eitaa logo
فِصالیون
4.2هزار دنبال‌کننده
265 عکس
54 ویدیو
1 فایل
کانال فانتزی رد دادگان ازدواجی 🤣
مشاهده در ایتا
دانلود
اینکه اولین چایی زندگی مشترکمون رو تو چایخانه حضرت بخوریم 💚 چیز زیادی نیست.🥺😭 خانم شجاعی هققققق ☹️😂
فانتزیم اینه که همسرمم رو دفتر کتابای حوزش موقع صرف و نحو خوابش بگیرهه پای منبر کدوم عالم نشستی الان ای نمیشه گمشده؟ 😔
سلام خانم شجاعی جان یکی از فانتزی های من این بود که با همسرم دوتایی بریم سینما فیلم ببینیم😅 شاید باورتون نشه ولی تا الان که ۹ سال از ازدواجمون گذشته حتی یه بارم باهم نرفتیم سینما چون ایشون خوششون نمیاد 😂 یا حتی فانتزیم این بود که تو خیابون و جاهای دیدنی و تاریخی(اصفهانیم آخه) باهم قدم بزنیم و خوراکی بخوریم 😅 ولی بازم ایشون تا کار واجبی نداشته باشیم باهم نمیریم بیرون صرفا برای قدم زدن چون هم فوق العاده نجیب و سر به زیرن و اذیت میشن جاهای شلوغ و ماهم میریم جاهای خلوت تر، هم اعتقاد دارن در انظار عمومی درست نیست چیزی که دیگران ندارن و میبینن بخوریم😂 و خیلی فانتزی های دیگه! ولی مهم نیست الآن واقعا ! اون روز ۱۸ سالم بود ولی الان شوهرم همونی شد که میخواستم مومن و خوش اخلاق و مهربون و مسئولیت پذیر❤️ الآنم منتظر اومدن فرشته ی سوممون هستیم❤️الهی قسمت همه آرزومندا❤️ البته بزرگترین فانتزیم ازدواج با طلبه بود که بهش رسیدم😉
خانوم شجاعی سلام منم یکی از فانتزی هامو‌‌ بگم هر چند برام مهم نیست چه انجام بشه یا نه ولی بگم این که با خانومم فیلم ترسناک ببینیم بترسه بیاد تو بغلم من قربون صدقش برم😅
و خداوند لعن میکند کسانی را که دینشان را کامل نمیکنند😂😔 کانال فانتزی رد دادگان ازدواجی 🤒🤒🤒🤒🤒🤒🤒🤒 @fantezirohah
سلام یه فانتزی هم من داشتم که ناخودآگاه پودر شد من یه زمانی ارزو داشتم که تاریخ ۸۸/۸/۸ عقد کنم اون سال تولد امام رضا هم بود نشد سال ۹۹ دوستم که دوتا بچه داشت اومد گفت ۸۸ که نشد تا ۹/۹/۹۹ وقت زیادی نداری کیس پیدا کردی که چقد دلم شکست .. ۱/۱/۰۱ هم نشد و هنوز امید دارم به ۲٫۲٫۰۲ هییی😭😭😭 تازه فانتزی دیگم اینه همسرم حتما استاد دانشگاه باشن
سلام خانوم شجاعی فانتزی منم اینه فقط پایه دعا کمیل میرزا جمکران باشه بخدا به همین راضی ام😐
فانتزی زمان مجردیم این بود شبا با همسرم بشینیم یه فیلم باحال نگاه کنیم و تخمه بشکنیم چیپس بخوریم😂😂 الان که ازدواج کردیم همسرم تا میرسه خونه شام میخواد بعدشم جلو تی وی دراز میکشه میخوابه😐🚶‍♀ چندبار اولا که ذوق داشتم هی بهش میگفتم‌ نخوابیا میگفت نه بیدارم😴 بعد از ۵ ثانیه دوباره میخوابید🤣 منم دیگه شل کردم خودم میشینم نگاه میکنم
سلام یکی از فانتزیام این بود که همسرم تو جمع فارغ از همه،از روی محبت، برای چند دقیقه ای فقط خیره به من نگاه کنه و من متوجه بشم که الحمدولله زیاد اتفاق افتاده برام یکی دیگه این بود که منو بلند کنه تاب بده که خب بعد ازدواج اتفاق افتاد و من متوجه شدم هم میترسم هم وقتی تابم میده سرم گیج میره،که این فانتزی هم پودر شد هم برا من هم ایشون یکی دیگه اینکه من قبل ازداجم استخر نرفته بودم ،دوست داشتم لبه یه استخر راه بریم و هلش بدم تو اب بعد اونم منو بکشه تو اب که خب بعد ازدواج رفتم استخر و فهمیدم که از استخر کلا میترسم و نمیتونم برم تو‌ اب ولی یه چیزی رو به همه جونای عزیز میگم که زندگی واقعی با فیلم هندی فرق داره و کلا فانتزیاتونو بریزید دور یا محدودشون کنید به خودتون و از طرف مقابل انتظار نداشته باشید
سلام خانم شجاعی من جزو فانتزی هام بود که یه همدم داشته باشم که ولنتاین واسش کادو بگیرم ، ولی تنها و سینگلم . خودم رفتم فروشگاه کلی شکلات ایرانی به همراه یه عروسک خریدم . محبوبم اگر بودی اینا رو بهت میدادم ولی چون نیستی همشو خودم میخورم .
