پسر بچه هم گفت این زمین مال بابامه، ولی این سربازها میخوان به زور ما رو از این زمین بیرون بندازن، بعد هم با صدای بلند گفت: ما زمینمون رو به هیچ کسی نمیدیم اون دستش رو بلند کرد و تکهسنگی که دستش بود رو به طرفشون پرتاب کرد.
قورباغه رو به قویبال کرد و گفت: اون مردم هیچ کاری برای دفاع از خودشون نمیکنن؟! هیچ کسی نیست تا به اونها کمک کنه؟!
قویبال جواب داد: اتفاقاً مردم به خاطر دفاع از خودشون هر روز با تکه سنگ به اون سربازها و دوستاشون حمله میکنن و از خودشون دفاع میکنن. تازه هر سال مردم تموم دنیا توی یه روز خاص که به اون روز قدس میگن به خیابونها میان و یک صدا و بدون ترس برای آزادی اون بچه ها و نابودی اون سربازهای زورگو شعار میدن تا نشون بدن که این مردم تنها نیستن.
تکه سنگ وقتی این حرف رو شنید، از ته دل آرزو کرد ای کاش میشد تا اون هم به فلسطین میرفت و کنار تکه سنگهای دیگه به مردم فلسطین کمک میکرد تا جلوی اون سربازهای زورگو بایستن و اونها رو از خونهها و زمینهاشون بیرون کنن. برای همین رو کرد به قویبال و ازش خواست تا اون رو با خودش به فلسطین ببره. قویبال هم لبخندی زد و به اون قول داد تا خیلی زود تکهسنگ رو به اونجا ببره.
بله دوستای کوچولو و مهربونم، الآن چندین ساله که مردم فلسطین با زورگویی اسرائیل اذیت میشن و از خونهها و زمینهاشون بیرون انداخته میشن. وظیفه ما اینه که از اونها در هرجای دنیا دفاع کنیم. حتما شما دوستهای مهربونم همراه بابا و مامان به خیابونها رفتید و توی روز جهانی قدس به مردم دنیا نشون دادین که مثل یه دوست شجاع و نترس از مردم فلسطین دفاع میکنین و کنار اونها میمونین، درست مثل حاج قاسم سلیمانی که همیشه آرزوش این بود که همه بچههای فلسطینی با پدر و مادرهاشون آزاد و خوشحال توی سرزمین خودشون زندگی کنن و رنگین کمون شادی توی آسمون قلب همهشون بدرخشه.
https://eitaa.com/familymahd
داستان بالا رو از اینترنت پیدا کردم با یکم تغییرات برای شما قرار دادم.
در داستان اصلی بچه فلسطینی بعد از زدن سنگ به سربازها تیر میخوره وشهید میشه.
وقورباغه وسنگ وقتی اینو میشنون اشک میریزن.
به نظرم بچه ها اگه خیلی کوچیک هستن مثلا دبستانی هستن این بخش رو براشون نگید چون روحیشون حساسه ودلشون نازک.
من یک تکه سنگ رو براش چشم ودهن کشیدم وبا خودم بردم وقصه رو از زبان سنگ تعریف کردم.
https://eitaa.com/familymahd
🎉قدس آزاد شد🎉
فردا در مسجد الاقصی نماز میخوانیم.
ان شاالله زنده باشیم و این خبر رو به زودی بشنویم.
ماکت مسجد الاقصی رو آماده کردم
ان شاالله فردا در مدرسه به صورت نمادین کنار مسجد نماز میخونیم.
https://eitaa.com/familymahd
15.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنامه های روز دانش آموز:
❤خواندن سرودی که بچه ها از قبل حفظ شده بودن
🧡پرتاب موشک به سمت پرچم اسرائیل
💛پاره کردن پرچم اسرائیل
💚درست کردن پرچم ایران وفلسطین به شکل پازل .بچه ها تکه های پازل رو از قبل رنگ کرده بودن و بالای سرشون گرفتن
❤️سخنرانی درمورد روز دانش آموز
💙راهپیمایی وشعار دادن
💜خواندن نماز نمادین در مسجدالاقصی
🤎ودرآخر با بستنی از بچه ها پذیرایی کردیم
https://eitaa.com/familymahd
هدایت شده از گروه فرهنگی تشریفات🌷❤️
ایده های یلدایی
با نمد و با فوم اکلیلی و مقوا قابل اجراست
#ایده
#یلدا
https://eitaa.com/hediyehayeTalaee
من اینجام👇🏻
@Mahdiar12345678
سلام و وقت بخیر💝
این کانال تیم هنری وفرهنگی ما هست،حتما یه سر بزنید و عضو بشید.
برای مناسبت ها اگر نیاز به هدیه ویا فضاسازی داشتین میتونید به این کانال سفارش بدین.
خدا روشکر ساخت ابر ها امروز تمام شد.
از این ایده برای تزیین سقف کتابخانه وپوشاندن لوله ای که از وسط سقف رد میشد استفاده کردم.
از بوفه ی مدرسه چند کارتون خالی گرفتم.
اون ها رو به هم با چسب پهن چسباندم تا به اندازه ی دلخواهم برسن.
دور کارتون ها رو با الیاف پوشاندم.
از اینترنت جلد کتاب های کودکانه مثل قصه های خوب برای بچه ها خوب وجلد کتاب های فارسی اول تا ششم و جلد شاهنامه وجلد سری کتاب های قهرمان من ،رو پیدا کردم.
چاپ رنگی در اندازه A5 انجام دادم وبا نخ بادکنک آبی از ابر ها آویزون کردم.
نخ ها ی بادکنک رو با سوزن ته گرد وصل کردم به ابر.
برای اینکه جلد کتاب ها حالت باز شده به خودشون بگیرن بین جلد ها یک تکه مقوا به صورت افقی گذاشتم.
در آخر ابر ها رو با نخ به لوله وصل کردم.
https://eitaa.com/familymahd
جلد کتاب ها که مثل قطره های بارون آویزون میشن.
https://eitaa.com/familymahd
در ادامه یک فیلم کوتاه از ابر ها قرار میدم.
اسم ابر ها رو ابر دانایی گذاشتم.
https://eitaa.com/familymahd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم ابر دانایی🌧
همه کتاب هایی که از ابر آویزان هستن رو در کتابخانه داریم.
https://eitaa.com/familymahd