آدرس غلط:
1) واژهی «آدرس غلط» مدتی است بر سر زبانها افتاده؛ آدرس غلط، یعنی برای یافتن ریشهی مشکلاتِ کشور، اموری که حقیقتا ریشه و علت نیستند به عنوان علت، معرفی شود و یا چیزی که حقیقتا راهحلّ نیست به عنوان راهحلّ و راه برونرفت از مشکلاتِ کشور به شمار آید.
2) معمولا کسانی که به دنبال اهداف سیاسیِ خاصی هستند، ریشهی مشکلات را به گونهای پردازش میکنند که حلِّ آن مشکلات، به پیشنهاداتی منجر شود که جامعه و حاکمیت را به سوی تحقق آن اهداف خاص بکشاند، به عنوان مثال؛ طبیعی است که دشمنان حاکمیت دینی، ریشهی همهی مشکلات را به ساختارهای دینی و نهادهای دینی منتهی کنند تا افرادِ جامعه، چنین به ذهنشان خطور کند که؛ «تنها راه برونرفت از وضعیت نابسامان کشور، تغییر ساختار دینیِ حاکمیت و بیرون کردن نهادها و شخصیتهای دینی، از نقشآفرینیهای سیاسی است» از اینرو مرتب عیبهایی که به ساختار، نهادها یا شخصیتهای دینی منتهی میشود را رصد میکنند تا مردم کمکم احساس کنند که گویا هر کجا دین پا گذاشته، وضعیت نابسامان شده.
3) یکی از نمودهای بصیرت سیاسی، شناسائی آدرسهای غلط و شناسائی کسانیاست که عمدا آدرس غلط میدهند تا مردم را به آستانهی براندازی برسانند.
باید ریشهی واقعی نابسامانیهای کشور را یافت و برای برونرفت از آن، راههای صحیحی پیشنهاد داد.
آیا دولت قصد مردمآزاری دارد؟
برخی میگویند؛ دولت در حل مشکلات کشور ناتوان است و برخی دیگر میگویند؛ دولتمردان عمدا قصد عصبانیکردن مردم را دارد تا زمینه برای باور به ناکارآمدی درونی، همگانی شده؛ آنگاه با شکلگیری این باور و آن عصبانیت، ذائقهی مردم برای یک تغییر گسترده و عمیق فراهم میشود.
من به ناتوانی یا نقشههای دولتمردان کاری ندارم اما از نظر باورهای دینیام، اطمینان دارم که با این وضع اشرافیگری، که در مسؤولان کشور؛ اعم از دولتمردان و دیگران، دیده میشود، نه امیدی به اصلاح کشور هست و نه بیش از این میتوان از مردم انتظار خویشتنداری داشت.
وضعیت اشرافیگری در بین مسؤولان، غیرقابل تحمل شده...
آقای رئیس جمهور! اگر شما هم در خانه گوشت ندارید، ما همگی مخلص شما هستیم!
مدتی پیش قطعهای از سخنرانی مقام معظم رهبری را مشاهده کردم که مربوط به دوران ریاست جمهوری ایشان بود؛ ایشان در آن سخنرانی فرمودند که؛ من در بین سخنان ضبط شدهی مردم، سخن شخصی را شنیدم که میگفت؛
ما در منزل پنیر نداریم، اگر رئیس جمهور هم در خانه پنیر ندارد، ما مخلص او هستیم اما اگر او در خانهاش پنیر دارد، ترتیبی بدهید که ما هم پنیر داشته باشیم.!
سپس حضرت آقا فرمودند؛ من خدا را شکر کردم، چون در آن موقع چند روز بود که در خانه پنیر نداشتیم و آن روز هم یک مهمان به منزل ما آمده بود و ما چیزی بجز نان در خانه نداشتیم، من به بعضی از دوستان متوسل شدم تا مقداری پنیر به ما بدهند تا از آن مهمان پذیرائی کنیم.
زندگی مقام معظم رهبری از جهت سادگی و مردمی بودن، از ابتدا تا کنون مورد ستایش و تصدیق دوست و دشمن است اما رئیس جمهور کنونی را مورد خطاب قرار میدهیم و میگوییم:
آقای رئیس جمهور!