خواستم بگم من هم یک پودر کننده بودم😂🤌🏻 ما ماه عسل رفتیم مشهد و همسرم یه سفر فوق العاده چیده بود برامون هتل ۵ ستاره هواپیما و کلی برنامه برای خرید و گردش و زیارت و .... ولی من چون عاشق تخت های هتلم مثل چسب افتاده بودم روتخت ته تکون خوردنم این بود میرفتم رستوران یا کافی شاپ هتل یه چیزی میخوردم برمیگشتم😂 تلویزیونش هم کلییی فیلم داشت آخراش زنگ میزدم غذا رو میاوردن که حتی همینقدر هم بیرون نرم😂 و همسر بیچاره ام تنها میرفت حرم برمیگشت حتی برای اینکه گولم بزنه رفت چند تا روسری و لباس خرید گفت ببین خیلی بازارش خوبه بریم برات یه چیزی بخریم منم گفتم نه دستت درد نکنه همینا دیگه خوبه😂 کلا دوبار حرم رفتم در حد نیم ساعت 🤦🏻‍♀️(خاک واقعا🤦🏻‍♀️) و نگم از شب آخر که همسرم نشست کف اتاق هتل و های های گریه کرد 🥺 که تو گند زدی تو ماه عسلمون یه حرم نرفتیم یه زیارت مشترک نکردیم یه خرید نرفتیم پولمو ریختم دور فقط خوابیدی😂😂😂😂😂
سلام دوباره خانم شجاعی بحث فانتزی‌های زیارتی داغه. من از این مدل چندتا پودرشده‌ی پرپرشده‌ش رو دارم! ما سال ۹۶ ازدواج کردیم، همسرم بخاطر علاقه‌ای که به حرم حضرت زینب داره، بصورت سرخود و بدون مشورت زیارت سوریه چید! تو اون وضعیتِ درگیری‌های داعش، ما ماه عسل رفتیم اونجا.😐 فک و فامیل هم برداشت با خودش آورد. دوتا خانواده بچه‌دار همراهمون بودن.😐😐 شبها توپخونه دمشق سروصداش زیاد بود درحدی که شیشه‌های پنجره هتل میلرزید😐😐😐 و چون هتل از حرم حضرت زینب دور بود، همسرم شبها با دوستاش میرفت حرم حضرت زینب می‌موند، من هم تنها تو هتل، با شیشه‌های درحال لرزش😐😐😐😐 شما بگو یه زیارت مشترک رفته باشیم تو اون یه هفته، یا یه ربع باهم تو حرم نشسته باشیم 😐😐😐😐😐 فقط یه عکس دونفره از پشت سر جلو گنبد حضرت زینب داریم که اون هم یکی از همراهامون پیله کرد که آقا وایسید یه عکس بگیرید حداقل😐😐😐😐😐😐 خرید هم فرمودن بازار دم حرم حضرت رقیه همون بازاریه که اسرای کربلا رو بردن، پس ما نمیریم خرید، بقیه بازارها و پاساژا هم خانوما وضعیت پوششون بده نریم. در نهایت روز آخر از یه مغازه داغون یه عبای سه سایز بزرگترِ داغون برای من خرید که هنوز بعد ۶ سال من نتونستم و البته نخواستم بپوشمش 😐😐😐😐😐😐😐 یعنی هرچقدر پوکر فیس راجع به این سفر ماه عسل بذارم، حق مطلب ادا نمیشه😂 من فانتزی خاصی نداشتم واقعا، فقط میخواستم یجا که جفتمون دوست داریم بریم و یه هفته با آرامش بگذره. که بزرگوار نذاشتن🙄 نتیجه اخلاقی اینکه: همزمان که فانتزی‌هاتونو پودر می‌کنید، مهارت مشورت کردن و توجه به نظرات دیگران بخصوص همسر رو هم تو خودتون تقویت کنید 😊