اگر شما هم در منزل گوشت ندارید، ما مخلص شما هستیم اما اگر شما در منزلتان گوشت دارید ترتیبی بدهید تا وضع زندگی شما و سایر مجریان، همانند مردم عادی شود تا درد مردم را بیشتر احساس کنید.
ما در بین مسؤولان کشور، انسانهای پاکدست، کم نداریم و امید ما هم به همانهاست اما در بین همین مسؤولان پاک دست، کسانی دیده میشود که گرفتار اشرافیگری هستند و لذا به طور طبیعی، درد مردم را احساس نمیکنند؛
ما به حل مشکلات کشور امیدواریم اما امیدمان باید همراه با تلاش برای از بین بردن ریشهی مشکلات باشد ما باید از مسؤولان کشور بخواهیم تا همانند مردم عادی زندگی کنند تا طعم فقر را بچشند و با مساکین همنشین شوند.
روضه بیش از این نمیخوانم ولی نجار شهر
کاش میکوبید یک مسمار کوچکتر به در
و لَستُ اَدری خبرَ المِسمارِ
سَل صدرَها خزانةَ الاسرارِ
خطبهی فدک فصول مختلفی دارد که هر کدام از آنها سرفصلی برای نگرشی تحلیلی است؛ ما میتوانیم این خطبه را به سه بخش کلی تقسیم کنیم؛
- بررسی اندیشههای زیربنایی
- جریانشناسی سیاسی اجتماعی عصر آن حضرت
- مبانی فقهیحقوقی فدک
جریانشناسی سیاسی اجتماعی آن خطبه، با این ایام که ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی است تناسب زیادی دارد؛ برشی از آن خطبه را اشارهوار عرض میکنم.
در حفظ نظام اسلامی، مراقب کدام حفرههای امنیتی باشیم؟
حضرت زهرا سلامالله علیها در خطبهی فدک سه عامل را برای به انحراف کشاندن حاکمیت نبوی بر میشمرد؛
- کینهها و دشمنیهای پنهان
- پوسیده شدن فرهنگ دینی در بین مردم
- سر برآوردن رهبران پنهان
پس از رحلت پیامبر اسلام، عدهای حاکمیت دینی را به انحراف کشاندند و آن را به نفع خود تصاحب کردند، این اتفاق همانند همهی اتفاقات اجتماعی دارای زمینههایی بود که حضرت زهرا در این خطبه به آن زمینهها اشاره میکند؛
1- دشمنیهای پنهان؛
به هر اندازه که مردمِ یک جامعه، از ساختار و یا متولیان یک حاکمیت، دشمنی به دل داشتهباشند، اقتدار آن حاکمیت، کمتر و احتمال براندازی آن بیشتر میشود. از اینرو یکی از شگردهای جنگ نرم برای براندازی یک حاکمیت، پر کردن دل مردم از بغض و کینه نسبت به کارگزاران و متولیان آن است، عصبانیکردن مردم، جریحهدار کردن احساسات مردم، همگی میتواند حاکمیت را به شیب براندازی بیاندازد. وجود نفوذیهایی که میخواهند به عزت اجتماعی مردم لطمه بزنند و یا احتیاجات آنها را گرو بگیرند تا باعث به وجود آمدن دشمنیهای پنهان علیه آن حاکمیت شود و زمینه را برای براندازی فراهم کند نیز در همین راستاست.
2- پوسیده شدن لباس دین؛
تکیهگاه هر حکومت دینی، پذیرش آن دین و التزام عملی مردم جامعه، به آن دین است از اینرو اگر التزام مردم نسبت به دین از بین رفت، پایهی اصلی آن حاکمیت نیز فرو ریخته و زمینهی براندازی آن فراهم میشود لذا یکی از شگردهای جنگ نرم برای براندازی یک حاکمیت دینی، مبارزه کردن با آن دین و کشاندن مردم به رفتارهای غیردینی است به عنوان مثال اگر مردم به رفتارهای دور از حیا عادت کنند دین نیز از بین خواهد رفت زیرا کسی که حیاء ندارد دین ندارد در نتیجه با گسترش بیحیایی، میتوان دین را در بین مردم تضعیف و به دنبال آن، حاکمیت دینی را برانداخت؛ عدهای برای براندازی جمهوری اسلامی، همین مسیر را پیش گرفتهاند.
3- وجود رهبران پنهان؛
برخی از افراد که درون حاکمیت دینیاند هیچ اعتقادی به آن دین و یا دخالت آن در حاکمیت و در جامعه ندارند اما چون حاکمیت و جامعه، دینی است نمیتوانند صادقانه بگویند که مشکلشان با اصل دخالت دین در حاکمیت و در جامعه است نه مثلا با نظام جمهوری اسلامی یا با فلان عالم دینی و یا با فلان نهاد دینی؛ این افراد با زندگی منافقانه، پایگاه خود را در جامعه حفظ میکنند و مترصدند تا زمینهای برای براندازی حاکمیت دینی فراهم شود آنگاه چنان ظاهر میشوند که هرگز گمان نمیکردی این شخص چنین توانمندیهایی برای براندازی حاکمیت دینی دارد.
این سه عامل را حضرت زهرا سلامالله علیها در خطبهی فدک بیان کردهاند و امروز در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، ما با هر سه عامل به طور جدی مواجهیم.
مراقب کسانی که میخواهند مردم را از نظام اسلامی عصبانی کنند و مردم را به سوی رفتاریهای غیردینی بکشانند و یا منافقانه در بین مردمِ متدین زندگی میکنند باشیم.
https://eitaa.com/farbehi
از دشمن بیش از این باید بهره برد؛
مرحوم فیض کاشانی میگوید:
«و شاید که انتفاع آدمی از دشمنی که دل او از بغض ممتلی باشد و ذکر عیبهای او کند بیشتر باشد از انتفاع از دوستی که مساهله نماید...لیکن طبیعت هر کس به این حال آفریده شده که تکذیب دشمن نماید و آنچه او گوید حمل بر حسد کند اما دانا خالی از آن نیست که از قول دشمن منتفع شود از برای آنکه بدیهای او البته بر زبان دشمنان منتشر میشود» ترجمهی الحقایق مقالهی دوم ص133
ما هجمههای رسانهای دشمن را به فال نیک میگیریم و امیدواریم عدو سبب خیری شود تا پس از گذشتن از مرحلهی انقلاب اسلامی و نظام اسلامی به خواست خدا به دولت اسلامی راه یابیم.
https://eitaa.com/farbehi
عصبانی کردن دیگران!؛
نمیدانم اصل «عصبانی کردن کفار» موضوعیت دارد یا نه، ولی بدون شک قدمی که به خاطر تقابل با اهداف کفار برداشته شده و آنها را عصبانی کند نزد خدا پاداش دارد؛ خدای متعال در قرآن میفرماید:
هیچ قدمی که کفار را غضبناک کند بر نمیدارید مگر اینکه خدا آن قدم را برای شما عملی صالح ثبت میکند.(سورهی توبه آیهی 120)
همگی برای تقویت و عزت اسلام، قدمهایی استوار بر زمین خواهیم نهاد.
https://eitaa.com/farbehi
از اشتباه همه بگذر مگر...؛
هر کس کار نیکی انجام داد تو هم در حق او نیکی کن و هر کس کار بدی کرد از او در گذر مگر در دو مورد؛
یکی در جایی که لطمهای به دین زده باشد
دیگری در جایی که حاکمیت دینی را تضعیف کرده باشد
در ایندو مورد او باید جبران کند تا جامعهی دینی او را ببخشد.
امیرمؤمنان علی علیهالسلام فرمودند:
جازِ بِالحَسَنَهِ و تَجاوَز عنِ السَیّئَة ما لم یَکُن ثَلْما فی الدین او وَهناً فی سُلطانِ الاسلام؛ یعنی هر کس کار خوبی کرد به او پاداش بده و هرکس کار بدی کرد از او در گذر تا جایی که به دین لطمه نزده و حاکمیت اسلام را تضعیف نکرده باشد.
https://eitaa.com/farbehi
سلام علیکم
عرض ادب و احترام.
بنده برای اینکه یک سوال از خدمتتون بپرسم مصدع شدم.
ما وقتی با وجههی عرفانی امام خمینی ره مواجه هستیم ایشان دارای یک روحیهی تلطیف شده هستند که این روحیه و وجهه را میتوانیم در تفسیر سورهی حمد ایشان هم مشاهده کنیم اما وقتی با چهرهی فقهی امام مواجه میشویم ایشان دارای یک صلابت است که دستور جاری کردن حدود و حتی اعدام را صادر میکنند.
حال سوال این است که آیا عرفان و فقه باهم در تعارض هستند که این دوگانگی را مشاهده میکنیم؟
سلام علیکم و رحمه الله
برداشت بنده این است که عرفان و فقه در دو سطح نقش آفرینی می کنند یکی از آن ها توصیف واقعیت است و دیگری محدوده های الزامی رفتار را مشخص می کند مثلا عرفان می گوید اگر کسی معصیت خدا کند به مقام ربوبی ظلم کرده اما دیگر نمی گوید اگر کسی به مقام ربوبی ظلم کرد چه مجازات تشریعی و حقوقی دارد این را فقه مشخص می کند.
به نظرم مرحوم امام دارای جهات مختلفی بود از این رو توانست این حرکت عظیم را به وجود آورد مرحوم امام با شخصیت عرفانی اش چنان شجاعتی پیدا کرد که از هیچ چیز نمی ترسید لذا هر چه که تصمیم می گرفت انجام می داد زیرا از هیچ چیز نمی ترسید بلکه همه در مقابل ایشان خائف و خاشع بودند وبا شخصیت فقهی شان، حدود حرکتی خود را مشخص کردند از این رو گرفتار تحیر در تصمیم نشد.
خلاصه این که شخصیت فقهی و عرفانی، با هم تعارض ندارند بلکه حوزه ی آن ها متفاوت است و هنگامی که در یک شخص جمع شوند شخصیتِ آن شخص، می تواند همه ی ابعاد را پوشش دهد.
چند سال پیش، از آیه الله زنجانی سوالی پرسیدم که پاسخ ایشان برای همه، خصوصا طلبه ها مفید است؛ سوال بنده این بود که؛
منشأ اختلاف مرحوم امام با فلان عالم دینی (بنده نام آن عالِم را خدمت ایشان عرض کردم) چه بود؟
ایشان فرمودند:
«آن عالم که شما نام بردید، پیش از انقلاب شخصیت بسیار موثری بود از سوی دیگر مرحوم امام چنان شجاعتی داشت که من نظیرش را در طول تاریخ در هیچ عالمی ندیدم، اما علمای دیگر و از جمله فلانی، آن شجاعت را نداشتند از این رو، فلانی هرگز شجاعت این را نداشت که پا به پای امام اقدام کند از سوی دیگر امام انتظار داشت که آن عالم، بدون هیچ ترسی، اقدام کند ولی او اقدام نمی کرد، همین امر منشأ اختلاف امام با آن عالم، و اختلافشان از همین جا آغاز شد.»
من گاهی فکر می کنم که فلسفه ی صدرائی چه تأثیری در انقلاب اسلامی داشته؟ سپس به خودم پاسخ می دهم که یکی از تأثیرات حکمت متعالیه، تأثیر تفکر صدرائی بر شخصیت امام بوده زیرا یکی از تأثیرات حکمت متعالیه، حاکمیت نگاه توحیدیِ خاصِ صدرائی، در همه ی ساحت ها و ابعاد است و همین نگاه توحیدی خاص، به مرحوم امام چنان شجاعتی داد که در اقدامات انقلابی اش هیچ عاملی را در عرض خدا قرار نداد از این رو یک انقلابی تمام عیار شده بود؛ نمی خواهم بگویم انقلاب اسلامی، محصول حکمت متعالیه بود اما می خواهم بگویم روحیه ی انقلابی مرحوم امام، محصول حکمت متعالیه و تفکر صدرائی اش بود؛این حقیقت در آثار ایشان، به صراحت نیز آمده است مثلا در آداب الصلوه می گوید؛ باید ابتدا با قدم فلسفی و لسان برهانی، عز ربوبی و ذل عبودی را درک کنی سپس آن را به قلب برسانی و در نهایت آن را شهود کنی.
خلاصه این که روحیه ی انقلابیِ مرحوم امام، متأثر از تفکر صدرائی و روحیه ی عرفانی ایشان بود؛ این تفکر و آن روحیه، از ایشان چنان شخصیتی درست کرده بود که از هیچ چیز نمی ترسید و هرگز ترس، در نهان خانه ی شخصیتش راه نداشت. او یک انقلابیِ صدرائی بود.
چند نکته دربارهی تأثیر تفکر صدرائی بر شخصیت شجاعانهی مرحوم امام؛
1) فلسفه، به طور کلی چنین اقتضائی ندارد که به فیلسوفان شجاعت اقدام و نترسیدن از اسباب دهد اما برخی از مکاتب فلسفی، چنین اقتضائی دارند مثلا اگر در یک مکتب فلسفی، توحید محوریت داشته باشد و «اسباب» تبدیل به «وجودات متقوم به قیّوم» شوند، مقتضی آن است که معتقِد به این باور، از کسی نترسد؛ در روایات نیز آمده که «الایمان اصلها الیقین و فرعها التقی» یعنی ایمان اصلش یقین و فرعش تقواست، از اینرو اگر کسی یقین به یک گزاره داشته باشد به طور طبیعی، آن یقین، مقتضی رفتارهای متناسب با همان باورهاست؛ باورهای صدرایی هم اقتضائات خاص خودش را دارد در عین حال، به فعلیت رسیدن آن اقتضائات، محتاج به شرایط دیگری است که بسیاری از افراد از تحصیل آن شرایط غفلت میورزند، به عنوان مثال، رساندن این باورها به مرز ایمان و شهودِ قلبی که مرحوم امام در آداب الصلوة فرمودند، در همهی صدراییان وجود ندارد، طبیعی است که در این صورت، انتظار فعلیتیافتنِ آن اقتضائات را هم نمیتوان داشت؛
تحلیلهای صدرائی، علت تامهی روحیات انقلابی نیستند اما مقتضی چنین روحیاتی هستند، این اقتضاء هنگامی که با سایر شرایط جمع شود، یک انسان موحدِ مستغنی از غیرخدا که عقلانیت بر او حاکم است خواهد ساخت.
2) مرحوم امام از نظر خصوصیات فردی، انسان شجاعی بود روشن است که اگر یک انسان شجاع، باورش آن باشد که همهی اشیاء، عین وابستگی به خدایند، عناصر شخصیتش تکمیل شده و رفتارهایی متناسب با همان شخصیت از او سر خواهد زد اما اگر کسی یقین به این باورها نداشته باشد طبیعی است که گاه عقل به او اجازهی برخی رفتارهای شجاعانه را نمیدهد؛
کوتاهسخن اینکه؛ تفکر صدرائی، شجاعت فردیِ امام را نزد او عقلانی کرد. لذا همه ی قوا و ابعاد وجودیش، به یک نقطه سوق پیدا کرد؛ به رفتارهای شجاعانهای که تکیه بر مسبب الاسباب دارد.
3) مرحوم امام فقیهی توانمند بود؛ معنایش آن است که «علمِ تعیین مسیر راه» را هم داشت در صورتی که برخی از فلاسفه، علمی که آنها را مستحق فتوادادن و حکمکردن کند، نداشتند، غیر از اینکه اعتبار اجتماعیِ یک فقیه را هم نداشتند؛ مردم از فیلسوفان، انتظار تحلیلِ پدیدهها را دارند لذا فلاسفه اصلا پایگاه اجتماعیِ صدور حکم را ندارند،
مرحوم امام شجاعت فردی داشت، عدم استقلال اسباب هم به قلبش رسیده بود، فتوا هم میداد، موضوعشناس هم بود؛ دیگر میخواست منتظر چه کسی یا چه چیزی بنشیند؟!